نعمت ا... - فاضلی
هدف من از این متن توضیح و تدوین ترجمه به مثابه یك نهاد اجتماعی و توجه به ضرورت قرار گرفتن شناخت این نهاد در دستور كارگفتمان مطالعات علوم اجتماعی در ایران است.
برای رسیدن به درك جامعهشناسانه از پدیده ترجمه در ایران ما مستلزم بررسی ابعاد تاریخی، فرهنگی و اجتماعی پدیده ترجمه هستیم. مسلما منظور من از تحلیل ترجمه توجه به وجوه متنی آن نیست بلكه بیشتر بستر و بافت اجتماعی و سیاسیای كه ترجمه در آن تولید، مصرف و معنا میشود موردنظر است. در این یادداشت سعی خواهم كرد كه توضیح دهم، ترجمه به مثابه یك نهاد اجتماعی، چه ویژگیهایی دارد و اینكه چرا باید به مطالعه آن پرداخت. همچنین در همین ابتدا لازم است كه بین دو موضوع تفكیك قائل شوم؛ ترجمه برای علوم اجتماعی و ترجمه از دیدگاه علوم اجتماعی. هدف من در این متن بیشتر، همانطور كه گفتم توجه به ترجمه از دیدگاه علوم اجتماعی است. البته تبیین مبانی نظری ترجمه از دیدگاه علوم اجتماعی موضوع گستردهای است كه نمیتوان آن را در این مختصر توضیح داد. علاوه بر این تلاش من معطوف به ترجمه در متن اجتماعی جامعه ایران است نه تبیین كلی ترجمه از منظر علوم اجتماعی. به عنوان آخرین نكته مقدماتی لازم است بگویم كه این متن ابتدا در یك گفتوگوی تلفنی بین اینجانب و گزارشگر انجمن جامعهشناسی ایران شكل گرفت و سپس گفتوگوی مذكور بهصورت متن حاضر آماده شد. از اینرو طبعا از پراكندگی مقتضای گفتوگو بیشتر متاثر است تا انسجام مقاله تالیفی.
ترجمه یكی از بخشهای مهم فرآیند كلی تحول فرهنگی و اجتماعی در جامعه ایران، طی حداقل یك قرن اخیر بوده است و مترجمان در حوزههای مختلف علم و فرهنگ در سالهای گذشته فعالیتهایی برای ارتقا و كمك به توسعه روند امروزیشدن جامعه ایران داشتهاند. منظور من از امروزی شدن یا مدرنشدن این است كه ما بتوانیم تحولاتی كه در حوزه علم، فلسفه، هنر و نوآوریها و تحولات روزآمد در زندگی اجتماعی، مثل شكلگیری موسسات و نهادهای اجتماعی مدرن، مانند پارلمان، بیمارستان، دانشگاه، مطبوعات، رادیو و تلویزیون و دیگر صور فرهنگی و اجتماعی مدرن ایجاد كنیم. مترجمان ایرانی در آشنایی ایرانیان با فرهنگ و زندگی اجتماعی مدرن، سهم بسیار برجستهای داشتند.
اگر ما امروز به تحولاتی كه جامعه ایران در یك قرن و نیم گذشته تجربه كرده است نگاه كنیم و به نوآوریهایی كه در علم، فرهنگ، فناوری، هنر و فلسفه رخ داده است توجه كنیم، به روشنی درخواهیم یافت كه بخشی از این تحولات و نوآوریها، محصول آشنایی جامعهو مردم ایران با نهادها و نوآوریهای رخ داده در سرزمینها و فرهنگهای دیگر هستند. برای مثال در شعر و ادبیات ما، شعر نو به مثابه یك گونه یا سبك شعری متمایز از شعر كلاسیك فارسی وجود دارد. شعر نو كه با اشعار علی اسفندیاری(نیما) آغاز شد، اگرچه سابقهای بیشتر از نیما هم داشت، اما بخشی از ظهور شعر نو، ریشه در تسلط شاعران نوپرداز به زبان فرانسه و بعدها به زبانهای دیگر دنیا بود. نیما از اوایل جوانی به تهران آمد و در دارالفنون زبان فرانسه آموخت و بعد از آشنایی او با زبان فرانسه، نخستین شعرهای نو را سرود.
ما میتوانیم این تحول را در زمینه نوآوریهای فرهنگی در حوزه فلسفه و فكر هم دنبال كنیم. آشنایی ایرانیان با فلسفه غرب با ترجمهو تالیف ارزشمند كتاب سیر حكمت در اروپا، نوشته محمدعلی فروغی آغاز میشود و پس از آشنایی ایرانیان با فلسفه غرب از طریق این كتاب و البته ترجمههای كتابهای دیگر، بهتدریج اندیشههای فلسفی با نام فلسفههای معاصر یا فلسفههای غرب، در كنار فلسفه اسلامی و فلسفه كلاسیك ایرانی-اسلامی، در جامعه ما به منصهظهور میرسد.
در زمینه هنر نیز آشنایی نخستین نسل نوآوران هنری ما با زبانها و مكاتب هنر مغربزمین، سهم بسیار زیادی در پیدایش صورتهای هنری جدید در جامعه ما داشتهاند. در این زمینه كافی است به نقش كمالالملك به عنوان مبدع نقاشی نو در ایران اشاره كنیم. او پس از آشناییاش با سبكهای نقاشی نو در فرانسه، توانست به مثابه یك نقاش بزرگ نوپرداز نقش مهمی در تحول نقاشی ایران ایفا نماید.
من گمان میكنم برای درك نقش اجتماعی ترجمه در تحول فرهنگی جامعه ما، باید به ابعاد مختلف تحولات حوزه هنر، فلسفه، علوم و فناوری توجه داشته باشیم. شاید هنوز تاریخ تحریری و علمی دقیقی از فن ترجمه در تحولات فرهنگی جامعه ایران، نوشته نشده باشد؛ ازاینرو به سختی میتوان بادقت درباره این حوزه سخن گفت؛ اما آنچه كه مسلم است، این است كه مهمترین منابع دست اول برای آموزش، تحقیق و حتی ترویج دانش، كتابهای ترجمه است. البته گاهی این امر موجب تاسف است، زیرا در نهایت ما باید دانش اصیل، باتوجه به نیازها، شرایط اجتماعی، زبان، تجربه تاریخی و نوع جهانبینی و شرایط زیستجهان خودمان تولید كنیم.
ازاینرو توجه به ترجمه و گرامیداشت آن، گاه نوعی پارادوكس و احساس ضدونقیضی در انسان برمیانگیزد. این پارادوكس ناشی از حس تاسفی است كه ما از عدم كامیابی خودمان، در شكل دادن به اندیشه، علم و هنر اصیل برخاسته از كلیت تاریخ و فرهنگ خودمان داریم و گاه نیز شاهد هستیم كه منتقدان مدرنیته ایرانی و روشنفكران و دانشگاهیان، با زبانی انتقادی و تند، به نحوی كنایهآمیز، از واژه <تفكر ترجمهای> نام میبرند. منظور از تفكر ترجمهای، تفكری است كه خود قادر نیست به نحوی خلاقانه، دانش، بینش یا منشی را خلق نماید و صرفا از راه برگردان یا گرتهبرداری از دانش، بینش و منش دیگری خود را سیراب میسازد.
ضمن اینكه باید اهمیت تالیف را به واقع ستود و اذعان داشت كه هدف غایی اندیشیدن، تولید فكری اصیل برخاسته از خاستگاهها و زیستبومهای هر جامعه است اما نباید و نمیتوان اینگونه اندیشید كه ترجمه متون و مترجمان، باعث عدم توسعه علمی و فرهنگی در جامعه ایران بودهاند؛ برایاینكه اگر ما در تولید علم، فكر و فرهنگ با كاستیهایی مواجه هستیم، علل این امر نه در فرهنگ ترجمهای ما، بلكه در مشكلاتی ریشه دارد كه نهادهای مولد علم، فرهنگ و فناوری در ایران دو قرن گذشته با آن مواجه بودهاند؛ برای مثال محدودیت آزادیهای بیان و اندیشه و همچنین ضعف تفكیكپذیری نهادی نهادهای مولد علم، فرهنگ و هنر و عدم استقلال نهادی این نهادها و همچنین ضعف در روند عمومی توسعه اقتصادی و اجتماعی و بسیاری عوامل دیگر، موانعی بودند و هستند كه اجازه ندادهاند تا جامعه ایران بتواند در حوزه تولید و تالیف دانش و بینش متناسب با ایدهآلها، آرمانها، نیازها و خواستهای خود عمل كند؛ نه آنكه مترجمان و آثارشان تفكر ترجمهای را بر فضای فرهنگی ایران غالب كرده باشند و از این راه مانع توسعه علمی و فرهنگی ایران شدهباشند.
باید با نگرش واقعبینانه به پدیده فرهنگی ترجمه در جامعه ما پرداخت و سهم مترجمان و ترجمههایشان را در توسعه علمی و فرهنگی كشور دید. واقعیت ایناست كه اگر انتقال دانش از غرب و جهان توسعه یافته علمی و فرهنگی از طریق مترجمان صورت نمیگرفت، ما در زمینه توسعه علمی و فرهنگی حتی از وضعیت موجود نیز به مراتب در وضعیت نازلتری قرار داشتیم؛ زیرا علم و فناوریهای جدید خاستگاه غربی دارند و این یك واقعیت تاریخیاست كه انقلابهای بزرگ دنیای مدرن؛ یعنی انقلاب صنعتی در انگلستان و انقلاب كبیر فرانسه، به عنوان بزرگترین انقلاب سیاسی و تولیدكننده دموكراسی نوین و حتی انقلابهای اجتماعی مانند انقلاب آموزش كه منجر به ظهور نظام آموزش عمومی جدید شد و انقلابهای دیگر، تماما در اروپا و آمریكای شمالی ریشه دارند. هر جامعهای كه بخواهد خود را با مقتضیات كاروان علم و معرفت جدید سازگار نموده و پیش ببرد لاجرم باید با مبانی، اصول و فرآیندهای این كاروان علم و معرفت آشنا شود و آنرا بهدرون جامعه خود انتقال دهد.
ترجمه، رسانهای است كه وظیفه انتقال علم، فناوری و فرهنگ دنیای جدید را برعهده دارد و میتوان گفت، بهرغم كاستیهایی كه در ترجمه در ایران معاصرما وجود دارد، نهاد ترجمه توانستهاست نسبت به سایر نهادهای فرهنگی دیگر وظیفه خود را به نحو شایستهتری بهانجام برساند. در نگاه عمیقتر كاركرد نهاد ترجمه را نوعی گفتوگوی فرهنگی بین خود و دیگری دانست. این نقش را همواره نهاد ترجمه بر عهده داشته است. گاه این دیگری یا دگربود، یونان، گاه جهان عرب، و امروز غرب است. اینكه ما از طریق ترجمه چه دگربودی را شكل دادهایم، موضوعی نیست كه بتوان بدون بررسیهای دقیق تجربی به آن پاسخ داد. اما میتوان در یك تحلیل كلی گفت كه دیگری شكل گرفته از راه ترجمه تابع مناسبات كلی اجتماعی و سیاسی ایران با غرب یا جهان عرب بوده است.
نهاد ترجمه مانند دیگر نهادهای اجتماعی، عملا ریشه تاریخ دارد و در همه جوامع، ازجمله جامعه ما، پدیدهای نیست كه امروز شكلگرفته باشد. در تاریخ ایران پیش از اسلام تا امروز شاهد این هستیم كه ترجمه به مثابه رسانهای برای مبادله پیامهای عمیق فكری، فرهنگی و هنری بین فرهنگها و ملل، وظیفه و رسالت مهمی را برعهده داشتهاست.
در تاریخ علم و فلسفهایران، شاهد دورانی هستیم كه در قرون چهارم و پنجم، نهضت ترجمه رخ میدهد و ایرانیان به ترجمه گسترده آثار اندیشمندان یونان باستان میپردازند و همچنین اندیشمندان ایرانی، به زبانهای فارسی و عربی كه آن زمان زبان جهانی علم بود، آثار خود را مینویسند یا با ترجمه آثار عربی به فارسی و فارسی به عربی، نقش مهمی را درتوسعه مبادله پیامهای عمیق علمی، فكری، فلسفی و هنری ایفا میكنند.
مرحله دیگر توسعه نهاد ترجمه در ایران به دوران مشروطیت باز میگردد؛ در این دوره ایرانیانی كه به غرب رفته بودند و روشنفكرانی كه به روسیه و امپراتوری عثمانی رفته بودند، پس از آشنایی با زبان و فرهنگ اینملل، اقدام به انتقال اندیشهها و نو آوریهای فكری، فرهنگی و هنری از این كشورها به داخل ایران كردند.
از دوره رضاشاه به بعد با تاسیس نهادهای جدید علمی و آموزشی، روند ترجمه آثار در ایران شكل تازهای به خود گرفت. در این روند جدید ما شاهد توسعه ترجمه به صورت نهادیشده هستیم؛ یعنی موسساتی كه عهدهدار وظیفه ترجمه متون و انتشار این آثار شدند. البته این روند، ابتدا با تاسیس دارالفنون به دست میرزا تقیخان امیركبیر شروع شد و میتوان گفت كه فرآیند نهادیشدن ترجمه در ایران از دارالفنون تا انقلاب مشروطه بود و دور دوم آن از رضا شاه و بهخصوص با تاسیس دانشگاه تهران در سال 1313 بود.
موج سوم ترجمه در ایران در چند دهه اخیر به وقوع پیوستهاست. مهمترین ویژگی نهاد ترجمه در سه دهه اخیر در جامعه ما، این است كه ترجمه را بخشهای خصوصی، یعنی سازمانهای مستقل از دولت عهدهدار شدند و موسسات انتشارات خصوصی، سهم عمدهای را در زمینه ترجمه آثار جدید بر عهده گرفتند. البته این سخن به معنی این نیست كه دانشگاهها و بخشهای دولتی، نقشی در ترجمه نداشتند اما ویژگی بارز دوره اخیر، ترجمه و انتشار آثار، از زبانهای دیگر، توسط موسسات خصوصی است.
مقصود من از مرور تاریخی بر نهاد ترجمه، بیان این نكته بود كه ترجمه یك نهاد است مانند سایر نهادهای دیگر؛ اولا ریشه در تاریخ دارد و در یك بستر تاریخی طولانی شكل گرفته و توسعه یافته است. ثانیا نهاد ترجمه مانند هر نهاد دیگر اجتماعی، در پاسخ به بخشی از نیازهای واقعی جامعه بهوجود آمده است. انسانها برای توسعه فكر، نیازمند مبادله دستاوردها، نوآوریها، ابداعات و اكتشافات خود هستند. سومین نكتهای كه ترجمه به مثابه یك نهاد اجتماعی را توجیه و تبیین میكند، این است كه ترجمه مانند سایر نهادهای اجتماعی از این ویژگی برخوردار است كه با كلیت زندگی و حیات اجتماع و فرهنگی در تعامل است؛ به این معنا كه برای سهم ترجمه و شناخت كاركردها، تاثیرات و جایگاه آن در زندگی اجتماعی، باید نسبتهایی كه بین ترجمه با فناوری و تكنولوژی، حیات سیاسی، حیات فرهنگی و هنری، حیات اقتصادی و سامان اجتماعی برقرار است را بشناسیم.
با توجه به این سه ویژگی كه بیان كردیم؛ یعنی بعد تاریخی، بعد كاركردی و همپیوندی آن با كلیت نظام اجتماعی، میتوان گفت ترجمه یك نهاد اجتماعی است و نمیتوان آن را نوعی فعالیت فرهنگی منفرد و مجزا از جامعه در نظر گرفت. ازاینرو اهمیت آن را باید در فراز یك نهاد اجتماعی مطالعه كرد؛ بهویژهاینكه با توسعه فرآیند جهانی شدن و توسعه فناوریهای ارتباطی و گسترش تعاملات بین ملتها، ترجمه روزبهروز اهمیت بیشتری پیدا میكند.
شاید در گذشته ترجمه عمدتا وجهی نخبهگرایانه داشت؛ یعنی تنها در اجتماعات علمی و فرهنگی، ترجمه به مثابه رسانهای برای مبادله پیامهای عمیق بین عدهای از نخبگان فعال در حوزه فرهنگ، هنر، علم و فناوری به آن توجه میكردند اما با گسترش مبادلات فرهنگی، ارتباطات، توسعه مهاجرتها و آمدوشدهای بین ملتها و توسعه فناوریهای مانند اینترنت و ماهواره، تلویزیون رادیو و مطبوعات، عملا هر شهروندی امروزه به نوعی نیازمند آشنایی با زبانها متعدد و لاجرم نیازمند ترجمه كردن است. امروزه با تولد شهروند جهانی، ترجمه جایگاه متفاوتی پیدا كرده است و دیگر از مرزهای محدود تلقیهای نخبه گرایانه از ترجمه عبور كرده و به یك نیاز فراگیر در زندگی اجتماعی تبدیل شدهاست.
هیچ جامعهای نمیتواند بهصورت تافتهای جدابافته یا جزیرهای دورافتاده به حیات خود ادامه دهد و به همین دلیل داشتن پیوندها، تعاملات و ارتباطات میان فرهنگها برای مبادله پیامهای عمیق، یك نیاز حیاتی برای همه جوامع بشری است. نهاد ترجمه پاسخگوی بخشی از این نیاز است؛ نهادهای دیگری نیز هستند كه در پاسخ بهاین نیاز شركت دارند اما بدون تردید، ترجمه یكی از مهمترین آنها است. با توجه به این رویكرد كه من ترجمه را یك نهاد اجتماعی میدانم، ضرورت دارد كه درباره آن به مثابه یك ابژه مطالعاتی به نحو عمیقتری بیندیشیم.
یكی از كاستیهایی كه در زمینه ترجمه در جامعه ایران وجود دارد، این است كه اگرچه خوشبختانه اقدام به ترجمه آثار و متون از زبانهای مختلف كردهایم اما كمتر درباره ترجمه به مثابه نوعی پدیده فرهنگی و اجتماعی یا آنگونه كه گفتم، به مثابه یك نهاد اجتماعی به تجزیه و تحلیل و بررسیهای عمیق علمی جامعهشناسانه و انسانشناسانه مبادرت ورزیدهایم.
اگرچه جامعه همواره باید از خادمان حوزههای علمی و فرهنگی حمایت و ستایش كند اما تشویق مترجمان، هدفی متعالیتر را نیز دنبال میكند و آن توجه به اهمیت، ابعاد، كاركردها و نقشهای ترجمه و توجه به مشكلات، تحولات و چالشهای آن در جامعه است. به ندرت درباره ترجمه و بهویژه درباره ترجمه از دیدگاه جامعهشناسی سخن گفته میشود. آیین تقدیر از مترجمان شاید زمینهساز فراهم ساختن بستر اجتماعی و فرهنگی برای قرار دادن ترجمه به مثابه نهاد اجتماعی در دستور كار مطالعه علوم اجتماعی در ایران باشد.
با توجه به این امر كه علوم انسانی و اجتماعی بیش از شاخههای دیگر با ترجمه سروكار دارند، لازم است كه برای ارزیابی وضعیت این علوم در جامعه ایران ما به بررسی ترجمه متون علوم اجتماعی و پدیده ترجمه در اجتماع علمی ایران بپردازیم.
باید به این نكته توجه داشته باشیم كه ترجمه به مثابه پدیده اجتماعی، یك ابژه مطالعاتی مهم در علوم اجتماعی است. برای اینكه بتوانیم ترجمه را به مثابه یك نهاد اجتماعی، در دستور كار علوم اجتماعی قرار دهیم، ابعاد گستردهای وجود دارد كه میتوان به آنها توجه كرد. من فهرستوار به برخی از این اشاره میكنم.
مسائل زیادی وجود دارد كه انسان شناسان، بهویژه انسانشناسان زبان، میتوانند در مطالعه ترجمه، به آن توجه كنند؛ برای مثال زبان فارسی كه در پنجاه سال گذشته تحت تاثیر پدیده ترجمه، توسعه و تحول كرده است؛ همچنین تحولات در حوزه زبان فارسی چه تاثیر بر انگارهها و الگوهای فرهنگی جامعه ایران به جای نهاده است. علاوه بر این با توجه به توسعه صنعت ترجمه میتوان گفت كه مترجمان بهعنوان یك گروه اجتماعی، قابل مطالعه هستند. مراد من از انسانشناسی ترجمه، توجه به نسبت بین فرهنگ و ترجمه است.
همچنین در مساله زبانهای اجتماعی، جامعهشناسی زبان، انسانشناسی زبان و زبانشناسی اجتماعی و مباحث مربوط به مطالعه روابط فرهنگی بین ملتها، میتوان به ترجمه و نقش و كاركردهای آن توجه كرد.
برای شناخت ابعاد گسترده پدیده ترجمه، نیازمند گفتوگوهای بیشتری هستیم تا بتوانیم ترجمه به مثابه یك ابژه مطالعاتی را بهتر بشناسیم. در زمینه شناخت ترجمه از دیدگاه علوم اجتماعی، هنوز در ابتدای راه هستیم؛ شاید درستتر این باشد كه بگوییم، ما هنوز راهی را آغاز نكردهایم. آنچه بهطور خلاصه میتوان گفت این است كه ترجمه دارای فرایند، كاركردها، تاثیرات و همبستگیها و همپیوندیهای عمیقی با بستر جامعه است. ما تاكنون كمتر این ابعاد ترجمه در ایران را كاویده و اندیشیدهایم.
منبع: روزنامه اعتماد ملی
هدف من از این متن توضیح و تدوین ترجمه به مثابه یك نهاد اجتماعی و توجه به ضرورت قرار گرفتن شناخت این نهاد در دستور كارگفتمان مطالعات علوم اجتماعی در ایران است.
برای رسیدن به درك جامعهشناسانه از پدیده ترجمه در ایران ما مستلزم بررسی ابعاد تاریخی، فرهنگی و اجتماعی پدیده ترجمه هستیم. مسلما منظور من از تحلیل ترجمه توجه به وجوه متنی آن نیست بلكه بیشتر بستر و بافت اجتماعی و سیاسیای كه ترجمه در آن تولید، مصرف و معنا میشود موردنظر است. در این یادداشت سعی خواهم كرد كه توضیح دهم، ترجمه به مثابه یك نهاد اجتماعی، چه ویژگیهایی دارد و اینكه چرا باید به مطالعه آن پرداخت. همچنین در همین ابتدا لازم است كه بین دو موضوع تفكیك قائل شوم؛ ترجمه برای علوم اجتماعی و ترجمه از دیدگاه علوم اجتماعی. هدف من در این متن بیشتر، همانطور كه گفتم توجه به ترجمه از دیدگاه علوم اجتماعی است. البته تبیین مبانی نظری ترجمه از دیدگاه علوم اجتماعی موضوع گستردهای است كه نمیتوان آن را در این مختصر توضیح داد. علاوه بر این تلاش من معطوف به ترجمه در متن اجتماعی جامعه ایران است نه تبیین كلی ترجمه از منظر علوم اجتماعی. به عنوان آخرین نكته مقدماتی لازم است بگویم كه این متن ابتدا در یك گفتوگوی تلفنی بین اینجانب و گزارشگر انجمن جامعهشناسی ایران شكل گرفت و سپس گفتوگوی مذكور بهصورت متن حاضر آماده شد. از اینرو طبعا از پراكندگی مقتضای گفتوگو بیشتر متاثر است تا انسجام مقاله تالیفی.
ترجمه یكی از بخشهای مهم فرآیند كلی تحول فرهنگی و اجتماعی در جامعه ایران، طی حداقل یك قرن اخیر بوده است و مترجمان در حوزههای مختلف علم و فرهنگ در سالهای گذشته فعالیتهایی برای ارتقا و كمك به توسعه روند امروزیشدن جامعه ایران داشتهاند. منظور من از امروزی شدن یا مدرنشدن این است كه ما بتوانیم تحولاتی كه در حوزه علم، فلسفه، هنر و نوآوریها و تحولات روزآمد در زندگی اجتماعی، مثل شكلگیری موسسات و نهادهای اجتماعی مدرن، مانند پارلمان، بیمارستان، دانشگاه، مطبوعات، رادیو و تلویزیون و دیگر صور فرهنگی و اجتماعی مدرن ایجاد كنیم. مترجمان ایرانی در آشنایی ایرانیان با فرهنگ و زندگی اجتماعی مدرن، سهم بسیار برجستهای داشتند.
اگر ما امروز به تحولاتی كه جامعه ایران در یك قرن و نیم گذشته تجربه كرده است نگاه كنیم و به نوآوریهایی كه در علم، فرهنگ، فناوری، هنر و فلسفه رخ داده است توجه كنیم، به روشنی درخواهیم یافت كه بخشی از این تحولات و نوآوریها، محصول آشنایی جامعهو مردم ایران با نهادها و نوآوریهای رخ داده در سرزمینها و فرهنگهای دیگر هستند. برای مثال در شعر و ادبیات ما، شعر نو به مثابه یك گونه یا سبك شعری متمایز از شعر كلاسیك فارسی وجود دارد. شعر نو كه با اشعار علی اسفندیاری(نیما) آغاز شد، اگرچه سابقهای بیشتر از نیما هم داشت، اما بخشی از ظهور شعر نو، ریشه در تسلط شاعران نوپرداز به زبان فرانسه و بعدها به زبانهای دیگر دنیا بود. نیما از اوایل جوانی به تهران آمد و در دارالفنون زبان فرانسه آموخت و بعد از آشنایی او با زبان فرانسه، نخستین شعرهای نو را سرود.
ما میتوانیم این تحول را در زمینه نوآوریهای فرهنگی در حوزه فلسفه و فكر هم دنبال كنیم. آشنایی ایرانیان با فلسفه غرب با ترجمهو تالیف ارزشمند كتاب سیر حكمت در اروپا، نوشته محمدعلی فروغی آغاز میشود و پس از آشنایی ایرانیان با فلسفه غرب از طریق این كتاب و البته ترجمههای كتابهای دیگر، بهتدریج اندیشههای فلسفی با نام فلسفههای معاصر یا فلسفههای غرب، در كنار فلسفه اسلامی و فلسفه كلاسیك ایرانی-اسلامی، در جامعه ما به منصهظهور میرسد.
در زمینه هنر نیز آشنایی نخستین نسل نوآوران هنری ما با زبانها و مكاتب هنر مغربزمین، سهم بسیار زیادی در پیدایش صورتهای هنری جدید در جامعه ما داشتهاند. در این زمینه كافی است به نقش كمالالملك به عنوان مبدع نقاشی نو در ایران اشاره كنیم. او پس از آشناییاش با سبكهای نقاشی نو در فرانسه، توانست به مثابه یك نقاش بزرگ نوپرداز نقش مهمی در تحول نقاشی ایران ایفا نماید.
من گمان میكنم برای درك نقش اجتماعی ترجمه در تحول فرهنگی جامعه ما، باید به ابعاد مختلف تحولات حوزه هنر، فلسفه، علوم و فناوری توجه داشته باشیم. شاید هنوز تاریخ تحریری و علمی دقیقی از فن ترجمه در تحولات فرهنگی جامعه ایران، نوشته نشده باشد؛ ازاینرو به سختی میتوان بادقت درباره این حوزه سخن گفت؛ اما آنچه كه مسلم است، این است كه مهمترین منابع دست اول برای آموزش، تحقیق و حتی ترویج دانش، كتابهای ترجمه است. البته گاهی این امر موجب تاسف است، زیرا در نهایت ما باید دانش اصیل، باتوجه به نیازها، شرایط اجتماعی، زبان، تجربه تاریخی و نوع جهانبینی و شرایط زیستجهان خودمان تولید كنیم.
ازاینرو توجه به ترجمه و گرامیداشت آن، گاه نوعی پارادوكس و احساس ضدونقیضی در انسان برمیانگیزد. این پارادوكس ناشی از حس تاسفی است كه ما از عدم كامیابی خودمان، در شكل دادن به اندیشه، علم و هنر اصیل برخاسته از كلیت تاریخ و فرهنگ خودمان داریم و گاه نیز شاهد هستیم كه منتقدان مدرنیته ایرانی و روشنفكران و دانشگاهیان، با زبانی انتقادی و تند، به نحوی كنایهآمیز، از واژه <تفكر ترجمهای> نام میبرند. منظور از تفكر ترجمهای، تفكری است كه خود قادر نیست به نحوی خلاقانه، دانش، بینش یا منشی را خلق نماید و صرفا از راه برگردان یا گرتهبرداری از دانش، بینش و منش دیگری خود را سیراب میسازد.
ضمن اینكه باید اهمیت تالیف را به واقع ستود و اذعان داشت كه هدف غایی اندیشیدن، تولید فكری اصیل برخاسته از خاستگاهها و زیستبومهای هر جامعه است اما نباید و نمیتوان اینگونه اندیشید كه ترجمه متون و مترجمان، باعث عدم توسعه علمی و فرهنگی در جامعه ایران بودهاند؛ برایاینكه اگر ما در تولید علم، فكر و فرهنگ با كاستیهایی مواجه هستیم، علل این امر نه در فرهنگ ترجمهای ما، بلكه در مشكلاتی ریشه دارد كه نهادهای مولد علم، فرهنگ و فناوری در ایران دو قرن گذشته با آن مواجه بودهاند؛ برای مثال محدودیت آزادیهای بیان و اندیشه و همچنین ضعف تفكیكپذیری نهادی نهادهای مولد علم، فرهنگ و هنر و عدم استقلال نهادی این نهادها و همچنین ضعف در روند عمومی توسعه اقتصادی و اجتماعی و بسیاری عوامل دیگر، موانعی بودند و هستند كه اجازه ندادهاند تا جامعه ایران بتواند در حوزه تولید و تالیف دانش و بینش متناسب با ایدهآلها، آرمانها، نیازها و خواستهای خود عمل كند؛ نه آنكه مترجمان و آثارشان تفكر ترجمهای را بر فضای فرهنگی ایران غالب كرده باشند و از این راه مانع توسعه علمی و فرهنگی ایران شدهباشند.
باید با نگرش واقعبینانه به پدیده فرهنگی ترجمه در جامعه ما پرداخت و سهم مترجمان و ترجمههایشان را در توسعه علمی و فرهنگی كشور دید. واقعیت ایناست كه اگر انتقال دانش از غرب و جهان توسعه یافته علمی و فرهنگی از طریق مترجمان صورت نمیگرفت، ما در زمینه توسعه علمی و فرهنگی حتی از وضعیت موجود نیز به مراتب در وضعیت نازلتری قرار داشتیم؛ زیرا علم و فناوریهای جدید خاستگاه غربی دارند و این یك واقعیت تاریخیاست كه انقلابهای بزرگ دنیای مدرن؛ یعنی انقلاب صنعتی در انگلستان و انقلاب كبیر فرانسه، به عنوان بزرگترین انقلاب سیاسی و تولیدكننده دموكراسی نوین و حتی انقلابهای اجتماعی مانند انقلاب آموزش كه منجر به ظهور نظام آموزش عمومی جدید شد و انقلابهای دیگر، تماما در اروپا و آمریكای شمالی ریشه دارند. هر جامعهای كه بخواهد خود را با مقتضیات كاروان علم و معرفت جدید سازگار نموده و پیش ببرد لاجرم باید با مبانی، اصول و فرآیندهای این كاروان علم و معرفت آشنا شود و آنرا بهدرون جامعه خود انتقال دهد.
ترجمه، رسانهای است كه وظیفه انتقال علم، فناوری و فرهنگ دنیای جدید را برعهده دارد و میتوان گفت، بهرغم كاستیهایی كه در ترجمه در ایران معاصرما وجود دارد، نهاد ترجمه توانستهاست نسبت به سایر نهادهای فرهنگی دیگر وظیفه خود را به نحو شایستهتری بهانجام برساند. در نگاه عمیقتر كاركرد نهاد ترجمه را نوعی گفتوگوی فرهنگی بین خود و دیگری دانست. این نقش را همواره نهاد ترجمه بر عهده داشته است. گاه این دیگری یا دگربود، یونان، گاه جهان عرب، و امروز غرب است. اینكه ما از طریق ترجمه چه دگربودی را شكل دادهایم، موضوعی نیست كه بتوان بدون بررسیهای دقیق تجربی به آن پاسخ داد. اما میتوان در یك تحلیل كلی گفت كه دیگری شكل گرفته از راه ترجمه تابع مناسبات كلی اجتماعی و سیاسی ایران با غرب یا جهان عرب بوده است.
نهاد ترجمه مانند دیگر نهادهای اجتماعی، عملا ریشه تاریخ دارد و در همه جوامع، ازجمله جامعه ما، پدیدهای نیست كه امروز شكلگرفته باشد. در تاریخ ایران پیش از اسلام تا امروز شاهد این هستیم كه ترجمه به مثابه رسانهای برای مبادله پیامهای عمیق فكری، فرهنگی و هنری بین فرهنگها و ملل، وظیفه و رسالت مهمی را برعهده داشتهاست.
در تاریخ علم و فلسفهایران، شاهد دورانی هستیم كه در قرون چهارم و پنجم، نهضت ترجمه رخ میدهد و ایرانیان به ترجمه گسترده آثار اندیشمندان یونان باستان میپردازند و همچنین اندیشمندان ایرانی، به زبانهای فارسی و عربی كه آن زمان زبان جهانی علم بود، آثار خود را مینویسند یا با ترجمه آثار عربی به فارسی و فارسی به عربی، نقش مهمی را درتوسعه مبادله پیامهای عمیق علمی، فكری، فلسفی و هنری ایفا میكنند.
مرحله دیگر توسعه نهاد ترجمه در ایران به دوران مشروطیت باز میگردد؛ در این دوره ایرانیانی كه به غرب رفته بودند و روشنفكرانی كه به روسیه و امپراتوری عثمانی رفته بودند، پس از آشنایی با زبان و فرهنگ اینملل، اقدام به انتقال اندیشهها و نو آوریهای فكری، فرهنگی و هنری از این كشورها به داخل ایران كردند.
از دوره رضاشاه به بعد با تاسیس نهادهای جدید علمی و آموزشی، روند ترجمه آثار در ایران شكل تازهای به خود گرفت. در این روند جدید ما شاهد توسعه ترجمه به صورت نهادیشده هستیم؛ یعنی موسساتی كه عهدهدار وظیفه ترجمه متون و انتشار این آثار شدند. البته این روند، ابتدا با تاسیس دارالفنون به دست میرزا تقیخان امیركبیر شروع شد و میتوان گفت كه فرآیند نهادیشدن ترجمه در ایران از دارالفنون تا انقلاب مشروطه بود و دور دوم آن از رضا شاه و بهخصوص با تاسیس دانشگاه تهران در سال 1313 بود.
موج سوم ترجمه در ایران در چند دهه اخیر به وقوع پیوستهاست. مهمترین ویژگی نهاد ترجمه در سه دهه اخیر در جامعه ما، این است كه ترجمه را بخشهای خصوصی، یعنی سازمانهای مستقل از دولت عهدهدار شدند و موسسات انتشارات خصوصی، سهم عمدهای را در زمینه ترجمه آثار جدید بر عهده گرفتند. البته این سخن به معنی این نیست كه دانشگاهها و بخشهای دولتی، نقشی در ترجمه نداشتند اما ویژگی بارز دوره اخیر، ترجمه و انتشار آثار، از زبانهای دیگر، توسط موسسات خصوصی است.
مقصود من از مرور تاریخی بر نهاد ترجمه، بیان این نكته بود كه ترجمه یك نهاد است مانند سایر نهادهای دیگر؛ اولا ریشه در تاریخ دارد و در یك بستر تاریخی طولانی شكل گرفته و توسعه یافته است. ثانیا نهاد ترجمه مانند هر نهاد دیگر اجتماعی، در پاسخ به بخشی از نیازهای واقعی جامعه بهوجود آمده است. انسانها برای توسعه فكر، نیازمند مبادله دستاوردها، نوآوریها، ابداعات و اكتشافات خود هستند. سومین نكتهای كه ترجمه به مثابه یك نهاد اجتماعی را توجیه و تبیین میكند، این است كه ترجمه مانند سایر نهادهای اجتماعی از این ویژگی برخوردار است كه با كلیت زندگی و حیات اجتماع و فرهنگی در تعامل است؛ به این معنا كه برای سهم ترجمه و شناخت كاركردها، تاثیرات و جایگاه آن در زندگی اجتماعی، باید نسبتهایی كه بین ترجمه با فناوری و تكنولوژی، حیات سیاسی، حیات فرهنگی و هنری، حیات اقتصادی و سامان اجتماعی برقرار است را بشناسیم.
با توجه به این سه ویژگی كه بیان كردیم؛ یعنی بعد تاریخی، بعد كاركردی و همپیوندی آن با كلیت نظام اجتماعی، میتوان گفت ترجمه یك نهاد اجتماعی است و نمیتوان آن را نوعی فعالیت فرهنگی منفرد و مجزا از جامعه در نظر گرفت. ازاینرو اهمیت آن را باید در فراز یك نهاد اجتماعی مطالعه كرد؛ بهویژهاینكه با توسعه فرآیند جهانی شدن و توسعه فناوریهای ارتباطی و گسترش تعاملات بین ملتها، ترجمه روزبهروز اهمیت بیشتری پیدا میكند.
شاید در گذشته ترجمه عمدتا وجهی نخبهگرایانه داشت؛ یعنی تنها در اجتماعات علمی و فرهنگی، ترجمه به مثابه رسانهای برای مبادله پیامهای عمیق بین عدهای از نخبگان فعال در حوزه فرهنگ، هنر، علم و فناوری به آن توجه میكردند اما با گسترش مبادلات فرهنگی، ارتباطات، توسعه مهاجرتها و آمدوشدهای بین ملتها و توسعه فناوریهای مانند اینترنت و ماهواره، تلویزیون رادیو و مطبوعات، عملا هر شهروندی امروزه به نوعی نیازمند آشنایی با زبانها متعدد و لاجرم نیازمند ترجمه كردن است. امروزه با تولد شهروند جهانی، ترجمه جایگاه متفاوتی پیدا كرده است و دیگر از مرزهای محدود تلقیهای نخبه گرایانه از ترجمه عبور كرده و به یك نیاز فراگیر در زندگی اجتماعی تبدیل شدهاست.
هیچ جامعهای نمیتواند بهصورت تافتهای جدابافته یا جزیرهای دورافتاده به حیات خود ادامه دهد و به همین دلیل داشتن پیوندها، تعاملات و ارتباطات میان فرهنگها برای مبادله پیامهای عمیق، یك نیاز حیاتی برای همه جوامع بشری است. نهاد ترجمه پاسخگوی بخشی از این نیاز است؛ نهادهای دیگری نیز هستند كه در پاسخ بهاین نیاز شركت دارند اما بدون تردید، ترجمه یكی از مهمترین آنها است. با توجه به این رویكرد كه من ترجمه را یك نهاد اجتماعی میدانم، ضرورت دارد كه درباره آن به مثابه یك ابژه مطالعاتی به نحو عمیقتری بیندیشیم.
یكی از كاستیهایی كه در زمینه ترجمه در جامعه ایران وجود دارد، این است كه اگرچه خوشبختانه اقدام به ترجمه آثار و متون از زبانهای مختلف كردهایم اما كمتر درباره ترجمه به مثابه نوعی پدیده فرهنگی و اجتماعی یا آنگونه كه گفتم، به مثابه یك نهاد اجتماعی به تجزیه و تحلیل و بررسیهای عمیق علمی جامعهشناسانه و انسانشناسانه مبادرت ورزیدهایم.
اگرچه جامعه همواره باید از خادمان حوزههای علمی و فرهنگی حمایت و ستایش كند اما تشویق مترجمان، هدفی متعالیتر را نیز دنبال میكند و آن توجه به اهمیت، ابعاد، كاركردها و نقشهای ترجمه و توجه به مشكلات، تحولات و چالشهای آن در جامعه است. به ندرت درباره ترجمه و بهویژه درباره ترجمه از دیدگاه جامعهشناسی سخن گفته میشود. آیین تقدیر از مترجمان شاید زمینهساز فراهم ساختن بستر اجتماعی و فرهنگی برای قرار دادن ترجمه به مثابه نهاد اجتماعی در دستور كار مطالعه علوم اجتماعی در ایران باشد.
با توجه به این امر كه علوم انسانی و اجتماعی بیش از شاخههای دیگر با ترجمه سروكار دارند، لازم است كه برای ارزیابی وضعیت این علوم در جامعه ایران ما به بررسی ترجمه متون علوم اجتماعی و پدیده ترجمه در اجتماع علمی ایران بپردازیم.
باید به این نكته توجه داشته باشیم كه ترجمه به مثابه پدیده اجتماعی، یك ابژه مطالعاتی مهم در علوم اجتماعی است. برای اینكه بتوانیم ترجمه را به مثابه یك نهاد اجتماعی، در دستور كار علوم اجتماعی قرار دهیم، ابعاد گستردهای وجود دارد كه میتوان به آنها توجه كرد. من فهرستوار به برخی از این اشاره میكنم.
مسائل زیادی وجود دارد كه انسان شناسان، بهویژه انسانشناسان زبان، میتوانند در مطالعه ترجمه، به آن توجه كنند؛ برای مثال زبان فارسی كه در پنجاه سال گذشته تحت تاثیر پدیده ترجمه، توسعه و تحول كرده است؛ همچنین تحولات در حوزه زبان فارسی چه تاثیر بر انگارهها و الگوهای فرهنگی جامعه ایران به جای نهاده است. علاوه بر این با توجه به توسعه صنعت ترجمه میتوان گفت كه مترجمان بهعنوان یك گروه اجتماعی، قابل مطالعه هستند. مراد من از انسانشناسی ترجمه، توجه به نسبت بین فرهنگ و ترجمه است.
همچنین در مساله زبانهای اجتماعی، جامعهشناسی زبان، انسانشناسی زبان و زبانشناسی اجتماعی و مباحث مربوط به مطالعه روابط فرهنگی بین ملتها، میتوان به ترجمه و نقش و كاركردهای آن توجه كرد.
برای شناخت ابعاد گسترده پدیده ترجمه، نیازمند گفتوگوهای بیشتری هستیم تا بتوانیم ترجمه به مثابه یك ابژه مطالعاتی را بهتر بشناسیم. در زمینه شناخت ترجمه از دیدگاه علوم اجتماعی، هنوز در ابتدای راه هستیم؛ شاید درستتر این باشد كه بگوییم، ما هنوز راهی را آغاز نكردهایم. آنچه بهطور خلاصه میتوان گفت این است كه ترجمه دارای فرایند، كاركردها، تاثیرات و همبستگیها و همپیوندیهای عمیقی با بستر جامعه است. ما تاكنون كمتر این ابعاد ترجمه در ایران را كاویده و اندیشیدهایم.
منبع: روزنامه اعتماد ملی