جريان سيال ذهن (Stream Of Consciousness) يكي از تكنيك هاي مدرن داستان نويسي است.
خواننده اي كه با اين سبك و كلمه هاي كليدي آن آشنا نباشد به راحتي در پيچ و خم داستان گم مي شود و نمي تواند از داستاني كه به اين سبك نوشته شده باشد لذت و بهره اي ببرد ودر واقع فقط خويشتن را خسته كرده است.حال به تعريف و آوردن مثالي از اين سبك مي پردازيم تا آن را كاملا روشن سازيم:
جريان سيال ذهن اولين بار توسط يك روانكاو آمريكايي به نام ويليام جيمز ابداع شد.ونويسندگاني دست به استفاده از اين سبك زدند.در نتيجه كتاب هايي نظير خشم و هياهو نوشته ويليام فالكنر و يوليسيز و شب زنده داري فينيقيان نوشته جيمز جويس خلق شد.
جريان سيال ذهن شيوه و سبكي در روايت است كه به موجب آن عمق و ژرفاي جريان ذهن يك شخصيت كه با ادراكات حسي و افكار آگاه و نيمه آگاه ,خاطرات و احساسات و تداعي هاي تصادفي آميخته شده است به همان صورت بيان مي شود.اين شيوه روايت بر اساس مفاهيمي استوار است كه ايجاد تداعي معاني مي كند.كه به ترتيب به معني:
تداعي در فرهنگ لغت به معناي يكديگر را خواندن و با هم دعوي كردن است.از لحاظ روانشناسي نيز به معناي رابطه ميان يك پديده با انديشه هاي مربوط به آن است.
تداعي معاني به اين معنا مي باشد كه ازمعني به معني ديگر پي زدن و به ياد آوردن معني چيزي از معني ديگري.
در آخر با ذكر مثالي كل قضيه را روشن مي كنيم:
رويت قرص ماه براي كسي مي تواند ياد آور تجربه خاصي بشود ,به طوري كه او در يك شب مهتابي مثلا وقتي كوره راهي كوهستاني را براي رفتن به بالين مادر محتضرش در دهكده طي مي كرده است.چنانچه او در آن حال صداي جيرجيرك ها ,عوعوي سگي از آبادي دوردست يا صداي حركت خزنده اي را هم به روي زمين شنيده باشد ,بعدها به محض ديدن قرص ماه تمامي آن خاطرات و حوادث و يا حتي افكار آگاه و نيمه آگاه به طور زنجيره اي يا هم زمان در خاطرش جان مي گيرد.
كتاب شازده احتجاب يكي از مشهورترين كتاب هاي هوشنگ گلشيري است كه شهرت اين كتاب به طور قطع مرهون استفاده از تكنيك هاي مدرن داستان نويسي مدرن به ويژه جريان سيال ذهن است.
در اين كتاب نويسنده سعي دارد كه ظلم وفساد شازده ها يا در اصطلاح شازده بازي ها را مشابه بزرگ علوي در كتاب سالاري ها به تصوير بكشد.اما با كمك تكنيك جريان سيال ذهن و تكنيك هاي ديگر ,هوشنگ گلشيري از زاويه ديگري به اين مسئله مي گردد.هدف كتاب تنها به تصوير كشيدن ظلم و فساد شازده هاي قاجاري نيست.نويسنده مفاهيمي چون :عشق ,خشونت ,بي بندوباري و انحرافات جنسي و . . . را در داستان گنجانده است.بنابراين نقش اين مفاهيم به روي شخصيت ها و يا تغيير شخصيت ها در اثر اين مفاهيم را بايد در نظر داشت.
نخست بايد به ذكر چند واژه كليدي كه در داستان آمده است پرداخت.اين كلمات يا با تكرار يا در همنشيني هاي نامتداول برجسته شده اند.
كلمه سرفه يكي از اين كلمات است كه احتمال مي رود به معناي فرتوتي و آخر خط رسيدن باشد.شخصيت مراد كه پس از اخراج شدنش توسط شازده ,قاصد و خبردهنده مرگ آدم ها به شازده مي شود و پيش از اخراجش ,راوي داستان هاي تاريخي خاندان شازده هاست.كلمه ديگر ساعت است كه درگاه و پلي به سوي گذشته مي باشد;در جايي از داستان مي خوانيم كه ساعت جد كبير ,پدر بزرگ و پدر زنگ مي زند ,يعني به زمان و دورام جد كبير ,پدر بزرگ و پدر پرداخته مي شود.
كلمه ديگر عكس يا قاب عكس است كه وسيله اي براي تجسد افرادي كه در آن نشسته اند ,مي شود وخود ابزار يا وسيله مناسبي براي تداعي معاني است كه نويسنده به خوبي از آن استفاده مي كند.البته كلمات وعبارت هاي ديگري نيز وجود دارند كه خواننده نبايد به راحتي از آن ها بگذرد.
نويسنده اطلاعات زيادي در باره جد كبير يا همان پدر پدربزرگ شازده نمي دهد اما به شخصيت شازده بزرگ يعني پدربزرگ شازده به طور كامل مي پردازد و او را آدمي ظالم و خونريز نشان مي دهد.در سه جاي داستان مي توان آشكارا به اين قضيه پي برد.در جايي شازده بزرگ ,برادر ناتني اش را كه ادعاي ارث بردن از جد كبير را كرده بود ,مي كشد و زن و بچه هايش را در چاه مي اندازد.باز در جايي ديگروقتي زني به خاطر اين كه بچه اش بازيگوشي كرده و درس نمي خواند ,وي را نزد شازده بزرگ مي آورد تا او را تنبيه كند.شازده بزرگ به مير غضب كه خنجر تيزش را كشيده بود و زير گلوي آن پسرك گذاشته بود ,مي گويد نبر ولي مير غضب در كمال ناباوري سر پسرك را مي برد چون كه تا آن روز هرگز كلمه نبر را نشنيده بود.اين بدان معناست كه شازده بزرگ تا توانسته آدم كشته است حتي او به مادر خود هم رحم نمي كند و او را هم مي كشد.
پدر شازده نيز اين خوي وحشيگري را از پدرش به ارث مي برد و فرمان به رگبار بستن عده اي انسان را مي دهد.
خسرو خان يا همان شازده احتجاب نيز از كودكي شاهد اين اعمال خشونت آميز بوده است و اين اعمال در شخصيت وي تاثير قابل توجه اي گذاشته است.
بايد گفت كه نام احتجاب از سوي نويسنده با قصد و نيتي معنادار انتخاب شده است.احتجاب در فرهنگ لغت به معناي در پرده رفتن و مخفي شدن است. وهمان طور كه از نامش پيداست شازده در هاله اي از ابهام مي باشد.
فخرالنسا همسر و معشوقه شازده ,كنترل كننده حركات و رفتار شازده است و شازده پس از مرگ او و حتي زماني كه او بيمار است ,سعي دارد فخري را كه كلفت خانه مي باشد جاي فخرانسا بگذارد و در اينجا بايد به شباهت اسمي موجود بين آن دو اشاره كرد در حالي كه از لحاظ ظاهر و باطن داراي تفاوت بسياري هستند.
شازده احتجاب در دنياي مرده گان به سر مي برد.در حالي كه از لحاظ روحاني مرده است و تنها جسما به زندگي ادامه مي دهد.اما اين حالت نيز با دادن خبر مرگش توسط مراد به خودش نيز به پايان مي رسد در نهايت آن جسم خاكي نيز مي ميرد.در جايي مي خوانيم كه شازده اجازه عوض كردن آب حوض را نمي دهد , تلفن را قطع كرده است و در خانه را نيز قفل مي كند.اين ها همه حاكي از آن است كه وي قبر خويش را آماده كرده و خواهان قطع ارتباط با دنياي زنده گان است.
شازده تنها راه زنده ماندن خود را در عشق مي بيند و با جايگزيني فخري به جاي فخرالنسا مي خواهد شانس خود را افزايش دهد و اين همان تداعي معاني در زندگي واقعي است.اما چه سود كه نه فخرالنسا پا به سن گذاشته و نه فخري ساده لوح و مظلوم توان كمك به وي را ندارند.
كتاب خشم و هياهو نوشته ويليام فالكنر بيش از آن كه زندگي را حكايت كند ,حكايت گر اثراتي است زندگي بر انسان مي گذارد.توصيف ها و تصوير سازي ها همگي نشان از ذوق و قريحه شاعري وي دارند.نويسنده در اين اثر خواهان به تصوير كشيدن فرهنگ آمريكايي در اوايل قرن بيستم است.نظير هوشنگ گلشيري كه در كتابش فرهنگ زمان قاجار را به ما نشان مي دهد.
خانواده كامپسون نقش اصلي را در اين داستان ايفا مي كنند كه در ظاهر از طبقه مرفه جامعه هستند. بنجي يكي از فرزندان خانواده است كه ناظر(و نه راوي)بخش اول داستان است.او ديوانه و كرولال است و ظاهرا هيچ گونه وجه اشتراك و يا ابزار مناسب براي برقراري ارتباط با ديگران ندارد.اما شاهد هستيم كه با پسر سياهپوستي ارتباط برقرار مي كند ,هر چند كه ارتباط ضعيفي است.
در قسمت دوم كونتين راوي است كه از لحاظ پختگي و شعور از سايرين بهتر است و گمان آن مي رود كه نماد خود نويسنده در كتاب باشد.كونتين خود را مي كشد ,شايد به اين دليل كه از ديگران بيشتر مي داند و مي فهمد.
كدي دختر خانواده ,دختري دوست داشتني و در عين حال غرور بسياري دارد و با نگاهي به دوران كودكي اش مي توان به علت مغرور بودن او پي برد.او هميشه هدايت گر و سردسته بچه ها است و با انجام عمل زشت زنا از چشم همه به خصوص مادر مذهبي اش مي افتد و از خانواده طرد مي شود.
شخصيت جاسن كه هم اسم پدرش نيز است ,انسان ظالم ,خسيس و پول پرستي را معرفي مي كند.وي سياه پوست ها را به چشم حقارت مي نگرد.
فالكنر علاوه بر جامعه آمريكا ,نظام مفسد دادگاه كه در آن رشوه و پول حرف اول را مي زند و نيز وضعيت مهاجران به آمريكا را در كتاب خود تصوير گري مي كند.
در اين داستان كلمه ساعت از كلمه هاي كليدي به شمار مي رود و همانند داستان شازده احتجاب نقش درگاه و گذرگاه زمان را دارد.بوي ياس كه از ديد كونتين از غم انگيزترين بوهاست و احتمال آن مي رود كه اين بو هويت خانه آن ها باشد و خاطرات كودكي را به ياد او مي آورد.به عبارتي ديگر شايد بتوان گفت كه مهم ترين پيام داستان فالكنر اين باشد كه اين انسان ها هستند كه باعث رنج يكديگر مي شوند.و اين كه ظلم و فساد در همه جا معني يكساني دارد حال ميخواهد از طرف شازده ها يا اشراف بر قشر ضعيف جامعه باشد يا از طرف سفيدپوستان عليه سياه پوستان.
كتاب شناسي:
خشم و هياهو ,ويليام فالكنر
شازده احتجاب ,هوشنگ گلشيري
فرهنگ اصطلاحات ادبي ,سيما داد
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معين
خواننده اي كه با اين سبك و كلمه هاي كليدي آن آشنا نباشد به راحتي در پيچ و خم داستان گم مي شود و نمي تواند از داستاني كه به اين سبك نوشته شده باشد لذت و بهره اي ببرد ودر واقع فقط خويشتن را خسته كرده است.حال به تعريف و آوردن مثالي از اين سبك مي پردازيم تا آن را كاملا روشن سازيم:
جريان سيال ذهن اولين بار توسط يك روانكاو آمريكايي به نام ويليام جيمز ابداع شد.ونويسندگاني دست به استفاده از اين سبك زدند.در نتيجه كتاب هايي نظير خشم و هياهو نوشته ويليام فالكنر و يوليسيز و شب زنده داري فينيقيان نوشته جيمز جويس خلق شد.
جريان سيال ذهن شيوه و سبكي در روايت است كه به موجب آن عمق و ژرفاي جريان ذهن يك شخصيت كه با ادراكات حسي و افكار آگاه و نيمه آگاه ,خاطرات و احساسات و تداعي هاي تصادفي آميخته شده است به همان صورت بيان مي شود.اين شيوه روايت بر اساس مفاهيمي استوار است كه ايجاد تداعي معاني مي كند.كه به ترتيب به معني:
تداعي در فرهنگ لغت به معناي يكديگر را خواندن و با هم دعوي كردن است.از لحاظ روانشناسي نيز به معناي رابطه ميان يك پديده با انديشه هاي مربوط به آن است.
تداعي معاني به اين معنا مي باشد كه ازمعني به معني ديگر پي زدن و به ياد آوردن معني چيزي از معني ديگري.
در آخر با ذكر مثالي كل قضيه را روشن مي كنيم:
رويت قرص ماه براي كسي مي تواند ياد آور تجربه خاصي بشود ,به طوري كه او در يك شب مهتابي مثلا وقتي كوره راهي كوهستاني را براي رفتن به بالين مادر محتضرش در دهكده طي مي كرده است.چنانچه او در آن حال صداي جيرجيرك ها ,عوعوي سگي از آبادي دوردست يا صداي حركت خزنده اي را هم به روي زمين شنيده باشد ,بعدها به محض ديدن قرص ماه تمامي آن خاطرات و حوادث و يا حتي افكار آگاه و نيمه آگاه به طور زنجيره اي يا هم زمان در خاطرش جان مي گيرد.
***
كتاب شازده احتجاب يكي از مشهورترين كتاب هاي هوشنگ گلشيري است كه شهرت اين كتاب به طور قطع مرهون استفاده از تكنيك هاي مدرن داستان نويسي مدرن به ويژه جريان سيال ذهن است.
در اين كتاب نويسنده سعي دارد كه ظلم وفساد شازده ها يا در اصطلاح شازده بازي ها را مشابه بزرگ علوي در كتاب سالاري ها به تصوير بكشد.اما با كمك تكنيك جريان سيال ذهن و تكنيك هاي ديگر ,هوشنگ گلشيري از زاويه ديگري به اين مسئله مي گردد.هدف كتاب تنها به تصوير كشيدن ظلم و فساد شازده هاي قاجاري نيست.نويسنده مفاهيمي چون :عشق ,خشونت ,بي بندوباري و انحرافات جنسي و . . . را در داستان گنجانده است.بنابراين نقش اين مفاهيم به روي شخصيت ها و يا تغيير شخصيت ها در اثر اين مفاهيم را بايد در نظر داشت.
نخست بايد به ذكر چند واژه كليدي كه در داستان آمده است پرداخت.اين كلمات يا با تكرار يا در همنشيني هاي نامتداول برجسته شده اند.
كلمه سرفه يكي از اين كلمات است كه احتمال مي رود به معناي فرتوتي و آخر خط رسيدن باشد.شخصيت مراد كه پس از اخراج شدنش توسط شازده ,قاصد و خبردهنده مرگ آدم ها به شازده مي شود و پيش از اخراجش ,راوي داستان هاي تاريخي خاندان شازده هاست.كلمه ديگر ساعت است كه درگاه و پلي به سوي گذشته مي باشد;در جايي از داستان مي خوانيم كه ساعت جد كبير ,پدر بزرگ و پدر زنگ مي زند ,يعني به زمان و دورام جد كبير ,پدر بزرگ و پدر پرداخته مي شود.
كلمه ديگر عكس يا قاب عكس است كه وسيله اي براي تجسد افرادي كه در آن نشسته اند ,مي شود وخود ابزار يا وسيله مناسبي براي تداعي معاني است كه نويسنده به خوبي از آن استفاده مي كند.البته كلمات وعبارت هاي ديگري نيز وجود دارند كه خواننده نبايد به راحتي از آن ها بگذرد.
نويسنده اطلاعات زيادي در باره جد كبير يا همان پدر پدربزرگ شازده نمي دهد اما به شخصيت شازده بزرگ يعني پدربزرگ شازده به طور كامل مي پردازد و او را آدمي ظالم و خونريز نشان مي دهد.در سه جاي داستان مي توان آشكارا به اين قضيه پي برد.در جايي شازده بزرگ ,برادر ناتني اش را كه ادعاي ارث بردن از جد كبير را كرده بود ,مي كشد و زن و بچه هايش را در چاه مي اندازد.باز در جايي ديگروقتي زني به خاطر اين كه بچه اش بازيگوشي كرده و درس نمي خواند ,وي را نزد شازده بزرگ مي آورد تا او را تنبيه كند.شازده بزرگ به مير غضب كه خنجر تيزش را كشيده بود و زير گلوي آن پسرك گذاشته بود ,مي گويد نبر ولي مير غضب در كمال ناباوري سر پسرك را مي برد چون كه تا آن روز هرگز كلمه نبر را نشنيده بود.اين بدان معناست كه شازده بزرگ تا توانسته آدم كشته است حتي او به مادر خود هم رحم نمي كند و او را هم مي كشد.
پدر شازده نيز اين خوي وحشيگري را از پدرش به ارث مي برد و فرمان به رگبار بستن عده اي انسان را مي دهد.
خسرو خان يا همان شازده احتجاب نيز از كودكي شاهد اين اعمال خشونت آميز بوده است و اين اعمال در شخصيت وي تاثير قابل توجه اي گذاشته است.
بايد گفت كه نام احتجاب از سوي نويسنده با قصد و نيتي معنادار انتخاب شده است.احتجاب در فرهنگ لغت به معناي در پرده رفتن و مخفي شدن است. وهمان طور كه از نامش پيداست شازده در هاله اي از ابهام مي باشد.
فخرالنسا همسر و معشوقه شازده ,كنترل كننده حركات و رفتار شازده است و شازده پس از مرگ او و حتي زماني كه او بيمار است ,سعي دارد فخري را كه كلفت خانه مي باشد جاي فخرانسا بگذارد و در اينجا بايد به شباهت اسمي موجود بين آن دو اشاره كرد در حالي كه از لحاظ ظاهر و باطن داراي تفاوت بسياري هستند.
شازده احتجاب در دنياي مرده گان به سر مي برد.در حالي كه از لحاظ روحاني مرده است و تنها جسما به زندگي ادامه مي دهد.اما اين حالت نيز با دادن خبر مرگش توسط مراد به خودش نيز به پايان مي رسد در نهايت آن جسم خاكي نيز مي ميرد.در جايي مي خوانيم كه شازده اجازه عوض كردن آب حوض را نمي دهد , تلفن را قطع كرده است و در خانه را نيز قفل مي كند.اين ها همه حاكي از آن است كه وي قبر خويش را آماده كرده و خواهان قطع ارتباط با دنياي زنده گان است.
شازده تنها راه زنده ماندن خود را در عشق مي بيند و با جايگزيني فخري به جاي فخرالنسا مي خواهد شانس خود را افزايش دهد و اين همان تداعي معاني در زندگي واقعي است.اما چه سود كه نه فخرالنسا پا به سن گذاشته و نه فخري ساده لوح و مظلوم توان كمك به وي را ندارند.
***
كتاب خشم و هياهو نوشته ويليام فالكنر بيش از آن كه زندگي را حكايت كند ,حكايت گر اثراتي است زندگي بر انسان مي گذارد.توصيف ها و تصوير سازي ها همگي نشان از ذوق و قريحه شاعري وي دارند.نويسنده در اين اثر خواهان به تصوير كشيدن فرهنگ آمريكايي در اوايل قرن بيستم است.نظير هوشنگ گلشيري كه در كتابش فرهنگ زمان قاجار را به ما نشان مي دهد.
خانواده كامپسون نقش اصلي را در اين داستان ايفا مي كنند كه در ظاهر از طبقه مرفه جامعه هستند. بنجي يكي از فرزندان خانواده است كه ناظر(و نه راوي)بخش اول داستان است.او ديوانه و كرولال است و ظاهرا هيچ گونه وجه اشتراك و يا ابزار مناسب براي برقراري ارتباط با ديگران ندارد.اما شاهد هستيم كه با پسر سياهپوستي ارتباط برقرار مي كند ,هر چند كه ارتباط ضعيفي است.
در قسمت دوم كونتين راوي است كه از لحاظ پختگي و شعور از سايرين بهتر است و گمان آن مي رود كه نماد خود نويسنده در كتاب باشد.كونتين خود را مي كشد ,شايد به اين دليل كه از ديگران بيشتر مي داند و مي فهمد.
كدي دختر خانواده ,دختري دوست داشتني و در عين حال غرور بسياري دارد و با نگاهي به دوران كودكي اش مي توان به علت مغرور بودن او پي برد.او هميشه هدايت گر و سردسته بچه ها است و با انجام عمل زشت زنا از چشم همه به خصوص مادر مذهبي اش مي افتد و از خانواده طرد مي شود.
شخصيت جاسن كه هم اسم پدرش نيز است ,انسان ظالم ,خسيس و پول پرستي را معرفي مي كند.وي سياه پوست ها را به چشم حقارت مي نگرد.
فالكنر علاوه بر جامعه آمريكا ,نظام مفسد دادگاه كه در آن رشوه و پول حرف اول را مي زند و نيز وضعيت مهاجران به آمريكا را در كتاب خود تصوير گري مي كند.
در اين داستان كلمه ساعت از كلمه هاي كليدي به شمار مي رود و همانند داستان شازده احتجاب نقش درگاه و گذرگاه زمان را دارد.بوي ياس كه از ديد كونتين از غم انگيزترين بوهاست و احتمال آن مي رود كه اين بو هويت خانه آن ها باشد و خاطرات كودكي را به ياد او مي آورد.به عبارتي ديگر شايد بتوان گفت كه مهم ترين پيام داستان فالكنر اين باشد كه اين انسان ها هستند كه باعث رنج يكديگر مي شوند.و اين كه ظلم و فساد در همه جا معني يكساني دارد حال ميخواهد از طرف شازده ها يا اشراف بر قشر ضعيف جامعه باشد يا از طرف سفيدپوستان عليه سياه پوستان.
نويسنده:ميلاد ميناكار
***
كتاب شناسي:
خشم و هياهو ,ويليام فالكنر
شازده احتجاب ,هوشنگ گلشيري
فرهنگ اصطلاحات ادبي ,سيما داد
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معين