محمد حسن صانعي پور
چكيده:
در اين مقاله سعي بر آن است تا با تحليل فرآيند ترجمه و فعاليت مترجم و تعيين و تبيين مراحل و چارچوبهاي آن، مساله فرمول نويسي1 فرآيند ترجمه به وسيله فرا زبان2 را در حوزه ترجمه شناسي طرح كند كه خود گامي در مسير تعيين استانداردها و پارامترهاي همگاني در حوزه ترجمه است. بر اين اساس ابتدا جايگاه ويژه متن3 در فعاليت مترجم و به دنبال آن اهميت تحليل متن4 در ترجمه تبيين ميشود. نگارنده معتقد است، ترجمه شناسي با به خدمت گرفتن تحليل متن و پيشرفت و توسعه آن، ميتواند گامهاي مهمي در حل مسايل و مشكلات خود بردارد.
1- تعريف ترجمه
تعريف ترجمه از دير باز مورد اختلاف ميان مترجمان و ترجمه شناسان بوده است در ميان تعاريف مختلف، عبارت سادهاي متداول است كه ميتوان به عنوان تعريفي روان از ترجمه پذيرفت. ترجمه عبارت است از برگردان متني از زبان مبدأ به زبان مقصد بدون كوچكترين افزايش يا كاهش در صورت و معني (صفوي، 1380، ص9). اين تعريف بيشتر جنبه ايده آليستي دارد و در واقع امر امكان وقوع چنين ترجمهاي تا به امروز اندك است.
البته از آن زمان كه زبان شناسي به كمك فن ترجمه آمد و در حوزه ماهيت و چگونگي ترجمه تحقيقاتي انجام داد، قدمهاي مثبتي در راه رسيدن به اين آرمان برداشته شد. زبان شناسي ساخت صوري و معنايي زبان را از يكديگر جدا كرد و از طريق تحليل تقابلي5 سطوح مختلف آوايي، واژگاني و نحوي زبان را تبيين نمود (صلحجو، 1365) و مطالعات معني شناسي نيز مسائل ترجمه را واضحتر كرد و بيش از همه در مورد مساله «معادل يابي» گشايش خوبي به وجود آورد.
تحليل فرآيند ترجمه
در اينجا سعي بر آن است كه به صورت ابتدايي و در حد نياز فرآيند ترجمه به معناي عام كلمه را بررسي و تحليل كنيم. هر چند تحليل اين فرآيند نيز از جمله مسائل پر اختلاف و بحث برانگيز علم ترجمه شناسي است و پرداختن كامل به آن در اين مجال امكان ندارد.
براي ما سه بخش مجزا از فرآيند ترجمه شامل متن مبداء، فعاليت مترجم و متن مقصد حائز اهميت است. براساس اصول و مباني روش تحليل متن جديد، متنها متشكل از تعداد فراواني واحدهاي زباني (تكواژ، واژه، گروه، بند، جمله و...) هستند كه طبق يكسري فرمولها و دستورهاي معين در هر زبان اعم از فرمولهاي آوايي، نحوي و معنايي كنار يكديگر قرار گرفتهاند تا اطلاعات مورد نظر نويسنده را در درون خود (درون متن) ذخيره نمايند تا هر مخاطبي كه با اين فرمولها و دستورها آشنايي دارد، بتواند با مطالعه اين متن، اطلاعات ذخيره شده در آن را بازيابد نكته مهم در ترجمه اين است كه ترجمه آن طوري انجام شود كه خوانندهي متن مقصد، آن چيزي را بفهمد كه خوانندهي متن مبدا ميفهمد و به عبارت دقيقتر و علميتر، متن مقصد حاوي تمام اطلاعاتي باشد كه متن مبدا در خود ذخيره نموده است.
در اين ميان فعاليت مترجم از متن مبدا آغاز شده و به متن مقصد ختم ميشود. مترجم ابتدا با استفاده از فرمولها و دستورهاي معين در نظام معنايي و دستوري هر زبان تلاش ميكند تا متن را بفهمد. به عبارت ديگر سعي ميكند تا با بازيابي اطلاعات ذخيره شده در متن، شبكه معنايي آن را براي خود ترسيم كند. به طور طبيعي اين شبكه معنايي سازگار با شبكه معنايي زبان مبدا و به عبارت دقيقتر تكهاي از شبكه معنايي آن زبان است. لذا در گام دوم وي شبكه معنايي معادل با آن را در زبان مقصد ترسيم ميكند و در گام نهايي آنرا مطابق فرمولها و دستورهاي زبان مقصد كه بر گرفته از نظام آوايي تكواژي و دستوري زبان مقصد است به صورت متن مقصد ارائه ميدهد.
ميزان موفقيت مترجم در اين فعاليت به اموري چند مرتبط است:
1- ميزان آشنايي وي به فرمولها و دستورهاي زبان مبدا و توان فهم وي از متن مبدا.
2- ميزان تطابق شبكه معنايي ترسيم شده در ذهن مترجم با شبكه واقعي متن مبدا.
3- ميزان توانايي مترجم در بازسازي شبكه معنايي مذكور در زبان مقصد.
4- ميزان آشنايي مترجم با فرمولها و دستورهاي زبان مقصد و توان ساختن ساختارهاي زباني در متن مقصد.
طبق تعريف و تحليل ارائه شده از فرآيند ترجمه، تمام فعاليت مترجم بر روي متن متمركز ميشود و به نوعي با استفاده از روش تحليل متن از هر دو سو (مبدا و مقصد) دست به ترجمه و برگردان ميزند. بر اين اساس معتقدم كه مطالعات زبان شناسي بر روي متن و تحليل متن جايگاه ويژهاي در مباحث ترجمه شناسي دارد، و اين مقاله خود گامي است در تبيين اين مطالعات در حوزه ترجمه شناسي.
2- زبان شناسي و ترجمه
زبان شناسان با توجه به حوزههاي مطالعاتي خود (آوا، تكواژ و دستور) از منظر خاصي به متن زبان (اعم از گفتاري و نوشتاري) پرداختهاند، اين حوزهها از يكديگر تفكيك شد و هر كدام جلوه و ظهور خاصي از زبان را مورد مطالعه قرار دادند. لذا به نظر من، ترجمه شناسي، علي رغم پرداختن به سه حوزه زباني مذكور، از منظري ويژه و متفاوت با سه حوزه واج شناسي دستور و معنا شناسي، به زبان ميپردازد. بدين معنا كه ترجمه شناسي از منظري بالاتر به زبان مينگرد به نحوي كه به ظاهر، هر سه حوزه مذكور ذيل مطالعات آن ميگنجد. نكته مهم اينجاست كه اين حوزه (به ويژه بخش دستور و معني شناسي) در ترجمه شناسي در درون يك نظام و در پيوند با يكديگر مورد مطالعه قرار ميگيرند. اين طرز نگاه نيز اصول، مقدمات و ابزار خاص خود را ميطلبد.
تذكر اين نكته بدان خاطر بود كه در برخي مطالعات ترجمه شناسي اين منظر رعايت نشده، بلكه نويسنده از نگاه معنا شناختي صرف با دستوري صرف به مسائل ترجمه پرداخته است. گو اينكه با ذره بين قصد يافتن راه نجات در صحرايي بينشان دارد. لذا مهمترين مساله در ترجمه شناسي تبيين نقاط افتراق اين حوزه مطالعاتي از ديگر حوزههاي متداول در زبان شناسي است. به عبارت ديگر، تبيين دقيق حوزه مطالعاتي، اهداف، وظيفه و ابزار آن در ترجمه شناسي است.
الف- زبان شناسي و نگاهي نو به ترجمه
ما در ابتدا فرآيند ترجمه را به سه قسمت مجزا تقسيم كرديم، اول: متن مبدا، دوم: فعاليت مترجم، سوم: متن مقصد. آنچه مسلم است بخش اول و سوم وضوح بيشتري دارند و بر اين اساس در آثار ترجمه شناسي بيشتر بر روي ويژگيها و قواعد و قوانين حاكم بر اين دو بخش بحث ميكنند و با توصيف چيستي و چگونگي و تبيين نقاط اختلاف و تفارق هر يك به اين نتيجه ميرسند كه بخش دوم يعني فعاليت مترجم چگونه است، امكانپذير است يا خير، مشكلات و موانع ترجمه چيست و ديگر سؤالاتي كه سعي در پاسخ به آن دارند. لذا نقطه آغازين مباحث ترجمه شناسي، متن است.
البته اين نكته را يادآور ميشوم كه تا به حال ترجمه شناسان از منظرهاي معنا شناختي و سينتكتيك (ساختمان دستوري) به متن نگاه ميكردند و با استفاده از دست آوردهاي اين حوزهها، به بحث درباره ترجمه ميپرداختند ما در ادامه قصد داريم با نگاهي فراتر از آن يعني از منظر متن ـ به عنوان شبكه معنايي متشكل از پيوندهاي معنايي بين واژگان به منظور ذخيره و انتقال اطلاعات ـ و روش تحليل متن به روش جديد به عنوان روش بازيابي پيوندهاي معنايي بين واژگان و در ترسيم شبكه معناي يك متن به مباحث ترجمه شناسي و سه بخش مذكور به طور خاص بپردازيم.
آنچنان كه در بحث «روش تحليل متن به روش جديد» خواهد آمد. يك متن كه به ظاهر از يك سلسله واژگان كه براساس قواعد دستوري ـ معنايي بر روي يك زنجيره خطي قرار دارد نيست، بلكه يك شبكه به هم پيچيده همچون شبكه مولكولي پروتئينها و ليپيدهاست و وجه تشابه آنها، هم در شكل ساختاري و هم در مساله ذخيره انرژي اطلاعات و پيام است. بر اين اساس فرآيند فهم متن توسط مخاطب نيز چنين توصيف ميشود كه مخاطب با خواندن يا شنيدن متن، سعي ميكند شبكه معنايي متن را براساس شبكه معنايي ذهن خود بازسازي نمايد. وي با ترسيم شبكه معنايي متن و تطبيق و مقايسه آن با شبكه معنايي خود، به تحليل و بررسي پيوندهاي معنايي بين واژگان متن ميپردازد و در اين بين اطلاعات دروني متن ـ البته با توجه به توان فهم مخاطب ـ منتقل ميشود.
مقوله پيوندهاي معنايي بين واژگان مقولهاي تازه در زبان شناسي نيست، بلكه از دير باز در اين حوزه به ويژه معنا شناسي دستوري6 تحت عنوان روابط مفهومي در سطح واژه و جمله، روابط همنشيني و جانشيني و برخي قواعد كلي دستوري ـ معنايي مورد مطالعه بوده است. در اينجا نيز با استفاده از نتايج حاصل از اين مطالعات و به منظور ترسيم شبكه معنايي متن، اين روابط را مورد بررسي قرار ميدهيم و در نهايت پيوندهاي معنايي واژگان را مييابيم. از كنار هم قرار دادن اين پيوندها، شبكه معنايي متن به دست ميآيد. مقدمات نظري ترسيم و پيكره بندي چنين شبكههاي در قرآن كريم نيز در پايان نامه دوره كارشناسي ارشد نويسنده ارائه شده است، كه كليات و اصول و فرآيند اجرايي آن قابل تعميم به ديگر متون، بالخصوص متون مرجع است.
ب- فرازبان
در بخش فعاليت مترجم كه از اهم وظايف آن، برگردان متن مبدا به متن مقصد است، چنين نگاهي به متن بسيار مشكل است. از ويژگيهاي اين نگاه به متن ميتوان به جهاني بودن آن اشاره نمود. به عبارت ديگر تمام متنها در زبانهاي مختلف داراي معنا و پيام و در نتيجه چنين شبكه معنايي (پنهان در پشت واژگان و ساختار دستوري و صورت ظاهري متن) هستند. لذا ميتوان با استفاده از روش تحليل متن، چنين شبكه معنايي را براي هر متني ترسيم كرد. بيگمان هر مخاطب ـ و از جمله مترجم متن ـ با چنين شبكه معنايي در متن مواجه است و سعي بر آن دارد تا آن را بفهمد و انتقال دهد.
از طرف ديگر با قرار دادن يكسري اصول7 و پارامترهاي تعريف شده براي ترسيم و پيكرهبندي شبكه مذكور، در واقع ميتوان به يك فرا زبان براي ترجمه دست يافت، فرا زبان كه ميتواند ملاك و معيار نقد و سنجش در فرآيند ترجمه باشد و نيز مترجم را در حين ترجمه ياري رساند. لازم به تذكر است كه فرا زبان به معناي اشتراك نظام معنايي و مفهومي در ميان انسانها نيست. انسانهايي كه در فرهنگهاي مختلف زندگي ميكنند، حتي انسانهاي هم زبان و هم زمان و هم مكان و هم فرهنگ نيز، داراي نظام وساختمان معنايي منحصر به خود هستند. زبان مشترك به معناي توانايي ترسيم اين نظامها و ساختمانهاي معنايي به وسيله نشانهها و نمودارهاي ويژه است. فرا زبان مطرح شده در اين مقاله به هيچ وجه كنش و كاربرد معرفت شناختي در زبان ندارد، بلكه صرفاً يك نوع رمزپردازي8 براي يك سري مقوله و فرآيند زباني است تا از اين راه بتوانيم اصول و پارامترهاي برخي فرآيندهايي فرعي و ثانوي همچون ترجمه را تعيين كنيم و اين خود راهي به سوي نقد وسنجش و بهينه سازي اين فرآيندهاي ثانوي زمان است. اين نشانه به عنوان استانداردهاي ترجمه، به ترجمه شناسان و مترجمين كمك ميكند تا در فرآيند ترجمه و نقد و بررسي آن به يك زبان مشترك و قابل مفاهمه برسند.
به منظور ملموستر شدن بحث، ميتوان اين فرآيند را به فرمول نويسي در شيمي براي مواد و فرآيندهاي مختلف شيميايي، تشبيه كرد. لازم به تذكر است، فرمول شيميايي ـ كه به عنوان يك فرا زبان بين شيميدانها مطرح است ـ خود حاصل بررسي مواد (در حد مولكولها و اتمها)، كشف و تحليل پيوندهاي اتمي و مولكولي در مواد (جامدات، مايعات و گازها) و تحليل فرآيندهاي شيميايي است. فرمولهاي شيميايي همانند فرمولها و معادلات علوم ديگر چون جبر، مثلثات، هندسه، فيزيك و... زبان مشتركي براي داشمندان هستند.
اين نكته حائز اهميت است كه علائم و نشانههاي اين زبانها، بياني از واقعيت است. بياني كه از ويژگيهاي آن، ايجاد تفاهم و مفاهمه بين دانشمندان مختلف (از چه زباني) و زمينه چيني براي پيشرفت و پيشبيني نظري در آن علم و بسياري ويژگيهاي ديگر است كه پرداختن به آن در اين مقال نميگنجد. لذا به نظر نويسنده در بخش فعاليت مترجم، از جمله گامهاي مهم و كليدي و راه گشا در حوزه ترجمه شناسي رسيدن به يك زبان مشترك و تبيين اصول، قواعد و پارامترهاي آن زبان است كه ميتواند به عنوان يك مساله مهم محور مطالعات ترجمه شناسان قرار گيرد. حال آنچه كه در اين مقاله تحت عنوان روش تحليل متن مورد نقد و بررسي قرار ميگيرد، تبيين مباني و خطوط كلي مسير رسيدن به آن زبان مشترك است. در ادامه روش تحليل مورد نقد و بررسي قرار ميگيرد و سپس به تبيين روش تحليل متن با رويكرد جديد ميپردازيم.
3- روش تحليل متن
تحليل متن يكي از حوزههاي مطالعاتي زبان شناسي است كه به مطالعه نظاممند زبان ميپردازد از حوزههاي هم عرض آن ميتوان تحليل محتوا9 و تحليل گفتار10 را نام برد. حوزه نحو11 از ديگر حوزههاي زبان شناسي است كه به منظور باز شناسي «تحليل متن» با آن مقايسه ميشود و چنين بحث ميشود كه نحو به ساختمان جمله ميپردازد و اينكه طبق يك سري قوانين در هر زبان ميتوان واژهها را با يكديگر تركيب نمود (قواعد تركيب پذيري) تا به صورت جملهاي قابل فهم در آن زبان در آيد و اگر به شكلي خلاف آن تركيب شود، آن جمله قابل فهم نيست و اصطلاحاً داراي اشكال نحوي12 است.
لذا نحو درباره چگونگي تركيب واژه در قالب جمله و در كل درباره چگونگي صحت نگارش و گفتار (صحت دستوري) بحث ميكند سالكي در اين مورد ميگويد كه نحو سعي ميكند تا توضيح دهد كه مردم چگونه بايد بنويسند يا صحبت كنند نه اينكه چگونه ميتوانند بنويسند يا صحبت كنند.(Salkie, 1995,PXI) (Salkie, 1995.P1) به عبارت دقيقتر نحو يا رويكرد جديد آن، در نظريههاي عمومي زبان بيشتر توصيفي13 بوده و به ساخت جملات و نحوه تركيب واژهها14 در كنار هم ميپردازد و حداكثر درون جملات بزرگ به نحوه تركيب بندها يا جمله واژهها توجه دارد ونحوه تركيب صحيح آنها را نشان ميدهد. اما در تحليل متن، بيشتر پيوستگي بين جمله ها و پاراگرافها مورد بحث است. تحليل متن به دنبال يافتن عوامل پيوند دهنده يك متن است. در حالي كه با جملهها و پاراگرافهاي متني ديگر هيچ گونه پيوندي ايجاد نميكنند و به اصطلاح (Incoherent) هستند.
لذا تحليل متن در حوزه پيوستگي15 و شيوههاي پيوند16 مطالعه ميكند، بدين معنا كه هدف تحليل متن يافتن آن چيزي است كه اجزاء يك متن را به يكديگر پيوند داده و يك متن را پيوسته ميسازد (Salkie, 1995,PXI) (Salkie, 1995.P1) آنچه كه در اين حوزه، حول محور پيوستگي مورد بررسي قرار ميگيرد، مباحثي همچون تكرار واژه17 استفاده از هم معناها18، شامل19 و كلي20، تقابل21 و ديگر روابط واژگاني مانند: جانشينها22، حذف مساله23، راه حل24 و ارزيابي25 تحت عنوان كلي فراپيوستگي26 مورد بررسي قرار ميگيرند. (Salkie, 1995,P17)
الف- مباحث تحليل متن
در مباحث مذكور به عنوان اولين گام پيوستگي متن با توجه به پيوندهاي موجود بين واژهها تحليل ميشود. به عنوان مثال واژه به كار رفته در يك جمله ارتباط معنايي از نوع روابط واژگاني27 با واژه به كار رفته در جمله قبلي دارد و ممكن است چنين ارتباطي در واژهاي ديگر در چند جمله بعد تكرار شود. يا اينكه توسط يك واژه بين چند جمله ارتباط ايجاد ميشود و يك واژه باعث پيوند چندين جمله پيوسته قبلي با چندين جمله پيوسته بعدي ميشود البته مسائل ديگري در حوزه تحليل متن مورد بررسي قرار ميگيرند كه از نوع روابط بين واژهها نيست و به نوعي به موضوع حاكم بر متن ميپردازد اين مسائل عبارتند از: پيش زمينه28 كه تحت عنوان كلي فرا پيوستگي29 مطرح ميشود.
با كمي تأمل مشهود است كه مسائل اخير بيشتر متمركز به بافت30 و يا به عبارت دقيقتر فرا متن31 است كه به لايههاي زيرين پيوندهاي متن نفوذ ميكند. يعني لايههاي اوليهاي كه پيش از نگارش متن در ذهن نگارنده به صورت طرح كلي متن پديدار ميشود و براساس آن طرح متن نوشته ميشود. در اينجا وي به منظور يافتن علل زيربنايي پيوستگي متن، سعي ميكند تا اين طرح كلي را باز يابد. اين حوزه شباهت زيادي به حوزه تحليل گفتار32 دارد.
ب- نتيجه
براساس آنچه بيان شد ميتوان رويكرد تحليل متن را يك رويكرد خطي (حسابي) توصيف نمود. بر اين اساس متن عبارت است از يك سلسله واژههايي كه بر روي يك زنجيره در كنار يكديگر همنشيني كردهاند. لذا با توجه به مسايل مورد بحث در تحليل متن و الگوهاي آن در نحوه مطالعه متن و نيز مثالهاي ارائه شده در اين حوزه، ميتوان به وضوح نشان داد كه بررسي پيوستگي متن ـ به عنوان مهمترين محور مطالعاتي اين علم ـ فقط به يك سري ارتباطهاي خطي بين يك واژه و واژهاي ديگر در جملههاي ديگر ميپردازد. فاصله بين اين دو واژه گاهي يك جمله و در مواردي چندين جمله است. لذا بايد اذعان نمود كه در تحليل متن به تمام روابط و پيوندهاي موجود در متن پرداخته نميشود و نسبت به بسياري پيوندهاي ديگر بيتوجهي ميشود و اين در حالي است كه اين پيوندها نقش مهمي در ايجاد پيوستگي متن بازي ميكنند كه در ادامه مقاله، تحت عنوان رويكرد جديد به تحليل متن به آنها خواهيم پرداخت.
ج- يك راه حل
لازم به تذكر است، مباحث پيشرفتهتري در حوزه تحليل متن وجود دارد كه تا حدودي فراتر از رويكرد مذكور است مسائلي چون (Proximity) كه در مقوله واژههاي كليدي33 براساس نزديكي و دوري كليد واژهها از يكديگر طبقهبندي خاصي ارائه ميدهد كه در درجه اهميت واژههاي كليدي و اولويتبندي ثانوي آنها موثر است. با اين وجود هنوز نميتوان قائل به رويكردي جديد به متن شد، چرا كه مبناي اين مسائل نيز مبتني بر توالي واژهها و تصوير زنجيرهاي از متن است كه نزديكي و دوري واژهها براساس آن توجيه و تبيين ميشود. به علاوه مساله (Proximity) در موارد بسيار جواب نميدهد، يعني در اولويت بندي ثانوي كليد واژهها بايد از آن چشم پوشي كرد و اين نشان از ضعف مبنايي اين مساله است.
به عبارت روشنتر، در برخي موارد، در يك متن كليد واژهاي با فاصله بسيار از كليد واژهاي ديگر، ارتباط بسيار نزديك دارد در حالي كه كليد واژههاي نزديكتر داراي چنين ارتباطي نيستند. لازم به يادآوري است كه اين موارد، ذيل قوانين موجود در رويكرد جديد به اين حوزه قابل شناسايي و اثبات است.
د- نقص ديگر
از ديگر موضوعات قابل تأمل در تحليل متن، ميزان تقسيمبندي متن به اجزاي كوچكتر و انتخاب اين اجزا به عنوان حيطه مطالعاتي خود است. با بررسي مباحث و سرفصلهاي كتب مربوط به تحليل متن وتطبيق مثالهاي آن و پياده نمودن قواعد و قوانين آن بر متن ميتوان گفت: جمله34 و بند35 كوچكترين جزء متن است كه در حال حاضر به عنوان حيطه مطالعاتي تحليل متن مطرح است.
به اين معنا كه تحليل متن در بررسي پيوستگي يك متن، تقسيمبندي را تا سطح بند پيش ميبرد و حداكثر به پيوستگي بين دو بند اهميت ميدهد و هيچگاه از اين سطح پايينتر نميرود و بررسي پيوستگي درون جمله يا بند را در تخصص خود قرار نميدهد. در حالي كه پيوستگي درون يك متن، ادامه پيوندهاي درون جمله است و بدون بررسي پيوندهاي درون جمله، شبكه پيوستگي يك متن ناقص ترسيم خواهد شد و بسياري از پيوندهاي مبنايي متن، يا از چشم پنهان ميماند و يا بر فرض كشف، استفاده بهينه از آن نميشود. بر اين اساس مطالعات تحليل متن در حال حاضر بيشتر به يافتن برخي عوامل پيوستگي موجود در لايه رويي متن (پيوسته متن) اختصاص يافته و هيچ گاه به پيوندهاي موجود در لايههاي زيرين متن نميپردازد.
اين نوع مطالعه نيز تا حدود بسياري نتيجه رويكرد خطي به متن است به نظر ميرسد كه تحليل متن، پرداختن به لايههاي زيرين متن را در حيطه مطالعاتي خود نميداند بلكه آن را وظيفه ديگر حوزههاي زبانشناسي از جمله معناشناسي36 ميداند. مطالعه روابط ميان واژهها در سطح واژه و جمله مباحثي است كه در معناشناسي به آن پرداخته ميشود، و نيز روابط همنشيني37 و جانشيني38 از حوزههاي مطالعاتي Syntax و (Grammatical Semantics) است. به ويژه با رويكردهاي جديد در حوزه معنا شناسي همچون معناشناسي تعبيري39 و معناشناسي زايشي40 مطالعه روابط معنايي در سطح جمله را بيش از پيش به حوزه معناشناسي اختصاص داده است.
لازم به تذكر است، رويكرد تحليل متن به واحدهاي زباني در سطوح مختلف آن، رويكردي متفاوت از ديگر حوزههاي مطالعاتي زبان شناسي است و صرف شباهت مقوله مورد مطالعه دليل بر ورود به يك حوزه نيست آنچه مسلم است حوزههاي مختلف زبان شناسي به نوبه خود در مطالعات زباني، رويكرد، اهداف، روش و قوانين منحصر به خود دارند، هر چند همه آنها به مطالعه واحدهاي زباني ميپردازند.
هـ ـ تحليل زبان
پيش از پرداختن به روش تحليل متن با رويكرد جديد لازم است جايگاه واقعي تحليل متن و نقاط اشتراك و افتراق آن با تحليل گفتار و تحليل محتوا تبيين شود ميتوان، تحليل زبان ـ به معناي عام ـ را ريشه مشترك اين سه حوزه دانست. با اين تفاوت كه تحليل محتوا در مطالعات علوم اجتماعي و اطلاع رساني مورد استفاده قرار گرفت و در تحليل خبرها و گزارشات اوليه و خام، آمار و ارقام تحقيقات ميداني، فيلمها و گزارشات تصويري، تبليغات سياسي و تجاري و... به كمك محققين و پژوهشگران آمد و در اين راستا روشها و نظريههاي قديم مورد آزمايش و ارزيابي قرار گرفت و پايهها و مباني اين حوزه مطالعاتي از زبان طرحريزي شد و به تكامل رسيد و هم اكنون نيز اين روند ادامه دارد.
تحليل گفتار نيز با كمي تأخير در حوزههاي مختلف علوم انساني مانند سياست، فلسفه، روزنامه نگاري و اطلاع رساني و... با استقبال چشمگيري مواجه شد و رشد و شكوفايي قابل توجه يافت. يافتن حوزه مطالعاتي محسوس و كاربردي، توجه موسسات و نهادهاي مختلف به اين حوزهها و اختصاص هزينههاي مالي و معنوي و نيز حصول نتايج قابل پذيرش و توانايي پيشبينيهاي آينده براساس تئوريهاي اين علوم، از جمله علل رويكرد همه جانبه به اين علوم و رشد و شكوفايي آنهاست.
در اين ميان تنها تحليل متن بدون متولي باقي ماند و به نسبت دو حوزه ديگر رشد چنداني نكرد. در حال حاضر با روند جديد در حوزه اطلاع رساني (ديجيتالي) و مباحثي همچون بازيابي اطلاعات و شبكه جهاني اطلاعات و.. رويكرد جديد و جدي به حوزه تحليل متن شده است. در اين راستا و به علت وجود ضعفهاي بسيار در مقدمات نظري و روشي تحليل متن، نياز به تجديد نظر اساسي در مباني اين حوزه احساس ميشود. لذا با توجه به تحولات اخير و نيز كاربرد فراوان روش تحليل متن در حوزه مطالعات متون مقدس اديان از جمله تفسير، ترجمه، آموزش، بازيابي اطلاعات و... نيازمند بياني جديد از روش تحليل متن هستيم، كه در ادامه مباني نظري آن به اختصار و تنها در حد كليات و مباني بيان ميشود.
4- روش تحليل متن با رويكردي جديد
موضوع مورد مطالعه ما در اين مقاله متن است و مباحثي همچون؛ ويژگيهاي يك متن، ساختمان و اجزاي آن، روابط و نيروهاي بين اجزاء، چيستي و چگونگي اين روابط، انواع متن و... مطرح است. واحدهاي زبان هر كدام به نسبت نقشي كه در متن دارند مورد بررسي قرار ميگيرند تا به سئوالات مطرح شده در مباحث مذكور پاسخ داده شود. آنچه مسلم است، پرداختن به همه موضوعات مذكور در اين مقاله نميگنجد، بنابراين در ادامه فقط به يكي از مباني مهم و كليدي در اين رويكرد جديد ميپردازيم. لازم به يادآوري است، اين مساله و تبيين آن كاربرد فراواني در مباحث آتي در اين روش دارد.
الف- متن، زنجيره و شبكه
در قسمت اول مقاله به اجمال موضوع اصلي، مسائل و حيطههاي مطالعاتي و كاربرد تحليل متن ارائه شد و بدين جا رسيد كه نيازمند تجديد نظر در هر سه مقوله از مقدمات نظري اين علم هستيم. لازم به تذكر است، محور اصلي اين تحولات نظري مربوط به رويكرد جديد ما به متن است، كه آشنايي كامل با اين رويكرد، جايگاه مهمي در تبيين مسائل بعدي دارد. لذا به منظور ملموستر شدن مطالب براساس شبيهسازي از علم شيمي و قوانين پيوندهاي اتمي و مولكولي به عنوان يك مثال و نه بيشتر كمك گرفته ميشود.
آن چنان كه گذشت رويكرد تحليل متن به متن يك رويكرد خطي و يا در مراحل پيشرفته آن يك رويكرد نيمه خطي است. در حالي كه رويكرد ما به متن يك رويكرد حجمي است. به عبارت ديگر، متن در نگاه اول متشكل از يك سلسله واژههاي كنار هم قرار گرفته و زنجيرهوار است و به ظاهر شكل خطي دارد ولي در واقع تك واژهها (اتمهاي تشكيل دهنده مولكول) به عنوان كوچكترين اجزاي معنادار يك متن، با پيوندهايي كه بين خود دارند (پيوندهاي اتمي)، يك شبكه پيچيده (شبكه مولكولي) و به هم پيوسته را ايجاد ميكنند، كه اطلاعات يك متن (انرژي ذخيره شده در واد) در لابلاي پيوندهاي اين شبكه (شبكه مولكولي) شكل گرفته و منتقل ميشود.
شبكه معنايي متن كه محصول شبكه معنايي ذهن گوينده يا نويسنده است، به منظور انتقال پيام، طبق قواعد و قوانين زباني (قوانين آوايي، دستوري و معنايي) شكل و شمايل متن را به خود گرفته است و شنونده يا خواننده متن نيز با بازسازي اين شبكه سعي در فهم آن دارد. بر اين اساس شبكه معنايي متن نيز متشكل از تكواژهاست، با اين تفاوت كه ديگر، تكواژها بر روي يك زنجيره و خط قرار ندارند. بلكه اطلاعات درون متن، فضايي را ميسازند كه واژهها به تناسب پيوندهاي معنايي كه با ديگر واژههاي متن دارند، مكاني ويژه از اين فضا را به خود اختصاص ميدهند و حامل يك سري اطلاعات خاص هستند.
اين اطلاعات به صورت نيروهاي نهفته در پيوندهاي بين واژگاني در شبكه معنايي متن ذخيره ميشوند و شنونده يا خواننده با تجزيه و تحليل اين پيوندها، به اطلاعات درون متن دست مييابد. به عبارت ديگر فرآيندي را كه گوينده يا نويسنده براي ساختن متن طي كرده، توسط شنونده يا خواننده طي ميشود. حال چه مقدار موفق به تجزيه و در نهايت ساختن شبكه معنايي در ذهن خود شود، به شرايط مختلف بستگي دارد نكته قابل توجه اينكه هر چقدر اين فرآيندها كاملتر انجام شوند، به صورتي كه در شبكه معنايي، پيوندي كم و زياد نشود، اين انتقال كامل صورت ميگيرد و مفاهمه حاصل ميشود. تجربه نشان داده است كه انجام فرآيند كامل، در واقع امر بسيار مشكل است و احتمال وقوع آن ضعيف است.
بر اين اساس در يك متن، ممكن است دو واژه كه در نهايت فاصله خطي يا زنجيرهاي از هم قرار دارند، با يكديگر رابطه معنايي نزديكي داشته باشند. اين مورد براساس رويكرد حجمي، در شبكه معنايي متن قابل توجيه است. بدين صورت كه ممكن است اين دو واژه (پس از شكستن زنجيره خطي متن) در شبكه معنايي متن، پيوندي قوي داشته باشند و در كنار هم قرار گيرند، كه علت اين امر ريشه در شبكه معنايي متن و پيوندهاي بين واژهها دارد.
به عنوان مثال در متني نويسنده قصد دارد كارها و فعاليتهاي مختلف فردي را بيان كند و توضيحاتي درباره آن بدهد. لذا ده فعل را در طي ده پاراگراف ارائه ميدهد واضح است كه رابطه بين فعل دهم و فاعل كه در ابتداي متن است از رابطه بسياري واژههاي پاراگراف اول ـ منهاي فعل اول ـ نزديكتر و قويتر است هر چند كه فاصله خطي آن از فاعل بسيار زياد است، كه اين فاصله ناشي از توالي واژههاست كه سوسور نيز بدان اشاره ميكند (سوسور، 1378، ص 176). اما در شبكه معنايي متن فعل دهم به همراه 9 فعل ديگر به نسبت ديگر واژههاي متن، پيوندي قويتر و نزديكتر به فاعل ـ به عنوان كليد واژه اول ـ دارد. اين نمونه در حد جمله نيز ممكن است اتفاق افتد.
ب- مسائل مهم
با رويكرد حجمي به متن و تصوير شبكه معنايي آن، بحث درباره پيوستگي متن كه محوريترين موضوع در تحليل متن است به صورت مطالعه بر روي پيوندهاي معنايي واحدهاي زباني متن، متمركز ميشود به عبارت ديگر پيوستگي متن به صورت كشف و مطالعه نيروهاي موجود در شبكه معنايي متن ـ كه به نوعي در پيوستگي و معناداري متن نقش دارند ـ ظهور ميكند. بر اين اساس يك سري سئوالات كليدي و مهم در مطالعه اين پيوندها مطرح ميشود، همچون انواع پيوندهاي معنايي متن، ماهيت و چگونگي اين پيوندها، نقش واحدهاي زباني در ايجاد پيوند، پيوندهاي معنايي در سطح جمله و در سطح متن، عوامل موثر در پيوندهاي معنايي، نقش پيوندها در يافتن واژههاي كليدي و واژههاي حشو41 نقش پيوندها در ترسيم شبكه معنايي متن، رابطه بين شبكه معنايي متن و...
با توصيف جديدي كه از روش تحليل متن ارائه شد، لازم است علاوه بر مطالعه روابط بين جملهها، پيوندهاي معنايي درون جمله نيز مد نظر قرار گيرد و نقش اين پيوندها در پيوستگي متن بررسي شود يا گسترش حيطه مطالعاتي به درون جمله ميتوان تمام نيروهاي پيوند دهنده متن را يافت و شبكه معنايي متن را به طور كامل ترسيم و مطالعه نمود چرا كه بسياري از پيوندهاي اساسي و مبنايي متن در سطح جمله قرار دارند پيوندهايي كه بسياري از اطلاعات متن درون آن ذخيره شده است. پيوندهايي كه قبلاً در روش تحليل متن به آنها پرداخته نميشد. لذا اساس بسياري از پيوندهاي بين جملهاي بدون توجيه باقي ميماند و بسياري از سئوالات بيپاسخ رها شده و يا به ديگر حوزههاي مطالعاتي زبان شناسي حواله ميشد. لازم به تذكر است مطالعه پيوندهاي معنايي درون جمله تنها با اصول و روشهاي جديد تحليل متن ممكن است.
كتابنامه:
1- Salkie, R., Text and Discourse Analysis, Routledge, London. 1995
2- سوسور، فردينان لو، دوره زبان شناسي عمومي، ترجمه كورش صفوي، تهران، هـ س، 1378.
3- صفوي، كورش، هفت گفتار در ترجمه، تهران، نشر مركز، چاپ چهارم، 1380.
4- صلح جو، علي، بحثي در مباني ترجمه، نشر دانش، سال 6، ش 5، 1365.
پانوشتها:
برگرفته از: isu.ac.ir
چكيده:
در اين مقاله سعي بر آن است تا با تحليل فرآيند ترجمه و فعاليت مترجم و تعيين و تبيين مراحل و چارچوبهاي آن، مساله فرمول نويسي1 فرآيند ترجمه به وسيله فرا زبان2 را در حوزه ترجمه شناسي طرح كند كه خود گامي در مسير تعيين استانداردها و پارامترهاي همگاني در حوزه ترجمه است. بر اين اساس ابتدا جايگاه ويژه متن3 در فعاليت مترجم و به دنبال آن اهميت تحليل متن4 در ترجمه تبيين ميشود. نگارنده معتقد است، ترجمه شناسي با به خدمت گرفتن تحليل متن و پيشرفت و توسعه آن، ميتواند گامهاي مهمي در حل مسايل و مشكلات خود بردارد.
1- تعريف ترجمه
تعريف ترجمه از دير باز مورد اختلاف ميان مترجمان و ترجمه شناسان بوده است در ميان تعاريف مختلف، عبارت سادهاي متداول است كه ميتوان به عنوان تعريفي روان از ترجمه پذيرفت. ترجمه عبارت است از برگردان متني از زبان مبدأ به زبان مقصد بدون كوچكترين افزايش يا كاهش در صورت و معني (صفوي، 1380، ص9). اين تعريف بيشتر جنبه ايده آليستي دارد و در واقع امر امكان وقوع چنين ترجمهاي تا به امروز اندك است.
البته از آن زمان كه زبان شناسي به كمك فن ترجمه آمد و در حوزه ماهيت و چگونگي ترجمه تحقيقاتي انجام داد، قدمهاي مثبتي در راه رسيدن به اين آرمان برداشته شد. زبان شناسي ساخت صوري و معنايي زبان را از يكديگر جدا كرد و از طريق تحليل تقابلي5 سطوح مختلف آوايي، واژگاني و نحوي زبان را تبيين نمود (صلحجو، 1365) و مطالعات معني شناسي نيز مسائل ترجمه را واضحتر كرد و بيش از همه در مورد مساله «معادل يابي» گشايش خوبي به وجود آورد.
تحليل فرآيند ترجمه
در اينجا سعي بر آن است كه به صورت ابتدايي و در حد نياز فرآيند ترجمه به معناي عام كلمه را بررسي و تحليل كنيم. هر چند تحليل اين فرآيند نيز از جمله مسائل پر اختلاف و بحث برانگيز علم ترجمه شناسي است و پرداختن كامل به آن در اين مجال امكان ندارد.
براي ما سه بخش مجزا از فرآيند ترجمه شامل متن مبداء، فعاليت مترجم و متن مقصد حائز اهميت است. براساس اصول و مباني روش تحليل متن جديد، متنها متشكل از تعداد فراواني واحدهاي زباني (تكواژ، واژه، گروه، بند، جمله و...) هستند كه طبق يكسري فرمولها و دستورهاي معين در هر زبان اعم از فرمولهاي آوايي، نحوي و معنايي كنار يكديگر قرار گرفتهاند تا اطلاعات مورد نظر نويسنده را در درون خود (درون متن) ذخيره نمايند تا هر مخاطبي كه با اين فرمولها و دستورها آشنايي دارد، بتواند با مطالعه اين متن، اطلاعات ذخيره شده در آن را بازيابد نكته مهم در ترجمه اين است كه ترجمه آن طوري انجام شود كه خوانندهي متن مقصد، آن چيزي را بفهمد كه خوانندهي متن مبدا ميفهمد و به عبارت دقيقتر و علميتر، متن مقصد حاوي تمام اطلاعاتي باشد كه متن مبدا در خود ذخيره نموده است.
در اين ميان فعاليت مترجم از متن مبدا آغاز شده و به متن مقصد ختم ميشود. مترجم ابتدا با استفاده از فرمولها و دستورهاي معين در نظام معنايي و دستوري هر زبان تلاش ميكند تا متن را بفهمد. به عبارت ديگر سعي ميكند تا با بازيابي اطلاعات ذخيره شده در متن، شبكه معنايي آن را براي خود ترسيم كند. به طور طبيعي اين شبكه معنايي سازگار با شبكه معنايي زبان مبدا و به عبارت دقيقتر تكهاي از شبكه معنايي آن زبان است. لذا در گام دوم وي شبكه معنايي معادل با آن را در زبان مقصد ترسيم ميكند و در گام نهايي آنرا مطابق فرمولها و دستورهاي زبان مقصد كه بر گرفته از نظام آوايي تكواژي و دستوري زبان مقصد است به صورت متن مقصد ارائه ميدهد.
ميزان موفقيت مترجم در اين فعاليت به اموري چند مرتبط است:
1- ميزان آشنايي وي به فرمولها و دستورهاي زبان مبدا و توان فهم وي از متن مبدا.
2- ميزان تطابق شبكه معنايي ترسيم شده در ذهن مترجم با شبكه واقعي متن مبدا.
3- ميزان توانايي مترجم در بازسازي شبكه معنايي مذكور در زبان مقصد.
4- ميزان آشنايي مترجم با فرمولها و دستورهاي زبان مقصد و توان ساختن ساختارهاي زباني در متن مقصد.
طبق تعريف و تحليل ارائه شده از فرآيند ترجمه، تمام فعاليت مترجم بر روي متن متمركز ميشود و به نوعي با استفاده از روش تحليل متن از هر دو سو (مبدا و مقصد) دست به ترجمه و برگردان ميزند. بر اين اساس معتقدم كه مطالعات زبان شناسي بر روي متن و تحليل متن جايگاه ويژهاي در مباحث ترجمه شناسي دارد، و اين مقاله خود گامي است در تبيين اين مطالعات در حوزه ترجمه شناسي.
2- زبان شناسي و ترجمه
زبان شناسان با توجه به حوزههاي مطالعاتي خود (آوا، تكواژ و دستور) از منظر خاصي به متن زبان (اعم از گفتاري و نوشتاري) پرداختهاند، اين حوزهها از يكديگر تفكيك شد و هر كدام جلوه و ظهور خاصي از زبان را مورد مطالعه قرار دادند. لذا به نظر من، ترجمه شناسي، علي رغم پرداختن به سه حوزه زباني مذكور، از منظري ويژه و متفاوت با سه حوزه واج شناسي دستور و معنا شناسي، به زبان ميپردازد. بدين معنا كه ترجمه شناسي از منظري بالاتر به زبان مينگرد به نحوي كه به ظاهر، هر سه حوزه مذكور ذيل مطالعات آن ميگنجد. نكته مهم اينجاست كه اين حوزه (به ويژه بخش دستور و معني شناسي) در ترجمه شناسي در درون يك نظام و در پيوند با يكديگر مورد مطالعه قرار ميگيرند. اين طرز نگاه نيز اصول، مقدمات و ابزار خاص خود را ميطلبد.
تذكر اين نكته بدان خاطر بود كه در برخي مطالعات ترجمه شناسي اين منظر رعايت نشده، بلكه نويسنده از نگاه معنا شناختي صرف با دستوري صرف به مسائل ترجمه پرداخته است. گو اينكه با ذره بين قصد يافتن راه نجات در صحرايي بينشان دارد. لذا مهمترين مساله در ترجمه شناسي تبيين نقاط افتراق اين حوزه مطالعاتي از ديگر حوزههاي متداول در زبان شناسي است. به عبارت ديگر، تبيين دقيق حوزه مطالعاتي، اهداف، وظيفه و ابزار آن در ترجمه شناسي است.
الف- زبان شناسي و نگاهي نو به ترجمه
ما در ابتدا فرآيند ترجمه را به سه قسمت مجزا تقسيم كرديم، اول: متن مبدا، دوم: فعاليت مترجم، سوم: متن مقصد. آنچه مسلم است بخش اول و سوم وضوح بيشتري دارند و بر اين اساس در آثار ترجمه شناسي بيشتر بر روي ويژگيها و قواعد و قوانين حاكم بر اين دو بخش بحث ميكنند و با توصيف چيستي و چگونگي و تبيين نقاط اختلاف و تفارق هر يك به اين نتيجه ميرسند كه بخش دوم يعني فعاليت مترجم چگونه است، امكانپذير است يا خير، مشكلات و موانع ترجمه چيست و ديگر سؤالاتي كه سعي در پاسخ به آن دارند. لذا نقطه آغازين مباحث ترجمه شناسي، متن است.
البته اين نكته را يادآور ميشوم كه تا به حال ترجمه شناسان از منظرهاي معنا شناختي و سينتكتيك (ساختمان دستوري) به متن نگاه ميكردند و با استفاده از دست آوردهاي اين حوزهها، به بحث درباره ترجمه ميپرداختند ما در ادامه قصد داريم با نگاهي فراتر از آن يعني از منظر متن ـ به عنوان شبكه معنايي متشكل از پيوندهاي معنايي بين واژگان به منظور ذخيره و انتقال اطلاعات ـ و روش تحليل متن به روش جديد به عنوان روش بازيابي پيوندهاي معنايي بين واژگان و در ترسيم شبكه معناي يك متن به مباحث ترجمه شناسي و سه بخش مذكور به طور خاص بپردازيم.
آنچنان كه در بحث «روش تحليل متن به روش جديد» خواهد آمد. يك متن كه به ظاهر از يك سلسله واژگان كه براساس قواعد دستوري ـ معنايي بر روي يك زنجيره خطي قرار دارد نيست، بلكه يك شبكه به هم پيچيده همچون شبكه مولكولي پروتئينها و ليپيدهاست و وجه تشابه آنها، هم در شكل ساختاري و هم در مساله ذخيره انرژي اطلاعات و پيام است. بر اين اساس فرآيند فهم متن توسط مخاطب نيز چنين توصيف ميشود كه مخاطب با خواندن يا شنيدن متن، سعي ميكند شبكه معنايي متن را براساس شبكه معنايي ذهن خود بازسازي نمايد. وي با ترسيم شبكه معنايي متن و تطبيق و مقايسه آن با شبكه معنايي خود، به تحليل و بررسي پيوندهاي معنايي بين واژگان متن ميپردازد و در اين بين اطلاعات دروني متن ـ البته با توجه به توان فهم مخاطب ـ منتقل ميشود.
مقوله پيوندهاي معنايي بين واژگان مقولهاي تازه در زبان شناسي نيست، بلكه از دير باز در اين حوزه به ويژه معنا شناسي دستوري6 تحت عنوان روابط مفهومي در سطح واژه و جمله، روابط همنشيني و جانشيني و برخي قواعد كلي دستوري ـ معنايي مورد مطالعه بوده است. در اينجا نيز با استفاده از نتايج حاصل از اين مطالعات و به منظور ترسيم شبكه معنايي متن، اين روابط را مورد بررسي قرار ميدهيم و در نهايت پيوندهاي معنايي واژگان را مييابيم. از كنار هم قرار دادن اين پيوندها، شبكه معنايي متن به دست ميآيد. مقدمات نظري ترسيم و پيكره بندي چنين شبكههاي در قرآن كريم نيز در پايان نامه دوره كارشناسي ارشد نويسنده ارائه شده است، كه كليات و اصول و فرآيند اجرايي آن قابل تعميم به ديگر متون، بالخصوص متون مرجع است.
ب- فرازبان
در بخش فعاليت مترجم كه از اهم وظايف آن، برگردان متن مبدا به متن مقصد است، چنين نگاهي به متن بسيار مشكل است. از ويژگيهاي اين نگاه به متن ميتوان به جهاني بودن آن اشاره نمود. به عبارت ديگر تمام متنها در زبانهاي مختلف داراي معنا و پيام و در نتيجه چنين شبكه معنايي (پنهان در پشت واژگان و ساختار دستوري و صورت ظاهري متن) هستند. لذا ميتوان با استفاده از روش تحليل متن، چنين شبكه معنايي را براي هر متني ترسيم كرد. بيگمان هر مخاطب ـ و از جمله مترجم متن ـ با چنين شبكه معنايي در متن مواجه است و سعي بر آن دارد تا آن را بفهمد و انتقال دهد.
از طرف ديگر با قرار دادن يكسري اصول7 و پارامترهاي تعريف شده براي ترسيم و پيكرهبندي شبكه مذكور، در واقع ميتوان به يك فرا زبان براي ترجمه دست يافت، فرا زبان كه ميتواند ملاك و معيار نقد و سنجش در فرآيند ترجمه باشد و نيز مترجم را در حين ترجمه ياري رساند. لازم به تذكر است كه فرا زبان به معناي اشتراك نظام معنايي و مفهومي در ميان انسانها نيست. انسانهايي كه در فرهنگهاي مختلف زندگي ميكنند، حتي انسانهاي هم زبان و هم زمان و هم مكان و هم فرهنگ نيز، داراي نظام وساختمان معنايي منحصر به خود هستند. زبان مشترك به معناي توانايي ترسيم اين نظامها و ساختمانهاي معنايي به وسيله نشانهها و نمودارهاي ويژه است. فرا زبان مطرح شده در اين مقاله به هيچ وجه كنش و كاربرد معرفت شناختي در زبان ندارد، بلكه صرفاً يك نوع رمزپردازي8 براي يك سري مقوله و فرآيند زباني است تا از اين راه بتوانيم اصول و پارامترهاي برخي فرآيندهايي فرعي و ثانوي همچون ترجمه را تعيين كنيم و اين خود راهي به سوي نقد وسنجش و بهينه سازي اين فرآيندهاي ثانوي زمان است. اين نشانه به عنوان استانداردهاي ترجمه، به ترجمه شناسان و مترجمين كمك ميكند تا در فرآيند ترجمه و نقد و بررسي آن به يك زبان مشترك و قابل مفاهمه برسند.
به منظور ملموستر شدن بحث، ميتوان اين فرآيند را به فرمول نويسي در شيمي براي مواد و فرآيندهاي مختلف شيميايي، تشبيه كرد. لازم به تذكر است، فرمول شيميايي ـ كه به عنوان يك فرا زبان بين شيميدانها مطرح است ـ خود حاصل بررسي مواد (در حد مولكولها و اتمها)، كشف و تحليل پيوندهاي اتمي و مولكولي در مواد (جامدات، مايعات و گازها) و تحليل فرآيندهاي شيميايي است. فرمولهاي شيميايي همانند فرمولها و معادلات علوم ديگر چون جبر، مثلثات، هندسه، فيزيك و... زبان مشتركي براي داشمندان هستند.
اين نكته حائز اهميت است كه علائم و نشانههاي اين زبانها، بياني از واقعيت است. بياني كه از ويژگيهاي آن، ايجاد تفاهم و مفاهمه بين دانشمندان مختلف (از چه زباني) و زمينه چيني براي پيشرفت و پيشبيني نظري در آن علم و بسياري ويژگيهاي ديگر است كه پرداختن به آن در اين مقال نميگنجد. لذا به نظر نويسنده در بخش فعاليت مترجم، از جمله گامهاي مهم و كليدي و راه گشا در حوزه ترجمه شناسي رسيدن به يك زبان مشترك و تبيين اصول، قواعد و پارامترهاي آن زبان است كه ميتواند به عنوان يك مساله مهم محور مطالعات ترجمه شناسان قرار گيرد. حال آنچه كه در اين مقاله تحت عنوان روش تحليل متن مورد نقد و بررسي قرار ميگيرد، تبيين مباني و خطوط كلي مسير رسيدن به آن زبان مشترك است. در ادامه روش تحليل مورد نقد و بررسي قرار ميگيرد و سپس به تبيين روش تحليل متن با رويكرد جديد ميپردازيم.
3- روش تحليل متن
تحليل متن يكي از حوزههاي مطالعاتي زبان شناسي است كه به مطالعه نظاممند زبان ميپردازد از حوزههاي هم عرض آن ميتوان تحليل محتوا9 و تحليل گفتار10 را نام برد. حوزه نحو11 از ديگر حوزههاي زبان شناسي است كه به منظور باز شناسي «تحليل متن» با آن مقايسه ميشود و چنين بحث ميشود كه نحو به ساختمان جمله ميپردازد و اينكه طبق يك سري قوانين در هر زبان ميتوان واژهها را با يكديگر تركيب نمود (قواعد تركيب پذيري) تا به صورت جملهاي قابل فهم در آن زبان در آيد و اگر به شكلي خلاف آن تركيب شود، آن جمله قابل فهم نيست و اصطلاحاً داراي اشكال نحوي12 است.
لذا نحو درباره چگونگي تركيب واژه در قالب جمله و در كل درباره چگونگي صحت نگارش و گفتار (صحت دستوري) بحث ميكند سالكي در اين مورد ميگويد كه نحو سعي ميكند تا توضيح دهد كه مردم چگونه بايد بنويسند يا صحبت كنند نه اينكه چگونه ميتوانند بنويسند يا صحبت كنند.(Salkie, 1995,PXI) (Salkie, 1995.P1) به عبارت دقيقتر نحو يا رويكرد جديد آن، در نظريههاي عمومي زبان بيشتر توصيفي13 بوده و به ساخت جملات و نحوه تركيب واژهها14 در كنار هم ميپردازد و حداكثر درون جملات بزرگ به نحوه تركيب بندها يا جمله واژهها توجه دارد ونحوه تركيب صحيح آنها را نشان ميدهد. اما در تحليل متن، بيشتر پيوستگي بين جمله ها و پاراگرافها مورد بحث است. تحليل متن به دنبال يافتن عوامل پيوند دهنده يك متن است. در حالي كه با جملهها و پاراگرافهاي متني ديگر هيچ گونه پيوندي ايجاد نميكنند و به اصطلاح (Incoherent) هستند.
لذا تحليل متن در حوزه پيوستگي15 و شيوههاي پيوند16 مطالعه ميكند، بدين معنا كه هدف تحليل متن يافتن آن چيزي است كه اجزاء يك متن را به يكديگر پيوند داده و يك متن را پيوسته ميسازد (Salkie, 1995,PXI) (Salkie, 1995.P1) آنچه كه در اين حوزه، حول محور پيوستگي مورد بررسي قرار ميگيرد، مباحثي همچون تكرار واژه17 استفاده از هم معناها18، شامل19 و كلي20، تقابل21 و ديگر روابط واژگاني مانند: جانشينها22، حذف مساله23، راه حل24 و ارزيابي25 تحت عنوان كلي فراپيوستگي26 مورد بررسي قرار ميگيرند. (Salkie, 1995,P17)
الف- مباحث تحليل متن
در مباحث مذكور به عنوان اولين گام پيوستگي متن با توجه به پيوندهاي موجود بين واژهها تحليل ميشود. به عنوان مثال واژه به كار رفته در يك جمله ارتباط معنايي از نوع روابط واژگاني27 با واژه به كار رفته در جمله قبلي دارد و ممكن است چنين ارتباطي در واژهاي ديگر در چند جمله بعد تكرار شود. يا اينكه توسط يك واژه بين چند جمله ارتباط ايجاد ميشود و يك واژه باعث پيوند چندين جمله پيوسته قبلي با چندين جمله پيوسته بعدي ميشود البته مسائل ديگري در حوزه تحليل متن مورد بررسي قرار ميگيرند كه از نوع روابط بين واژهها نيست و به نوعي به موضوع حاكم بر متن ميپردازد اين مسائل عبارتند از: پيش زمينه28 كه تحت عنوان كلي فرا پيوستگي29 مطرح ميشود.
با كمي تأمل مشهود است كه مسائل اخير بيشتر متمركز به بافت30 و يا به عبارت دقيقتر فرا متن31 است كه به لايههاي زيرين پيوندهاي متن نفوذ ميكند. يعني لايههاي اوليهاي كه پيش از نگارش متن در ذهن نگارنده به صورت طرح كلي متن پديدار ميشود و براساس آن طرح متن نوشته ميشود. در اينجا وي به منظور يافتن علل زيربنايي پيوستگي متن، سعي ميكند تا اين طرح كلي را باز يابد. اين حوزه شباهت زيادي به حوزه تحليل گفتار32 دارد.
ب- نتيجه
براساس آنچه بيان شد ميتوان رويكرد تحليل متن را يك رويكرد خطي (حسابي) توصيف نمود. بر اين اساس متن عبارت است از يك سلسله واژههايي كه بر روي يك زنجيره در كنار يكديگر همنشيني كردهاند. لذا با توجه به مسايل مورد بحث در تحليل متن و الگوهاي آن در نحوه مطالعه متن و نيز مثالهاي ارائه شده در اين حوزه، ميتوان به وضوح نشان داد كه بررسي پيوستگي متن ـ به عنوان مهمترين محور مطالعاتي اين علم ـ فقط به يك سري ارتباطهاي خطي بين يك واژه و واژهاي ديگر در جملههاي ديگر ميپردازد. فاصله بين اين دو واژه گاهي يك جمله و در مواردي چندين جمله است. لذا بايد اذعان نمود كه در تحليل متن به تمام روابط و پيوندهاي موجود در متن پرداخته نميشود و نسبت به بسياري پيوندهاي ديگر بيتوجهي ميشود و اين در حالي است كه اين پيوندها نقش مهمي در ايجاد پيوستگي متن بازي ميكنند كه در ادامه مقاله، تحت عنوان رويكرد جديد به تحليل متن به آنها خواهيم پرداخت.
ج- يك راه حل
لازم به تذكر است، مباحث پيشرفتهتري در حوزه تحليل متن وجود دارد كه تا حدودي فراتر از رويكرد مذكور است مسائلي چون (Proximity) كه در مقوله واژههاي كليدي33 براساس نزديكي و دوري كليد واژهها از يكديگر طبقهبندي خاصي ارائه ميدهد كه در درجه اهميت واژههاي كليدي و اولويتبندي ثانوي آنها موثر است. با اين وجود هنوز نميتوان قائل به رويكردي جديد به متن شد، چرا كه مبناي اين مسائل نيز مبتني بر توالي واژهها و تصوير زنجيرهاي از متن است كه نزديكي و دوري واژهها براساس آن توجيه و تبيين ميشود. به علاوه مساله (Proximity) در موارد بسيار جواب نميدهد، يعني در اولويت بندي ثانوي كليد واژهها بايد از آن چشم پوشي كرد و اين نشان از ضعف مبنايي اين مساله است.
به عبارت روشنتر، در برخي موارد، در يك متن كليد واژهاي با فاصله بسيار از كليد واژهاي ديگر، ارتباط بسيار نزديك دارد در حالي كه كليد واژههاي نزديكتر داراي چنين ارتباطي نيستند. لازم به يادآوري است كه اين موارد، ذيل قوانين موجود در رويكرد جديد به اين حوزه قابل شناسايي و اثبات است.
د- نقص ديگر
از ديگر موضوعات قابل تأمل در تحليل متن، ميزان تقسيمبندي متن به اجزاي كوچكتر و انتخاب اين اجزا به عنوان حيطه مطالعاتي خود است. با بررسي مباحث و سرفصلهاي كتب مربوط به تحليل متن وتطبيق مثالهاي آن و پياده نمودن قواعد و قوانين آن بر متن ميتوان گفت: جمله34 و بند35 كوچكترين جزء متن است كه در حال حاضر به عنوان حيطه مطالعاتي تحليل متن مطرح است.
به اين معنا كه تحليل متن در بررسي پيوستگي يك متن، تقسيمبندي را تا سطح بند پيش ميبرد و حداكثر به پيوستگي بين دو بند اهميت ميدهد و هيچگاه از اين سطح پايينتر نميرود و بررسي پيوستگي درون جمله يا بند را در تخصص خود قرار نميدهد. در حالي كه پيوستگي درون يك متن، ادامه پيوندهاي درون جمله است و بدون بررسي پيوندهاي درون جمله، شبكه پيوستگي يك متن ناقص ترسيم خواهد شد و بسياري از پيوندهاي مبنايي متن، يا از چشم پنهان ميماند و يا بر فرض كشف، استفاده بهينه از آن نميشود. بر اين اساس مطالعات تحليل متن در حال حاضر بيشتر به يافتن برخي عوامل پيوستگي موجود در لايه رويي متن (پيوسته متن) اختصاص يافته و هيچ گاه به پيوندهاي موجود در لايههاي زيرين متن نميپردازد.
اين نوع مطالعه نيز تا حدود بسياري نتيجه رويكرد خطي به متن است به نظر ميرسد كه تحليل متن، پرداختن به لايههاي زيرين متن را در حيطه مطالعاتي خود نميداند بلكه آن را وظيفه ديگر حوزههاي زبانشناسي از جمله معناشناسي36 ميداند. مطالعه روابط ميان واژهها در سطح واژه و جمله مباحثي است كه در معناشناسي به آن پرداخته ميشود، و نيز روابط همنشيني37 و جانشيني38 از حوزههاي مطالعاتي Syntax و (Grammatical Semantics) است. به ويژه با رويكردهاي جديد در حوزه معنا شناسي همچون معناشناسي تعبيري39 و معناشناسي زايشي40 مطالعه روابط معنايي در سطح جمله را بيش از پيش به حوزه معناشناسي اختصاص داده است.
لازم به تذكر است، رويكرد تحليل متن به واحدهاي زباني در سطوح مختلف آن، رويكردي متفاوت از ديگر حوزههاي مطالعاتي زبان شناسي است و صرف شباهت مقوله مورد مطالعه دليل بر ورود به يك حوزه نيست آنچه مسلم است حوزههاي مختلف زبان شناسي به نوبه خود در مطالعات زباني، رويكرد، اهداف، روش و قوانين منحصر به خود دارند، هر چند همه آنها به مطالعه واحدهاي زباني ميپردازند.
هـ ـ تحليل زبان
پيش از پرداختن به روش تحليل متن با رويكرد جديد لازم است جايگاه واقعي تحليل متن و نقاط اشتراك و افتراق آن با تحليل گفتار و تحليل محتوا تبيين شود ميتوان، تحليل زبان ـ به معناي عام ـ را ريشه مشترك اين سه حوزه دانست. با اين تفاوت كه تحليل محتوا در مطالعات علوم اجتماعي و اطلاع رساني مورد استفاده قرار گرفت و در تحليل خبرها و گزارشات اوليه و خام، آمار و ارقام تحقيقات ميداني، فيلمها و گزارشات تصويري، تبليغات سياسي و تجاري و... به كمك محققين و پژوهشگران آمد و در اين راستا روشها و نظريههاي قديم مورد آزمايش و ارزيابي قرار گرفت و پايهها و مباني اين حوزه مطالعاتي از زبان طرحريزي شد و به تكامل رسيد و هم اكنون نيز اين روند ادامه دارد.
تحليل گفتار نيز با كمي تأخير در حوزههاي مختلف علوم انساني مانند سياست، فلسفه، روزنامه نگاري و اطلاع رساني و... با استقبال چشمگيري مواجه شد و رشد و شكوفايي قابل توجه يافت. يافتن حوزه مطالعاتي محسوس و كاربردي، توجه موسسات و نهادهاي مختلف به اين حوزهها و اختصاص هزينههاي مالي و معنوي و نيز حصول نتايج قابل پذيرش و توانايي پيشبينيهاي آينده براساس تئوريهاي اين علوم، از جمله علل رويكرد همه جانبه به اين علوم و رشد و شكوفايي آنهاست.
در اين ميان تنها تحليل متن بدون متولي باقي ماند و به نسبت دو حوزه ديگر رشد چنداني نكرد. در حال حاضر با روند جديد در حوزه اطلاع رساني (ديجيتالي) و مباحثي همچون بازيابي اطلاعات و شبكه جهاني اطلاعات و.. رويكرد جديد و جدي به حوزه تحليل متن شده است. در اين راستا و به علت وجود ضعفهاي بسيار در مقدمات نظري و روشي تحليل متن، نياز به تجديد نظر اساسي در مباني اين حوزه احساس ميشود. لذا با توجه به تحولات اخير و نيز كاربرد فراوان روش تحليل متن در حوزه مطالعات متون مقدس اديان از جمله تفسير، ترجمه، آموزش، بازيابي اطلاعات و... نيازمند بياني جديد از روش تحليل متن هستيم، كه در ادامه مباني نظري آن به اختصار و تنها در حد كليات و مباني بيان ميشود.
4- روش تحليل متن با رويكردي جديد
موضوع مورد مطالعه ما در اين مقاله متن است و مباحثي همچون؛ ويژگيهاي يك متن، ساختمان و اجزاي آن، روابط و نيروهاي بين اجزاء، چيستي و چگونگي اين روابط، انواع متن و... مطرح است. واحدهاي زبان هر كدام به نسبت نقشي كه در متن دارند مورد بررسي قرار ميگيرند تا به سئوالات مطرح شده در مباحث مذكور پاسخ داده شود. آنچه مسلم است، پرداختن به همه موضوعات مذكور در اين مقاله نميگنجد، بنابراين در ادامه فقط به يكي از مباني مهم و كليدي در اين رويكرد جديد ميپردازيم. لازم به يادآوري است، اين مساله و تبيين آن كاربرد فراواني در مباحث آتي در اين روش دارد.
الف- متن، زنجيره و شبكه
در قسمت اول مقاله به اجمال موضوع اصلي، مسائل و حيطههاي مطالعاتي و كاربرد تحليل متن ارائه شد و بدين جا رسيد كه نيازمند تجديد نظر در هر سه مقوله از مقدمات نظري اين علم هستيم. لازم به تذكر است، محور اصلي اين تحولات نظري مربوط به رويكرد جديد ما به متن است، كه آشنايي كامل با اين رويكرد، جايگاه مهمي در تبيين مسائل بعدي دارد. لذا به منظور ملموستر شدن مطالب براساس شبيهسازي از علم شيمي و قوانين پيوندهاي اتمي و مولكولي به عنوان يك مثال و نه بيشتر كمك گرفته ميشود.
آن چنان كه گذشت رويكرد تحليل متن به متن يك رويكرد خطي و يا در مراحل پيشرفته آن يك رويكرد نيمه خطي است. در حالي كه رويكرد ما به متن يك رويكرد حجمي است. به عبارت ديگر، متن در نگاه اول متشكل از يك سلسله واژههاي كنار هم قرار گرفته و زنجيرهوار است و به ظاهر شكل خطي دارد ولي در واقع تك واژهها (اتمهاي تشكيل دهنده مولكول) به عنوان كوچكترين اجزاي معنادار يك متن، با پيوندهايي كه بين خود دارند (پيوندهاي اتمي)، يك شبكه پيچيده (شبكه مولكولي) و به هم پيوسته را ايجاد ميكنند، كه اطلاعات يك متن (انرژي ذخيره شده در واد) در لابلاي پيوندهاي اين شبكه (شبكه مولكولي) شكل گرفته و منتقل ميشود.
شبكه معنايي متن كه محصول شبكه معنايي ذهن گوينده يا نويسنده است، به منظور انتقال پيام، طبق قواعد و قوانين زباني (قوانين آوايي، دستوري و معنايي) شكل و شمايل متن را به خود گرفته است و شنونده يا خواننده متن نيز با بازسازي اين شبكه سعي در فهم آن دارد. بر اين اساس شبكه معنايي متن نيز متشكل از تكواژهاست، با اين تفاوت كه ديگر، تكواژها بر روي يك زنجيره و خط قرار ندارند. بلكه اطلاعات درون متن، فضايي را ميسازند كه واژهها به تناسب پيوندهاي معنايي كه با ديگر واژههاي متن دارند، مكاني ويژه از اين فضا را به خود اختصاص ميدهند و حامل يك سري اطلاعات خاص هستند.
اين اطلاعات به صورت نيروهاي نهفته در پيوندهاي بين واژگاني در شبكه معنايي متن ذخيره ميشوند و شنونده يا خواننده با تجزيه و تحليل اين پيوندها، به اطلاعات درون متن دست مييابد. به عبارت ديگر فرآيندي را كه گوينده يا نويسنده براي ساختن متن طي كرده، توسط شنونده يا خواننده طي ميشود. حال چه مقدار موفق به تجزيه و در نهايت ساختن شبكه معنايي در ذهن خود شود، به شرايط مختلف بستگي دارد نكته قابل توجه اينكه هر چقدر اين فرآيندها كاملتر انجام شوند، به صورتي كه در شبكه معنايي، پيوندي كم و زياد نشود، اين انتقال كامل صورت ميگيرد و مفاهمه حاصل ميشود. تجربه نشان داده است كه انجام فرآيند كامل، در واقع امر بسيار مشكل است و احتمال وقوع آن ضعيف است.
بر اين اساس در يك متن، ممكن است دو واژه كه در نهايت فاصله خطي يا زنجيرهاي از هم قرار دارند، با يكديگر رابطه معنايي نزديكي داشته باشند. اين مورد براساس رويكرد حجمي، در شبكه معنايي متن قابل توجيه است. بدين صورت كه ممكن است اين دو واژه (پس از شكستن زنجيره خطي متن) در شبكه معنايي متن، پيوندي قوي داشته باشند و در كنار هم قرار گيرند، كه علت اين امر ريشه در شبكه معنايي متن و پيوندهاي بين واژهها دارد.
به عنوان مثال در متني نويسنده قصد دارد كارها و فعاليتهاي مختلف فردي را بيان كند و توضيحاتي درباره آن بدهد. لذا ده فعل را در طي ده پاراگراف ارائه ميدهد واضح است كه رابطه بين فعل دهم و فاعل كه در ابتداي متن است از رابطه بسياري واژههاي پاراگراف اول ـ منهاي فعل اول ـ نزديكتر و قويتر است هر چند كه فاصله خطي آن از فاعل بسيار زياد است، كه اين فاصله ناشي از توالي واژههاست كه سوسور نيز بدان اشاره ميكند (سوسور، 1378، ص 176). اما در شبكه معنايي متن فعل دهم به همراه 9 فعل ديگر به نسبت ديگر واژههاي متن، پيوندي قويتر و نزديكتر به فاعل ـ به عنوان كليد واژه اول ـ دارد. اين نمونه در حد جمله نيز ممكن است اتفاق افتد.
ب- مسائل مهم
با رويكرد حجمي به متن و تصوير شبكه معنايي آن، بحث درباره پيوستگي متن كه محوريترين موضوع در تحليل متن است به صورت مطالعه بر روي پيوندهاي معنايي واحدهاي زباني متن، متمركز ميشود به عبارت ديگر پيوستگي متن به صورت كشف و مطالعه نيروهاي موجود در شبكه معنايي متن ـ كه به نوعي در پيوستگي و معناداري متن نقش دارند ـ ظهور ميكند. بر اين اساس يك سري سئوالات كليدي و مهم در مطالعه اين پيوندها مطرح ميشود، همچون انواع پيوندهاي معنايي متن، ماهيت و چگونگي اين پيوندها، نقش واحدهاي زباني در ايجاد پيوند، پيوندهاي معنايي در سطح جمله و در سطح متن، عوامل موثر در پيوندهاي معنايي، نقش پيوندها در يافتن واژههاي كليدي و واژههاي حشو41 نقش پيوندها در ترسيم شبكه معنايي متن، رابطه بين شبكه معنايي متن و...
با توصيف جديدي كه از روش تحليل متن ارائه شد، لازم است علاوه بر مطالعه روابط بين جملهها، پيوندهاي معنايي درون جمله نيز مد نظر قرار گيرد و نقش اين پيوندها در پيوستگي متن بررسي شود يا گسترش حيطه مطالعاتي به درون جمله ميتوان تمام نيروهاي پيوند دهنده متن را يافت و شبكه معنايي متن را به طور كامل ترسيم و مطالعه نمود چرا كه بسياري از پيوندهاي اساسي و مبنايي متن در سطح جمله قرار دارند پيوندهايي كه بسياري از اطلاعات متن درون آن ذخيره شده است. پيوندهايي كه قبلاً در روش تحليل متن به آنها پرداخته نميشد. لذا اساس بسياري از پيوندهاي بين جملهاي بدون توجيه باقي ميماند و بسياري از سئوالات بيپاسخ رها شده و يا به ديگر حوزههاي مطالعاتي زبان شناسي حواله ميشد. لازم به تذكر است مطالعه پيوندهاي معنايي درون جمله تنها با اصول و روشهاي جديد تحليل متن ممكن است.
كتابنامه:
1- Salkie, R., Text and Discourse Analysis, Routledge, London. 1995
2- سوسور، فردينان لو، دوره زبان شناسي عمومي، ترجمه كورش صفوي، تهران، هـ س، 1378.
3- صفوي، كورش، هفت گفتار در ترجمه، تهران، نشر مركز، چاپ چهارم، 1380.
4- صلح جو، علي، بحثي در مباني ترجمه، نشر دانش، سال 6، ش 5، 1365.
پانوشتها:
l
1 - Formulation
2 - Metalanguage
3 - Text
4 - Text Analysis
5 - Contrastive analysis
6 - Grammatical Semantics
7 - Principles
8 - Codification
9 - Content Analysis
10 - Discourse Analysis
11 - Syntax
12 - Syntactic
13 - Descriptive
14 - Clauses
15 - Cohesion
16 - Cohesive Devices
17 - Word repetition
18 - Synonyms
19 - Superordinate
20 - General
21 - Opposites
22 - Substitutes
23 - Problem
24 - Solution
25 - Evaluation
26 - Beyond Cohesion
27 - Lexical relations
28 - Background
29 - Beyond Cohesion
30 - Context
31 - Hypertext
32 - Discourse Analysis
33 - Keywords
34 - Sentence
35 - Clause
36 - Semantics
37 - Syntagmatic
38 - Paradigmatic
39 - Interpretive Semantics
40 - Generative Semantics
41 - Redundancy Words
1 - Formulation
2 - Metalanguage
3 - Text
4 - Text Analysis
5 - Contrastive analysis
6 - Grammatical Semantics
7 - Principles
8 - Codification
9 - Content Analysis
10 - Discourse Analysis
11 - Syntax
12 - Syntactic
13 - Descriptive
14 - Clauses
15 - Cohesion
16 - Cohesive Devices
17 - Word repetition
18 - Synonyms
19 - Superordinate
20 - General
21 - Opposites
22 - Substitutes
23 - Problem
24 - Solution
25 - Evaluation
26 - Beyond Cohesion
27 - Lexical relations
28 - Background
29 - Beyond Cohesion
30 - Context
31 - Hypertext
32 - Discourse Analysis
33 - Keywords
34 - Sentence
35 - Clause
36 - Semantics
37 - Syntagmatic
38 - Paradigmatic
39 - Interpretive Semantics
40 - Generative Semantics
41 - Redundancy Words
برگرفته از: isu.ac.ir