علی عصاران
آنچه نوشتهام هر چند زشت و نفرتانگیز باشد اندیشه رمان و کاری که صرف آن میکنم، برای من بدبخت، من نویسنده، ارزندهترین چیزیست که در دنیا وجود دارد...
فئودور داستایوفسکی
بیشک داستایوفسکی یکی از بزرگترین نویسندههای جهان به شمار میآید. کمتر نویسندهای در روسیه میتواند هماورد او باشد. گرچه برخی تورگنیف را بزرگترین نویسنده میدانند، عدهای تولستوی را، چخوف، گورکی و...
روسیه آنقدر نویسنده بزرگ و درجه یک دارد که هرکدام می تواند این عنوان را بدست بیاورد. از گوگول و پوشکین که بگذریم (چون این دو نفر طلایه داران ادبیات روسیه اند) بقیه را می توان بر اساس آثارشان بررسی کرد. دفاع از داستایوفسکی و آثارش در این مقاله نمی گنجد. کسی که بحث در مورد هر کتابش صفحهها جای خواهد گرفت. در این مقاله به معرفی آثار ترجمه شده از داستایوفسکی، و در حد دانش خود به این ترجمهها میپردازیم. البته وقتی به اسامی اساتید بزرگی مانند محمد قاضی، سروش حبیبی، مهری آهی، مشفق همدانی، ابراهیم یونسی، علی اصغر خبره زاده ودیگران بر می خوریم، خود را کوچکتر از آن درمی یابیم که صحبتی کنیم. اما می شود اینطور فرض کرد که ما به عنوان خواننده، به عنوان کسی که از ترجمه هیچ نمی دانیم، در صدد قضاوتیم که کدام خوب است و کدام بهتر. بزرگان بر ما ببخشایند...
در ابتدا از ترجمه اسم خود نویسنده شروع می کنیم. می دانید که اسامی روسی جز سخت ترین اسمها از لحاظ تلفظ هستند. این هم به دلیل زبان دشوارشان است. عدهای از مترجمان به دلیل اینکه کتاب را از انگلیسی یا فرانسه ترجمه کردهاند، اسم نویسنده را داستایوسکی نوشته اند. اسمی که از تلفظ انگلیسی برخاسته است. اما نام درست و روسی فئودور، داستایفسکی است. البته در این زمینه استثناهایی هم وجود دارد. مثلا در ترجمه نیه توچکا از محمد قاضی، که از زبان انگلیسی است، ما به اسم داستایفسکی بر می خوریم. اما در کتاب ابله به ترجمه سروش حبیبی، که از زبان اصلی یعنی روسی برگردانشده، نام نویسنده داستایوسکی است. یعنی دقیقا بر عکس. دلیل را باید از خود نویسنده پرسید. آیا ترجمه درست نام نویسنده، دلیلی بر ترجمه خوب است؟ اگر دقیق نگاه کنیم، آری.
اولین کتابی که از داستایوفسکی به زبان فارسی ترجمه شد، کتاب آزردگان او بود. در سال1327. ترجمه به دست مرد توانمندی صورت گرفته بود، مشفق همدانی که بی شک کتاب دوستان مدیون اویند. چون با ترجمه این کتاب بود که داستایوفسکی به ایرانیان معرفی شد و دیگر مترجمان هم به سوی شاهکارهای او شتافتند. کتاب بعد از پنج سال تجدید چاپ شد. این برای کتابی که کسی آثار نویسندهاش را تا به حال نخوانده بود، موفقیت بزرگی بود و از مهمتر اینکه شاهکارهای او در راه بودند. ترجمه عالی بود. این نظر من نیست. نظر بسیاری از منتقدین آن زمان از جمله سعید نفیسی، کریم کشاورز و... است. نفیسی ترجمه او را "ساده و روان و از هر حیث دلنشین" خواند. کشاورز هم "سلیس و روان وفصیح" دانسته بود. ترجمه از فرانسه بود. اما آنقدر شیرین، که گویی از روسی ترجمه شده بود. همدانی به دیگر کتابهای داستایوفسکی پرداخت. اکثر کتابهای معروف او را ترجمه کرد و میراثی جاودان از خود بر جای گذاشت. ابله را در سال 1333 و برادران کارامازوف را در سال 1335 ترجمه کرد. تنها ایرادی که می توان به کار او گرفت این بود که عجله ای بسیار درترجمه این کتب داشت. کتابهایی که نیازمند وقت بیشتری بود و این تنها دلیلی است که می توان ترجمههای بسیار بهتری را از این کتابها به غیر از همدانی یافت.
در عرض بیست سال تقریبا همهی کتابهای او به فارسی ترجمه شد. اکثر مترجمهای بزرگ آن زمان در صدد بودند که گوی سبقت را بربایند و اثر بهتری بیافرینند. پرویز داریوش در سال 1335 خانم صاحبخانه را به فارسی برگرداند. کتابی که به هیچ عنوان در حد نویسندهای مانند داستایوفسکی نبود و ترجمه هم به طبع چیزی در خور توجه نبود. کتابی که در عرض سی سال تنها سه بار تجدید چاپ شد. که آن هم به خاطر نام داستایوفسکی بود. تنها کتابی هم بود که پرویز داریوش، این مترجم توانا، از داستایوفسکی ترجمه کرد.
بیچارگان اولین کار داستایوفسکی، در سال 1337 توسط ایاز حدادی ترجمه شد. کتابی شگفت انگیز که بلینسکی منتقد معروف روس را به تحسین واداشت. ترجمه دیگری هم از این کتاب به نام تیره بختان موجود است. کاظم خلخالی و کاظم انصاری هم با نام مردم فقیر، این کتاب را به بهترین شکل به فارسی برگرداند.
خاطرات خانهی مردگان، کتابی که بعد از 10 سال داستایوفسکی را دوباره به شهرت رساند، در سال 1335 توسط محمد جعفر محجوب ترجمه شد. سالها بعد با نام خاطرات خانه اموات و ترجمه مهرداد مهرین نیز عرضه شد. آنقدر کتاب از این نویسنده بزرگ و ترجمه فارسیاشان موجود است که بررسی و حتی گفتن نامشان به درازا خواهد کشید.
علی اصغر خبره زاده در سال1334 همیشه شوهر را، و در سال 1343 جن زدگان را به فارسی بر گرداند. دو شاهکار داستایوفسکی و دو ترجمهی بسیار خوب که اگرچه از زبان روسی نبود اما جزء بهترین ترجمههای اوست.
رحمت الهی، یادداشتهای زیر زمینی را در سال1343 و نازنین و بوبوک را در سال 1345 ترجمه کرد و بسیاری از ترجمههای دیگر که همه از زبانهای غیر روسی بود. البته ممکن است ترجمه از روسی هم صورت گرفته باشد. مانند ترجمهی آلک قازاریان از کتاب خواب عموجان که نمیدانم از روسی است یا نه. دیگر ترجمههای غیر روسی از کتابهای کوچک داستایوفسکی را فقط نام میبرم تا به کتابهای برزگ او برسیم.
شبهای سپید از مرتضی مقدم، همزاد از ایرج قریب، جوان خام با دو ترجمهی جداگانه از عبد الحسین شریفیان و رضا رضایی. کودک قهرمان از رحیم اصغر زاده، یک داستان نفرت انگیز از شهلا طهماسبی که در سال 83 و که در غالب مجموعه رمانهای کوتاه ادبیات جهان عرضه شد و مجوعه داستان پولزنکوف از رضا رضایی. برخی از داستانهای کوتاهی که در بالا ذکر شد مانند نازنین و بوبوک و چند مقالهی دیگر از کتابی به نام دفتر یاد داشتهای روزانه یک نویسنده جدا ترجمه شده است. این کتاب شامل مجموعه مقالات و داستانهای نویسنده است، زمانی که در مجلههای زمان و دوران که همراه برادرش آنها را اداره می کرد، نوشته شده است. این کتاب حاوی نظرات و اندیشههای داستایوفسکی است. تنها ترجمه موجود از این کتاب به ابراهیم یونسی تعلق دارد. ترجمه از زبان انگلیسی اما کاملا دلنشین است که در سال 1370 و بسیار دیر به دست علاقهمندان داستایوفسکی رسید.
حال به سه ترجمه زیبا و جاودانه می پردازیم که بی شک جزء برترین ترجمهها هستند. دو ترجمه از زبان روسی و یکی از انگلیسی. این آثار جاودانه عبارتند از جنایت و مکافات، مهری آهی، 1351. ابله، سروش حبیبی، 1383 و برادران کارامازوف، صالح حسینی که چاپ دوم آن در سال 1368 صورت گرفت.
از جنایت و مکافات شروع می کنیم. شاهکار بی نظیر داستایوفسکی که شخصیت اول آن یعنی راسکولنیکف هنوز هم توسط نویسندگان دیگر نیز از لحاظ موقعیت و شخصیت مورد تقلید قرار می گیرد. این کتاب سبکی را ایجاد کرد به نام رمان روان شناختی. مترجم این کتاب، خانم مهری آهی، که استاد زبان و ادبیات روسی در دانشگاه تهران بود، در صدد ترجمه دیگر کتابهای داستایوفسکی نیز برآمد. اما این مجموعه گرانقدر به دلایلی عرضه نشد. این کتاب دو ترجمه دیگر هم دارد. ترجمه لاله زاری که تقریبا 15 سال قبل از آهی بود و دیگری هم ترجمه بهزاد که قابل مقایسه با این دو نیست. پس در مقایسهمان این کتاب را حذف می کنیم. ترجمه لالهزاری از زبان فرانسه است و ترجمه آهی از روسی. اما چیزی که ما در اختیار داریم ترجمه فارسی است و این است ملاک قضاوت ما. به بررسی چند جمله از این کتاب میپردازیم:
در کتاب لاله زاری بخش زیادی از توصیفات حذف شدهاست. مثلا در فصل دوم بین دو مکالمه ناستاسیا و راسکولنیکف در ترجمه لاله زاری این جمله وجود ندارد"زن چشمان خود را به او خیره کرد و گفت. " اما در ترجمه آهی وجود دارد. در صفحه 316 از کتاب لاله زاری این توصیف حذف شدهاست : حتی باید گفت که راسکولنیکف ذهنش را بر او متوقف ساخته بود. یا مثلا در فصل دوم صفحه 429 از کتاب آهی شغل خواهر راسکولنیکف پرستاری است. اما در همین قسمت از کتاب لاله زاری این شغل معلمی تلقی شده است.
نمیدانم مشکل از کجاست؟از متن فرانسه؟روسی؟یا از خود مترجم؟به شخصه ترجمه آهی را ترجیح میدهم. به چند جمله دیگر میپردازیم:
(آهی، صفحه 759): با این همه حکم نهایی درباره جنایت بیش ازآنچه انتظار می رفت سبک بود.
(لاله زاری، صفحه 384): معهذا با در نظر گرفتن جنایت حکم محکمه کمتر از آنکه تصور می رفت شدید بود.
(آهی، صفحه 523) صبحی که پس از توضیحات شوم پترپتروویچ به دونیا جان، پولخریا الکسندرونا فرا رسید برای پترپترووییچ هم روشنی فکر آورد. با کمال ناراحتی ناچار بود اعتراف کند که آنچه دیروز رخ داده بود و به نظرش دیشب حیرت آور و تا حدی محال مینمود، در حقیقت واقعیت دارد و باید آنرا امری مسلم و غیر قابل تغییر بداند.
(لاله زاری، صفحه 262) فردای آن روز که لوژین با خانومها و راسکولنیکف حرفهای خود را تمام کرد، افکارش کمی روشن شد و با کمال تاسف مجبور شد قبول کند قطع رابطهای که تا دیروز آن را باور نمیکرد، عملی است که انجام شده.
(آهی، صفحه 523) خودخواهی نیشتر خورده به سان مار سیاه تمام شب قلبش را میمکید... .
(لاله زاری، صفحه 262) دیو خود پسندی در تمام مدت شب او را آزار کرد.
قطعا تا وقتی که متن اصلی را در اختیار نداشته باشیم نمیتوانیم عدالت را اجرا کنیم، اما همانطور که قبلا هم گفتیم، با اینکه سلیقه هم حتما دخیل است، ما ترجمه فارسی را از نظر فصاحت و بلاغت بررسی میکنیم. اگر ترجمه مهری آهی در این زمینه بهتر نباشد-که هست-چون از زبان اصلی برگردانده شده امتیازی محسوب میشود که قابل چشم پوشی نیست. کاش میتوانستیم مثالهای دیگری را در این باب بیاوریم...
کتاب بعدی ابله است. با سه ترجمه مشفق همدانی درسال 1333، منوچهر بیگدلی خمسه و سر انجام ترجمه از روسی توسط سروش حبیبی که در سال 83 صورت گرفت.
من ترجمهای غیر از سروش حبیبی را نخواندهام و میدانم که بررسی بی فایده است. شاید ترجمههای دیگر بهتر باشند اما من اینگونه تصور می کنم که چون ترجمه از زبان اصلی صورت گرفته، مطمئنا موثقتر است. در تمام کتاب فقط به دو یا سه نکته برخوردم که کمی برایم عجیب بود (کتاب را دو سال پیش خواندم، گذر زمان حتما کار خود را کرده است!)
در صفحه 176 ازین کتاب واژه رسمانه بکار رفته است به جای کلمه رسمی در این جمله:"ژنرال با لحنی بسیار رسمانه سخنرانی می کرد. "و در صفحه 76 کتاب ده جمله بدون نقطه وبسیار گنگ ترجمه شده است. با این وجود نمیشود از کتابی که 1000 صفحه دارد بخاطر این اشتباهات جزئی، آنهم از نظر من بیتجربه، خرده گرفت. ترجمه جزء زیباترین ترجمههای موجود از کتابهای داستایوفسکی است. که در مدت سه ماه با تیراژ 3000 نسخه به چاپ دوم رسید. که حتما یک دلیل آن ترجمه بسیار خوب سروش حبیبی بوده است.
و آخرین کتاب هم برادران کارامازوف است.آخرین شاهکار داستایوفسکی. یکی از بهترین کتابهای قرن نوزدهم روسیه وجهان. کتابی که داستایوفسکی را به اوج شهرت رساند. کتابی که به نوعی وصیت نامهایست برای روسیه.
اولین ترجمه این کتاب مانند برخی دیگر از کتابهای داستایوفسکی از مشفق همدانی است در سال 1335. ترجمه دیگر(که به نظر من بهترین ترجمه است) از صالح حسینی است و در سال 81 هم ترجمهای از عنایت الله شکیبا پور از زبان انگلیسی به فارسی برگردانده شد. من ترجمه حسینی و همدانی را خواندهام اما ترجمه جدید را نه. شاید بر من خرده بگیرید که وقتی همه ترجمهها را نخواندهام، چطور می توانم نادیده قضاوت کنم؟ ایراد کاملا وارد است. اما وقتی می بینم که آقای حسینی برای بازبینی و ویرایش و پیرایش این اثر بسیار زحمت کشیده است، ترغیب میشوم که این کتاب را بخوانم. نه من، بلکه هر کتاب دوست دیگری هم این کار را میکند. وقتی برخی جملات را با استناد به شعرهای حافظ و شفیعی کدکنی ترجمه میکند، قانع میشوم که این ترجمه، بهترین است. به عنوان مثال به جای "این چنین شتابان به کجا میروی؟ "از "به کجا چنین شتابان؟" استفاده کرده است. یا مثلا با توجه به شعر حافظ میگوید: "گناهکار تران را مستحق کرامت میداند" به جای "بیشتر به سوی معصیت کاران کشیده میشود."
البته خود آقای حسینی هم به این اشاره می کند که از زبان واسطه ترجمه کرده، اما این ترجمه آنقدر شیرین است که این ایراد را نادیده میگیریم.
تنها کتابی که از داستایوفسکی نخواندهام تسخیرشدهگان است. کتابی که دو ترجمه از آن موجود است. ترجمه علی اصغر خبره زاده از فرانسه و ترجمه سروش حبیبی از روسی. با اختلاف زمانی چهل ساله! بدیهی است کتابی را که نخواندهام، نمیتوانم بررسی کنم یا در مورد ترجمه آن نظری بدهم. شاید وقتی دیگر...
کاش میتوانستم به کتابهایی که درباره داستایوفسکی نوشته شده هم بپردازم. کتابهای نقد آثار این نویسنده یا زندگی نامه او. اما تا همین جای کار هم بیش از فرصت خود استفاده کردهام.
منابع: مجموعه آثار داستایفسکی.
داستایفسکی، هانری تروایا، حسینعلی هروی، نیلوفر، 1369
داستایفسکی زندگی و آثار، لئونید گروسمان، دکتر سیروس سهامی، نیکا، 1370.
فلسفه داستایوفسکی، سوزان لی اندرسون، خشایار دیهیمی، طرح نو، 1385.
داستایفسکی، آندره ژید، حسن هنرمندی، زوار، 1354.
نشریه ترجمان