فرایند شناختی در دوزبانی:
انتخاب زبان و تغییر رمز
نویسنده : کیس دبوت
مترجم : جلالدین عزیزی
بخشی از کتاب زبانشناسی کاربردی آکسفورد
سوالات اساسی مرتبط با فرآیند شناختی عبارتند از:
-انتقال از ارتباط به بیان سخن در تولید زبانی چگونه صورت می گیرد؟
-با توجه به مسائل درگیر در فرآیندهای روان – زبان شناسی چگونه از وارد سمعی و یا بصری بودن تبدیل به مُدرِک فحوای پیام می شویم؟
برای فرآیند شناختی در دوزبانی سوالاتی این چنین و یک سوال همیشگی وجود دارد: برای سر و کار داشتن با بیش از یک زبان چه مکانیزم های مشخصی وجود دارد؟ از آنجا که در اینجا نمی توان به تمام جوانب فرآیند معرفتی پرداخت این بخش بر روی یک مسئلهی بسیار اساسی تمرکز خواهد داشت. مکانیزم های انتخاب زبان و تفارق زبانی در استفاده از زبان در دو زبانی. این یک مسئلهی غامض برای درک فرایند استفاده از زبان در دو زبانی برای ما، نه تنها برای مسلط های به دو زبان بلکه حتی برای نوآموزان یک زبان دوم می باشد. از طریق بررسی چند وجهی در زبان آموزان، احتمال دارد که فهم بهتری از جایگاه مشکلات به دست آورید(نک.سی. دِبوت، پری بخت، دوشه 1977. برای مطالعات مشابه اطلاعات لغوی)
در این فصل تمرکز بر روی فرآیندهایی است که به آنها برای جدانگه داشتن زبان از تولید زبان نیاز می باشد. مانند آنکه در فرآیند یک زبانی، داده های بیانی ارتجالی و نمونه های تجربی گوناگون را می توان مورد استفاده قرار داد، هم از سخن گویان سالم و هم مبتلا به آفازیا. یک منبع اطلاعاتی در دو زبانی واحد است: اطلاعات حاصل از تغییر رمز در تجربیات دو زبانی، فرآیند بیش از یک زبانی، معمولاً توسط موقعیت های تجربی مورد تحریک قرار می گیرند و از این رو حقیقتاً طبیعی نیستند.
در بسیاری از جوامع، تغییر رمز (از اینجا CS) و استفاده از بیش از یک زبان راهی طبیعی برای نمود یک فرد می باشد و با بیان ارتجالی در آن حس متفاوت نمی باشد. مطالعهی تغییر رمز که ما را به سوی پنجره ای خاص به سمت راههایی سوق می دهد که زبان ها می توانند در فرآیند زبان عملکرد متقابل داشته باشند و نیز به سوی راهی که زبان های مختلف که با هم استفاده می شوند می توانند به ما در فهم معرفت دو زبانی کمک کنند. در حالتی مشابه، درک CS فرآیندی واحد است که لایه های گوناگون پردازش بیش از یک زبان در آن دخیل هستند. مطالعهی پدیدهی CS در تولید مشخصاً بسیار آسانتر از پیگیری قوانین زبان های مختلف در شناخت است.
با این وجود، گزینهی اخیر انجام می شود یا باید که انجام شود.(سی اف. گردسجین، 1988) در مقالهی حاضر، تاکید بر مسئلهی تولیداست. مسئلهی اصلی نشان دادن این است که چگونه انتخاب زبان ممکن است صورت گیرد و نشان دهد که گمارش زبان ساده به بخش های بالاتر زبان شناسی بیان بسیار سادهای برای گونه های بسیار CS نمود یافته در ادبیات می باشد. پیشنهاد می شود که در تولید زبان (مکان رمز) های زیادی وجود دارد و این دو طرح و اجرای بیان گمارش زبان باید برای موقعیت های مختلف کد گذاری شود.
در خلال این مطلب، تصور یک زبان به عنوان یک «نهاد» که مرکزیت بسیاری از تحقیقات زبان شناسی است، ممکن است از منظر سخن گوی فردی که تمام شاخص های زبان، از منظر زبان شناسی را دریافت نکرده، و کسی که باید سیستمی از داشته های قوانین دستوری زبان و گزینه های لغوی را ایجاد کند، بی ارتباط تلقی شود. این نظام ممکن است مانند آنچه که ما در مکتب دستور زبان توصیفی و قاموس های زبان های مشخص یافته ایم، به پایان رسیده باشد و یا ممکن است به عنوان سیستمی منسجم توسط نهادهای لغوی و یا دستور زبانی توصیف شود. به هر حال این مانند مشخصه های فردی خاص و دور از دلخواه سازی سخن گویان بومی است که در مطالعهی نظریات زبان شناسی حامل نقش هستند.
دوم دلالت نزدیک به استدلال فرایند، مشخصاً، به گزارش به خروجی است. (تولید بیان) تمامی سخن ها دادهای واقعی در حالتی هستند که مدل استفاده شده قادر به بیان چگونگی این اتفاق می باشد، ما نه تنها باید قادر به توضیح معمول ها، بلکه غیر معمول ها هم باشیم، که غالباً نمود بسیاری دارند. هدف از این بخش، از یک سو نشان دادن این است که تغییر رمز در تولید زبانی در ابتدا متفاوت از تولید تک زبانی بیان نیست و از سوی دیگر اینکه تمامی تغییر رمزها که گام های متفاوت در فرآیند تولید را بیان می دارند قابل توضیح هستند.
تولید زبان در دو زبانی
برای مبحث تولید زبان و تغییر رمز، مدل «سخن گفتن» لولت (1989) به عنوان نقطهی آغازین انتخاب می شود. این مسئله به اجماع بنیادی ترین مدل روان شناسی قابل استفاده است و محققین بسیاری ارتباط آن را با فرآیند دو زبانی نشان داده اند. (برای مثال د بوت 1992؛ دبوت و شرودر 1993؛ گرین 1993؛ مایرز – اسکاتن 1995؛ بولیسه 1997) مدل لولت در اینجا به منظور ارائهی ذهنیتی به مخاطب از سرفصل اصلی مبحث به اختصار مورد بحث قرار می گیرد. نسخهی مشروح این مدل در لولت 1989؛ 1993؛ لولت، روئلوف و مایر 1999 ارائه شده است.
در مدل سخن گفتن، سنجه های گوناگون عبارتند از:
1- فحوا پرداز
2- فرم اندیش
3- سخنران
موارد لغوی در مجاری صغری و کبری قیاس منطقی قرار دارد. بخش های مختلف را
می توان به صورت زیر شرح داد:
فحوا گرا: در این ملاک، اغراض ارتباطی به پیامی که می تواند به صورت ورودی در سیستم تولید زبان عمل کند، ترجمه می شود.
لولت «ریز طرح ریزی» را که طرح عمل سخن گویی است، انتخاب اطلاعات برای بیان و طولی سازی اطلاعات و طرح ریزی ماکرورا گزاره ای کردن واقعه ای برای بیان حالتی ماخوذ و تصمیمات زبانی مشخص و خاص موثر بر فرم پیام انتقال شونده می داند. خروجی فحوا گرایی یک پیام پیش بیانی است، که شامل تمامی اطلاعات مورد نیاز برای مولفه های بعدی است.
یعنی یک فرم پرداز، که اغراض ارتباطی را به بیان تبدیل می کند، وجوه قطعی این مدل عبارتند از:
-گزینه های خارجی برای کنترل مولفه های مختلف وجود ندارد.
از سمت فرم پرداز ها باز خوردی به فحوا گرا وجود ندارد.
از فحوا گرا ها به مولفه های بعدی مدل عاملی اثر گذار وجود ندارد.
این بدین معناست که تمامی اطلاعاتی که مرتبط به مولفه های زیرین است باید شامل پیام های پیش بیانی باشد.
فرم پرداز: در این مدل پیام پیش بیانی توسط انتخاب گزینه های لغوی وعملکرد دستوری و قواعد آوایی به یک طرح زبانی (طراح آوایی) تبدیل می شود. موارد لغوی شامل دو بخش
می باشند. مقدمهی موضوع حرف آوا شناختی در سر واژه وقتی که مشخصه های آواشناختی و صرفی موجود در سرواژه مورد توجه هستند، معنای مدخل لغوی و نحوی مورد توجه قرار می گیرد. در تولید، گزینه های لغوی به واسطهی اتصال بخش های اصلی سرواژه و اطلاعات معنایی در پیام پیش بیانی به فعلیت می رسند. به تبع، اطلاعات لغوی در دو بخش قابل استفاده می شوند. فعالیت معنایی بر فعالیت مقدم است (شریفرز، مایرولولت 1990) اطلاعات سرواژه از گزینهی لغوی هم به مشخصه های مورد استفاده خود توجه دارد، مانند موقعیت های سبک شناختی و عملی و اطلاعات (morph-) معنایی، شامل مقولهی معنایی در سرواژه و عملکردهای ساختاری آن، مانند اطلاعاتی که برای تبدیل معنایی مورد نیاز است. (مشخصاً اعداد، حس، جوانب، حالت، مورد، لهجه زیر و بمی) فعالیت سر واژه بلا وقفه به اطلاعات معنایی مرتبط ارجاع می دهد، که روشهای فعالیت های معنایی را دیگرگون می سازد. انتخاب کردن سر واژه ها و اطلاعات معنایی مرتبط به اطلاعاتی از ساختار سطحی هدایت می کنند.
از آنجایی که ساختار سطحی شکل گرفته است، اطلاعات تکواژ شناسی در تکواژ قاموسی فعال و تبدیل می شوند. حرف نگاری صرفی برای بیان در فرم آوایی ایجاد داده می کند. این طرح آوایی می تواند به طور درونی توسط سخن گو بوسیلهی سیستم مکالمه – صحبت نسخه برداری شود که اولین امکان را برای بازخورد ایجاد می کند.
سخن گو: این الگو طرح سخن را به صحبت واقعی تبدیل می کند. خروجی فرم گرا به صورت تدریجی واگذار در یک چنین راهنمایی که طرح آوایی می تواند به سیستم صحبت / مکالمه باز خورد یا سخن می تواند به سرعت طبیعی خود ایجاد شود جاگیر می گردد.
-سیستم مکالمه – صحبت مرتبط با سیستم دریافت شنوایی. این مقیاس در دوراهی که بازخورد در طی مدل جاگیر می شوند ایفای نقش می کنند: طرح آوایی، همانند سخن گفتن آشکار در طی سیستم مکالمه، صحبت گذر می کند. جایی که مشکلات در این مسئله می توانند به وجود آیند به نظر می رسد فهم سخن مانند تصویر منعکس تولید سخن است و هم اینکه دایرهی لغوی باید توسط دو سیستم به اشتراک گذاشته شود.
تولید سخن در سخن گویان دوزبانه
مدل لولت به عنوان یک مدل تک زبانه ایجاد گردید، و اگر ما بخواهیم آن را با CS و دیگر پدیده های دوزبانی مطابقت دهیم، به توضیح اینکه چه گستره ای را مدل حاضر برای صحبت کردن دو زبانه ممکن می سازد نیاز داریم.
در صحبت او برای شاگردان زبان خارجی به عنوان سخن گویان دو زبانه ، پولیسه (1997) گزینه های ذیل را برای اخذ میزان در مدل دو زبانی متذکر می گردد.
1- دانستهی زبان دوم مشخصاً ناقص است. سخن گویان زبان دوم عموماً لغات و قواعد کمتری نسبت به سخن گویان زبان اول در اختیار دارند. این مسئله ممکن است آنان را از ابزار پیام هایی که عموماً تمایل به انتقال آن دارند باز دارد و آنان را به سوی راهبرد های جبرانی سوق دهد و یا به این سمت متمایل کند که از عبارت یا ساختارهایی که از آنها مطمئن نیستند خودداری نماید.
2- صحبت در زبان دوم به نسبت مهارت سخن گو دارای خطاها و لغزش های بیشتری است.
نظریات مهارت های معرفتی مانند اشنایدر و شفرین (1997) یا آندرسون ACT (1982) اهمیت گسترش فرایندهای خودکار را که سخت به دست می آید و برای یاد نگرفتن مشکل ساز است را مورد تاکید قرار می دهد. خودکاری کمتر به این معناست که باید توجه بیشتری برای اجرای مراحل پایینی مشخص مبذول گردد که به فرآیند تولیدی کمتر ومقدار لغزش های بیشتر می انجامد چرا که توجه محدود به منابع در طبقات پایینی فرآیند باید گسترش یابد.
3- صحبت زبان دوم گاهاً حامل مشخصه های زبان اول است. سخن گویان زبان دوم معمولاً یک سیستم گستردهی زبان اول را در دسترس خود دارند و یا ممکن است به زبان اول خودشان چه عمداً (ابزارهای محرک) و یا بدون توجه(ابزارهای کاربردی) گشتار یابند. گشتارهای به سمت زبان اول، برای مثال ممکن است انگیزش یافته توسط یک تمایل برای بیان عضویت در گروهی در مکالمات باشد که دیگر دو زبانه ها با پس زمینهی مشارکتی زبان اول زبان اول مشابه باشد، یا ممکن است به صورتی ناخودآگاه اتفاق بیفتد، برای مثال وقتی یک کلمهی L1 به طور اتفاقی به جای یک کلمهی مورد نظر در زبان دوم پذیرفته شود. پولیسه و بونگائرت (1994) بر این اتفاقند که چنین تبدیل هایی در زبان اول بسیار مشابه جایگزین ها و خطاها در صحبت های یک زبانه است.
پولیسه (1997) معتقد است که پایهی اطلاعات L2 ناقص و عدم وجود خودکاری در سخن گویان زبان دوم می تواند به طور کافی توسط مدل های تولید تک زبان موجود به کار گرفته شود. اما ایجاد نشانه های زبان اول در صحبت زبان دوم حامل مشکلاتی برای چنین مدل هایی است. از سوی دیگر پارادیس (1998) مدعی است که نه ابزارهای زبان اول و نه اثر پدیدهی هم – زبان شناسانه (CLI) در انطباق مدلهای موجود به کار گرفته نمی شود. در مسئلهی فرایند، پارادیس معتقد است که پدیدهی CLI نمی تواند به وضوح از پدیده بازشناخته شود. جفت نتایج کاربر نظام تولید در یک سخن گوی فردی، و این حقیقت که CLI انطباق مدل های موجود به کار گرفته نمی شود. در مسئلهی فرآیند، پارادیس معتقد است که پدیدهی CLI نمی تواند به وضوح از پدیدهی CS بازشناخته شود. جفت نتایج کاربر نظام تولید در یک سخن گوی فردی، و این حقیقت که CLI ممکن است بعضاً در مسئلهی مدل خارجی در زبان مقصد ناخوشایند باشد، در اینجا مرتبط نیست. بنابراین در این بخش تمرکز اصلی بر روی CS می باشد. یک مباحثهی اینچنین می تواند برای جوانب مختلف CLI به کار رود و از آنجا که بازنگری به ادبیات و اطلاعات CLI از منظر داده شده است مفید خواهد بود.
در برخورد با سخن گویان دو زبانه دو منظر وجود دارد که با پدید آمدن پرداخت. چگونه این سخن گویان زبان خود را جدا گانه می دارند؟ آنان چگونه انتخاب زبانی را اجرا می کنند؟
جدانگه داری زبان ها
از منظر روان – زبان شناسانه، CS وجدا نگه داری زبان ها جوانبی متفاوت از پدیده های این چنینی دارند. در ادبیات، تعدادی از طرح های پیشنهادی ایجاد شده اند که چگونه دو زبانه زبان هایشان را جداگانه می دارند طرحهای پیشنهادی جدید با ابزارهای ورودی و خروجی زبانها درگیر هستند که از مدل های بر پایهی گسترش فعلی جدا هستند.
در مبنای تحقیق در آفازیای دو زبانی، پارادیس (1981) نظریهی زیر مجموعه را پیشنهاد
می کند، که بنا به آنچه که ادعا می کند، می تواند برای بسیاری از مبادی اطلاعاتی به کار رود. بنا به نظر پارادایس، لغات (جدای از قواعد نحوی و آرایی) از لغات گرفته شده از یک مجموعه از لیست نهایی هستند.
هر ریز مجموعهی می تواند به صورت مستقل به کار رود. بعضی زیر مجموعه ها (برای مثال از گونه شناسی مرتبط با زبانها) می توانند همپوشانی مورد توجهی در حالت لغات هم ریشه داشته باشند. این زیر مجموعه ها بواسطهی استفاده از لغات در جایگاههای مشخص شکل گرفته و در جای خود باقی مانده اند. واژگان از هر زبان مورد نظر در بسیاری از شرایط استفادهی هم پایه خواهند داشت، اما در شرایطی که اصل بر تبدیل رمز می باشد، سخن گویان به آن زبان می توانند زیر مجموعه ای بیافرینند که در آن می توان واژگان از بیش از یک را در کنار هم به کار برد. نگرش حاضر نسبت به زیر مجموعه در دایره واژگانی در روابط ارتباطی در واژگان ذهنی کاملاً سازگار است.(سی اف، روئلوفز 1992)
در نظریهی زیر مجموعه ها یک فایدهی بزرگ این است که ترتیبی از قواعد نحوی و لغوی یا عناصر و واجشناسی از مجموعه ای که ساخته شده است، به وضع عجیبی در نتیجه این حقیقت که یک زبان / زیر مجموعه خاص که انتخاب شده است، کاهش می یابد. ما مدعی هستیم که نظریه های زیر مجموعه، می تواند این مسئله را که چگونه زبان ها در دو زبانی می توانند از هم جدا شوند، اما نه اینکه چگونه این انتخاب برای زبان داده شده ساخته شده است.
فعالیت یک زیر مجموعه زبان مشخص، شباهت عناصر زیر مجموعهی انتخاب شده را بالا می برد. اما این ضمانتی برای انتخاب عناصر از فقط زبان نیست.
بنا به نظر زیر مجموعه، سخن گویان دو زبانه، برای سرواژه ها نگه داری می شوند، تکواژ قاموسی، قواعد نحوی، قواعد واجی و عناصر، عناصر ورودین که به طور بنیادی جدای از سخن گویان تک زبانی نیستند، در خلال این نگه داری ها زیر مجموعه هایی از زبان های مختلف وجود دارد، اما همینطور برای گونه های متفاوت، سبک ها و انطباق ها، احتمالاً در بین زیر مجموعه ها روابطی در جایگاه های متفاوت وجود دارد که سرواژها هستند که یک زیر مجموعه را در زبان داده شده ای که هم با قواعد نحوی و سرواژها در زبانی مشابه مرتبط است و قواعد آواشناسی از زبان با عناصر ورودی از زبان مرتبط خواهد بود.
هم با قواعد نحوی و سرواژه ها در زبانی مشابه مرتبط است و قواعد آوا شناسی از زبان با عناصر ورودی از زبان مرتبط خواهد بود. مسیری که این گونه از ارتباطان عمودی ساخته شده است در اصول مشابه مسیر ارتباط های عناصر در حد گسترش سرواژه است.
انتخاب زبان و CS
ضروری است که بین CS ی که بعنوان راهبرد مرجع مفیدی استفاده می شود و CS ی که بواسطهی عدم وجود اطلاعات حاصل می شود تمایزی قایل شد، چون همانطور که بعدتر نشان داده خواهد شد، عملکرد این دو گونه در بیان مدل پیشنهادی متفاوت هستند.
انتخاب زبان چگونه صورت می گیرد؟ در سخن گفتن، قدمی که شاید بسیار حیاتی است، ترکیب قسمتهایی از پیام پیش بیانی با بخش معنایی سرواژه می باشد، چرا که اینجا انتقال از (به طور گسترده استقلال زبانی) مفهومی سازی رمز گشایی زبان خاص است که صورت می گیرد. در بیان لولت، سرواژه به طور بنیادی شامل سه بخش است. تشخیص معنایی، اطلاعات نحوی اشاره کننده به تکواژ قاموسی خاص. تشخص معنایی عبارت است از: «مجموعه ای از موقعیت های معنایی در تحت آنچه سرواژه می تواند مشخصاً استفاده شود» (لولت 4: 1993)
که به بخشی از پیام پیش بیانی مرتبط است. این مشابه آن است که در بازیابی واژگانی یک مفهوم تنها به صورت موقتی بیش از یک سرواژهی مرتبط از منظر نحوی فعال شده باشد. که پیشنهاد می کند که جایگزی سرواژه طبق مبادی معنایی سازمان یابی شده است. اطلاعات نحوی به مقولهی نحوی یک سرواژه و عملکرد ساختاری آن ارجاع می دهد. وقتی یک سرواژه فعال می شود فضای منحصر به فرد نحوی آن به خوبی تعریف می شود. برای مثال فعل «Sell» فاعل، مفعول و حرف اضافه خواهد داشت.
سر واژهی دیگر عنوان «پذیرنده» یا «واسط» خواهند داشت. سرواژه هایی که فعال خواهند شد به «دنبال» سرواژه های دیگری برای کامل شدن هستند که آنها فعل در جستجوی یک فاعل می باشند و بنا به این ظرفیت، گاهاً یک مفعول مستقیم / مفعول غیر مستقیم. «رمز نگاری گرامری شبیه حل یک سری معادلات همزمان می باشد: ساختار ظاهری می بایست برای تمامی سرواژه هایی که فضایی ها نحوی مورد نیاز تشخیص داده اند یکسان
می باشد.»(لولت 4: 1993)
گونهی سوم اطلاعات سرواژه اشاره گر به تکواژ قاموسی است. تکواژهای قاموسی شامل مشخصه های آواشناختی یک سرواژه و جبران آواشناختی هستند. ارتباط دقیق بین سرواژه و تکواژ قاموسی کاملاً مشخص نیست. اطلاعات تحقیق، نوک، زبانی نشان داده است که سخن گویان گاهاً وقتی یک سرواژه را بازیابی می کنند. نمی توانند تک واژه قاموسی مرتبط با آن را بیابند.
در بسیاری از موارد، سخن گویان اطلاعاتی از سرواژه دارند، مانند حرف اول آن با تعداد سیلاب ها ( cf. Meyer and Bod 1992) روزنگاری آواشناختی، گونه های مختلفی از اطلاعات با هم هستند، درعروض خاص، و اوزان، و اطلاعات بخش ها، در این فرآیند، ایجاد قاب های وزنی، از الحاق اطلاعات بخش جلوتر است.
در مبحث ما در فرآیند تولید زبانی در دوزبانی، نقطهی مرتبط این است که تعدادی از مراحل در فرآیند پذیرش واژگانی جایی است که انتخاب ها صورت می گیرند. دِ بوت و شرویدر (1993) و پولی و بونگائرتسل (1994) معتقدند که «زبان» یکی از خصیصه هایی است که در انتخاب سرواژه به کار می رود. بنابراین برای انتخاب سرواژهی«پسر» نه تنها خصیصه های معنایی «مردانگی» و «جوانی» لازم است که در پیام پیش بیانی با اطلاعات معنایی مناسب مرتبط شود. اما برای سخن گوی دو زبانه که زبان انگلیسی یکی از زبان انگلیسی یکی از زبانهای اوست. سرواژهی «پسر» برای این انتخاب می شود که هم نیازمند حامل بردن اطلاعاتی از زبانی است که به آن تعلق دارد، و این اطلاعات می باید به زبانی مرتبط شود که به پیام پیش بیانی اشاره دارد. تعادل ترجمانی مانند «Boy» و « Jonger» همپوشانی قابل توجهی را در خصیصه های معنایی نشان می دهد اما از اصل با خصیصه «زبان» تفاوت دارد. در این جا ما گمان بر این داریم که مغایرت واقعی در بین منظری از شبکه ی ابیات وجود دارند که در هر دو منظر، زبان، بخشی از تشخص معنایی است که در انتخاب سه واژه نقش ایفا می کند. بنابراین، غرض ارتباطی بنا به آنچه تعریف شد در پیام پیش بیانی همچنین دارای محتوای اطلاعاتی درباره ی زمانی که مورد استفاده قرار خواهد گرفت می باشد.
یک نکته ی مهم در مدل پیشنهادی در اینجا این است که احتمال انتقال اطلاعات از فحواگرا به سمت فرم گرا نسبت به پیام پیش بیانی وجود نداشته باشد. به بیان دیگر، تمام اطلاعات دربارۀ انتخاب زبان می بایست در بعضی از فرم های پیام پیش بیانی شامل شده باشد. یک راه برای انجام این مشخص سازی بخش های پیام برای زبان است. بعضی از اعتقادات برخلاف راه حلی که دلالت هم بر زبان A و با زبان B دارند صحبت می کنند که انتخاب شدهاند که در این گونه انتخابات که معنا کننده ی انتخاب زبان است برای گام های باقی مانده در فرایند تولید است.
زبان بخشی از تشخص معنایی است و بنابراین، یکی از مشخصه های یک عنصر معنایی استفاده شده در فرایند بازیابی است. در این فرایند، اشارات معنایی عناصر واژگانی ترکیب شده با اطلاعات معنایی در پیام پیش بیانی هستند. اشارات به یک عنصر می تواند ارزشهای خاصی داشته باشد. بعضی از اشارات از بعضی دیگر مهم تر هستند. بسته به وضعیت، بعضی از اشارات به عنصر واژگانی مرتبطند که ارزش و وزن بیشتری نسبت به بقیه دارند، اگر اندازه ی یک نهاد مناسب باشد، اطلاعات اندازه ی بایست بیان شود: اشاره ی «اندازه» ارزش بالایی دارد. و بعضی از اشارات اهمیت بیشتری نسیت به دیگران دارند. بسته به شرایط، بعضی از اشارات مرتبط به عناصر واژگانی می توانند ارزش و گستره ی بیشتری نسبت به بقیه داشته باشند؛ اگر اندازه ی یک نهاد مناسب باشد میزان نهاد می بایست بیان شود. اشاره ی میزان ارزش بالایی دارد. گزینش از یک سری لغات فرانسه برابر لغت توپ در انگلیسی است که به عنوان یک مثال عمل می کند. (ارتباطات فردی پارادیس) یا با مشخصه ی «بزرگ» که به گزینش بالون ارجاع می دهد. اگر اشاره ی سایز مهم نباشد، یکی از دو باید انتخاب شود، به همین مبنا، اگر انتخاب زبان یک موقعیت مقتضی باشد، میزان این اشاره به وضوح بیان می گردد. در بعضی شرایط، سرواژه ی فعال شده باید خصیصه های زبان اول (زبان a) Lb را داشته باشد. در حالی که در شرایط دیگر میزان این اشاره زبان کم است. که به این معناست که گزینه های واژگانی چه از La و یا چه از Lb به تناسب برابرند. این دلالت بر این داده است که ممکن است CS اتفاقی کمتر یا بیشتر از هر ابزار مجزا که باید توسط فرایندهای بالا کنترل شود نباشد.
تحقیق درباره ی CS نشان داده است که در شرایط خاصی لغات از دو زبان می توانند به اتفاق با هم ترکیب شوند( برای مثال سریگارت 1996) در این چنین مواردی کاملاً متفاوت لغات فردی است که مشخصاً برای زبان در معرض نمود علامت خورده است. اسکاتن و اورل(1997) مواردی را ذکر می کنند که تغییر رمز با ارزش که در نتیجه ی پذیرش راهبرد بی طرفی وقتی که انتخابی از زبان ها می بایست علامت زده شود و یا وقتی که ابهامی درباره ی زبانی وجود دارد که یکی را در شرایط مناسب ارائه می دهد: در چنین مواردی زبان سمت اهمیت کمتر نشانه ای از اشارات معنایی دیگر می گردد مثال زیر نشان می دهد که یک لغت از یک زبان دیگر گاهاً به این دلیل انتخاب می شود که لغات حامل موقعیت های معنایی بهتری نسبت به یک لغت از زبان مورد نظر می باشند. در این مورد اشاره ی زبان به دلیل توجه به مسئله ی معنایی اشاره ی زبانی اشاره بی ارزش می شود.
1) Je moet neits avonds naar buiten gaan omdat je anders znun tegen komt, shap je?
شما می بایست در شب بیرون نروید چرا که شما با روح ها برخورد خواهید کرد (ارتباط فردی نورتیر) در اینجا ظاهراً لغت آلمانی روح geesten در منظر سخن گو نمی باشد. (کسی که به زبان آلمانی کاملاً مسلط است) برای بیان معانی مشخص از عربی مراکشی (MA) زنون، بنابراین لغت عرب مراکشی به geesten آلمانی ترجیح داده می شود.
مثال هایی مشابه از کارباکوز در CS آلمانی/ ترکی (1992) منتج شده است:
2) wij zijn gewoon hetzelfde als babamiz, annemiz.
ما دقیقاً شبیه والدینمان هستیم.
3) Maar dat is toch weer köy,he'.
در مثال 2 فرد سخنگو معنای آلمانی لغت والدین را می داند. اما ممکن است این برای او از ارزشهای احساسی مشابهی برخوردار باشد و به همین دلیل آنها از کلمات ترکی استفاده میکنند. در(3) راههای مختلفی برای بیان این در آلمانی وجود دارد، اما سخن گو ترجیح داده است که از عبارت ترکی احتمالاً دقیق تر از ما به ازای آلمانی استفاده نماید.
اشارات این زبان در پیش بیانی معرف اهداف نظام می باشد و این احتمالاً مشابه آنچه نظام تولیدی(برای مثال: ساختارگرا) می تواند به درستی ادا کند، نیست. در سخن گفتن تعداد لغاتی که دربازه ی زبانی مشخص تولید شده اند می تواند بسیار بالا باشد که بنا به نظریه لولت(1989)، این کلمات به میزان 2 تا 5 کلمه در ثانیه می رسد. بالتبع سخن گویان هماره نیازمند لغات هستند. دو زبانه ها، حتی خبره ترین آنها، گزارش شده است که زمان بیشتری نسبت به یک زبانه ها برای بازیابی کلمات از ذهن خود نیاز دارند. (مک 1986) تفاوت هایی را تا 150 هزارم ثانیه در مسائل شناسایی لغات گزارش کرده است. مشخصه هایی مشابه توسط هرمانس(2000) در تولید L2 ارائه داده شده است. این بدان معناست که به دشواری در هر زمانی می توان انتخابی از گزینه های لغوی صحیح داشت.
سخن گوی غیر بومی یک زبان می بایست تعادلی در بین زمان مورد نیاز برای یافتن لغت صحیح و مشخصه های عنصر واژگانی که در جستجوی آن است بیابد. بنابر ارزش اشارات متفاوت در پیام پیش بیانی، سخن گو سعی می کند لغاتی را که مناسب هر موردی هستند بنا به نیاز اشارات میزان بالای ارزش بدون توجه به اهمیت ارزش وقتی که در زمان ایجاد
میشوند بیابد. این راهبرد در یادگیری زبان به خوبی شناخته شده است و امید به آن است که لغت L1 «انجام خواهد شد» وقتی که لغت L2 نمی تواند یافت شود به کار بیاید( پولیسه و برگارت 1994)
پیام پیش بیانی ممکن است (یا مرجح است، یا باید) شامل اطلاعاتی بر روی میزان های اشاره برای زیر مجمو عه های سیته تولید باشد. که بسیار شبیه این است که توالی مرتبه ای در صحنه ی انتخاب لغت در بالاترین سطح باشد.( برای مثال: انتخاب سرواژه بر پایه ی اطلاعات معنایی در پیام پیش بیانی) می تواند اثری بر فرایندهای انتخابی بعدی داشته باشد. امکان دارد که انتخابی امتیازی بر معنای اطلاعات پیام پیش بیانی وجود داشته باشد. بنا به مدل های سخن گفتن، فعال سازی یک سرواژه به فعال سازی مشخصه های دستور زبانی می انجامد، یا برای استفاده از لغات لولت، فعالیت های رمزگذاری کاملاً تحت کنترل مشخصه های دستور زبانی بازیابی سرواژه ها است. مشخصه های رمزگذاری دستور زبانی فرم گرا که توسط اطلاعات سرواژه هدایت خواهد شد ممکن می شود (236: 1989)
در توضیح او از فرایند رمزگذاری دستور زبانی، لولت به ایجاد استفاده از پیشنهادهای کمپن و هوئنکپ(1987) برای بسته های پیشنهادی می پردازد برای ساختن فضای نحوی در حول مقوله های عظیم سرواژه ها، مقوله های سرواژه N و V وA و P هستند و مشخصه های مقوله ای AP,VP,NP و PP کاملاً لازم الحضور می باشند.
Sمانند مشخصه ی مقوله ای فعال شده در نخستین مقوله که توسط نخستین سرواژه فعال شده است قابل استفاده گردید. بنابراین کاملاً قابل اطمینان است که بگوییم زبان اولین سرواژه ی انتخاب شده تاثیر عظیم بر روی انتخاب سرواژه ی تالی دارد.
تنظیمات زبان اشاره به جمله و یا سطح عبارتی دارد که ممکن است در گونه های متفاوتی و در سطوح متوالی کار کند. این ممکن است مشارکت مرتبط و زبان متفاوت با سطوح متفاوت باشند اما مکمل در حس خود میزان همه پوشاننده ی در زبان (برای مثال توالی CS در یک یا دو زبان دیگر) ثابت باقی می ماند.
یک رویداد ذاتی که میزان اشاره ی ارزش زبان اثری بر روی بسامد مرتبط که ابزار دارد. برای مثال 297 پوپلاک (1985) در یک مطالعه ی که ابزار انگلیسی/ فرانسوی در اتاوا گزارش داد که فرانسوی زبان در اقلیت محسوب می شود در هال جایی که انگلیسی زبان اقلیت می باشد. سخن گویان فرانسوی زبان گرایش به تبدیل سه تا چهار بار بیشتر در اتاوا نسبت به هال هستند که بازتاب میزان ها/ ارزش ها برای استفاده ی دو زبان در این دو شرایط هستند.
تولید زبان و مکان های تبدیل
در بخش نخست این فصل باین نتیجه رسیدیم که شرایط یک زبان به انتخاب زبانی کمتر و یا بیشتر اشاره می کند. در این بخش، نشان داده خواهد شد که تعدادی «مکان های تبدیل» در فرایند تولید وجود دارد. در مسیر انجام این، مراحل مختلف این فرایند نظیر بیفکنیم. برای به کار انداختن یک جمله، مراحل ارائه شده در شکل 1: 23 می تواند مورد مطالعه قرار بگیرد. این شکل ارجاع به مکان هایی می دهد که عناصر باید انتخاب شوند و کدام عناصر وابسته از زبان متفاوت می توانند در اصل مورد انتخاب قرار گیرند.
در تمامی این مکان های تبدیل؛ یک انتخاب باید صورت بگیرد و یا یک عنصر از یک زبان خاص می تواند انتخاب شود. نظریه ای که در این موقعیت برای سطوح پائین تر تولید انتخاب می شود تا تولید شود، به صورت بنیادین در CS ادبیاتی فاقد می باشد. بسیاری از تحقیقات در مورد CS به وجود نحوی و آوا شناختی آن اشاره دارد و مطالعات بسیار کمتری به پدیده ی تولید در دیگر سطوح فرایند وجود دارد. در این حالت مکان های تبدیل به اختصار ذکر شده و مورد مطالعه قرار می گیرد. شرح بسیار سودمندی خواهد بود اگر به منابع متفاوت اطلاعات CS و نظریات در مورد CS نگاهی بیاندازیم تا ببینیم چگونه این یافته ها و مدل ها با این نظریات در رشته مکان های تبدیل جاگیر می شوند. اما این مسئله چیزی بیشتر از فضای موجود در مقاله ی حاضر نیاز دارد.
همانطور که در مثال 3-1 ذکر شده یک جای گیری مناسب در 1- گزینش سرواژه. سطح مفهومی ممکن است به انتخاب در مباحثه ی او بر مسئله ی لغاتی از زبان دیگر بینجامد. 2- فعال شدن ساختار نحوی: و ساختارهای نحوی در تبدیل-که ، نورتیر(1989) میزان متناسبی از CS را در جایگاههایشان گزارش می کند. این میزان حال چه CS چیزی شبیه S هم پایه و یا حول و حوش قیود AP باشد و شباهتی کمتر با زیر مجموعه ها و خود S داشته باشد، و شباهتی بسیار هم با فاعل NP و مابقی جمله در خود PP داشته باشد مرتب می شود. در مسئله ی مدل لولت این مسئله ممکن است با انواعی از مسائل خطی برای تفاوت های مکان های CS باشد اما ی تصمیم گیری از این (قیاسی) موضوع این مسئله ورای بخش حاضر است.
در ادبیات CS، مثال های متعددی وجود دارد از روش نحوی و جایگیری آن از زبان دیگر، گزینه ی (4) (شاتز، ارتباطات فردی) مثالی بر این می باشد:
And then wij waren daar in bet ween.
And then whern there are in between.
3- انتخاب واژگان: در انتخاب واژه، واج ها باید با هم ترکیب شوند، برای مثال یک ریشه ی فعل با زمان و یا نشانگر وجهی، یک مثال برای ترکیب یک ریشه از یک زبان و یک مجموعه واج از یک زبان دیگر استفاده ی از climbden، توسط مهاجران آلمانی در استرالیاست. در اینجا یک ریشه ی فعل انگلیسی با یک نشانگر آلمانی ترکیب شده است(1987 clyne)
4- خروجی رمزگذاری آواشناختی در بیان آوایی مسجوع. برای این مثال یک مسئله از Hulsen ارائه شده است(2000) در مطالعه ی او بر زبان مهاجران آلمانی در زلاندنو، او به استفاده از کلمه ی دی- ئولون برای اسم یک تابلوی ویولون آلمانی اشاره کرده است. در اینجا بیان مسجوع لغت انگلیسی توسط واج هایی از زبان آلمانی پر شده اند.
5- خروجی تولیدی بدیع مانند ورودی برای چهارچوب های مخاطب، موریموتر(1999) مثالهایی متفاوت را در یک مطالعه بر روی تبدیل که درونی لغات توسط واژگان از یک زبان ترکیب شده با عناصر و نه گونه از زبان دیگر ارائه می دهد. اطلاعات تبدیل که انگلیسی ژاپنی نشان می دهد که طبیعت عروضی و محدودیت های انتخابی پذیرندگی ترکیب های مشخص از ریشه ها و وندها را مشخص می کند. اگر وندها از لحاظ آوا شناختی و عروضی ترکیب شوند، همانطور که موریموتو پیشنهاد می دهد، آنگاه این اطلاعات نسبتاً خیلی زود در فرایند طرح ریزی تولید قابل استفاده خواهند بود. چرا که به این اطلاعات برای اجازه به گمارش زبان در دیگر سطوح پایینی نیاز است.
6- انتقال از چارچوب های مخاطب کردن تالیفات آواشناختی. در اینجا دوباره مثال هایی زیادی از استفاده ی دو زبانه از آواها و عناصر از یک زبان در ساختار آوایی در زبان دیگر وجود دارد. یک مثال استفاده حرف لبی w در انگلیسی به جای W لبی دندانی آلمانی توسط مهاجرین آلمانی در استرالیاست.(دبوت و کلینه 1994)
نتیجه گیری
در این بخش تلاشی صورت گرفت تا یافته ها و مدل های روان زبان شناسانه ی بر پایه ی این مدل ها برای دستیابی به فهمی بهتر از فرایند معرفتی در دو زبانی قابل استفاده گردد. فرایند تولید در سالهای اخیر ترجمات روان- زبان شناسانه ی بسیاری به خود جلب کرده است و پیشنهادهایی برای تطابق مدل های تک زبانی برای استفاده ی زبانی دو زبانه ایجاد گردیده است. مسائل اصلی با توجه به فرایند دو زبانه، چگونگی انتخاب زبان برای تولید، چگونگی جدا نگه داری زبان در موقعیت هایی که تبدیل مورد توجه نیست می باشد. یک راه برای مطالعه ی این ها، این است که ببینیم در CS چه اتفاقی می افتد. هماهنگونه که در مکالمهی یک زبان، دو زبانی و یا مکالمه ی CS نتیجه ی تعداد زیادی از زیر فرایندهای هم بند می باشند. در اینجا به این می پردازیم که در تعدادی از این زیر فرایندها، انتخاب زبانی نقش ایفا می کند؛ تحقیق بر روی CS باید بیش از توسط این فرایندها صورت بگیرد تا محدود کردن آن به مسائل ترتیب- لغت یا آوا شناسی. CS در سطوح پایین تر- دیگر- می تواند اثبات شود و هم مطالعات کامل از «سطوح پائین تر» می تواند فهم ما را از فرایند معرفتی در دو زبانی بالاتر ببرد و به همین ترتیب، فهم ما از گروه خاص سخنگویانی که تنها یک زبان را در فرمان خود دارند.
برای زبان آموزان گسترش بررسی حاضر مفید فایده خواهد بود. تا زبان شناسی التقاطی یکی از نظریات کلیدی، در تحقیق برای فراگیری زبان دوم است. اما هنوز به سختی تحقیق دیگری یافت می شود که به میزان گسترده ی انتقالات از یک زبان به زبان دیگر بر پایه ی روان- زبانشناسانه ی مدل فرایند توجه داشته باشد. در یک چنین تحقیقی لایه های مختلف استفاده از زبان از مشخصه های ورودی گرفته تا ترکیبات معنایی- باید به طور صحیح مورد مراقه قرار گیرد و از این رو، همانطور که در این بخش اشاره شد، انتخاب هایی در سطوح مختلف وجود دارد، اما عملکرد متقابل این انتخاب ها، و سپس جوانب منفرادنه ی زبان در تحقیق CLI نزدیک است که تصویر را مبهم سازد.