اطلاعیه

Collapse
هیچ اطلاعیه ای هنوز ایجاد نشده است .

زبان معیار و فرهنگ درست نویسی

Collapse
X
 
  • فیلتر
  • زمان
  • نمایش
پاک کردن همه
new posts

  • زبان معیار و فرهنگ درست نویسی



    دکتر حسن انوری

    وقتی كتاب (غلط ننویسیم) استاد ابوالحسن نجفی منتشر شد، زبان شناس نامدار دكتر محمدرضا باطنی مقاله ای در نقد آن نوشت با عنوان (استاد اجازه بدهید غلط بنویسیم). نقد از آن جا ناشی است كه زبان شناسان ، بسیاری از آنچه را ادبا غلط می انگارند نتیجه تحول زبان می دانند. از جهتی حق با زبان شناسان است . زبان در حال تحول است . پیوسته گروهی از كلمات از زبان بیرون می روند و به بوته فراموشی سپرده می شوند و گروهی از كلمات جدید در زبان ظاهر می شوند و كلماتی كه به موجودیت خود ادامه می دهند از جهت آوایی و معنایی و دستوری دچار دگرگونی می شوند. این دگرگونی نخست به صورت غلط ظاهر می شود سپس تبدیل به غلط مصطلح می گردد، غلط مصطلح كه فراگیر شد و به زبان اهل كتاب و ادب سرایت كرد جای صحیح را می گیرد و صورت سابق كلمه را از میدان به درمی كند.

    مسلما كسی را كه نخستین بار مصادر باب مفاعله عربی را در فارسی به صورت مفاعله mofaele و نه مفاعله mofaalat خوانده و تلفظ كرده متهم به غلط خوانی و غلط گویی كرده اند. اما این صورت غلط، ملایم زبان فارسی بوده كه دیگران آن صورت مغلوط را آنقدرتكرار كرده اند كه صحیح را از میدان بیرون رانده و جانشین آن شده است; چنانكه امروز اگر كسی مصالحه ، معامله ، مجادله و امثال آنها را مصالحت ، مجادلت و… بگوید می گوییم غریب، غیرعادی و غیر معیار سخن می گوید. در واقع مصالحت در زبان امروز غلط است وصحیح آن مصالحه است. مستخدم عربی در زبان فارسی مستخدم تلفظ شده است. اگر كسی از روی تعصب و نا آگاهی و بیگانگی باتحول زبان مستخدَم بگوید درست نگفته است. همین طور است اگر كسی معدل را معدَل بگوید به دلیل این كه طبق قواعد عربی باید معدَل باشد نه معدل در گفتار راه خطا پیموده است. اینها نتیجه تحول است و تحول اگر در مرحله آغازین باشد می شود آن را نادیده گرفت. اما اگر غلبه كرده باشد به طوری كه بیشتر گویندگان صورت تحول یافته را به كار ببرند و صورت اصلی و كهن را به بوته فراموشی سپرده باشند، دیگر صورت اصلی را به كاربردن جایز نیست و باید غلط تلقی شود، چنانكه تلفظ عطر به صورت عِطر و چنین به صورت چُنین و سبیل به صورت سبلت غلط است و باید این نوع تلفظ ها و كاربردها كنار گذاشته شود. پس غلط در زبان وجود دارد. درباره واژه هایی كه در مرحله تحول هستند یافتن صورت درست با آمارگیری امكان دارد، یعنی از گویندگان زبان كه به طور طبیعی برای نیازهای روزمره خود سخن می گویند – نه كسانی كه خطابه ایراد می كنند، یا در كلاسهای ادبی تدریس می كنند یا در رادیو و تلویزیون شعر می خوانند، زیرا این قبیل افراد احیانا تمایل دارند صورت كهنه كلمات را به كار برند – آمار بگیریم، كه مثلا چند درصد چنین و چنددرصد چنین می گویند آمار نشان خواهد داد كه غلبه با كدام صورت است و كدام صورت از زبان بیرون می رود یا بیرون رفته است. این كاری است كه خانم گیتی دیهیم در سطح محدودی كرده و در كتابی به نام فرهنگ آوایی فارسی انتشار داده است .

    ***
    كلمه معیار در زبان فارسی ، در مقابل اصطلاح فرنگی استاندارد به كار می رود و در حالت كلی به آن صورتی از زبان اطلاق می شود كه افراد كشوری چون كشور ایران كه به لهجه و گویشها و گونه های محلی تكلم می كنند، آن را به عنوان وسیله ارتباط در میان خود به كار می برند چنانكه تبریزی با شیرازی ، تركمن با لر، گیلك با بلوچ هنگام مراوده به زبان فارسی سخن می گویند. زبان فارسی در حالت كلی در ایران زبان معیار است . قید حالت كلی برای آن است كه در داخل این زبان معیار گونه های معیار دیگری هست و در وهله اول دوگونه گفتاری و نوشتاری در آن بارز تر است . گونه گفتاری همان است كه مردم در پایتخت بدان سخن می گویند و در برنامه های نمایشی، سینمایی و تفریحی رادیو و تلویزیون شبكه سراسری به كار می رود و گونه نوشتاری در حالت كلی به عنوان زبان مكتوب در كشور، زبان رسانه های رسمی ، زبان كتابهای درسی ، زبان پایان نامه های دانشگاهی ، زبان بخشنامه های اداری ، زبان قانون نامه ها و جز آنهاست این زبان نوشتاری خود دارای گونه های فرعی متعددی است كه عبارتند از گونه علمی ، مخصوص بیان موضوعهای علمی كه خود به شعبه های متعددی تقسیم می شود كه ناظر به رشته های علمی مربوط است و هر رشته اصطلاحات خاص خود را دارد. از ویژگی های گونه علمی صراحت الفاظ در دلالت بر معانی است، چنانكه اصطلاحات دقیقا قابل تعریفند یا تعریف شده اند، ویژگی دیگر آن داشتن جنبه جهانی آن از نظرمعنی است چنانكه اسیدها در شیمی در زبان فارسی همان تعریفی را دارند كه در دیگر زبانها و در دیگر كشورها. از دیگر ویژگیهای این گونه در زبان فارسی وجود نسبتا زیاد واژه های فرنگی است. زیرا در زبان فارسی برای همه اصطلاحات رشته های گوناگون علمی معادل فارسی وجود ندارد. فرهنگستان زبان و ادب فارسی كوشش دارد كه این گونه از زبان نوشتار را هرچه ممكن است از واژه های فرنگی بپیراید چنان كه در سالهای اخیر بیش از سه هزار واژه در مقابل اصطلاحات فرنگی وضع كرده است. نیز در گونه علمی در واژه ها بار عاطفی وجود ندارد. گونه دیگر زبان نوشتاری گونه ادبی است كه خود به دو زیرگونه شعر و نثر تقسیم می شود. گونه شعر به سبب مقتضیات وزن و آهنگ و آفرینش شعری و مجاز بودن شاعر در استفاده از واژه های كهن و ابداع تعبیرات جدید و به كاربردن الفاظ در معانی غیر متداول و دادن بار عاطفی به واژه ها وضعیت خاص خود را دارد و بیشتر از گونه های دیگر در معرض اعمال سلیقه های شخصی و نهایتا دگرگونی است و به ویژه كه از نظر نحوی تفنن در آن زیاد دیده می شود با این همه رعایت بهنجاربودگی زبان كه مطمح نظر این دفتر است در زبان شعر نیز صادق است و شاعر را از توجه به نكات درست نویسی بی نیاز نمی كند.

    گونه نثر ادبی نیز آنچه در داستان نویسی ملحوظ است، دوگونه است. گونه نخست آن چیزی است كه در آن نویسنده از زبان خود سخن می گوید. در این گونه ، كلمات شكسته نمی شود، زبان لحن محاوره ای ندارد و نزدیك به زبان گونه سرمقاله ای است، كه از آن سخن خواهیم گفت. گونه دیگر آن است كه نویسنده از زبان قهرمانان داستان سخن می گوید و به سبب وجود قهرمانانی از طبقات مختلف جامعه باویژگیهای زبانی خاص خود، به هیچ وجه یك دست نیست. وقتی كه نویسنده از زبان اشخاص داستان سخن می گوید كوشش می كند ویژگیهای زبانی او را تقلید كند; ازاین رو این بخش از داستانها كاملا از زبان معیار تبعیت نمی كند. نویسنده باید در اینجا كوشش كند تا زبان كاملا طبیعی اشخاص داستان را روی كاغذ بیاورد.

    در داستانهایی كه ترجمه شده اند و مترجم در گفتار اشخاص داستان، زبان محاوره ای و شكسته به كار نمی برد، از مترجمان توانا بعضا زبانی یك دست ، شسته رفته، و بهنجار دیده می شود. نمونه بارز این نوع ترجمه ها، خانواده تیبو ترجمه ابوالحسن نجفی ، جان شیفته ترجمه م .به آذین، دن كیشوت ترجمه محمد قاضی را می توان نام برد. زبان در این ترجمه ها به زبان معیار سرمقاله ای بسیار نزدیك است.

    گونه ای كه بدان (سرمقاله ای) نام می دهیم زبانی است كه در سرمقاله های مجلات ادبی و اجتماعی به قلم نویسندگان توانا دیده می شود. ازنوع سر مقاله های پرویز ناتل خانلری در مجله سخن ، سرمقاله های عباس اقبال آشتیانی در مجله یادگار، محمدعلی اسلامی ندوشن در مجله یغما، عبدالرحمان فرامرزی در روزنامه كیهان. از ویژگی های این نثر پیراستگی و بهنجاربودگی آن است و اگر بتوان اصطلاح (معیارترین) را به كار برد این گونه از نثر (معیارترین زبان) در زبان فارسی شمرده می شود. زبانی است كه زبان شناسان و ادیبان نمی توانند بر آن خرده بگیرند و در عین حال افراد متوسط جامعه از نظر سواد و معلومات آن را به راحتی می فهمند.

    زبان معیار از این دیدگاه معدل زبان این نوع نویسندگان شمرده می شود. آثار كسانی چون محمدعلی فروغی، پرویز ناتل خانلری، احسان یارشاطر، محمدعلی اسلامی ندوشن ، غلامحسین یوسفی، نجف دریابندری ، م .به آذین، محمد قاضی از این دست نثر شمرده می شوند. مراد ما در این كتاب از زبان معیار این زبان است.

    حال باید دید در زبان اینان چه ویژگی هایی هست و چه عناصری در آن راه دارد و چه عناصری راه ندارد. در نوشته های اینان لغات مهجورچه عربی چه فارسی قدیم دیده نمی شود. پس در زبان معیار نباید لغات مهجور وجود داشته باشد. اگر از نویسنده ای امروزی بخوانیم : (اصل فردوسی از بقعت طوس است.) باید حكم كنیم كه زبان معیار به كار نبرده است. زیرا بقعت در زبان امروز به كار نمی رود. در بحث از شعر می گویند یكی از عناصر شعر كهن گرایی است. یعنی مثلا به جای (مثل) (چونان)، به جای (روزها و شبها) (روزان و شبان) به جای (این چنین) (ایدون) گفته شود. این موضوع در شعر ایرادی ندارد همچنان كه گفته اند آنچه برای شاعر جایز است برای دیگران جایز نیست ولی در نثر معیار نباید به این عناصر راه داد. (كسانی از اهل قلم چنین می پندارند كه اگر به شیوه بیهقی و ناصرخسرو و نصرا... منشی بنویسند ارزش نوشته خود را بالا می برند، غافل از این كه این بزرگان به زبان دوره ادبی خود می نوشتند. زنده بودن زبان به این است كه متعلق به زمانه خودباشد هم از نظر قاموسی و هم از نظر دستوری)

    گرایش دیگری كه در نثر نویسندگانی كه نام بردیم ، وجود ندارد سره نویسی است. سره نویسی در واقع یكی از آفتهایی است كه زبان فارسی را تهدید می كند. كسانی كه به این كار می پردازند اعتقاد به زبان خالص دارند. زبان خالص مانند نژاد خالص از تعصب سرچشمه می گیرد. اینان كسانی هستند كه می خواهند از راه تركستان به كعبه برسند. قصد خدمت به زبان دارند اما در واقع به آن زیان می رسانند. اگر درمیان شش هزار زبانی كه در كره ارض هست و مردمان جهان به آنها سخن می گویند، زبان خالص یافته شود باید گفت كه آن زبان ازآن قوم بسیار ابتدایی است. قومی كه نتوانسته است در طول تاریخ با اقوام و ملل دیگر ارتباط برقرار كند و خود را با جهان همگام سازد. چه لازمه پیشرفت و تكامل تمدن، ارتباط اقوام با یكدیگر و اخذ و اقتباس عناصر مدنی از همدیگر و در نتیجه زبان همدیگر است. ادی شیر زباندان معروف عیسوی عراقی در كتاب (الفاظ الفارسیه المعربه) نزدیك به دو هزار واژه فارسی دخیل در عربی را بر می شمارد. هیچ عرب فرهیخته ای به این فكر نمی افتد كه آنها را از زبان بیرون كند. چنانكه هیچ ادیب و زبان شناس انگلیسی و فرانسوی به واژه های فراوانی كه از زبانهای دیگر وارد زبان آنها شده به نظر بیگانه نگاه نمی كند. واژه اسفناج از فارسی به عربی رفته و از طریق اندلس به زبانهای اروپایی راه یافته است. چنانكه در انگلیسی Spinach است و در سال 1256 نخستین بار به صورتepinard به زبان فرانسوی نیز راه یافته است. نارنج فارسی در عربی النارنج به زبانهای اروپایی رفته و شكل Orange یافته است و نخستین بار در سال 1200 میلادی در زبان فرانسوی دیده می شود. بادنجان فارسی به عربی رفته، حرف تعریف گرفته، البادنجان شده است و از آنجا به زبانهای اروپایی راه یافته و نخستین بار در سال 1750 در زبان فرانسوی به صورت aubergine دیده می شود. هزاران كلمه مثل این كلمات از فارسی و عربی و زبانهای دیگر حتی از زبان بومیان آفریقا و استرالیا به زبان ملل متمدن راه جسته است و امروزه كسی آنها را بیگانه نمی انگارد زیرا به غنا و گستردگی زبان انجامیده است و جای شگفتی است كه سره نویسان اغلب با واژه های عربی دخیل در فارسی سر ستیز دارند و واژه های دخیل از زبانهای قدیم دیگر را نادیده می انگارند و با آنها كاری ندارند مثل واژه های آبنوس، ارغنون، اریكه، استرلاب، اسطوره، اسفنج، اسقف، افیون، اقاقیا، اقلیم، اقیانوس، اكسیر، الماس، انجیل، بربط، برج، بلور، پول، تریاك، جغرافیا، درم، دیهیم، زمرد، سپهر، سمندر، سیم، صندل، فانوس، قرطاس، قفس، ققنس، قلم، كالبد، كلید، كلیسا، گونیا را كه در زمانهای گذشته از زبان یونانی مستقیم یا غیرمستقیم وارد زبان پهلوی، سپس وارد فارسی گردیده یا از طریق عربی در فارسی توطن گزیده است. البته این واژه ها را مانند واژه های دخیل عربی (نه واژه های مهجور عربی ) باید فارسی شده دانست و سر ستیز با آنها را همچنان كه با واژه های عربی، كنار گذاشت . مهم، گرفتن واژه از زبان بیگانه نیست، بلكه مهم این است كه واژه برگرفته را مطابق اصوات وقواعد و ویژگیهای زبان مقصد به كار بریم چنانكه فارسی زبانان با واژه های عربی و یونانی و فرنگی كرده اند.

    عنصر دیگری كه زبان را از عیار می اندازد و در آثار نویسندگان برتر و معیارنویس كه از بعضی از آنها نام بردیم دیده نمی شود گرته برداری نحوی است. گرته برداری نوعی وام گیری مستقیم زبانی از زبانهای دیگر است. وام گیری مستقیم آن است كه كلمه عینا یا با اندكی تغییر از زبانی به عاریت گرفته شود مثل بسیاری از واژه های عربی و انگلیسی و فرانسوی در فارسی، اما وام گیری غیرمستقیم آن است كه كلمات مركب زبان مبدأ را به اجزای سازنده اش تجزیه كنند و در برابر هر جزء در زبان مقصد، معادلی بگذارند. مثلا فارسی زبانان Pomme de terre را از زبان فرانسوی گرفته به اجزای سازنده اش تقسیم كرده اند Pomme به معنی سیب ، de معادل ـ و terre به معنی زمین درآمده و نهایتا سیب زمینی را ساخته اند كه بر اثر كثرت استعمال سیب زمینی شده است. Chemin de fer را به همین ترتیب گرفته و راه آهن ساخته اند. گرته برداری در واقع ترجمه لفظ به لفظ است. این نوع گرته برداری نه تنها عیبی ندارد بلكه به غنای زبان می افزاید. اما نوع دیگری ازگرته برداری هست كه ساختهای نحوی و تعبیرات كنایی را به صورت مزبور تجزیه و ترجمه می كنند مانند Compter sur quelqunun كه درزبان فرانسوی تعبیر كنائی است نباید آن را لفظ به لفظ ترجمه كرد اما متأسفانه مترجمان كم سواد آن را لفظ به لفظ ترجمه كرده اند و (روی كسی حساب كردن) در زبان فارسی رایج شده است. این عمل چنان است كه در ترجمه متنی از فارسی به انگلیسی تعبیر كنایی (با دمش گردو می شكند) را لفظ به لفظ به انگلیسی ترجمه كنیم خواننده انگلیسی زبان از تعجب شاخ در می آورد كه یعنی چه؟

    عنصر دیگری كه در آثار نویسندگان برتر دیده نمی شود و در زبان معیار نباید راه داشته باشد واژه های محلی است. استفاده از لغات محلی در جایی كه موردی نداشته باشد زبان معیار را به بیراهه می كشاند. اگر كسی در گفتگو لغات و اصطلاحات زبان مادری محلی خود را به كار ببرد شاید چندان نتوان بر او عیب گرفت . اما در نوشتن به گونه رسانه ای و ادبی و به طریق اولی در گونه علمی نباید از واژه های محلی استفاده كرد. ولی در داستان نویسی اگر قهرمان داستان از اهالی شهرستانها باشد و نویسنده بخواهد شخصیت او را بشناساند استفاده از زبان محلی درصورتی كه مفهوم آن برای خواننده روشن باشد یا در پاورقی توضیح داده شود اشكالی نخواهد داشت.

    یكی از ویژگیهای نثر نویسندگان برتر و زبان معیار آن است كه كلمات به ظاهر مترادف ، تفاوت خود را در آن آشكار می كنند. كسانی كه به ظرایف زبان آگاه هستند و به زبان معیار می نویسند به تفاوتهای جزئی كه كلمات به ظاهر مترادف دارند، توجه می كنند و هر كدام را در جای خاص خود به كار می برند. دو كلمه واقعا مترادف دو كلمه ای است كه بتوان آنها را در تمام موارد به جای هم به كار برد و این قبیل كلمه ها درزبان بسیار كم و بلكه نادر هستند. مثالی می زنیم: بینی، دماغ و مشام به ظاهر مترادف هستند. اما آنچه را در بینی می چكانند قطره بینی می نامند نه قطره دماغ و مشام. از دماغ بچه آب می آید، دماغ بچه را بگیر. بینی بچه را بگیر در اینجا غیر معتاد است. در جمله رایحه ای از گلها بر می خاست و مشام رهگذران را نوازش می داد; بینی و دماغ مناسب نیستند. فلانی آدم خوبی است، معمولا نمی گویند آدم نیكی است اما درسطحی دیگر از زبان می گویند از نیك مردان روزگار است نمی گویند از خوب مردان روزگار است. در شاهنامه در داستان رستم و اسفندیار، آنجا كه فردوسی در اشاره به پایان ماجرا می گوید:
    ببینیم تا اسب اسفندیار ... سوی آخر آید همی بی سوار
    و گر باره رستم جنگجوی ... به ایوان نهد بی خداوند روی
    تفاوتهای جنبی و هاله معنایی كلمات كاملا آشكار است. فردوسی درباره اسفندیار اسب، آخر، و سوار به كاربرده اما درباره رستم باره، ایوان و خداوند گفته و فضا را تعمدا به نفع رستم تزیین كرده است .

    ***
    غیر از آنچه بر شمردیم كه در زبان معیار نباید باشد برخی واژه های شك برانگیز نیز هست كه به خصوص هنگام نوشتن تردید نویسنده تازه كار را بر می انگیزد. به سخن دیگر كاربردهایی است كه ادبا آنها را درست نمی دانند نویسنده كتاب حاضر آقای دكتر یوسف عالی عباس آباد آنها را به ترتیب الفبایی سامان داده است. مبنای ایشان درباره نادرست بودن برخی كلمه ها، تركیبها، ساختهای نحوی همان چیزی است كه استاد ابوالحسن نجفی در كتاب غلط ننویسیم مطرح كرده اند و آن این است كه اگر یك عنصر زبانی اعم از كلمه، تركیب یا ساخت نحوی در زبان فصحای قدیم نظیر بیهقی، سنائی، انوری، نظامی، سعدی، حافظ و نظایر اینان و نیز در نوشته های امروزی آمده باشد باید قطعا درست تلقی شود. مثلا اولیتر با آن كه از نظر قیاسی غلط است چون در زبان فصحای قدیم آمده و امروز نیز در نوشته ها دیده می شود باید صحیح تلقی شود. همین طور است اگر عنصری در زبان فصحای قدیم و نیز گفتار امروزی كاربرد داشته باشد باید صحیح و خلاف آن غلط تلقی شود مثلا در زبان فصحای قدیم و نیز در زبان امروز در گفتار (را) بعد از مفعول آورده می شود و همین صورت درست است و خلاف آن كه رای مفعولی رابعد از فعل آخر جمله می آورند باید مغلوط تلقی شود. اما اگر عنصری فقط در نوشته های امروزی باشد و در زبان فصحای قدیم و نیز در گفتار امروز نباشد باید در صحت آن تردید كرد مثلا در زبان فصحای قدیم (می باشد) به جای است نادر در حكم معدوم است. در زبان گفتار نیز به كار نمی رود در گفتار می گویند در باز است اما همین كه می خواهند آن را بنویسند می نویسند در باز می باشد از این رو باید در صحت آن تردید كرد اگرچه در روی تابلوها امروزه و در نوشته های دوره قاجار فراوان به كار رفته است.

    نویسنده كتاب حاضر، در كتابها و مجله های هشتاد سال اخیر جستجو كرده و هر نكته ای كه درباره درست نویسی بوده، بر رسیده و كتاب حاضر را فراهم نموده است. پیش از این كتبی چند در این باره نوشته شده است چون فرهنگ غلطهای رایج حسن عرفان، درست و نادرست حسین اعتماد، غلط ننویسیم فریدون كار، نگارش و ویرایش احمد سمیعی، و از همه مهم تر غلط ننویسیم ابوالحسن نجفی; نیز در این باره یادداشتها و مقالات علامه محمد قزوینی، دكتر پرویز ناتل خانلری، محمد محیط طباطبائی، دكتر عبدالرسول خیامپور، دكتر حسن بابك، روح ا... خالقی، دكتر جعفر شعار، دكتر علی اشرف صادقی، دكتر حمید فرزام، و … درخور یادآوری است همه اینها مورد مراجعه مؤلف بوده و از همه آنها بهره گرفته است. نكته گفتنی این كه در اغلب موارد مدخل های فرهنگ حاضر با عنوان مقالات و مداخل كتابهای مزبور همسان است به صرف دیدن مدخل خواننده نباید گمان كند كه مطلب همان است كه مثلا در كتاب استاد نجفی هست، چه نتیجه ای كه مؤلف گرفته با آنچه در آن كتابها هست اغلب متفاوت است. از آنجا كه مبنای مؤلف مبتنی بر استقرا در آثار نویسندگان معاصر چون محمدعلی فروغی، علامه محمد قزوینی، عباس اقبال آشتیانی، مجتبی مینوی، سعید نفیسی، علی اكبر دهخدا، محمود اعتمادزاده (به آذین )، محمد قاضی، غلامحسین یوسفی، نجف دریابندری، احسان یارشاطر، پرویز ناتل خانلری، عبدالحسین زرین كوب، محمدعلی اسلامی ندوشن و… بوده، واقعیت زبانی و تحول زبان را در نظر گرفته، مانند ادبای سخت گیر فقط آثار نویسندگان و شاعران قدیم را مبنای درست و نادرست قرار نداده است مثلا استاد ابوالحسن نجفی كاربرد (سلامتی) و (سهل و ممتنع) را روا ندانسته است در حالی كه مؤلف این كتاب با استناد به آثار كسانی چون محمدعلی اسلامی ندوشن، زرین كوب، و خانلری حكم به روایی آنها داده است. چنین است حكم درباره واژه هایی چون نوین، رسوخ، خصایل، حراف، اندیشمند، سكنه، فجیع، موهن و بسیار دیگر كه از نظر مؤلف با توجه به این كه استادان و نویسندگان معاصر به كار برده اند و عامه مردم هم به كار می برند، كاربرد آنها روا دانسته شده است.

    نكته آخر این كه مخاطب كتاب عموم مردم فرض شده است و مؤلف از آوردن برخی از مدخل هایی كه ممكن است به نظر بعضی از فضلاپیش پا افتاده برسد، ناگزیر بوده است .

    منابع :
    اقبال، عباس: فارسی ساختگی : مهر سال اول شماره 6
    پروین گنابادی، محمد: رنگ فارسی بخشیدن به كلمه ها: خرد و كوشش سال چهار شماره 1 (1351)
    صادقی، دكتر علی اشرف: زبان معیار: نشر دانش، سال سوم، شماره چهارم (خرداد و تیر 1362)
    سمیعی، احمد: زبان معیار: نامه فرهنگستان سال اول شماره سوم
    علاقه مندان، جعفر: ضرورت كاربرد زبان معیار در نظام آموزشی: مجموعه گفتارها، وزارت آموزش و پرورش، 1384
    نجفی، ابوالحسن : ضرورت تعیین مبانی درست و غلط در زبان فارسی: مجموعه گفتارها، وزارت آموزش و پرورش، 1384
    J. Dubois, H. Mittrand, A, Dauzat: Dictionnarie etimologique et historique du francais; Larousse, 1994, Paris

    برگرفته از پیشگفتار فرهنگ درست نویسی سخن
    گر خسته ای بمان و اگر خواستی بدان: ما را تمام لذت هستی به جستجوست ...
    اگر مطالب این سایت برایتان مفید بود، لطفا با مشارکت و به اشتراک گذاشتن تجربیات ارزشمند خود، آن را برای خود و دیگران پربارتر کنید!


    Webitsa.com
    Linkedin Profile
صبر کنید ..
X