- به خاموشی ما منگر که ما معدن رازیم \ فلک بشکست بال ما وگرنه اهل پروازیم.
- اینجا آسمان آبیست، آنجا نمی دانم \ اینجا شده پاییز، آنجا نمی دانم \ اینجا فقط رنگ است، آنجا نمی دانم \ اینجا دلی تنگ است ، آنجا نمی دانم.
- زرد است که لبریز حقایق شده است \ تلخ است که با درد موافق شده است \ شاعر نبودی و گرنه می فهمیدی \ پاییز بهار است که عاشق شده است.
- گفتمش نقاش را از زندگی نقشی بکش \ قلم برداشت و حبابی بر لب دریا کشید.
- آن كس كه چو سيمرغ بی نشان است\ از رهزن ايام در امان است. 'اعتصامى'
- غنچه از خواب پرید \ و گلی تازه به دنیا آمد \ خار خندید و به گل گفت سلام \ و جوابی نشنید \ خار رنجید ولی هیچ نگفت \ ساعتی چند گذشت \ گل چه زیبا شده بود \ دست بی رحمی آمد نزدیک \ گل سراسیمه ز وحشت فسرد \ لیک آن خار در آن دست خلید \ و گل از مرگ رهید \ صبح فردا که رسید \ خار با شبنمی از خواب پرید \ گل صمیمانه به او گفت سلام.
- با تو ام با تو خدا، یک دل قلابی، یک دل خیلی بد، چقدر می ارزد؟ من که هر جا رفتم جار زدم: شده این قلب حراج، بدوید! یک دل مجانی، قیمتش یک لبخند، به همین ارزانی، هیچ وقت اما، هیچ کس قلب مرا قرض نکرد، هیچ کس دل نخرید. با تو ام با تو خدا، پس بیا این دل من مال خودت، من که دیگر رفتم، اما ببر این دل را دنبال خودت. 'نظر آهاری'
نظر