در مباحث نظری ترجمه شناسی، موضوع ترجمه به زبان غیر مادری کمتر مورد بحث واقع می شود. در کار عملی ترجمه به خصوص در سطح حرفه ای نیز مترجمان معمولا به زبانی غیر مادری ترجمه می کنند. با این حال کسانی که با ماهیت کار عملی ترجمه آشنا نیستند و از دور دستی بر آتش دارند بین ترجمه به زبان مادری و ترجمه به زبان غیر مادری تفاوت چندانی قائل نیستند و به تعبیر زبان شناسان تسلط زبانی را امری دوسویه می دانند و گمان می کنند مترجمی که می تواند از زبان خارجی به زبان مادری ترجمه کند، عکس آن را هم می تواند. اهل نظر به خوبی می دانند که چنین نیست. نیومارک (1988) می گوید:"ترجمه به زبان مادری تنها راهی است که می توان روان و دقیق ترجمه کرد و حداکثر تاثیر را ایجاد کرد." ترجمه به زبان مادری در اروپا و به خصوص در انگلستان به صورت اصلی اخلاقی مطرح است. سازمانهای ترجمه از مترجمان انتظار دارند که به زبان غیر مادری ترجمه کنند. در بیانیه سال 1976 یونسکو با عنوان "توصیه هایی در جهت حمایت حقوقی از مترجمان و ارتقای وضعیت آنان" آمده است:"مترجم باید تا آنجا که ممکن است به زبان مادری یا به زبانی که به اندازه زبان مادری بر آن تسلط دارد ترجمه کند."
در مورد ترجمه به زبان غیر مادری قاعده ای اخلاقی و کلی وجود دارد که مترجمان صاحب نام یا نگران نام آن را رعایت می کنند و آن این است که نباید به زبان غیر مادری ترجمه کرد. این قاعده، نه در مقام نظر نه در مقام عمل، قاعده ای مطلق نیست. از جهت عملی، در بسیاری از کشورها به دلایل متعدد، لااقل برای ترجمه برخی انواع متون، از مترجمان بومی استفاده می شود. برای مثال اسناد و مدارک رسمی معمولا به دست مترجمان بومی ترجمه می شود. از جهت نظری نیز همه انوع متون از درجه دشواری یکسانی برخوردار نیستند. پس اگرچه در اثبات درستی این قاعده دلایل عقلانی وجود دارد، نباید آن را اصلی مطلق پنداشت. در عمل با توجه به نوع متن می توان از ترکیبی از روشها استفاده کرد.
و اما دلایل عقلانی درستی این قاعده کدام است؟ ترجمه نوعی نگارش است و از جهتی می توان آن را دشوار تر از تالیف دانست. در تالیف، اندیشه از آن نویسنده است و نویسنده می تواند در تبدیل اندیشه به زبان از خود انعطاف نشان بدهد. اما در ترجمه، نه فقط اندیشه بلکه شکل بیان اندیشه از پیش تعیین شده و مترجم در تبدیل اندیشه به زبان با محدودیت روبرو ست و امکان انعطاف چندانی ندارد. به دلیل همین تنگناست که مترجم برای تبدیل اندیشه به زبان باید بر زبان تسلط داشته باشد. هرچند تسلط بر زبان امری است نسبی، از دیدگاه زبانشناسان می توان تسلط را چنین توصیف کرد: مترجم مسلط بر زبان قابلیتهای لغوی، نحوی و معنایی زبان را می شناسد، توان بکار گیری زبان را در جنبه های سه گانه فوق دارد و مناسب بودن یا نامناسب بودن عبارات را در متن با توجه به عواملی از جمله گوینده و مخاطب، هدف متن، و نیز معیارها و قراردادهای حاکم برارتباط تشخیص می دهد. تسلط بر زبان همان است که دل هایمز (1971) توان ارتباطی (communicative competence) می نامد.
ترجمه را می توان به بازی شطرنج تشبیه کرد. هر حرکت مترجم مستلزم تصمیمی جدید است و هر تصمیم متأثر از توان ارتباطی اوست. مترجمی که به زبان مادری خود ترجمه می کند، کم و بیش بر زبان تسلط دارد و لذا قدرت انتخاب بهتری دارد. زبان برای او حکم نوعی بایگانی دارد که فقط یاری نکردن حافظه می تواند مانع دسترسی او به اقلام این بایگانی شود. مترجمی که به زبان غیر مادری خود ترجمه می کند، معمولا تسلط بر زبان ندارد و لذا قدرت انتخاب محدودی دارد. آنچه مانع دسترسی او به اقلام زبانی می شود حافظه او نیست زیرا بسیاری از اقلام زبانی هنوز در حافظه او بایگانی نشده است. حرکت او در زبان حرکتی در تاریکی است. تصمیمات او نمی تواند از روی یقین و با اعتماد کامل باشد. در نتیجه برای مترجمی که به زبان غیرمادری ترجمه می کند دو حالت قابل تصور است. در حالت اول، مترجم تصمیماتش را بدون آنکه مطمئن باشد می گیرد و در نتیجه ممکن است انتخاب اقلام زبانی غلط یا نامناسب باشد و در حالت دوم، مترجم تصمیماتش را با احتیاط می گیرد، یعنی ازکاربرد کلمات، ترکیبات، ساختارها و تعبیرات در مواردی که اطمینان ندارد پرهیز می کند و در نتیجه قدرت انتخاب خود را محدود کرده و انشای او با انشای فرد اهل زبان تفاوت بسیار پیدا می کند. انشای مترجم انشایی خواهد بود با واژگان محدود و مبتنی بر قابلیت های محدود زبان، حال آنکه انشای فرد اهل زبان انشایی است با واژگانی غنی و مبتنی بر قابلیت های گسترده زبان. به عبارت دیگر مترجمی که به زبان مادری خود ترجمه می کند، توانایی ارتباط گسترده ای دارد زیرا اولا اقلام زبانی متعددی در اختیار دارد که می تواند از میان آنها بهترین و مناسب ترین را انتخاب کند و ثانیا انتخاب او آگاهانه وبا اطمینان خاطر است. حال اگر فردی مدعی است که در زبانی دیگر چنین توانایی دارد، پس باید بر آن زبان به خوبی زبان مادری خود تسلط داشته باشد و این وقتی است که زبان دوم برای او دیگر حکم زبان دوم ندارد بلکه زبان اول او به حساب می آید. به عبارت دیگر ممکن است فردی چندین زبان را در حد زبان اول بداند و به اصطلاح چند زبانه یا چند فرهنگه باشد، ولی از آنجا که چنین مواردی به ندرت پیش می آید، حکم کلی آن است که مترجم فقط به زبان مادری خود ترجمه کند نه به زبان دیگر.
در توضیح آنچه گفته شد، به ذکر دو مثال اکتفا می کنم. مثال اول در مورد ترجمه از فارسی برای کودکان انگلیسی زبان است. با توجه به این که در این نوع ترجمه، مخاطب ترجمه کودک است، ممکن است این توهم پیش بیاید که ترجمه، در مقایسه با ترجمه برای فرد بزرگسال، کار ساده تری است. واقعیت چنین نیست. اگر هدف از ترجمه آن است که در مخاطب تاثیر بگذا ریم، طبعا باید به زبانی برای او بنویسیم که برای او آشنا و ملموس است، یعنی زبانی که شبیه به زبان تألیف ادبیات کودک و در ادامه همان سنت است. مثالی که در اینجا نقل می شود، بخش کوتاهی از یک داستان است که در اصل به زبان انگلیسی و برای کودک انگلیسی زبان نوشته شده است. توجه کنید که نویسنده لغاتی را به کار برده که، با توجه به شناخت زبانی و فرهنگی و ادبی از مخاطب خود، تشخیص داده که در محدوده دایره لغت او قرار دارد. برای مترجمی که انگلیسی زبان دوم اوست و در محیط انگلیسی زبان زندگی نمی کند، این لغات ممکن است در دایره لغات آشنا و ملموس او نباشد. به عبارت دیگر، لغاتی را که مترجم غیر انگلیسی دشوار می پندارد ممکن است برای کودک انگلیسی زبان دشوار نباشد و بر عکس. مساله به واژگان محدود نمی شود. مترجم باید از تعبیرات و استعارات و مفاهیم آشنای فرهنگی که برای مخاطب انگلیسی زبان آشناست استفاده کند و این آشنایی عمیق او با دنیای زبانی و فرهنگی کودک را می طلبد. در اینجا کافی است مترجم فارسی زبان از خود بپرسد کدام یک از صفات و افعالی را که در این متن به کار رفته خود او در ترجمه متنی برای کودکان به کار می برده است.
"Garner said she would loan us the money for Dorothy's doctoring", she said.
"That is Charity", Uncle Henry snapped.
Aunt Em stood firm.
"She's my sister, so it's not charity. I'm taking Dorothy to town tomorrow to see if she can be helped".
Upstairs, fragments of the conversation reached Dorothy, who was still awake. A metero streaked across the mirrored sky, and Dorothy caught her breath.
"That is Charity", Uncle Henry snapped.
Aunt Em stood firm.
"She's my sister, so it's not charity. I'm taking Dorothy to town tomorrow to see if she can be helped".
Upstairs, fragments of the conversation reached Dorothy, who was still awake. A metero streaked across the mirrored sky, and Dorothy caught her breath.
مثال دوم بخشی از ترجمه کتاب کشف المحجوب هجویری است که از زبان فارسی صورت گرفته است. هرچند ترجمه کم و بیش لفظ گراست، اما مترجم، آرنولد نیکلسون،که زبان مادری خود را به خوبی می شناسد، می تواند کلمات و ترکیبات را درست و دقیق انتخاب کند و تعبیرات را در آن حد که لازم است تغییر بدهد و تا آنجا که ممکن است حفظ کند و در نهایت متنی بنو یسد که هم کهنگی دارد و هم متناسب با موضوع کتاب است. مترجمی غیر انگلیسی که به اندازه نیکلسون به زبان انگلیسی تسلط ندارد، نمی تواند درستی، دقت، کهنگی، تناسب و زیبایی را در زبان ترجمه ایجاد کند.
I have asked God's blessing, and have cleared my heart of motives related to self, and have set to work in accordance with your instructions_ may God make you happy! _ and have firmly resolved to fulfil all your wishes by means of this book. I have entitled it "The Revelation of the Mystry". Knowing what you desire, I have arranged the book in divisions suitable to your purpose. Now I pray God to aid and prosper me in its completion, and I divest myself of my own strength and ability in word and deed. It is God that gives success.l
چنانکه می بینید، ترجمه نیکلسون زبانی ساده دارد، اما این سادگی به سادگی به دست نیامده است. متن اصلی نیز متن نسبتا ساده ای است. ساده بودن متن ممکن است این تصور را در مترجم غیر انگلیسی زبان به وجود بیاورد که می تواند آن را به متنی معادل آن در زبان انگلیسی ترجمه کند. درست بودن تک تک جملات از نظر دستوری کافی نیست. هم ترکیبات به کار رفته درهر جمله باید پذیرفتنی و مناسب باشد و هم جملات در مجموع آنچنان انسجام داشته باشند که تاثیر واحدی در خواننده ایجاد کنند. پس مترجم زمانی می تواند انتخاب کند که اولا عناصر متعددی در اختیار داشته باشد که بتواند از میان آنها بهترین و مناسب ترین را انتخاب کند و ثانیا انتخاب او آگاهانه و با اطمینان خاطر باشد. این نوع توانایی ارتباطی را مترجمان معمولا در مورد زبان مادری خود دارند.
اصل فوق، چنانکه گفته شد، اصلی کلی است و مخصوصا در مورد ترجمه متون ادبی یا متونی که زبان آنها خصلتهای ادبی دارد صدق می کند. مشکلی که در اینجا پیش می آید این است که مترجمی که زبان مادری او فارسی نیست ممکن است متون را به درستی درک نکند و مطلب را آنگونه که شایسته است به زبان مادری خود انتقال ندهد. در اینجا دو راه حل وجود دارد. یک راه حل این است که دو مترجم، یکی مترجمی که فارسی زبان مادری اوست، دیگری مترجمی که به زبان مادری خود ترجمه می کند، متن را ترجمه کنند. یعنی مترجم اولی پیش نویسی دقیق از متن تهیه کند و مترجم دومی متن پیش نویس را ترجمه کند. راه حل دوم این است که ویراستاری ترجمه را ویرایش کند و مواردی را که از متن جا افتاده یا به غلط ترجمه شده پیدا کند. این دو روش ظاهرا کمتر در ایران به کار رفته است. گویا آنچه در عمل وجود داشته آن بوده که مترجم ایرانی متن را ترجمه می کرده و فردی که زبان مادری او فارسی نبوده آن را ویرایش می کرده است. ویراستار ممکن است دستی به سر و روی متن بکشد و آن را از خطا های فاحش یا جزئی دستوری بپیراید اما هیچ ویراستاری نمی تواند متنی را که بد ترجمه شده به نحو مطلوب اصلاح کند مگر آنکه دوباره آن را ترجمه کند.
در اینجا مسأله دیگری پیش می آید و آن کیفیت کار مترجم یا ویراستار و میزان حق الزحمه ای است که به آنها پرداخت می شود. معمولا سازمانها وزارتخانه های دولتی به کیفیت اعتنایی ندارند و برای آنها سرعت کار و میزان دستمزد مهم است. وقتی یک وزارتخانه یا سازمان مهم فرهنگی کشور که ترجمه و صدور آثار ترجمه شده به خارج از کشور را نوعی رسالت می داند، با ویراستاری کار می کند که تجربه و ذوقی در کار نویسندگی ندارد و تنها امتیاز او آن است که اهل زبان است و یا با مترجمی کار می کند که به متنی که ترجمه می کند اعتقاد ندارد و اساسا توان کافی برای ترجمه آن متن را ندارد، نتیجه کار از پیش معلوم است: انبوهی از کتابهای ضعیف که مخاطب معینی ندارد و نمی تواند پیام خود را منتقل کند. در واقع مدیریت ترجمه کتبی که از فارسی به زبانهای دیگر صورت می گیرد کاری است تخصصی. مدیر چنین برنامه ای باید خود مترجم و زبان شناس باشد، و ماهیت دشوار ترجمه را بشناسد، سیاست اصولی معینی برای کار خود تدوین کرده باشد و از صرف بودجه برای بکار گیری بهترین مترجمان با توجه به نوع متن ابا نداشته باشد. تاکنون شاهد بوده ایم که مدیریت ترجمه کتب فارسی به زبانهای خارجی مدیریتی غیرتخصصی بوده و کار عظیم زبانی-فرهنگی ترجمه آثار فارسی به زبانهای دیگر بسیار سهل گرفته شده است. یک ترجمه قوی و ماندگار با مخاطبی معین و زبانی در حد تالیف به صد ترجمه ضعیف که مخاطب معین نداشته و از نظر کیفیت با متن تالیفی مشابه در آن زبان خارجی قابل مقایسه نباشند می ارزد. و اگر از دید مادی به این مساله نگاه کنیم، استفاده از مدیریت تخصصی و بهترین مترجمان و ویراستاران و به عبارت دیگر اولویت دادن به کیفیت نسبت به کمیت مقرون به صرفه نیز هست.
تصمیمات در مورد ترجمه در دو سطح خرد و کلان صورت می گیرد. در سطح خرد، تصمیمات در مورد ترجمه کلمات، نحوه انتقال نحو و درک و بازآفرینی معنای متن اصلی است. اما در سطح کلان تصمیمات عمدتا حول این مسائل است که گوینده کیست، متن برای چه کسی ترجمه می شود، هدف از ترجمه کدام است، ترجمه در چه زمان و مکانی صورت می گیرد و با توجه به هدف ترجمه چه زبانی برای ترجمه باید برگزید. بدیهی است تصمیمات در سطح خرد متاثر از تصمیمات درسطح کلان است.
از ابتدای انقلاب اسلامی تاکنون کتب متعددی از فارسی به زبانهای مختلف به دست مترجمان فارسی زبان ترجمه شده است. بدیهی است این مترجمان توان یکسانی در ترجمه نداشته اند و آثار ترجمه شده کیفیت های متفاوتی دارند. با این حال، در عموم این ترجمه ها مترجم قبل از هر چیز خود را پایبند به ترجمه دقیق متن اصلی می دانسته است. به عبارت دیگر، مترجم در نوعی خلأ متنی را ترجمه می کرده و سعی می کرده تمامی اطلاعات موجود در متن را به نوعی به ترجمه منتقل کند. در ترجمه متنهای علمی می توان انتقال اطلاعات را اصل اساسی در ترجمه دانست و دیگر عوامل را در درجه دوم اهمیت دانست. اما متونی که در بیست سال گذشته ترجمه شده اند عمدتا متونی اعتقادی بوده اند و از ترجمه آنها هدف فرهنگی خاصی مورد نظر بوده است. هدف ترجمه این متون نمی تواند صرف انتقال اطلاعات و پایبندی لفظ به لفظ به کلام نویسنده باشد. مترجم باید در واقع نوعی وساطت زبانی و فرهنگی انجام دهد، به این معنا که نخست مخاطب، سطح سواد، بینش، تصورات و انتظارات و هدف ترجمه را تعیین کند. تعیین این سیاستها، چنانکه گفته شد به مدیریت ترجمه برمی گردد. مؤسساتی که به کار ترجمه از فارسی به زبانهای خارجی اشتغال دارند، باید مدیریت تخصصی داشته باشند. کار مدیریت تخصصی تعیین روشها، سیاستها و استراتژیهای ترجمه در سطح کلان، تفکیک میان کتابها از جهت روشی که در ترجمه آنها باید به کار برود، برقراری ارتباط با مترجمان و ویراستاران متعدد اعم از ایرانی و غیر ایرانی و ارجاع کار به آنها بر حسب توان آنها و نوع متن و رعایت معیارهای کیفی در تمامی مراحل کار از ترجمه و ویرایش گرفته تا چاپ و توزیع می باشد. و تا زمانی که در سازمانی چنین مدیریتی نباشد آنچه تولید می شود تصادفی است و قابل ارزیابی نیست چون ترجمه بر اساس اصول معینی صورت نگرفته است.
منبع: فصلنامه مترجم- تابستان79