برگرفته از مقدمه کتاب مطالعات ترجمه نوشته سوزان بسنت
ترجمه روحالله عطایی
چکیده
در دو دههی اخیر، رشتهی مطالعات ترجمه با استقبال فراوان مترجمان، زبانشناسان، لغتشناسان، فرهنگنگاران و ادیبان رو به رو شده است. از آنجا که یکی از مشکلات اصلی این رشته، در میان دیگر رشتههای علمی، عدم آشنایی صاحبنظران و اهل فن با سیر تاریخی و پشتوانهی علمی آن میباشد، در مقدمهی این مقاله سعی شده تا سیر تاریخی مطالعات ترجمه در جهان از آغاز تا به امروز با توجه به منابع موجود ارائه گردد. هرچند زمینههای تحقیق در این رشته بسیار متنوعاند اما، برای هدفمند ساختن آنها، رویکردهای تحقیق در مطالعات ترجمه از چهار منظر تاریخ ترجمه، ترجمه در فرهنگ مقصد، ترجمه و زبان شناسی و ترجمه و بوطیقا ( نظریه و عمل در ترجمه ادبی ) و محورهای کلیدی و مورد بحث آنها ارائه گردیدهاند. در پایان نیز مشکلات ارزیابی ترجمه و نقطه نظرات نقد ترجمه مورد بررسی قرار گرفتهاند.
واژگان کلیدی: تاریخ ترجمه، رویکردهای تحقیق، ارزشیابی ترجمه، نقد ترجمه
مقدمه
برای اولین بار درسال ۱۹۷۶ میلادی آندره لِفِور(Andre Lefevere ) عبارت «مطالعات ترجمه» را در ضمیمهی کتاب «گفتاری درباب ادبیات وترجمه» بکار برد وآنرا نام رشتهای خواند که با مشکلات و مسائل برخاسته از متن ترجمه شده و توصیف ترجمههای مختلف، سر و کار دارد. هدف اصلی لفور، معرفی مطالعات ترجمه به عنوان رشتهای خودمحور و مستقل بود. از این رو این رشته نه تنها شاخهای از مطالعات ادبیات تطبیقی به حساب نمیآید، بلکه زبانشناسی محض را هم در برنمیگیرد. در حقیقت این رشته کلان تقسیمبندی خاص خود را دارد. استقبال اخیر از رشته مطالعات ترجمه باعث شگفتی کسانی است که گمان میکردند چنین رشتهای تنها تحت تاثیر استفادهی گسترده از واژه ترجمه است. با این حال مطالعهی منظم فرآیند ترجمه هنوز امری با نوسان مینماید. آنچه که به طورکلی از ترجمه استنباط میشود، شامل برگردان متن زبان مبدأ به متن زبان مقصد است بدانگونه که اولاً معنای ظاهری دو زبان الزاماً شبیه هم باشد و ثانیاً ساختار زبان مبدأ تا حد امکان حفظ شود. اما نه تا اندازهای که در ساختار زبان مقصد تغییری اساسی ایجاد شود. دراین راستا آموزگار ترجمه، توانش زبانشناختی دانشجویانش را از طریق متن ترجمه شده در زبان مقصد ارزیابی میکند، اما این ارزیابی از این حد فراتر نمیرود. کلیهی فشارهای روانی درطول فرآیند ترجمه، بدلیل درک هرچه بهتر نحو زبان مورد مطالعه و بهرهمندی از ترجمه به منظور نشان دادن این قدرت درک است.
جای بسی شگفتی است که این نگاه محدود به ترجمه، دقیقاً مطابق با عملکرد نویسنده و مترجم و تفاوتهای بین این دو است. «هیلربلاک » (Hilaire Belloc ) درمقالۀ خود تحت عنوان «در باب ترجمه» درسال ۱۹۳۱ این مسئله را به خوبی شکافته است. به نظر ایشان ترجمه هنری است جانبی واقتباسی. دراین میان هیچگاه ارزش و جایگاه متن مبدأ حفظ نمیشود و متن مبدأ، پی در پی در معرض آماج قضاوتهای نادرست است. این بیارزش جلوه دادن متن باعث کاهش استانداردهای مربوطه شده و در بعضی ادوار باعث تخریب کلی هنرمیشود. این درک نادرست از جایگاه ترجمه بر بیارزشی آن میافزاید: دراین حالت نه اهمیت و نه سختی ترجمه به چشم نمیآید. درگذشته، ترجمه به مثابهی فعالیتی جانبی و مکانیکی توصیف میشد و نه یک فرایند خلاقانه. بدین ترتیب، هرفردی با داشتن دانشی حتی محدود درباره زبان بیگانه، به جایگاه مترجم میرسید. از این رو ترجمه جایگاهی بس پست داشت. بحث دربارهی متون ترجمه شده نیز سطحی پایین داشت و بیشتر مطالعات علمی مربوط به ترجمه، به ارزشهای فردی و بررسی ترجمه آثار افراد برجستهای چون هومر، ریکله، بودلر یا شکسپیر محدود میشد. بنابراین هرآنچه که مورد مطالعه قرار میگرفت، ترجمهی متن یعنی مرحلهی نهایی فرایند ترجمه بود و حرفی از خود فرآیند به میان نمیآمد. سنت ضد نظری آنگلوساکسون هم از مطالعات ترجمه استقبال نکرد و مترجم را چون خدمتگزاری میدید که میبایست در جهان انگلیسی زبان، نوکری هرچه بیشتر خود را اعلام کند. قرن هجدهم شاهد مطالعاتی چند دربارهی نظریه و عمل ترجمه به زبانهای مختلف اروپایی بود و در سال ۱۷۹۱ اولین مقالهی نظری درباب ترجمه به زبان انگلیسی تحت عنوان «درباب مبانی ترجمه» نوشتهی الکساندر تایتلر ( Alexander Tytler ) انتشاریافت. اگرچه در اوایل قرن نوزدهم ترجمه اهمیت بیشتری پیدا کرد و نویسندگان از این طریق سبک نوشتاری خود را ثبت شده میپنداشتند، اما جایگاه مترجم بازهم تنزّل پیدا میکرد و روز به روز برتعداد مترجمان مبتدی افزوده میشد. در این میان بیشترین آسیب را دیپلماتهای انگلیسی به ترجمه وارد کردند زیرا به جای پرداختن به محتوای متن بیشتر با ظواهر متن سروکار داشتند. با تحوّل در مفهوم ملّیگرایی، مترجمان با تاکید بر تمایز میان موانع بین فرهنگی، دیگر هنرمندی خلّاق تلقی نمیشدند، زیرا درگیر رابطه ارباب – نوکری بودند و مترجم خود را نوکر و درخدمت متن زبان مبدا میدانست. درسال ۱۸۶۱ دانته گابریل روزتی (Dante Gabriel Rossetti ) با تاکید براین مساله که مترجم مغلوب انکار خود و خلاقیتهای خود شده است، اذعان داشت بیشتر اوقات مترجم از بکارگیری اصطلاح و عبارت ذوقمند خود صرفنظر میکند، زیرا منحصراً در خدمت ساختار زبان مبدأ و ذوق و سلیقه مولف متن اصلی میباشد. ازسوی دیگر « ادوارد فیتنرجرالد» درسال ۱۸۵۱ با اشاره به ترجمه شعر فارسی، این نکته را اذعان داشت که حتی خود من در ترجمه شعر فارسی به انگلیسی، تا جایی که میتوانستم دست خود را بازگذاشتم، زبان فارسی آنقدر هم مشکل نیست، برای من که تفرّجی بیش نبود، فقط ذرّهای ذوق و سلیقه احتیاج داشت.
این دو رویکرد که در یکی از آنها رابطهی سلسله مراتبی وجود دارد و نویسندهی متن مبدأ، حکم یک ارباب فئودال را دارد، و در رویکرد دیگر که مترجم از تمامی مسئولیتها و رسالتهای مربوط به فرهنگ زبان مبدأ، خود را رها میکند، هردو در تطابق با رشد امپریالیسم استعماری قرن نوزدهم هستند. در نتیجهی این رویکردها، قرن بیستم با پاسخ به مجهولات و تناقضات موجود آغازگشت. زیرا اگر ترجمه شغلی نوکرمآبانه بود، پس چه احتیاجی است به تحلیل فنون بکار گرفته شده از سوی مترجم. و اگرفعالیتی عملی و منظورشناختی با رسالت ارتقا بخشدن به متن مبدأ است، پس تحلیل فرآیند ترجمه مغایر با سیستم سلسله مراتبی دیرینه است. رویکردهای متفاوت و بعضاً در تعارض با یکدیگر در امر ترجمه در جهان انلگیسی زبان، گواهی بر این مدعی است که اکثر نظامهای آموزشی به طور اخص به استفاده از متون ترجمه شده در فرآیند آموزش تاکید داشتهاند. اما این امر جدای از هرگونه تلاش برای مطالعهی فرآیندهای بکار گرفته شده در ترجمه بوده است. در این میان، تعداد زیادی از دانشجویان آمریکایی و انگلیسی، آثار یونانی و لاتین را به انگلیسی میخواندند و آثار نثر قرن نوزدهم یا متون نمایشی قرن بیستم را طوری یاد میگرفتند که گویی متن به زبان مادریشان نوشته شده است. بعلاوه این مسئله، برجستهترین کنایه درکلیه بحثهای موجود درباره ترجمه است، زیرا آن دسته از دانشمندانی که از تحقیق علمی دربارهی ترجمه به دلیل جایگاه پست آن در جهان علم سرباز میزدند، درعین حال مشغول تدریس تعداد زیادی از متون ترجمه شده به دانشجویان یک زبانهی خود بودهاند.
این میراث علمی قرن نوزدهم همچنین بدین معناست که مطالعه ترجمه در زبان انگلیسی، بیشتر وقت خود را صرف یافتن واژهای برای توصیف خود ترجمه کرده است. برخی از دانشمندان همانند تئودور سِیلوری (Theodore Savory) ترجمه را هنر میدانند و برخی دیگر مانند اریک یاکوبسن (Eric Jackobson) ترجمه را فن میدانند. با اینحال، دسته دیگری هم مانند هورست فرنز (Horst Frenz) به ترجمه نگاهی علمی دارند و معتقدند ترجمه نه هنری خلاقانه و نه هنری تقلیدی است، بلکه حد وسط این دو است. این تأکید بر استفاده از واژگان مختلف، مشکل اساسی مطالعات ترجمه بوده است که در آن نظام ارزشی، پایینتر از انتخاب واژگان قرار میگیرد. ترجمه به مثابهی فن، جایگاهی بس نازلتر از هنر دارد و همواره تلویحاً در کنار مبتدیگری به کار رفته است، در حالیکه نگاه علمی به هنر، رویکردی مکانیکی است که از خلاقیت دور میشود. این بحث بینتیجه خواهد آمد و باعث انحراف از پرداختن به موضوع اصلی یعنی انتخاب واژهای مناسب برای مطالعه منظم ترجمه میشود.
تا به امروز تنها یک اثر به بررسی واژگان ترجمه پرداخته است و آن اثری نیست جز اثر برجسته و ماندگار آنتون یایوویچ (Anton Popovic) در سال ۱۹۶۷ تحت عنوان« فرهنگ لغات تحلیل ادبی» اثری که پابهی روششناسی در مطالعه ترجمه میباشد. از اویل دههی ۷۰ تحولات عظیمی در رشته مطالعات ترجمه محقق گردید و این مسأله، همزمان با استقبال عمومی از مطالعه زبانشناسی و سبکشناسی در نقد ادبی بوده است که منجر به پیشرفت روششناسی انتقادی و احیای مجدد آثار تألیف شده در انجمن فرمالیست روسی بود. عمدهترین پیشرفتهای حاصله در مطالعات ترجمه در قرن بیسنم، در نتیجهی آثار گروههای مختلف در روسیهی دههی ۳۰ و متعاقباً انجمن زبانشناسی پراگ و پیروان آن است. آثار وولو شینوف (Voloshinov) دربارهی مارکسیسم و فلسفه، موکاروسکی (Mukarovsky) دربارهی نشانهشناسی هنر و آثار یاکوبسن و لِوی(Levy) در مورد ترجمه، همگی نقشی اساسی در ایجاد معیارهای جدید به منظور اثبات تئوریهای جدید دربارهی ترجمه را داشتهاند و نشان دادهاند که ترجمه تنها آگاهی از زبان بیگانه نیست، بلکه به قول رندولف کویرک (Ranodolph Quirk) ترجمه یکی از مشکلترین کارهایی است که نویسنده با آن دست و پنجه نرم میکند. این مسئله که آگاهی به زبانهای مبداً و مقصد تنها شرط لازم برای مترجم شدن نیست، به اختصار توسط لِوی توضیح داده شده است. او معتقد است که ترجمه تنها یک نوشتار واحد نیست، بلکه یک تنیدگی، ادغام و آمیختگی دو ساختاری است. از یک سو محتوای معنا و جنبههای ظاهری متن مبداً و از سوی دیگر، نمای مجموعهی مشخصههای زیباییشناختی مبتنی بر زبان بکار گرفته شده، در فرآیند ترجمه حضور دارند. تاکید بر زبانشناسی و تجارب اولیهی بدست آمده در زمینهی ترجمهی ماشینی در دههی ۶۰ منجر به رشد سریع مطالعات ترجمه در اروپای شرقی شد، اما این رشته در میان انگلیسیزبانها، توفیق چندانی نداشت. جی. سی کتفورد (J.C Catford) در سال ۱۹۶۵ دربارهی ترجمهناپذیری زبانشناختی، تحقیقات مختصری انجام داد و گفت: در ترجمه، معنای متن مقصد جایگزین متن مبدأ میشود. هیچگونه انتقال معنایی از زبان مقصد به مبدأ وجود ندارد و در فرآیند انتقال، معنای زبان مبدأ در متن زبان مقصد بارور میشود. این دو فرآیند در نظریهپردازی دربارهی ترجمه، کاملاً متفاوت و متمایز هستند. ایشان با این تحقیق، افق جدیدی را در انگلستان، رو به ترجمه باز کردند. اگرچه نظریهی کتفورد از اهمیت فراوان زبانشناختی برخوردار است، اما در این حد نمیماند و تلویحاً به نظریهی معنایی نیز میپردازد. بحث دربارهی مفاهیم اصلی، همانند معادلیابی و ترجمهناپذیری فرهنگی، با نشر این کتاب توفیق فراوانی یافته است. از سال ۱۹۶۵ مطالعات ترجمه پیشرفت چشمگیری داشته است. آثار دانشمندانی از هلند، چکسلواکی، یا اتحاد جماهیر شوروی، جمهوری دموکراتیک آلمان و ایالات متحده، نشان از پیدایش مکاتبی منظم و مدّون در مطالعات ترجمه دارند که تمامی بر جنبههای مختلف این زمینهی علمی گسترده، تأکید داشتهاند. بعلاوه، متخصصان ترجمه، از زمینههای وابسته نیز بسیار بهره بردهاند. آثار نشانهشناسان ایتالیا و شوروی، پیشرفت در دبیرهشناسی و روایتشناسی، پیشرفت در مطالعات دو زبانه و چند زبانه و نحوهی یادگیری زبان درکودک، تمامی در مطالعات ترجمه کاربرد دارند. از این رو مطالعات ترجمه به دنبال کشف زمینههای جدید بوده است و سعی دارد تا فاصلهی بین علومی مانند سبکشناسی، تاریخ ادبی، زبانشناسی، نشانهشناسی و زیباییشناسی را پرکند.
البته نمیبایست از این نکته غافل شد که این رشته، شدیداً ریشه درکاربرد عملی دارد. آندره لفوره هدف اصلی مطالعات ترجمه را ایجاد یک نظریهی جامع میداند که بتوان از آن به عنوان رهنمونی برای تولید ترجمه استفاده کرد. و اگرچه برخی دقت وصداقت این گفته را زیر سوال میبرند، اما شکی نیست که لفوره با این جمله سعی در ایجاد ارتباط بین تئوری و عمل ترجمه را داشته است. نیاز به مطالعهی منظم در ترجمه، برخاسته از مشکلات و موانع موجود در فرآیند ترجمه است و برای کسانی که در این زمینه مشغول به فعالیت هستند، لازم است تا تجارب عملی خود را به بحثهای نظری پیوند دهند. جدا کردن نظریه از عمل و به جان هم انداختن دانشمند و دست اندرکار، پایانی غمانگیز خواهد داشت و ما شاهد این فاجعه در دیگر علوم هستیم.
مطالعات ترجمه: اقسام و مقولات
اگرچه مطالعات ترجمه زمینههای گستردهای را در بر میگیرد، اما میتوان آنرا به چهار زیرمجموعهی کلّی تقسیم کرد که هریک با دیگری درتعامل هستند. دو دسته از این زیرمجموعهها، ماحصل– محور یا متن– محور (product- oriented ) هستند که در آن تاکید بر روی جنبههای کاربردی متن زبان مقصد و ارتباطش با متن زبان مبدأ است، و دو دستهی دیگر فرایند– محور ( process- oriented ) میباشند که تاکید برتحلیل وقایع هنگام ترجمه دارند.
مقولهی اول، تاریخ ترجمه (History of translation ) را در برمیگیرد و قسمتی از تاریخ ادبی به حساب میآید. پژوهش دراین قسمت در برگیرندهی مباحث زیر است:
۱- نظریههای ترجمه درادوار مختلف؛
۲- واکنشهای انتقادی نسبت به ترجمهها؛
۳- فرآیندهای عملی سفارش و انتشار ترجمه؛
۴- نقش و وظیفهی ترجمه در دورهای بخصوص؛
۵- پیشرفت روشمندانه در ترجمه؛
۶- تحلیل آثار مترجمان.
مقولهی دوم یعنی «ترجمه در فرهنگ زبان مقصد» (Translation in the TL Culture ) به متون و مولفان میپردازد وشامل موارد زیرمیشود.
۱- تاثیر متن، مولف یا ژانری بخصوص؛
۲- جذب هنجارهای متن ترجمه شده ازسوی نظام زبانی زبان مقصد؛
۳- بررسی مجموعه قواعد بکارگرفته شده دراین نظام زبانی.
ترجمه و زبانشناسی (Translation and linguistics ) مقولهی دیگری است که برموارد زیر تاکید دارد:
۱- چیدمان تطبیقی عناصر زبانشناختی بین متون زبان مبدأ و مقصد با درنظر داشتن سطوح واجی، تکواژی، لغوی، همنشین و نحوی.
۲- مطالعه مشکلات برخاسته ازمعادل یابی زبانشناختی، معنای زبان محور، ترجمهناپذیری زبانشناختی، ترجمهی ماشینی و همچنین مطالعهی مشکلات ترجمه متون غیر ادبی.
مقولهی چهارم یا ترجمه و بوطیقا ( Translation and poetics ) نظریه و عمل در ترجمه ادبی را در برمیگیرد . مطالعات انجام شده در این قسمت مسائلی کلّی و ژانرمحور را شامل میشود که عبارتند از:
۱- ترجمهی متون نمایشی و سینمایی؛
۲- مطالعهی بوطیقای مترجمان انفرادی و مقایسهی آنها با یکدیگر؛
۳- مطالعهی مشکلات موجود در ایجاد یک بوطیقا؛
۴- مطالعهی رابطهی درونی بین متون مبدأ و مقصد و مولف، مترجم و خواننده.
البته این مقوله شامل تلاش برای ایجاد نظریهای واحد در مورد ترجمهی ادبی نیزمیشود. شایان ذکر است که کار در مقولات یک و سه رایجتر از دو و چهار میباشد، با اینحال مطالعهی منظمی دربارهی تاریخ ترجمه وجود ندارد و پژوهش دربارهی ترجمه و زبانشناسی از جریان اصلی مطالعات ترجمه جدا افتاده است. دانشجوی ترجمه، هرچند علاقهمند به زمینهای خاص، میبایست به دلیل اجتناب از پراکندهگویی به هرچهار مقوله، اشراف داشته باشد. البته مقولهی مهم دیگری در مطالعات ترجمه وجود دارد و آن ارزیابی (Evaluation ) ترجمه است. اگر مترجم خود را موظف به بهبود بخشیدن متن زبان مبدأ یا ترجمههای موجود میداند و به این دلیل دست به ترجمه میزند، پس داوری دربارهی ارزش ترجمه در پس این زمینه نهفته است. اغلب اوقات مترجمان از تحلیل روشهای خود در فرآیند ترجمه طفره میروند و بیشتر بر نقاط ضعف دیگر مترجمان تمرکز دارند. ازطرف دیگر، منتقدان، ترجمه را از یک یا دو نقطهنظرمحدود بررسی میکنند که عبارتند از:
۱- نزدیک بودن ترجمه به متن زبان مبدأ ( ارزیابی درصورتی ممکن است که منتقد به هردو زبان اشراف داشته باشد )
۲- ازنقطه نظر مشابهت متن زبان مقصد به زبان مادری. و با اینکه رویکرد دوم دارای صحت و سقم بیشتری است، اما مهم آن است که مثلاً یک ترجمه نمایشنامه، قابل ارائه برای بازی کردن و ترجمه شعر قابل خواندن باشد، روشی خودخواهانه که بواسطهی آن، منتقدین ترجمهای را از نقطهنظر یکزبانگی خوب یا بد مینامند تا نشان دهند که یک ترجمه در مقابل نوع دیگری از زَبَر- متن، یعنی اثری مشتق، درونی و یا نقدی ادبی دارای جایگاه بخصوصی است.
فرانسیس نیومن ( Francis Newman ) درپاسخ به انتقاد ماتیوآرنولد (Mathew Arnold ) ازترجمهی هومر خود گفت:
اندیشمندان محکمه فضلاند، اما تنها داور منصف، عوام بیسوادند و تنها آرزوی من، جلب رضایت این دسته از مردم است. دانشمندان، هرچند منفقالقول، حق ندارند که در محکمهشان حکمی قطعی دربارهی ذوق و سلیقه اعلام کنند و کمتر دانشمندی را اینگونه یافتم.
نیومن بین ارزیابی براساس معیارهای صرفاً کلّی و ازیابی براساس دیگر عوامل، تفاوت قایل میشود و با این کار به این نکته اشاره دارد که ارزیابی ترجمه، فرهنگ – بسته است.
بنابراین بحث دربارهی ترجمهای متقن بیفایده است؛ زیرا در ارتباط مستقیم با بافتی است که در آن تولید میشود، آندره لفوره در کتاب مفیدش تحت عنوان «ترجمهی شعر، هفت راهکار و یک طرح» شعر شماره ۶۴ کاتولوس (Catullus) را در کنار ترجمهاش بررسی میکند، با این تفاوت که نگاه او به ترجمه تطبیقی نیست و بیشتر به مشکلات و امتیازات ترجمه در یک دورهی بخصوص میپردازد. از این رو قانونی همگانی برای ارزیابی متون وجود ندارد. معیارهای بسیاری وجود دارند که بسته به دورهای خاص عوض شده و دگرگون میشوند، اما مطمئناً هرمتنی در رابطهای منطقی با این معیارها به سرمیبرد. بدین ترتیب ترجمهی نهایی و قطعی وجود ندارد؛ همانطور که شعر و رمان قطعی وجود ندارد و ارزیابی هر ترجمهای با در نظرداشتن دو چیز، یعنی فرآیند تولید ترجمه و کاربرد آن در بافتی بخصوص میسر میباشد. درطول تاریخ معیارهای فرآیند ترجمه و کاربرد متن زبان مقصد، در معرض تحولات فراوانی بوداند. درقرن نوزدهم، انگلستان توجه خاصی به ایجاد حال و هوای دورهای بخصوص ازطریق کهنهگرایی در متون ترجمه شده را داشت که این امر باعث سردرگمی خواننده در مطالعه متن زبان مقصد میشد.
درقرن هفدهم، فرانسویان سعی کردند تا با تبدیل واژگان یونانی به فرانسوی به آن رنگ و بوی بومی ببخشند. آنها این کار را برروی لغات مربوط به اسباب منزل انجام دادندکه البته با مخالفت مترجمان، بخصوص مترجمان آلمانی روبه رو شدند. ترجمهی سرشار از نیروی چپمن (Chapman) از هومر، تفاوت بسیاری با ترجمهی محدود شده و استادانه الکساندر پوپ درقرن هجدهم دارد.
مشکل ارزیابی ترجمه، ناشی از رابطهی تنگاتنگ آن با جایگاه نازل ترجمه است و همین مسئله به منتقدین اجازه میدهد تا درمورد متون ترجمه شده با تفوقی خیالی اظهار نظر کنند. درهرحال به منظور پیشرفت هرچه بیشتر مطالعات ترجمه میبایست سطح بحثهای مربوط به ترجمه را ارتقاء بخشید و اگر قرار بر تدوین معیارهایی به منظور ارزیابی ترجمه است، باید این معیارها را از درون این رشته به اثبات رساند و نه ازخارج آن.
برگرفته از: sarvstory.com
نظر