نوشته دكتر احمد كریمی حكّاك
ترجمه دكتر مجدالدین كیوانی
زبان فارسی كه امروز در ایران، افغانستان و بخشهایی از آسیای مركزی صحبت میشود یكی از اجزای شاخه هند و آریایی خانواده هند و اروپایی زبانها، و دنباله مستقیم فارسی باستان و میانه است. افزون بر هزار سال، این زبان وسیله عمده گفتار روزانه و همچنین زبان علم، هنر و ادبیات در سرزمین ایران بوده است. پیش از سلطه استعمار، فارسی زبان تشكیلات دولتی، قضا، و فرهنگ در شبه قاره هند نیز بود. در زمانهای مختلف طی اعصار گذشته، فارسی در بخشهایی از قفقاز و در دربارهای عثمانیان زبان ادبیات بوده است. در حال حاضر، همه ایرانیان و تاجیكان، و اكثریتی از افغانان این زبان را به كار میبرند. همچنین به دنبال انقلاب 1357 ایران، جنگ داخلی در افغانستان، و فروپاشیِ اتحاد شوروی، فارسی تدریجاً به صورت زبان جمعیت عظیم ـ و در حال رشدی ـ از مهاجران [فارسیزبان] در میان ملل دیگر درآمده است.
ترجمه به فارسی تاریخچهای دراز و پرماجرا دارد و در تكامل تمدنهای ایرانی و ایرانی شده در سراسر آسیای غربی و فراسوی آن نقش مهمی ایفا كرده است. اطلاعات درباره ترجمه پیش از ظهور اسلام در سده هفتم میلادی بسیار ناچیز است. در ایران سدههای میانی، تعامل میان عربی و فارسی، مختصه اصلی و تعیینكننده فعالیتهای مربوط به ترجمه بود. در پیِ تهاجمات مغول و تاتار در سدههای هفتم تا نهم هجری كنش و واكنشهای تازهای میان فارسی از سویی و شماری از زبانهای هندی و تركی، از سویی دیگر، پدید آمد، و موجب پیچیده و گونهگونتر شدن تاریخچه مذكور شد. از بانههای سده سیزدهم قمری، ترجمه از زبانهای اروپایی چه در ایران چه در سرزمینهای فارسی زبان خارج از ایران، بخش لاینفكّی از برنامههای امروزیسازی مختلف بوده است.
شاهنشاهی ایران باستان
طبق دقیقترین اطلاعات ما، پارسی باستان در هزاره دوم پیش از میلاد بر اثر امواج قبایل مهاجم استپهای سیبری و شمال اروپا به فلات ایران راه یافت، و سرانجام زبان هخامنشیان (559 ـ 330 م) شد، سلسله پادشاهانی كه بزرگترین و نیرومندترین امپراتوری را در دنیای قدیم بنیان نهادند. با این همه، پارسی باستان عمدتاً در پرسیس، یعنی منطقه جنوب مركزی ایران امروزی، كه اكنون به فارس معروف است، صحبت میشد. تصور میرود كه ادبیات این زبان به طور شفاهی منتقل شده است چون هیچ سابقه مكتوبی از آن نداریم. البته ما اوستا را دراختیار داریم، و آن كتابی دینی نوشته شده به زبانی است كه محققان آن را اوستایی نامیدهاند، زبانی كه پیوستگی نزدیكی با پارسی باستان دارد. گرچه اوستا در سده چهارم پیش از میلاد به كتابت در آمد، دربردارنده پارهای سرودهای زرتشتی است كه گمان میرود به زبانهای ایرانی كهنتری است.
به تدریج پارسی باستان جای خود را به زبانهای دیگر، از جمله پارتی و مادی1 داد. معذلك، در سراسر دوره میان هخامنشیان و ساسانیان، اوستایی زبان اصلی دین و فرهنگ زرتشتی باقی ماند. شاهنشاهیِ هخامنشی چند زبانه بود، و بسیاری از اسناد آن نه تنها به زبانهای مختلف شاهنشاهی، بلكه به بابـِلی و عیلامی نیز نوشته میشد. باز هم اطلاعات ما درباره فعالیتهای خاصِ مربوط به ترجمه در میان این زبانها آن اندازه مجمل و ناقص است كه امكان هیچ بحث جامعی در زمینه روندها و الگوهای ترجمه را نمیدهد.
با تأسیس سلسله ساسانی در ایران (224 ـ 652 م) و ظهور فارسی میانه، معروف به پهلوی، رفته رفته آن اندازه اطلاعات درباره تبادل فرهنگی [بین گروههای زبانی] به دست میآوریم كه میتوانیم بحث و بررسیهای بسیار انجام دهیم. از پارهای قسمتهای اوستا ترجمههایی به فارسیِ میانه در دست داریم، هر چند كه این ترجمهها تحتاللفظیاند و در بعضی جاها ابهام دارند. در اواخر دوره ساسانی، شمار این قبیل ترجمهها بسیار افزایش یافت؛ این شاید یكی از راههای مقابله با ظهور گرایشهای انحرافی در آیین زرتشتی بود. بسیاری از ترجمههای باقی مانده از اوستایی به فارسی میانه خصلت دینی دارند و عناصر سامی به وفور در آنها یافت میشود. بعضی از آنها در بردارنده برگردانهایی از اوستا و دیگر كتب است كه یا به الفبایِ اوستایی معروف به پازند2 نوشته شده، یا به خط عربی كه در سدههای بعدی به كار گرفته شد.
همچنین میدانیم كه شاهان ساسانی مشوق ترجمه از یونانی و لاتین بودند. ایرانیان اطلاعات تاریخی بسیاری را كه در نتیجه هرج و مرجِ پس از فتح ایران به دست اسكندر (330 ق.م.) از دست داده بودند، از طریق این ترجمهها باز به دست آوردند. شاپور اول فرمان داد تا ترجمههای زیادی از آثار یونانی و هندی صورت گرفته، در مجموعههایی از متون دینی گنجانده شود. شاپور دوم براساس اوصاف ارائه شده توسط مورخان یونانی، مدعی بخشهایی از امپراتوری رم گردید.
مهمتر اینكه رواج گسترده فلسفه و علوم یونان در ایران درست پیش از ظهور اسلام میتواند اساساً نتیجه ترجمههایی باشد كه اكنون عمدتاً از میان رفته است. در اوایل سده ششم میلادی، خسرو اول معروف به انوشیروان به تأسیس یك بیمارستان و یك مدرسه طب در شهر گُندی شاپور فرمان داد. در آنجا فیلسوفان و پزشكان یونانی و سوری در كنار همكاران ایرانی خود به كار مشغول شدند. این پادشاه همچنین دستور داد پَنْجه تَنْتَره به پهلوی ترجمه شود؛ این مجموعه حكایات هندی مبنای آثار بیشماری در ادبیات ایران پس از اسلام قرار گرفت.
بعدها، این اثر، شاید از طریق ترجمهها یا تلخیصهای متأخرتری كه به سریانی صورت گرفته بود، اساس داستانهای فراوانی در اروپای قرون وسطی شد. دایره المعارفهای عربی و وقایع نامهها اسامی چندین منبع مهم را كه شامل اطلاعاتی تاریخی درباره ساسانیان است ذكر كرده، و اطلاعات مندرج در آنها را ضمیمه اطلاعات خود گرداندهاند. بر طبق این منابع، در اوائل سده اول هجری بسیاری آثار ادبی هندی نیز به فارسی میانه برگردانده شد. افزون بر پَنْجه تَنْتَره، كه بعدها در آن تغییراتی داده شد و به صورت كلیله و دمنه در آمد، آثار هندی مذكور، علاوه بر حكایات متعدد دیگر، شامل دو كتاب از كتابهای سندباد بود.
ایران سدههای میانی
در نیمه دوم سده اول هجری، اسلام تدریجاً ولی پیوسته و بیوقفه در سرتاسر فلات ایران گسترش یافت. این رویداد نه تنها به لحاظ دینی، بلكه از نظر فرهنگی و زبانی نیز در زندگی ایرانیان نقطه عطف بینظیری است. زبان فارسی ملموسترین حلقه اتصال میان فرهنگهای قبل و بعد از اسلام است. درست است كه فرو گذاشتن خط پهلوی ـ و گزیدن خط عربی به جای آن ـ به تغییرات مهم زبانشناختی انجامید، خط جدید بسیار سادهتر و پیشرفتهتر بود. به علاوه، هر جا خط عربی فاقد صامتهای فارسی بود، علائمی برای آنها به خط عربی اضافه شد. خلاصه، انتخاب خط عربی برای فارسی، آن طور كه بعضی اصلاحطلبان نوگرا گمان كردهاند، باعث گسستگیهای قابل ملاحظهای نشد.
طی دو سده بعد، گروهی از ایرانیان فرهیخته تلاشهایی را در حوزه ترجمه رهبری كردند كه هدفش حفظ متون ایرانی پیش از اسلام بود. آنان مهمترین اسناد پهلوی ـ ادبی، دینی و جز آن ـ را به عربی برگرداندند به امید آنكه مندرجات آن اسناد را در تنها شكلی كه احتمال باقی ماندنش وجود داشت، محفوظ نگه دارند. روزوه یا روزبه، كه به نام اسلامیش عبدالله بن مقفّع (مقتول حدود 142 ق) بیشتر شهرت دارد، پنجه تنتره و خوتای نامك (مجموعهای از داستانهای اسطورهای از شاهان و قهرمانان ایرانی) را به عربی ترجمه كرد. به احتمال زیاد، او مسؤول ترجمه گزارشهای مربوط به مزدك، اصلاحگرای سده ششم، و گزارشهای مربوط به پیروانش، به عربی نیز هست.
چنین متونی، كه بعدها باز از عربی به فارسی نوین ترجمه شد، اساس مقدار زیادی اطلاعاتِ مربوط به فرهنگ پیش از اسلام، بویژه متون آن، گردید. در میان متون فارسی باقی مانده، سیاستنامه از سده پنجم هجری، و فارسنامه، از سده ششم هجری، به وضوح نشان میدهند كه ترجمههایی از آثار كهنتری به فارسی، یا عربی بودهاند. آن متون قدیمتر، كه اكنون اكثراً مفقوداند، احتمالاً خودْ برگردانهایی از فارسی میانه بودهاند. بنابراین، در طول سدههای دوم و سوم هجری، كه دوران سیطره عرب بر حیات فرهنگی و سیاسی در فلات ایران بود، انگیزه فعالیتها در حوزه ترجمه شوق به حفظ تمدن كهن بود؛ میتوان آگاهیهایی را كه درباره فرهنگ ایرانی پیش از اسلام حاصل كردهایم مرهون همین فعالیتها دانست.
فارسی، كه افزون بر هزار سال در پهنه فلات ایران به آن سخن گفته شده، تغییرات كمی پذیرفته و اساساً در مرحله واجشناختی ثابتی باقی مانده است. نزدیكی زبانهای همسایه كه متعلق به خانوادههای زبانی متفاوتی هستند (تأثیر قویتر عربی در غرب ایران، و ازبكی و دیگر زبانهای تركی در شرق ایران)، كشمكشهای ملیگرایانه، و 50 سال تجربة الفبای سریلی در تاجیكستان شوروی (1940ـ1990) اثرِ ناچیزی بر پیوستگیهای ساختاری در میان گونههای مختلف این زبان داشته است. البته، از لحاظ معناشناسی، این گونههای مختلف منعكسكننده فرایندهای پیچیدهای از جذب و دخل و تصرفهای زبانشناختی هستند. با وجود این، هیچ كدام از این فرایندها چندان قابل ملاحظه نبوده كه زبان جدیدی خلق كنند.
هر بحثی از سنت ترجمه در زبان فارسی باید با رابطه بسیار پر پیچ و خم و چند جانبه عربی و فارسی در سدههای دوم و سوم هجری آغاز شود. در این بحث باید دو فعالیت موازی را در نظر داشت. نخست، همانطور كه پیشتر ذكر شد، شامل یك رشته ترجمههایی است كه از متون بر جای مانده به عربی ترجمه، و چندی بعد باز به فارسی برگردانده شد. دومین فعالیت كه تازه مسلمانهای ایرانی آن را به عهده گرفتند، عمدتاً به صورت نگارش شرحهایی بر قرآن مجید ظاهر شد. قرآن، به عنوان كلام خداوند، غیر قابل ترجمه به شمار میرفت. پس، مسلمانان فارسی زبان متون مهمی عرضه كردند تا پیام الهی را به مؤمنانی كه عربی نمیدانستند ابلاغ كنند. این متون، گرچه از لحاظ فنی تفسیر به حساب میآمد، حاویِ مقدار زیادی ترجمههای لفظ به لفظ بود. شارحان مسلمان ساختار جملات و نحو آیات قرآنی را كما بیش دست نخورده نگه میداشتند و آنها را با تفسیرها و توضیحات زیادی تكمیل میكردند. این قبیل ترجمهها غالباً احساس بیگانگی در خوانندگان میآفرید، و خصلت ناآشنای زبانی را كه خداوند پیام خود را به آن نازل كرده بود، نشان میداد.
كهنترین متون باقی مانده به زبان فارسی، علاوه بر نخستین نمونههای سنت نوشكفته شعری، شامل شماری ترجمه است. از جمله اینها میتوان دو سند مهم را برشمرد كه به خطوطی غیر از خط عربیِ اصلاح شده برای كتابت فارسی نوشته شده است: شرحی بر كتاب حزقیال نبی به خط عبری و ترجمهای از مزامیر داوود به خط سریانی. علاوه بر اینها، ترجمه كتابهای غیردینی از عربی بود كه از تمامی نمونههای قدیم اهمیت بیشتری داشت. مثلاً، حدود العالم، كتاب كهن بسیار مهمی از مؤلفی ناشناس، ترجمهای است از بعضی بخشهای تاریخ طبری. این قبیل آثار، از لحاظ لغوی حدّ مجاز برای كاربرد واژگان عربی را در فارسی تعیین كردند، و به عنوان متون ترجمه شده الگویی از نثرنویسی به دست دادند كه قرنها مورد استفاده بود.
در سدههای چهارم تا ششم، ترجمه به فارسی شتاب زیادی گرفت، و از این رهگذر مجموعه عظیمی از رشتههای مختلف دانش، از طب، نجوم، جغرافیا گرفته تا تاریخ و فلسفه دراختیار خوانندگان فارسی زبان قرار گرفت. فضای تحمل دینی و بحث و جدالهای نظری كه به همت خلفای عباسی در بغداد ایجاد شد الگویی به دست حكمرانان محلی در قسمتهای مختلف ایران، به ویژه در مناطق شمال شرقی یعنی خراسان و ماوراءالنهر، داد. در سایه حمایت دربارهای سلطنتی، آثاری از یونانی، لاتین، سریانی، آرامی، حتی چینی و سانسكریت ـ اغلب از طریق منابعی كه قبلاً به عربی ترجمه شده بود ـ رفته رفته به فارسی درآمد.
در همه این فعالیتها، كتابها را با توجه به فایدهای كه داشتند، با دیدی مصلحتگرایانه ترجمه میكردند. مترجمان به ترجمه آثاری كه لازم، مهم یا سودمند میدیدند اقدام میكردند؛ این كار را هم بیجار و جنجال و بدون خودنمایی انجام میدادند. متون نوعاً دستخوش تغییراتی قرار میگرفتند: به بیانی سادهتر بازنویسی میشدند، تعلیقاتی بر آنها نوشته میشد، تلخیص میشدند، به كمك تكملههایی اصلاحاتی در آنها صورت میگرفت، یا طوری جرح و تعدیل میشدند كه مناسب نیازهای ویژه خوانندگان جدید بشوند. مترجمان متون غیردینی بیش از مترجمان قرآن و دیگر متون اسلامی، به مختصههای دستوری فارسی توجه نشان میدادند. در نتیجه، دو رویكرد نسبتاً متفاوت به ترجمه رونق گرفت، یكی مناسبِ گفتارهای دینی و فلسفی و دیگری، كه رویكردی آزادتر بود، مناسب ترجمههای علمی.
نمونههای نوع اخیر به قدری زیاد است كه نمیتوان آنها را شمارش كرد، ولی دو مورد از آنها در اینجا شایان ذكر است. در میان سالهای 472ـ482 هجری، محمد بن منصور گرگانی، معروف به زرّیندست، براساس كتاب عربیِ تذكره الكحّالین از دانشمندی مشهور به علی بن عیسی، كتابی راهنما در چشم پزشكی با عنوان نورالعیون نوشت. مترجم برای آن كه این اثر را برای خوانندگان فارسیزبان سودمندتر سازد، اصل عربی كتاب را در قالب جدیدی از پرسش و پاسخ ریخت. وی همچنین اطلاعات زیادی كه بر اثر تجربه عملی در رشته جراحیهای چشم پیدا كرده بود به این كتاب افزود. همین طور، وقتی محقق سده ششمی ابونصر احمد قُبادی سرگرمِ ترجمه تاریخ بخارا، تألیف نَرشَخی (سده چهارم هجری) به فارسی بود، این اثر را با افزودن ضمیمهای روزآمد كرد. این هر دو كتاب بعدها از بین رفت و فقط منتخبی از اثر دوم [ترجمه فارسی] كه پس از مرگ مؤلف به كتاب دیگری الحاق شده، بر جای مانده است.
این رویكرد به ترجمه اطلاعات علمی فراوانی برای ایرانیان سدههای میانی فراهم آورد. شاید بهترین نمونه دانشنامه علائی، اثر دایره المعارفگونه است كه به دست پزشك نامدار، ابنسینا، آغاز و به همت شاگردش، جوزجانی، كامل شد. این كتاب دانشنامهای است موجز و ملخّص از رشتههای مختلف، كه به علوم متمایلتر است تا به ادبیات و هنر. دانشنامه علائی، به شیوهای كم و بیش نظاممند، به هر حوزه قابلِ تصور از فعالیتهای بشری میپردازد، از نجوم و شاخههای مختلف آن گرفته تا فلسفه، الهیات، علم الاخلاق و عرفان؛ و نیز شامل اطلاعاتی است درباره خواص اجسام انسانی و حیوانی، نباتات و جمادات، سموم، پادزهرها و پیشگوییها و نوادر و غرایب بیشمار. به لحاظ تاریخی، دانشنامه علائی، نخستین نمونه از آثار دایره المعارفگونه متعدد فارسی است كه كوشش میكنند تركیب یا سنتزی از دانشهای موجود، چه نظری چه عملی، به دست دهند. پدید آمدن چنین آثاری بدون وجود سنت ترجمه، آزاد از محدودیتهای مربوط به انتساب [آثار به مؤلفان آنها] و عرف و آداب اجتماعی، احتمالاً غیرممكن بوده است.
عربی، در ایران سدههای میانی، همچون در دیگر نقاط جهان اسلام، زبان مشترك بود. تقریباً همه نویسندگان و دانشمندان ایرانی دو زبانه بودند، و شمار فوقالعاده زیادی از اهل علم و فیلسوفان تماماً یا عمدتاً همچنان به عربی مینوشتند. به غیر از طبریِ مورخ و ابن سینای پزشك و فیلسوف، سه تن از بزرگترین علمای دینی ـ فقیه شیعی، محمد طوسی (د. 468 ق)، اصلاحگر سنّی، غزالی (د. 505 ق) و زمخشریِ معتزلی مشرب (د. 539 ق) كه نحوی و لغوی بزرگی نیز بود ـ همین طور فقیه و فیلسوف معروف فخرالدین رازی (د. 606ق) را میتوان در زمره این گروه شمرد. این افراد بعضی اوقات از آثاری كه اصلاً به عربی نوشته بودند خود ترجمه گونههای فارسی فراهم میكردند، یا شاگردان خویش را در انجام چنین كاری هدایت میكردند؛ این دلیلی است بر اینكه چرا مرزِ میان ترجمه و اصل، به شكلی كه در آن فرهنگ تصور میشده، به نظر ما مبهم و نامشخص میرسد.
این انعطافپذیری به دانشمندان و فیلسوفان ایرانی امكان داد تا در آنِ واحد هم نویسندگانی مبتكر باشند هم مترجم. نبود نگرانی بابت حق مالكیتِ اثر در آن روزگاران پایه تلاشهایی را كه امروزه برای متمایز كردن تألیف از ترجمه میشود سست میكند. اعمال اقتباس، جرح و تعدیل و انتحال به شیوههایی صورت میگرفت كه در مقولهبندیهای امروزی نمیگنجد. مجموعه آثار فلسفی و علمی فارسی پر است از متون دو زبانه یا تركیبات عربی ـ فارسی، و متونی كه در آنها نوشته اصلی و تفسیر آن به دو زبان مختلف است. متون فراوان دیگری هم هست كه خصلتی بینابین دارند؛ این قبیل آثار را هم میشود و هم نمیشود كتابهایی اصیل به شمار آورد زیرا بعدها تفسیرها یا ترجمههایی با حواشی و تعلیقات به آنها الحاق شده است. منشأ چنین آثاری را با توجه به شرایط ایران سدههای میانی، باید عربی دانست، مگر آن كه عكس آن ثابت شود. این كتابها معمولاً در زمانهای بعد از فارسی به تركی، اردو یا هندی ترجمه میشد.
شاید بتوان به گرایشی در اینجا اشاره كرد: پیش از تعرضات مغول در سده هفتم هجری، فارسی اساساً زبان ادبیات و عربی عمدتاً زبان علم بود. ایرانیان سدههای میانی را، كه عموماً به عربی مینوشتند، میتوان متولیان و وارثان سه سنت پیش از اسلام در نگارشهای علمی شمرد: ایرانی باستانی، یونانی هلنیستی، و هندی. آنان آثار علمی را از عربی ترجمه میكردند و آراء خود را به آن میافزودند. بدین ترتیب نصرالدین طوی (د. 673 ق) درسنامههای اصلی ریاضی و هندسه، از جمله اصول اقلیدس و اُكَر3 تئودوسیوس4 ، را به عربی برگرداند، و احكام نجوم بطلمیوس را از عربی به فارسی ترجمه كرد. او در هر مورد، آراء خود را به ترجمهها افزود. خواجه نصیر نیز براساس آثاری هندی كه بر ما ناشناخته است، چند رساله فارسی در حساب نوشت.
و بدین ترتیب دومین روند [در تاریخچه ترجمه] مشهود میشود: در سدههای میانی، فارسی از حیث اهمیت دومین زبان جهان اسلام بود، مرتبهای كه تاكنون آن را حفظ كرده است. فارسی مهمترین زبانی است كه از طریق آن علوم اسلامی به اروپا راه یافتند، خصوصاً در دوره پس از هجوم مغول. در آن زمان، نوشتن كتابهای علمی اصلاً به زبان فارسی شروع، و بعدها به عربی ترجمه میشد. در فهرست این نوع آثار میتوان آن كتابهای نجومی را جای داد كه مبتنی بر مشاهدات مستقیم است و در آذربایجان سده هفتم هجری به امر هلاكو، یا تحت نظارت الغ بیگ، فرمانروای دانشمند سمرقندی در سده نهم هجری، ثبت و ضبط گردید. هر چه بر اهمیت این روند در تكامل ترجمه در شبه قاره هند تأكید شود نمیتواند زیاده از حد باشد.
دوران پس از مغول
تا قبل از سده هفتم هجری، فارسی به عنوان زبان علم دین، ادبیات، حقوق، و نیز وسیله ارتباط در هندوستان كاملاً جای خود را باز كرده و ترجمه شماری از آثار مهم از سانسكریت و دیگر زبانهای هندی به فارسی آغاز شده بود. قرنها سلطه استعماری بریتانیا در هند و اعتلای نوگرایی و ایدهئولوژیهای ملیگرایانه در ایران و دیگر جاها در جهانِ فارسی زبان، باعث شده است اهمیت این آثار شناخته نشود. با این حال، پارهای از ترجمههای مهمتر برای ما شناخته شده است. از جمله آنها به این موارد میتوان اشاره كرد: ترجمه عزیز نوری دهلوی از كتاب نجومیِ وَرَهْرا مِهِرا (د. 587م) كه در سده هشتم هجری صورت گرفت؛ ترجمهای مربوط به سال 995 هجری از لیلاواتی5 (رسالهای در حساب و هندسه تألیف دانشمند سده ششمی هندی بهاسكارا)، و رسالهای درباب جبر با عنوان ویجا گانیتا6 ، كه در سال 1044 هجری ترجمه شد. به دهها ترجمه كماهمیتتر نیز میتوان اشاره كرد، كه معروفترین آنها رساله در جبر و مقابله (1229 ق) از نجمالدین ككوراوی است.
یكی از مراكز بسیار مهم ترجمه دربار امپراتور اكبر بزرگ در نیمه دوم سده دهم هجری بود. در 990 هجری، وزیر اكبر، ابوالفضل، با صدور فرمانی فارسی را زبان رسمی دولتِ امپراتوری مغول اعلام كرد. در نتیجه، فارسی بر سرتاسر شبه قاره هند تا بنگال سیطره یافت و كتابهای ادبی متعددی از سانسكریت به فارسی ترجمه شد. از مهمترین اینها ترجمههای عبدالقادر بدائونی از مهابهاراتا و رامایانا است كه در سالهای 1590ـ1600م. انجام گرفت. متقابلاً چندین كتاب مهم نیز از فارسی به سانسكریت ترجمه شده، و بدین ترتیب فارسی دروازه ورود به علوم اروپایی نیز گردید.
به دلایلی چند، بین سدههای دهم و سیزدهم هجری مراكز فرهنگی فارسی خارج از ایران رونق بسیار پیدا كرد. رسمی شدن تشیع در ایران در سده دهم هجری كانون توجه در ترجمه را باز به متون دینی منتقل كرد، مخصوصاً متون مربوط به سنن نبوی و سخنان امامان. نهجالبلاغه مظهری از كمال مطلوب در فصاحت و بلاغت گردید. این سخنان حكیمانه در بردارنده صنایع بلاغی گوناگونی است كه حفظ آنها در ترجمه بسیار مشكل است. در شبكه در حال گسترشِ حوزههای علمیه شیعی در قم، اصفهان، و دیگر شهرهای ایران، ترجمه نهجالبلاغه و متون شیعیِ مشابه به زبان فارسی نه تنها اوج توفیق ادبی بلكه خدمتی بزرگ به امت اسلامی به حساب میآمد.
در هند، رویكرد به ترجمه با آنچه در ایران رواج داشت بسیار متفاوت بود. چند زبانگی در هندوستان به مراتب گستردهتر از ایران بود، و این وضعیت در رویكردهای ترجمه انعكاس داشت. تبادل كلمات بین فارسی و زبانهای دیگر آزادانهتر صورت میگرفت، و مقداری تساهل نسبت به كاربردهای مخلوط پیدا شد. این به نوبه خود موجد فاصلهای بین فارسی ایران به معنای اخصّ و فارسی هند و آسیای مركزی گردید. به علاوه، نه فقط از عربی بلكه از زبانهای هندی، تركی و نیز انگلیسی و روسی ترجمه صورت میگرفت.
سرانجام، تحولات گوناگون تاریخی به ایجاد شكافهایی میان فارسی زبانان انجامید. به یك دلیل اصلی، یعنی ظهور تشیع در ایران، قبلاً اشاره رفت. استعمار بریتانیا در هند و تعرضات روسها به داخل آسیای مركزی كماهمیتتر نبود. در 1832م. انگلیسها حركتی را آغاز كردند كه نتیجهاش عملاً محوِ فارسی از شبه قاره هند بود. همچنین، با افتادن آسیای مركزی به چنگ روسیه در اواخر سده نوزدهم، تقریباً همه فعالیتهای مربوط به ترجمه در آسیای مركزی فارسی زبان با زبانهای جَغَتایی (بعدها اوزبكی) و روسی هماهنگ گردید.
اینها همه بر كار ترجمه در ایران تأثیر گذاشت، و خصلت بینالمللی این زبان را سخت ضعیف كرد. این مسأله در عصر جدید در نتیجه چندین عامل وخیمتر شده است؛ از جمله این عوامل قرار گرفتن فارسیِ آسیای مركزی، كه روسها نام آن را به تاجیكی تغییر دادند، در ارتباطی جدید با زبانهای ازبكی و روسی، و ظهور جنبش اصلاح زبان در ایران است كه هیچ توجهی به عواقب بیانیهها و اقدامات خود در مورد فارسی نداشته است. نتیجه، بروز بحرانی در تفاهمِ زبانیِ متقابل بوده است كه انبوه عظیم ترجمههای انجام شده به فارسی امروزیِ ایران را در بیرون از مرزهای این كشور تقریباً بیثمر كرده است. با توجه به این واقعیت كه در سده اخیر، هیچ حركت مهمی در حوزه ترجمه در افغانستان یا در بخشهای فارسی زبانِ آسیای مركزی شكل نگرفته، میتوان گفت در پایان سده بیستم سرنوشت فارسی به عنوان زبانی بینالمللی در نقطه حساسی قرار گرفته است.
دوران جدید در ایران
در سالهای پایانی سده نوزدهم، شماری تحولات منجر به ظهور یك رنسانس ترجمه در ایران شد. پس از یك قرن و نیم بیثباتی سیاسی، سلسله قاجار (كه از 1210 تا 1344 ق حكومت كردند) در اوایل این سده ثباتی ظاهری در جامعه ایرانی برقرار كرده بودند. با اعزام دانشجویان ایرانی به اروپا، كم و بیش تماسهای فرهنگی منظم با اروپا آغاز شد، و این نیاز فوری به برقراری تماس بین دولتها را تشدید كرد. شیوه چاپ سنگی راه خود را به ایران پیدا كرده، متعاقب آن مطبوعات فارسی و صنعت نوپای تولید كتاب در این كشور آغاز شد. اینها همه منجر به آشنایی بیشتر با زبانهای اروپایی و رواجِ دوباره فعالیت ترجمه شد.
انگیزه جنبش جدید ترجمه اساساً نیازی بود كه برای دستیابی به علوم و فنآوری اروپایی احساس میشد. دولت قاجار كه علاقهمند به نوسازی ارتش و نظام اداری ایران بود، از پی اعزام گروههایی از دانشجویان به خارج به تأسیس دارالفنون، كه براساس الگوی مراكز آموزش عالی اروپایی طرحریزی شده بود، اقدام كرد. دارالفنون، كه به سال 1268ق. در تهران بنیاد گذاشته شد، نقش بسیار مهمی در نوسازی ایران ایفا كرد. برای تدریس موضوعات مختلف، معلمان اروپایی استخدام شدند، و غالباً ایرانیان در مقام دستیار و مترجم با آنها همكاری میكردند. این معلمان همچنین شماری كتابهای درسی در علوم مختلف تدوین كردند كه بیشتر مبتنی بر آثار علمی اروپایی بود. به این ترتیب، ترجمه كمكم نقش مهمی در تكامل فعالیتهای آموزشیِ ایران نوین پیدا كرد.
بسیاری از نخستین مترجمان آثار اروپایی دانشآموختگان دارالفنون بودند. مهمترین آنها محمد حسن خان بود كه بیشتر به اعتمادالسلطنه معروف است و این آخرین لقبی بود كه دربار به وی اعطا كرد. از 1288 تا 1314 هجری، اعتمادالسلطنه رئیس اداره جدیدی در دولت موسوم به دارالترجمه بود كه هدفش هماهنگ كردن و سرپرستیِ امور ترجمههایی بود كه در عهده نظارت دولت بود. زیر نظر اعتمادالسلطنه، بسیاری از آثار مهم اروپایی در دسترس ایرانیان قرار گرفت، این ترجمهها غالباً از فرانسه صورت میگرفت و اكثر آنها برگردانهای آزادی بود كه به اقتباس نزدیك بود.
دیری نپایید كه ترجمه به طرف رشتههایی چون تاریخ، سیاست و ادبیات كشیده شد و بخش لازمی از برنامههای مختلف نوسازی شد. تقریباً همیشه ترجمه با این نیت انجام میگرفت كه ایرانیان را، با عنایت به گذشته شكوهمند آنها، متوجه عقب افتادگیشان بكنند. افزون بر یك قرن بود كه خاورشناسان اروپایی با شوق و علاقه به مطالعه ادبیات فارسی و تاریخ ایران اشتغال داشتند. گویندگان رومانتیك فرهنگ و تمدن ایرانی، مخصوصاً ایران باستان را میستودند. اگر قرار بود ایرانیان شكوه فرهنگ كهن خویش را باز یابند، میبایستی از این قبیل آثار [اروپاییان] باخبر میشدند.
جنبش جدید ترجمه از لحاظ تأثیر فرهنگی دست كم به اندازه دانشی كه منتقل یا خلق میكرد اهمیت داشت. در میان مجموعه متنوع كتابهایی كه در دهههای آخر سده نوزدهم به فارسی ترجمه شد میتوان به داستانهای تاریخی ولتر در باره اسكندر كبیر، پطر كبیر، شارل دوازدهم، مردم گریز و طبیب اجباری مولیر، تاریخ ایران مَلكُم و نیز آثاری از بعضی از معروفترین نویسندگان آن زمان اروپا، از جمله دومای پدر، فنلون7 ، لوساژ8 ، برناردن دو سَن پیر9 ، ژولورن و دانیل دُفو اشاره كرد. وجود این قبیل كتابها رفته رفته بر تمام جنبههای فرهنگ ایرانی، از سبك نگارش گرفته تا موقعیتِ زنان در جامعه، تأثیر گذاشت.
اكنون كه پس از گذشت یك سده به ترجمههای فارسی اواخر سده نوزدهم مینگریم، این ترجمهها مخلوط غریب و عجیبی از ایدهئولوژی و خیالپردازی، قصه و تاریخ به نظر میآید با وجود این، چنانچه به این پدیده با توجه به نیاز ایران به بازسازی و اصلاحات بیندیشیم، شاید برای ارزیابی نقشی كه این قبیل آثار از لحاظ تاریخی ایفا كردهاند، در موضع بهتری قرار گیریم.
از لحاظ كیفیت زیباشناختی، در میان همه ترجمههای سده بیستم، یك اثر برجستگی بیشتری دارد: ترجمه میرزا حبیب اصفهانی از The Adventures of Haji Baba Esfahani نوشته جیمز موریه. كتاب موریه، كه در 1824م نوشته شده، از جامعه ایرانی بسیار تند انتقاد كرده، و به عنوان اثری واقعگرایانه هیچگاه مورد پذیرش ایرانیان نبوده است. ترجمه حبیب اصفهانی كه در 1872م از متن فرانسوی صورت گرفته از بسیاری جهات بینظیر است. مترجم با استفاده از انواع تكنیك به این اثر حال و هوای بومی داده است: متن را به سبك محاورهای نوشته، و ضربالمثلهای فارسی بسیار به كار برده و در جای جای اثر، شعر و طنز فارسی گنجانده است. شیوه كار چنان موفق بود كه پس از اندك زمان این نظریه پیدا شد كه كار موریه احتمالاً براساس اصلی فارسی نوشته شده است. از آنجایی كه نظریه مذكور این تسكین خاطر را به ایرانیان میداد كه انتقاد موردنظر شاید از سوی یك ایرانی صورت گرفته باشد، قوت و اعتباری پیدا كرد. این نظریه اكنون بكلی ردّ شده است.
تا پیش از پایان سده نوزدهم بخش قابل ملاحظهای از علوم و هنرهای اروپایی از طریق ترجمه در دسترس ایرانیان قرار گرفت، و ترجمه ادبیِ آثار اروپایی به حركتهای تازهای با هدف امروزی ساختن ادبیات فارسی منجر گردید. بدین ترتیب، ایران با اشتهای سیریناپذیری برای ترجمه كه به سبب عطشی شدید برای بازسازی نظام حكومت، اجتماع و فرهنگ طبق الگوهای اروپایی به وجود آمده بود، وارد سده بیستم شد. شرح و وصفهای انقلاب فرانسه كه به فارسی ترجمه شده بود نقشی مهم در جنبش مشروطیت (1323ـ1329ق) ایفا كرد و ترجمه فارسیِ قانون اساسیِ 1831 بلژیك به عنوان سندی در پیشنویس قانون اساسی ایران كه به سال 1324 قمری به تصویب رسید، به كار رفت. در 90 سال گذشته، متون ترجمه شده گوناگونی از اصل اروپایی و آمریكایی ـ از قوانین طبیعت و آداب اجتماعی گرفته تا مقررات حقوقی، اسناد سیاسی و آیینهای اداری ـ نقشهای مشابهی در ایران ایفا كردهاند.
به بیانی كلیتر، ترجمه مبنای بسیاری از تحقیقات فلسفی، تأملات فرهنگی، فعالیتهای اجتماعی و برنامههای سیاسیِ ایران در سرتاسر سده بیستم قرار گرفته است. ترجمه ابزار اصلی آشناسازی ایرانیان با اندیشههای نو، مكاتب فكری و روندهای ادبی، و نیز از مؤلفههای لازم حركت به سوی تجددگرایی بوده است؛ در نتیجه، ترجمه با اشتیاق و جدیتی بیسابقه در تاریخ زبان فارسی دنبال شده است. امروزه، تقریباً همه آثار مهم تمدن غربی از ارسطو و افلاطون تا نمونههایی از آخرین روندهای جاری در قصهنویسی آمریكایی و فرانسوی به صورت ترجمه در دسترس ایرانیان قرار میگیرد.
ضمناً، بعضی اوقات ترجمه راهی آسان، اگر نه برای رسیدن به ثروت كه، برای دستیابی به شهرت بوده است، مخصوصاً در علوم اجتماعی و ادبیات. گرچه ترجمه استعدادهای زیادی را به سوی خود جلب كرده، گهگاه تأثیری منفی بر تكامل فرهنگ داشته و مانع تلاشهایی شده كه باید برای كشف قابلیتها و امكانات پیشرفت سیاسی، اجتماعی یا فرهنگی كه با الگوهای غربی سازگاری ندارد، صورت گیرد. با همه این اوصاف، اهمیت ترجمه به عنوان فعالیتی فرهنگی تقریباً همه روشنفكران برجسته ایرانِ معاصر را ترغیب كرده كه مهارت خود را در این كار بیازمایند. اینان بندرت در رشتههایی از قبیل ادبیات و علوم اجتماعی تخصص یافتهاند. در عوض، به نظر میرسد شوق و كشش به ترجمه در شخص پس از زمانی پیدا میشود كه مناسبتی برای آن بیابد یا آن را برای تقویت یا توجیهِ صلاحیت سیاسی، یا هنری خود ضروری تشخیص دهد.
با وجود این، میان ترجمههای قدیمتر و ترجمههایی كه از زمان جنگ دوم جهانی تاكنون رواج داشته، میتوان تمایزی قائل شد. در دوره اول، ترجمه بهترین شیوه برای آشنا ساختن ایرانیان با غرب به شمار میآمد. مترجمان نوعاً ترجمه را وسیلهای برای تسریع حركت ایرانیان به سوی امروزیسازی تصور میكردند. آنان ترجمه را، چه ادبی چه فلسفی چه تاریخی، ابزاری برای تحول اجتماعی و فرهنگی میپنداشتند. ترجمه در نظر آنها اساساً وسیلهای برای آموزش و پرورش، و ابزاری برای توسعه كشور و انسجام فرهنگی بود.
تقریباً همه مترجمان آن زمان ـ از جمله، یوسف اعتصامالملك، محمدعلی فروغی، عباس اقبال آشتیانی، و سعید نفیسی ـ اساساً علاقه داشتند كه با نشان دادن موقعیتهای فرهنگی اروپاییان به خوانندگان ایرانی، به فرهنگ ایران خدمت كنند. تقریباً تمام وسایل نشر افكار ـ صنعت كتاب، مجلههای ادبی و سیاسی، و نیز مؤسسات آموزش عالی در دورهای متأخرتر ـ به منظور فرهنگبخشی و تنویر افكار ایرانیان باسواد، مقداری فعالیتهای مربوط به ترجمه در برنامههای خود گنجاندند. فقط به عنوان مثال میگوییم كه مجلات ایرانی ـ از قبیل بهار، دانشكده، ارمغان، وفا و آینده ـ برای مطلع ساختن ایرانیان از تاریخ، سیاست و امور جاری ملل اروپایی بر ترجمه تكیه میكردند، و خواسته آشكار آنان این بود كه موارد مذكور را الگوهایی نشان دهند تا ایرانیان از آنها پیروی كنند. آنها با این كار به خلق سبك نگارشی جدید، وسایل و روشهای جدید ارتباطات، و نهایتاً سنت ادبی تازهای كمك كردند.
پس از جنگ دوم جهانی، انگلیسی رفته رفته در دبیرستانهای ایران جای فرانسه را گرفت و ترجمهها نیز دیگر عمدتاً از زبان انگلیسی صورت میگرفت. همزمان با این تحولات، افكار ماركسیستی، مخصوصاً در تعابیر استالینی آن، از طریق ترجمههایی كه توسط حزب توده طرفدار روسیه هدایت میشد، رفته رفته در ایران رونقی یافت. چندی نگذشت كه آمریكاییها هم كه قدرت را در ایران از دست انگلیسها گرفته بودند، وارد صحنه شدند. در اواخر دهه شصت میلادی ترجمه به مرحله تازهای پای نهاد زیرا نیروهای سیاسی رقیب برنامههای خود را بعضاً از طریق ترجمه به پیش میبردند.
در 1332 شمسی، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، با ابتكار جوانی دانشمند و تحصیلكرده غرب به نام احسان یار شاطر در تهران تأسیس شد. این بنگاه، تحت نظارت دربار، تلاشهایی را در حوزه ترجمه هدایت كرد كه نتیجهاش انتشار چندین رشته كتاب بود، از جمله رشته كتابهای ادبی خارجی، رشته كتابهای كودكان و نوجوانان، رشته كتابهای ایرانشناسی و متون فارسی. اگر چه این بنگاه حیطه انتشارات مبتنی بر ترجمه را به مقدار زیادی گسترش داد، اهمیت تاریخی آن اصلاً در معیارهایی است كه برای تأمین اصالت، دقت و ویراستاری كتابها مقرر كرد. مؤسسه مذكور الگویی نیز برای كارهای مشابه به دست داد كه از همه برجستهتر مؤسسه فرانكلین ایران، یك شركت انتشاراتی آمریكایی بود كه در سال 1333شمسی بنیاد نهاده شد. چنین سازمانهایی تلاشی هم میكردند تا دولت ایران را متقاعد كنند قرارداد كپی رایت ژنو را امضا كند، شرایطی را برای حق انحصاری چاپ ترجمهها وضع كند، و معیارهایی برای ویرایش متون ترجمه شده تعیین نماید. این تلاشها چندان موفقیتآمیز نبود، چون ایران سودی در پیوستن به قرارداد بینالمللی كپی رایت نمیدید.
در ضمن، ترجمه همچنان یكی از مؤلفههای مهم زبانآموزی، مخصوصاً در سطح دانشگاه، باقی ماند. ولی این كار به شیوههایی نسبتاً سنتی دنبال میشد كه همیشه به تربیت مترجمان لایق و حرفهای نمیانجامید. كار عمده شامل ترجمههای عملی بود، و بحث چندانی از مبانی نظری یا اصولی كه بر فرایند نگارش متن حاكم است به میان نمیآمد، نوعاً، محصلین ترجمههای خود را ارائه میكردند، بعد از آن بحثهایی صورت میگرفت و نهایتاً متنی به عنوان بهترین ترجمه ممكن از فلان متن اصلی پیشنهاد میشد.
طی سالهای 1348ـ1357 شمسی، كوششهایی در دانشگاه تهران، مدرسه عالی ترجمه و جاهای دیگر صورت گرفت تا ترجمه ادبی ازانگلیسی به فارسی و برعكس به روش تازهای تدریس شود. تدریس اساساً بر پایه بررسی ترجمههای موجود و بحث درباره محاسن و معایب نسبی آنها بود و هدف آن هم این بود كه دانشجو شباهتها و تفاوتهای زبانها و متون مورد بررسی را درك كند. بحثهای مفصل درباره سبك، طرز بیان و بافت هر متن جایگزین شرط خلق متن [ادبی] شد. تدریس روشهای ترجمه، با همه اهمیتی كه دارد، هرگز به صورت مؤلفه بسیار مهمی در كار ترجمه موردنظر قرار نگرفته است.
در 1358 شمسی تا چند سال بعد، به عنوان بخشی از تلاشهای دولت جمهوری اسلامی به منظور گرداندن جهت نظام آموزشی ایران به سوی ایدئولوژی خود، كمیتهای به نام كمیته ترجمه، انشاء و ویراستاری در ستاد انقلاب فرهنگی تشكیل شد. این ستاد با استفاده از فرصتی كه به دنبال تعطیل شدن موقت دانشگاههای كشور فراهم شده بود، به تهیه متون درسی كه اصول عقاید را بهتر منعكس كند، مبادرت كرد. حوزههای علوم و معارف به حدود 30 رشته مختلف تقسیم شد و كتابهای درسی دانشگاهی، كه غالباً از انگلیسی و فرانسه ترجمه میشد، برای هر رشته آماده گردید. بدین ترتیب، یك رشته كتابهای درسی، كه اساساً ترجمه و گردآوری از كتابهای اروپای غربی بود، تهیه گردید. این كتابها از آن زمان تاكنون روزآمد شده و هنوز در نظام آموزشی ایران استفاده میشود.
در حال حاضر، تدریس روشهای ترجمه و فعالیتهای مربوط به ترجمه مكتوب و ترجمه شفاهی به هم آمیختهاند، و هیچ مؤسسه خاصی كه تعیین برنامه و هدایت كارهای مربوط به ترجمه را هدایت كند وجود ندارد. در 1368 شمسی، انتشار مجلهای حرفهای به نام مترجم در دانشگاه فردوسی مشهد آغاز شد.10 این نخستین تلاش برای برانگیختن بحثهای علمی درباره ترجمه بود. طی پنج سال انتشار نامنظم، این مجله یك رشته ملاحظات نظری و راهنماییهای عملی برای علاقهمندان حرفه مترجمی ارائه كرده است. همچنین، به منظور راهنمایی مبتدیان گهگاه در آن مصاحبههایی با مترجمان حرفهای و معرفی متون ویرایش شده به چشم میخورد. مقالات آن مشتمل بر طیفی از بحثهای گوناگون است، از ترجمه كامپیوتری و ماشینی گرفته تا ویرایش متون ترجمه شده و غیره.
ترجمه در ایران همچنان بخش مهمی از مطالعات دانشگاهی و كارهای حرفهای را كه با زبانهای خارجی سر و كار دارد تشكیل میدهد، و به عنوان وسیلهای برای ارتباطهای اجتماعی، فرهنگی و ادبی بین ایران و بقیه جهان ـ بخصوص با توجه به تضییقات اخیر بر تجارت و مسافرت ـ نمودِ برجستهای پیدا كرده است. گرچه ترجمه [در ایران] ممكن است ظاهراً فاقد اصول راهنما و پشتیبانی سازمانی باشد اما هنوز فعالیت فرهنگی زنده و پرتحركی است و احتمال دارد تا مدتی قابل پیشبینی در آینده همچنان ادامه یابد.
------------------------------------------------------------
پانوشتها:
1ـ در تقسیمات زبانهای ایرانی، گویش یا زبانی به نام مادی اوستایی (Median) وجود ندارد. فقط اوستایی دارای دو لهجه كاثی و جدیدتر است ـ م.
2ـ پازند نام الفبا نیست بلكه دقیقاً به زبان پهلویِ بدون هزوارش اطلاق میشده است. این زبان پس از حمله اعراب و شاید در قرون 2م و 3م نشأت گرفته است. در آن زمان لغات هزوارش (= كلمات آرامی كه با تلفظ پهلوی خوانده میشده) را از متن پهلوی بیرون كشیدند و به جای آن لغات پارسی نهادند. (برای توضیح بیشتر، رجوع شود دایره المعارف فارسی، ذیل پازند و اوستا).
3ـ اُكَر، جمع اُكْرَه، به معنیِ كُره. در اصطلاح علمای اسلامی، هندسه كروی علمِ اُكَر (spherics، از Spherica) خوانده میشود.
4ـ Theodosius
5ـ Lilavati
6ـ Vija-Ganita
7ـ Fenelon
8ـ Le Sage
9ـ Bernardin de Saint-Piere
10- فصلنامه مترجم از سال 1370 در مشهد منتشر ميشود و به هيچ سازماني وابسته نيست. سردبير.
10- فصلنامه مترجم از سال 1370 در مشهد منتشر ميشود و به هيچ سازماني وابسته نيست. سردبير.
برگرفته از: فصلنامه مترجم
منبع: شورای گسترش زبان فارسی