اطلاعیه

Collapse
هیچ اطلاعیه ای هنوز ایجاد نشده است .

زبان شناسی و ترجمه

Collapse
X
 
  • فیلتر
  • زمان
  • نمایش
پاک کردن همه
new posts

  • زبان شناسی و ترجمه

    (عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبائی)

    آن‌ چه‌ امروز به‌ آن‌ ترجمه‌شناسی‌ یا مطالعات‌ ترجمه‌ می‌گوییم‌، رشته‌ای‌ است‌ كه‌ عمدتاً از 1950 آغاز شد. تا قبل‌ از جنگ‌ جهانی‌ اول‌، ترجمه‌ موضوع‌های‌ گوناگون‌ در انحصار گروههای‌ خاصی‌ بود. مثلاً ترجمه‌ انجیل‌ به‌ دست‌ كشیش‌ها صورت‌ می‌گرفت‌ و ترجمه‌ شعر به‌ دست‌ شعرا. مترجمان‌ برای‌ آن‌ كه‌ ترجمه‌ كنند، می‌بایست‌ در حوزه‌ متنِ مورد نظر متبحر باشند. بعد از جنگ‌های‌ جهانی‌ اول‌ و دوم‌، با گسترش‌ ارتباطات‌، نیاز به‌ ترجمه‌ در حوزه‌هایی‌ غیر از ادبیات‌ و متون‌ مذهبی‌ بیشتر شد. پس‌ كسانی‌ به‌ نام‌ مترجم‌ برای‌ ترجمه‌ اخبار، گزارش‌های‌ علمی‌ و فنی‌ و اسناد گوناگون‌ استخدام‌ شدند و ترجمه‌ به‌ صورت‌ شغل‌ درآمد. از 1950 پروژه‌های‌ ترجمه‌ ماشینی‌ آغاز شد و سه‌ گروه‌ متخصص‌ در آن‌ها به‌ كار گمارده‌ شدند: زبان‌شناسان‌، ریاضیدانان‌ و متخصصان‌ منطق‌. عدم‌ حضور مترجمان‌ در این‌ گروهها دو علت‌ داشت‌. اول‌ آن‌ كه‌ زبان‌شناسی نوین‌ ترجمه‌ را یكی‌ از زیرشاخه‌های‌ زبان‌شناسی‌ كاربردی‌ به‌ حساب‌ می‌آورد، كه‌ خود شاخه‌ای‌ از زبان‌شناسی عمومی‌ محسوب‌ می‌شد. علت‌ دوم‌ وجود این‌ باور بود كه‌ ترجمه‌ با زبان‌ سروكار دارد، پس‌ مطالعه‌ آن‌ كار زبان‌شناس‌ است‌، نه‌ مترجم‌. این‌ نگاه‌ موجب‌ شد «ترجمه‌» به‌ صورت‌ رشته‌ای‌ دانشگاهی‌ در دپارتمان‌های‌ زبان‌شناسی‌ كاربردی‌ مطالعه‌ و تدریس‌ شود. از آن‌ پس‌ ارتباط‌ ناگسستنی ترجمه‌ با زبان‌شناسی‌ آغاز شد. آن‌ چه‌ در اینجا می‌آید مرور كوتاهی‌ است‌ از این‌ ارتباط‌.

    در دهه‌ 60 اروپا شاهد نخستین‌ كتاب‌ نظریه‌ ترجمه‌ بود، كتابی‌ به‌ قلم‌ كتفورد ، با عنوان‌ یك‌ نظریه‌ ترجمه‌ از دیدگاه‌ زبان‌شناسی‌ . كتفورد یكی‌ از شاگردان‌ هلیدی‌، و پیرو مكتب‌ دستور سیستمیك‌ بود. او با دقتی‌ كم‌نظیر و بی‌سابقه‌ به‌ توصیف‌ انواع‌ و سطوح‌ گوناگون‌ ترجمه‌ پرداخت‌ و در این‌ راه‌ از اصطلاحات‌ و مفاهیمی‌ كه‌ در دستور سیستمیك‌ مطرح‌ شده‌ بود یاری‌ جست‌، و در مواردی‌ هم‌ اصطلاحاتی‌ وضع‌ كرد. كتفورد همچنین‌ در بعضی‌ موارد برای‌ بعضی‌ اصطلاحات‌ متداول‌ و قدیمی‌ تعریف‌ تازه‌ای‌ منطبق‌ با دستور سیستمیك‌ قائل‌ شد. مثلاً ترجمه‌ آزاد كه‌ معمولاً به‌ ترجمه‌ای‌ اطلاق‌ می‌شود كه‌ از لحاظ‌ معنا و مفهوم‌ چندان‌ به‌ متن‌ مبدأ مقید و وفادار نیست‌، در نظریه‌ كتفورد به‌ معنای‌ ترجمه‌ای‌ است‌ كه‌ مقید به‌ مرتبه‌ دستوری‌ نیست‌، یعنی‌ اگر كلمه‌ به‌ عبارت‌ ترجمه‌ شود، یا عبارت‌ به‌ جمله‌ ترجمه‌ شود، مرتبه‌ دستوری‌ رعایت‌ نشده‌ و از نظر كتفورد چنین‌ ترجمه‌ای‌ «آزاد» است‌. او در این‌ تعریف‌ به‌ معنا نمی‌پردازد. در سراسر كتابش‌ هم‌ حرف‌ بسیار كمی‌ در مورد معنا می‌زند، و در عوض‌ به‌ تجزیه‌ و تحلیل‌ فرم‌ بسیار می‌پردازد. علت‌ آن‌ است‌ كه‌ نظریه‌ او در واقع‌ برای‌ ترجمه‌ ماشینی‌ طراحی‌ شده‌، و چون‌ ماشین‌ معنا را نمی‌فهمد، پس‌ او می‌كوشد فرم‌ را تا جای‌ ممكن‌ تحلیل‌ كند، با این‌ فرض‌ كه‌ با تحلیل‌ دقیق‌ فرم‌ لاجرم‌ معنا هم‌ به‌ دست‌ می‌آید.

    در همان‌ دوران‌، همزمان‌ با پیدایش‌ دستور گشتاری‌، ترجمه‌شناسی‌ در آمریكا مسیر دیگری‌ را پیمود. یوجین‌ نایدا، زبان‌شناس‌ و پیرو نظریه‌ دستور گشتاری‌ بود. نظریه‌ او، كه‌ براین‌ اساس‌ استوار است‌، یكی‌ از پرطرفدارترین‌ نظریه‌های‌ ترجمه‌ در قرن‌ بیستم‌ است‌. او سالها در مقام‌ مترجم‌ و سرپرستِ «انجمن‌ ترجمه‌ كتاب‌ مقدس‌» از مسائل‌ و مشكلات‌ ترجمه‌ این‌ كتاب‌ به‌ زبان‌های‌ مختلف‌ به‌ دست‌ میسیونرهای‌ مسیحی‌ مطلع‌ می‌شد. نایدا در پی‌ یافتن‌ راه‌حل‌ برای‌ این‌ مشكلات‌، از دستور گشتاری‌ مدد جست‌ و بسیاری‌ از مفاهیم‌ آن‌ را در خدمت‌ ترجمه‌ به‌ كار گرفت‌. مهم‌ترین‌ بخش‌ نظریه‌ او كه‌ در كتاب‌ نظریه‌ و عمل‌ در ترجمه‌ به‌ صورت‌ مفصل‌ توضیح‌ داده‌ شده‌، مربوط‌ به‌ تحلیل‌ دستوری‌ و گشتارزدایی‌، یا به‌ عبارتی‌ تأویلِ جمله‌های‌ مبهم‌ است‌. او همچنین‌ تحلیل‌ مؤلفه‌های‌ معنایی‌ را در خدمت‌ معادل‌گزینی‌ مطرح‌ كرد و با ذكر مثال‌های‌ متعدد از ترجمه‌های‌ انجیل‌، به‌ تفصیل‌ در این‌ باب‌ سخن‌ گفت‌. نظریه‌ او موجب‌ تألیف‌ كتاب‌ مهم‌ دیگری‌ در این‌ حوزه‌ شد به‌ نام‌ ترجمه‌ معنامدار به‌ قلم‌ لارسن‌، كه‌ آن‌ هم‌ براساس‌ زبان‌شناسی‌ زایشی‌ و دستور گشتاری‌ استوار بود.

    مكتب‌ لایپزیگ‌، نخستین‌ مكتب‌ ترجمه‌شناسی‌ كه‌ در دهه‌ 70 در دانشگاه‌ لایپزیگ‌ تأسیس‌ شد، كار خود را براساس‌ شیوه‌های‌ تحقیق‌ در زبان‌شناسی‌ استوار كرد و اعلام‌ كرد ترجمه‌پژوهی‌ باید از زبان‌شناسی‌ استفاده‌ كند. مؤسسان‌ و پیروان‌ این‌ مكتب‌، از جمله‌ نیوبرت‌، رایس‌، كاده‌ و كُلِر، همه‌ از زبان‌شناسی‌ به‌ ترجمه‌ روی‌ آوردند و از آن‌ منظر به‌ ترجمه‌ نگریستند. مهم‌ترین‌ دستاورد آن‌ها، ارائه‌ تعریف‌های‌ مختلف‌ از مفهوم‌ معادل‌، انواع‌ و سطوح‌ آن‌ در متن‌های‌ علمی‌ و فنی‌ بود، كه‌ منجر به‌ پدید آمدن‌ چندین‌ طبقه‌بندی‌ در این‌ حوزه‌ شد.

    یكی‌ از مهم‌ترین‌ مسائلی‌ كه‌ زبان‌شناسی‌ و ترجمه‌شناسی‌ را به‌ هم‌ نزدیك‌ كرد، بحث‌ معنا بود. ترجمه‌ همواره‌ با معادل‌ سروكار دارد، و معادل‌ همواره‌ با معنا. زبان‌شناسی‌ به‌ معنا پرداخت‌ و آن‌ را در سطح‌ كلمه‌، جمله‌، متن‌ و گفتمان‌ بررسی‌ كرد. در سطح‌ كلمه‌ مفاهیمی‌ چون‌ معنای‌ صریح‌، معنای‌ تلویحی‌، تحلیل‌ مؤلفه‌ای‌ و حوزه‌های‌ معنایی‌ را مطرح‌ كرد؛ در سطح‌ جمله‌ به‌ مفاهیمی‌ چون‌ پیش‌فرض‌ و كنش‌های‌ گفتاری‌ پرداخت‌؛ و در سطح‌ متن‌ و گفتمان‌، مفاهیمی‌ چون‌ تحلیل‌ جمله‌ از لحاظ‌ اطلاعات‌ جدید و قدیم‌، و انسجام‌ نحوی‌ و منطقی‌ و نظایر این‌ها را بررسی‌ كرد. این‌ نكات‌ در آثار ترجمه‌پژوهانی‌ چون‌ نایدا (1964 و 1969)، نیومارك‌ (1988)، حئیم‌ و میسون‌ (1990)، بل‌ (1991) و بیكر (1992) به‌ خوبی‌ بررسی‌ شده‌اند. نظریه‌ فیلمور در مورد معنا نیز از طریق‌ آثار ترجمه‌پژوهانی‌ چون‌ اسنل‌ هورنبی‌ (1988) در تحلیل‌ متن‌ به‌ كار گرفته‌ شد. تحلیل‌ نقش‌های‌ زبانی‌ نیز به‌ ترجمه‌شناسی‌ راه‌ یافت‌ و موجب‌ شد طبقه‌بندی‌ تازه‌ای‌ از انواع‌ ترجمه‌، به‌ دست‌ نیومارك‌ (1989) فراهم‌ شود.

    در 1972 هولمز، ترجمه‌پژوه‌ بنام‌، برای‌ رشته‌ای‌ كه‌ از آن‌ پس‌ «مطالعات‌ ترجمه‌» نام‌ گرفت‌، اعلام‌ استقلال‌ كرد، یعنی‌ آن‌ را رشته‌ای‌ مستقل‌ از زبان‌شناسی‌ دانست‌ و برای‌ آن‌ زیرشاخه‌هایی‌ قائل‌ شد. در دهه‌ 80 بخش‌هایی‌ از این‌ رشته‌ به‌ سرعت‌ از زبان‌شناسی‌ فاصله‌ گرفت‌ و به‌ رشته‌هایی‌ چون‌ ادبیات‌ تطبیقی‌، جامعه‌شناسی‌ و مطالعات‌ پساـاستعماری‌ نزدیك‌ شد. در این‌ ایام‌، در كنار رویكردهای‌ زبان‌شناختی‌ كه‌ در مورد معنا و معادل‌ و انواع‌ ترجمه‌ بحث‌ می‌كردند، نقش‌ ترجمه‌ در تاریخ‌، در جامعه‌، و در شكل‌گیری‌ هویت‌ فرهنگی‌ و بازنمایی‌ آن‌ مطرح‌ شد. اما حتی‌ در این‌ مطالعات‌ بین‌رشته‌ای‌ هم‌ اصطلاحات‌، مفاهیم‌ و طبقه‌بندی‌هایی‌ كه‌ زبان‌شناسی‌ مطرح‌ كرده‌ بود، پیوسته‌ به‌ كار گرفته‌ شد.

    * * *

    بسیاری‌ از زبان‌شناسان‌ ترجمه‌پژوه‌ غالباً رابطه‌ زبان‌شناسی‌ و مطالعات‌ ترجمه‌ را رابطه‌ای‌ یكسویه‌ دانسته‌اند و بر این‌ باور بوده‌اند كه‌ راه‌ مطالعه‌ و بررسی‌ ترجمه‌ و تدوین‌ نظریه‌ ترجمه‌، زبان‌شناسی‌ و استفاده‌ از یافته‌های‌ آن‌ در حوزه‌ ترجمه‌ است‌. اما كمتر پیش‌ آمده‌ كه‌ زبان‌شناسان‌ این‌ رابطه‌ را دوسویه‌ و متقابل‌ ببینند. حال‌ آن‌ كه‌ اطلاعاتی‌ كه‌ می‌توان‌ با مطالعه‌ ترجمه‌ به‌ دست‌ آورد، یا تاكنون‌ از طریق‌ ترجمه‌ به‌ دست‌ آمده‌، در بسیاری‌ موارد به‌ زبان‌شناسی‌ یاری‌ می‌رساند یا رسانده‌ است‌. مثلاً فیلمور (1973 و 1997) از ساپیر می‌گوید كه‌ در 1921 چندین‌ ترجمه‌ از یك‌ جمله‌ انگلیسی‌ را به‌ كار گرفت‌ تا نشان‌ بدهد زبان‌های‌ مختلف‌ روش‌های‌ متعدد و مختلفی‌ برای‌ بیان‌ مفاهیم‌ در قالب‌ واژه‌ و دستور دارند. نمونه‌ دیگر یاكوبسن‌ (1959) است‌ كه‌ معتقد است‌ مقایسه‌ زبان‌ها مستلزم‌ بررسی ترجمه‌پذیری متقابل‌ آن‌هاست‌، و علم‌ زبان‌شناسی‌ باید پیوسته‌ به‌ ارتباط‌ بین‌ زبانی‌، یا به‌ عبارتی‌ ترجمه‌، توجه‌ داشته‌ باشد. در كنار این‌ها، فیلسوفی‌ چون‌ كواین‌ معتقد است‌ نظریه‌ معنا باید نظریه‌ ترجمه‌ باشد، یعنی‌ از طریق‌ نظریه‌ ترجمه‌ می‌توان‌ به‌ نظریه‌ معنا دست‌ یافت‌.

    آن‌ چه‌ مسلّم‌ است‌، ارتباط‌ میان‌ ترجمه‌شناسی‌ و زبان‌شناسی‌ ارتباط‌ متقابل‌ است‌، اما نمی‌توان‌ گفت‌ زبان‌شناسی‌ تنها راه‌ پرداختن‌ به‌ ترجمه‌ است‌، به‌ ویژه‌ آن‌ كه‌ در رشته‌ای‌ كه‌ امروز مطالعات‌ ترجمه‌ نام‌ دارد، ترجمه‌ دیگر محدود به‌ مفاهیمی‌ چون‌ «معادل‌» یا برگرداندن‌ متنی‌ از یك‌ زبان‌ به‌ زبانی‌ دیگر نیست‌، بلكه‌ فرایندی‌ است‌ كه‌ پیوسته‌ با تاریخ‌ و جامعه‌ و مناسبات‌ قدرت‌ در ارتباط‌ است‌.

    برگرفته از: مجله بخارا
    گر خسته ای بمان و اگر خواستی بدان: ما را تمام لذت هستی به جستجوست ...
    اگر مطالب این سایت برایتان مفید بود، لطفا با مشارکت و به اشتراک گذاشتن تجربیات ارزشمند خود، آن را برای خود و دیگران پربارتر کنید!


    Webitsa.com
    Linkedin Profile
صبر کنید ..
X