اطلاعیه

Collapse
هیچ اطلاعیه ای هنوز ایجاد نشده است .

سخني درباره ترجمه متون قديمي

Collapse
X
 
  • فیلتر
  • زمان
  • نمایش
پاک کردن همه
new posts

  • سخني درباره ترجمه متون قديمي

    سخني درباره ترجمه متون قديمي


    بحث دربارة انتخاب زبان مناسب براي متون قديمي (يا متوني با موضوع مربوط به دوران قديم) از ديرباز ميان مترجمان ادبي مطرح بوده است. در اين باره بطورکلي دوعقيده را مي‌توان از هم باز شناخت

    گروهي عقيده دارند مترجم که اهل اين زمانه است براي مردم اين زمانه ترجمه مي‌کند ولاجرم بايد هر متني، از جمله متون قديمي را هم به زبان فارسي امروزي برگرداند. چون مخاطبان او به اين زبان مي‌گويند ومي‌نويسند و اين زبان را به آساني درمي‌يابند.گروهي ديگر بر اين عقيده‌اند که زبان ترجمه درمتون قديمي با توجه به زمان و فضا و حال وهوا و ماهيت شخصيت‌ها و رويدادها بايد زباني متفاوت با زبان امروزي باشد. بديهي است که منظور اين گروه آن نيست که ما مثلا براي ترجمة تراژدي‌هاي يوناني که متعلق به دوهزار وپانصد سال پيش است، به سراغ زبان فارسي همزمان با اين نوشته‌ها برويم. اين کار نه ميسر است و نه مناسب و درواقع گزينش چنان زباني نفي اولين هدف ترجمه است. چون ما متني را از زباني که مخاطب با آن آشنا نيست به زباني ديگر که باز براي او ناشناخته است برمي‌گردانيم و اين سودي به همزبانان ما نمي‌رساند. استفاده از واژه‌هاي متروکي که در اين هزار سال به‌ندرت مورد استفاده بوده و بيشتر به زبان باستان تعلق دارد ترجمه را از دسترس خوانندگان امروزي دور مي‌کند. پس بايد راه ديگري بجوييم.
    من بر اين عقيده‌ام که چون شخصيت‌ها و رويدادها و باورها و سخناني که در اين‌گونه متون مي‌يابيم تفاوتي عظيم با هر چيز امروزي دارد، توصيف آن شخصيت‌ها و بازآفريني ديالوگ‌هاي ايشان با زباني کاملا امروزي از شکوه و اصالت آن‌ها و نيز از توان تاثيرگذاري آنها مي‌کاهد. همچنين معتقدم نويسنده و مترجم در هرزمان گنجينه‌اي سرشار دراختيار دارد -يا بايد داشته باشد- که مي‌تواند بنا بر موقعيت از آن سود جويد. آنچه زبان معيار مي‌نامند براي من معناي چندان روشني ندارد. چون در هر زمان مشخص افراد وگروههاي اجتماعي گوناگون هريک اين زبان را به‌گونه‌اي بس متفاوت با ديگري به‌کار مي‌گيرند. علاوه‌براين، در ادبيات ما ناچاريم قلمرو زبان را بسيار گسترده‌تر بگيريم. بسياري از متون ادبي نياز به واژگاني بس گسترده‌تر از اين زبان روزمره دارند.

    شايداغلب ما برخي نمايشنامه‌ها و فيلم‌هاي تاريخي تلويزيوني را ديده باشيم که همين زبان امروزي را به‌ شکل مکتوب آن در دهان شخصيت‌ها مي‌گذارند و تصورمي‌کنند که شنونده يا بيننده بدين تربيت در فضاي دوران قديم، مثلا دوران بني‌اميه قرار مي‌گيرد. حاصل اين کار متاسفانه چيزي مضحک و باورنکردني مي‌شود. البته برخي کارگردانان و فيلمنامه‌نويسان داشته‌ايم که با انتخاب زبان مناسب بر تاثير و اصالت روايت بسيار افزوده‌اند(?).

    راهي که من در ترجمة اورستيا و سالومه و زنان تروا در پيش گرفته‌ام گزينش، يا اگر بشود گفت ابداع زباني است که به شيوة گفتار و نوشتار قديم نزديک مي‌شود و از واژه‌ها و شيوة بيان آن زبان سود مي‌جويد، اما نه تا آن حد که فهم مطلب براي خوانندة امروزي دشوار يا حتي ناممکن شود. تراژدي‌هاي يونان چندان ژرف‌نگرانه و چندان سرشار از معني و احساس وعاطفه است که هنوز هم بي‌ترديد برخواننده تاثير مي‌نهد و او را درمصائب و شاديهاي قهرمانان شريک مي‌کند. اما زبان در اين ترژادي‌ها اهميت اساسي دارد. ما چگونه مي‌توانيم کمان آپولون و جوشن آخيلس و ارابة زئوس را با واژگاني امروزي توصيف کنيم؟ چگونه مي‌توانيم رجز‌خواني و نبرد دو پهلوان جنگ تروا را جز با زباني که واژه‌هايش را از متني چون شاهنامه وام‌ گرفته‌ايم بيان کنيم؟ به اين قطعه از الاهگان انتقام که سومين تراژدي از تريلوژي اورستيا است توجه کنيد:

    آپولون :
    دور شويد! بر اين درگاه بيش از اين مپاييد.
    که اين معبد بينايي را به ظلمت مي آلاييد.
    هان، دور شويد، زان پيشتر که ماري سيمگون از کمان زرين من به‌پرواز در آيد
    وزخمي چنان ژرف در سينه‌تان بگشايد
    که هرخونابه قيرگون که از رگان آدميان مکيده‌ايد
    از اندرونة تاريکتان برون آيد.
    نه، اين خاک جايگاه شما نيست و اين معبد شما را پذيرا نيست
    جايگاه شما آنجاست که سرها به تبر مي‌اندازند
    و چشم از چشمخانه بيرون مي‌آرند
    به تيغي تيز گلو را مي‌شکافند و سنگ بر مردمان مي‌بارند
    آنجا که يک به يک اندام از پيکر آدمي باز مي‌کنند
    کودکان نرينه را خا... بر سنگ مي‌فشارند
    وفرياد از استخوانهاي غلتان درغبار برمي‌آرند
    آري آنجاست که سفره سور مي‌گسترانيد
    و آسمان را در سور خود به‌سوگ مي‌نشانيد
    دور شويد که جايگاه شما کنام ديوان وددان است
    و اين معبد بخشايش را با نفس‌هاتان به گند مي‌کشانيد
    دور شويد ‌اي پريشان رمة بي‌شبان
    که نه درخور مهر خدايان و نه سزاوار عشق ديوانيد.



    براستي نمي‌توانم تصور کنم که بيان اين سخنان رعب‌انگيز و استوار و درعين‌حال شيوا، بازبان رايج امروز چه تاثيري بر خواننده مي‌نهاد. شما خود يک‌بار اين نوشته را با زباني امروزي باز بنويسيد و تاثير آن ر ا با نوشتة من بسنجيد.
    نکتة مهم در اين متن اين است که اين زبان درعين‌حال‌که از زبان متداول امروز فاصله گرفته چنان نيست که خوانندة امروزي آن را درنيابد. دوستاني که اين ترجمه را خوانده‌اند بي‌گمان متوجه شده‌اند که در آن بسامد واژه‌هاي فارسي بسيار زياد است ومن صادقانه مي‌گويم که در اين کار تعمدي نداشته‌ام، بلکه خود متن چنان بوده که مرا به‌سوي اين واژه‌ها کشانده است. آيا خواننده متن را با اين زبان بهتر باور مي‌کند، يا با زبان متداول روزمره؟

    در ترجمة انگليسي اين متون شيوه‌هاي مختلف مي‌بينيم. گيلبرت موري که از بزرگترين مترجمان تراژدي‌هاست، درترجمه زباني قديمي‌وار و شعرگون و حتي آراسته به قافيه انتخاب کرده، برخي مترجمان ديگر مثل فيليپ ولاکات (چاپ پنگوئن) زباني ساده‌تر، اما درهرحال قديمي‌وار و شعرگون برگزيده‌اند. در ترجمة ايلياد رابرت فيتزجرالد (چاپ آکسفورد) و ريچموند لاتيمور (چاپ دانشگاه شيکاگو) و استانلي لومباردو (چاپ دانشگاه کانزاس) زباني قديمي‌وار وشعرگون برگزيده‌اند، اما اي. و. ريو (چاپ پنگوئن) اين متن را با زباني کم وبيش امروزي ترجمه کرده است. اما مي‌دانيم که در زبان انگليسي اين تفاوت به اندازة زبان فارسي محسوس نيست.

    ما در زبان فارسي بايد دايره زبان امروزي را وسيع‌تر بگيريم. خوانندة امروزي ما هم سعدي و حافظ و فردوسي را مي‌خواند و مي‌فهمد و هم نادرپور و آتشي و فروغ را. درعين‌حال همين خواننده شعر شاملو واخوان را که سرشار از واژه‌ها و شيوة بيان قديمي است نيز مي خواند و درمي‌يابد.

    جدا از اين واقعيت، استفاده از اين زبان من
    حصر به ترجمه نيست. بهرام بيضايي که من از پهلوان‌اکبر مي‌ميرد تا امروز خوانندة مشتاق نمايشنامه‌ها وفيلم‌نامه‌هايش بوده‌ام، در نمايشنامه‌هاي تاريخي خود از چنين زباني سود مي‌جويد و بي‌گمان يکي از لذت‌هاي خواننده در مطالعة آثار بيضايي خواندن اين زبان است. همچنين زبان قديمي‌وار يکليا وتنهايي او اثر تقي مدرسي، که مستقيما از زبان کتاب مقدس گرفته شده به‌نظر من يکي از عوامل مهم در تاثيرگذاري اين داستان زيبا بوده و هست. هوشنگ گلشيري در داستان زنده بردار کردن ... زباني قديمي، همپاية زبان بيهقي برمي‌گزيند و در شازده احتجاب زباني قاجاري. رضا جولايي نيز در برخي کارهاي خود به زيبايي از زبان قاجار سود مي‌جويد. محمود دولت‌آبادي در کليدر بسياري ازويژگي‌هاي زبان بيهقي را با ظرائف زبان امروز خراسان در هم مي‌آميزد. مي‌توان نامهاي ديگري نيز به اين فهرست افزود.

    پس نبايد محدودة زبان را چنان تنگ بگيريم که گويي خوانندة امروز با ديدن يک يا چند واژة يا اصطلاح قديمي از متن مي‌رمد يا آن را در نمي‌يابد و متن ترجمه به سبب وجود چند واژه، متني پرتکلف مي‌شود. همگان مي‌پذيرند که ترجمه عرصه‌اي است که مي‌توانيم در آن قدرت زبان فارسي را بسنجيم. در ترجمه، ما در مقابل واژه‌ها و اصطلاحات وشيوه‌هاي بياني خاص در زبان مبدأ، مي‌کوشيم گنجينة زبان خود را بگشاييم و از ميان امکانات گوناگون آنچه را که مناسب است برگزينيم. مترجم بايد دستش در گزينش اين امکانات باز باشد. عرصه گزينش او را نبايد به همين محدودة زبان روزمره (که درجاي خود بسيار غني و کارساز نيز هست) محدود کنيم. زيرا ما در ترجمة ادبي فقط با يک نوع متن روبرو نيستيم. چگونه مي‌توانيم اين تنوع را ناديده بگيريم و هرچه را که به دستمان مي‌دهند به يک قالب بزنيم؟ بديهي است که در اين گزينش ذوق سليم مترجم و دانش زباني او تاثيري قاطع دارد. اوست که بايد تعيين کند چه واژه‌اي برگزيند که خوانندة امروزي اگرهم با آن آشنا نيست با کمترين جستجو در فرهنگ‌ها به آن دست يابد. ومن اين جستجو را سودمند مي‌دانم. براستي چه اشکالي دارد که خواننده با واژه‌هاي زيبا و کارسازي که به دليل کژسليقگي منشيان دوران صفوي وقاجار از رده خارج شده‌اند آشنا بشود و بر امکانات زباني خود بيفزايد؟ ترجمه از آنجا که زبان را پيوسته به هماوردجويي با زباني ديگر مي‌کشد، بهترين عرصه است براي کشف توانايي‌هاي موجود و نيز امکانات از ‌ياد‌رفته‌اي که بي‌دانشي يا کاهلي منشيان و نويسندگان درطول چند قرن ما را از آنها محروم کرده‌ است. اين هرگز به معناي کهنه‌گرايي نيست. اين کاري است که به غناي زبان کمک مي‌کند. البته مشروط به آن که کار را از تناسب بيرون نکنيم و قصدمان تلاش بي‌ثمر براي زنده کردن زبان باستان نباشد.
    در مورد ترجمه سالومه که آقاي خزاعي‌فر در شماره پيشين مترجم به آن اشاره کرده‌اند نيز همين حکم صادق است. اين نمايشنامه اگرچه درقرن نوزدهم نوشته شده، اصل داستان آن از داستانهاي «عهد جديد،کتاب مقدس»است و شخصيت‌ها و گفتار و کردار ايشان به جهاني بس متفاوت با جهان ما تعلق دارد. ترديد ندارم که وايلد در نوشتن اين نمايشنامه به زبان کتاب مقدس چشم داشته، وشاهد من بسياري از قطعات سالومه است که شباهت کامل به سرودهاي کتاب مقدس دارد. از جمله سخنان سالومه خطاب به يحيي که ما را به ياد غزل غزل‌هاي سليمان مي‌اندازد. زبان فارسي سالومه نيز چيزي است بينابين زبان متون فارسي قديمي و زبان کتاب مقدس.
    اما استفاده از زباني که توصيف کردم، الزاماتي نيز به همراه دارد. نخست آن که اين زبان بايد يکدست باشد. يعني اگر زباني قديمي‌وار برمي‌گزينيم ديگر از واژه‌هاي باب روز خودمان اجتناب کنيم. ديگر آن که در نمايشنامه‌ها يا تراژدي‌ها و نيز در ساير متون قديمي تفکيک وتمايز ميان زبان شخصيت‌ها رسم نبوده، تا آنجا که مي‌دانم اين تمايز ميان زبان گفتار ازنمايشنامه‌هاي رنسانس آغاز شد. در تراژدي‌ها شخصيت‌ها هريک محملي هستند براي اداي مطلب نويسنده. او پيام خود را از زبان اين شخصيت‌ها بيان مي‌کند و زياد نگران آن نيست که هويت شخصيت با آنچه مي‌گويد تعارض دارد يا ندارد. بدين‌سان است که مثلا در تراژدي آگاممنون نمايشنامه با سخنان استوار و بسيار شيواي سرباز ديدبان کاخ آغاز مي‌شود، يا مثلا در مدئا اثر ائوريپيدس در آغاز نمايشنامه سخناني بس حکمت‌آميز از زبان دايه مي‌شنويم، يا همسرايان که اغلب از مردم عادي شهر هستند مهم‌ترين پيامهاي تراژدي را با شيواترين و موثرترين کلمات بيان مي کنند. از اين روست که در سالومه نيز نيازي به تفکيک زبان ميان شخصيت‌ها احساس نمي‌شود.

    اين خلاصه‌اي است از آنچه در مورد زبان ترجمة متون قديمي مي‌توان گفت و اميدوارم ساير مترجمان وصاحب‌نظران عقيده خود را در اين مورد بيان کنند. بديهي است که خواننده با مطالعة اين‌گونه ترجمه‌ها بهتر مي‌تواند درباره چندوچون اين شيوه ترجمه و محدوده گزينش واژگاني که من روا مي‌بينم داوري کند.




    نويسنده : عبداله کوثري
    منبع : فصلنامه علمي و فرهنگي
    Make love ...not war
صبر کنید ..
X