در سال 1367 کتاب نفیسی به نام شراب نیشابور در پاریس به چاپ رسید که مشتمل بر عکس‌های زیبایی کار شاهرخ گلستان و دستچینی از رباعیات خیام به خط نصرالله افجه‌ای، همراه با ترجمه انگلیسی آن‌ها به قلم کریم امامی‌بود. متن فارسی رباعیات همان است که در کتاب ترانه‌های خیام نوشته صادق هدایت آمده است، با این تفاوت که مترجم از صد و بیست رباعی آن فقط هفتاد رباعی را برای ترجمه دستچین کرده است.


اخیراً دوست دورافتاده‌ام شاهرخ گلستان نسخه‌ای از این کتاب خود را برای من فرستاده است و فرصتی پیش آمد که به ترجمه آقای امامی‌از ابیات خیام نگاهی بیندازم. آن‌چه در زیر به نظر خوانندگان می‌رسد، نکته‌هایی است که در ضمن خواندن این ترجمه یادداشت شده است. تصور نگارنده این است که شاید مترجم بعضی از این ملاحظات را بپسندد و احیاناً در چاپهای بعدی ترجمه خود آن‌ها را وارد کند. در این‌جا نخست متن فارسی و ترجمه انگلیسی رباعیهای مورد بحث را می‌آورم و سپس یادداشت خود را نقل می‌کنم.



1.

این بحر وجود آمده بیرون ز نهفت

کس ندانست که این گوهر تحقیق بسفت

هر کس سخنی از سر سودا گفتند

زآن روی که هست کس نمی‌داند گفت



The sea of being has emerged from hidden depths

But how, that’s a pearl of scholarship no one has pierced

Each scholar has conjectured idly on the subject,

But none can describe how the matter actually rests.



«تحقیق» در این‌جا به معنای جست و جوی حقیقت است، نه scholarship انگلیسی که به معنای دانش و پژوهش ادبی یا علمی‌است و در بیت اول ترجمه آمده است. بنابراین در بیت بعدی هم کلمه scholar -«محقق» به معنای امروزی کلمه- بجا نیست.


2.

آنان که محیط فضل و آداب شدند

در جمع کمال شمع اصحاب شدند

ره زین شب تاریک نبردند به روز

گفتند فسانه ای و در خواب شدند



Those who mastered all the scholarly disciplines

Luminating their friends with the light of their learning

They were unable to grope their way out of this dark night into daylight;

They just told a tale and fell asleep


«فضل و آداب» هم در مصرع اول این رباعی scholarly disciplines ترجمه شده است، که به معنای رشته‌های تحقیقی است- به همان معنی که گفته شد. ولی منظور شاعر باز تفکر فلسفی و آداب رسیدن به حقیقت است. به همین دلیل در مصرع بعدی هم learning –دانش یا به اصطلاح «سواد و معلومات»- درست به نظر نمی‌رسد؛ wisdom به منظور شاعر بسیار نزدیکتر خواهد بود.


3.

افسوس که بی فایده فرسوده شدیم

وز داس سپهر سرنگون سوده شدیم

دردا و ندامتا که تا چشم زدیم

نابوده به کام خویش نابود شدیم



Alas! We have been worn out in vain

Falling victim to Heaven's upside-down sickle

Woe and woe! For in a twinkling of an eye

We were annihilated, our hopes unfulfilled


ترجمه عبارت انگلیسی مربوط به«داس سپهر سرنگون» به معنای«داس سرنگون متعلق به سپهر» است و حال آنکه شاعر از سپهر سرنگون سخن می‌گوید، که مانند داسی ما را درو می‌کند. در مصرع بعد هم «کام» به معنای hopes –امیدها- ترجمه شده و معنی مصرع این است که بی آنکه امیدهایمان برآورده شده باشد، نابود شدیم. ولی «کام» در واقع به معنای دهان است، و البته توسعاً به معنای مزه خوش و آنچه دل انسان می‌خواهد، و خوشبختی بطور کلی، هم به کار می‌رود. بنابراین منظور شاعر این است که بی آنکه به کام دل زندگی کرده باشیم، نابود شدیم. به جای hopes شاید بتوان wishes یا desires آورد، و این کلمات مسلماً از نظر مترجم پوشیده نبوده اند؛ اما اگر انتخاب hopes دلیل خاصی داشته باشد، این دلیل روشن نبوده است.


4.

آنان که ز پیش رفته اند ای ساقی

در خاک غرور خفته اند ای ساقی

رو باده خور و حقیقت از من بشنو

باد است هر آنچه گفته اند ای ساقی



Those who have gone befor us, oh saki

Lie low in the fields of their vainglory, oh saki

Go on, drink wine and hear the truth from Khayyam:

Whatever they have said is nohing but hot hair


در این رباعی«غرور» به معنای اصلی آن، یعنی فریب و گمراهی آمده است، نه به معنای امروز کلمه، یعنی نخوت و خود پسندی که به vainglory ترجمه شده است. معنای عبارت انگلیسی این است که این مردگان دچار نخوت و خود پسندی بوده اند. شاعر می‌خواهد بگوید که: آن‌هایی که پیش از ما از این دنیا رفته اند سر از راز حقیقت در نیاورده اند؛ ای ساقی حقیقت را از من بشنو و باده بخور. مصرع آخر- «باد است هر آنچه گفته اند ای ساقی»- هم البته این دریافت را تائید می‌کند. این به نظر من یک مسئله جدی است، زیرا که خیام یک شاعر اخلاقی نیست که خواسته باشد کسی را از نخوت و خودپسندی و مانند اینها برحذربدارد؛ خیام یک متفکر لاادری است و مکرر می‌گوید که هیچکس پی به حقیقت نبرده است و نمی‌برد.


5.

تا دست به اتفاق بر هم نزنیم

پایی ز نشاط بر سر غم نزنیم

خیزیم و دمی‌زنیم پیش از دم صبح

کاین صبح بسی دمد که ما دم نزنیم



Unless we clap together in unison

Kicking joyously Sorrow on the head

Rising befor dawn for a last round

Many dawns will break, my friend, when we shall no longer be around


ترجمه فارسی روایت انگلیسی این است که: تا وقتی که ما با هم دست نزنیم و با نشاط لگدی به پشت غم نکوبیم و پیش از سحرگاه برنخیزیم و جام آخر را ننوشیم (یعنی اگر این کارها را نکنیم)، آن وقت صبحهای زیادی خواهد دمید و ما در میان نخواهیم بود. اما شرط و جزای این تعبیر – به اصطلاح- با هم تناسبی ندارند؛ چون روشن است که اگر همه این کارها را بکنیم، باز هم صبحهای زیادی خواهد دمید و ما در میان نخواهیم بود. بیت اول رباعی غارسی می‌گوید که تا ما با هم دست نزنیم –یا شاید دست همدیگر را نگیریم و رقصی نکنیم- نخواهیم توانست نشاطی پیدا کنیم و غم را از دل خود برانیم. جمله در این بیت تمام می‌شود. بیت دوم می‌گوید: پس بیایید پیش از دمیدن صبح نفسی بکشیم، چون از این صبحها بسیار خواهد دمید و ما در میان نخواهیم بود. «دمی‌زنیم» را شاید بشود به «جامی‌بزنیم» هم ترجمه کرد، ولی در رباعی فارسی دو بیت اول و دوم از هم جداست، و حال آنکه در ترجمه انگلیسی سه مصرع اول بصورت مقدمه قسمت آخر درآمده اند و اشکال منطقی انگلیسی هم از همین جا ناشی شده است.


6.

افسوس که نامه جوانی طی شد

وآن تازه بهار شادمانی دی شد

حالی که ورا نام جوانی گفتند

معلوم نشد که او کی آمد کی شد



Alas! The journal of my youth has all been subscribed

And the fresh greenness of my life has become grey winter

As for the state people call youth…

I don't remember how it arrived or when it ended


«طی شدن» به معنای پیچیده شدن است؛ مصرع اول رباعی فارسی می‌گوید جوانی من مانند طوماری پیچیده شد، یعنی به پایان رسید. در ترجمه انگلیسی subscribed آمده است که به معنای امضا شده، تصدیق شده و تایید شده است و مشکل بتوان معنای به پایان رسیدن را از آن گرفت. Journal هم در اصل به معنای دفتر خاطرات روزانه است که می‌تواند به معنای روزهای زندگی تعبیر شود؛ مترجم هم مسلماً این کلمه را به همین معنی بکار برده است؛ ولی از آنجا که subscribed امروز غالباً به معنای مشترک شدن نشریه (آبونمان) می‌آید و journal هم به معنای نشریه. آنچه خواننده انگلیسی عادی یا عامی‌از این بیت درمی‌یابد این است که حق اشتراک نشریه زندگی من تماماً به فروش رسیده است! اما شکی نیست که این معنی مورد نظر مترجم نبوده است.


7.

از منزل کفر تا به دین یک نفس است

وز عالم شک تا به یقین یک نفس است

این یک نفس عزیز را خود می‌دار

چون حاصل عمر ما همین یک نفس است



The states of blasphemy and belief are only one breath apart

The realms of doubt and conviction are one breath apart

Cherish this one breath with all your love

For the sum total of our life is just a breath, no more


کلمه blasphemy به معنای هتک حرمت مقدسات است، نه به معنای کفر که مفهوم مقابل ایمان و دین باشد، اگرچه blasphemy در عرف عام به «کفر گفتن» تعبیر می‌شود. اگر دین را belief ترجمه کنیم، چنان که مترجم ترجمه کرده است و درست است، کفر قاعدتاً باید به unbelief ترجمه شود؛ به هرحال blasphemy مفهوم دیگری است که منظور شاعر نبوده است.


8.

از جمله رفتگان این راه دراز

باز آمده ای کو که به ما گوید راز

هان بر سر این دو راهه از روی نیاز

چیزی نگذاری که نمی‌آیی باز



From the wayfarers of this long pilgrimage

Not a one has come back to tell us a tale

Carefull, lest you leave behind an offering

For you are not comming back to this parting of ways


بیت دوم ترجمه انگلیسی به این معنی است که: زنهار، نیازی (یعنی نذری) از خودت به جا نگذاری، چون که به این دوراهه بر نمی‌گردی. بنابراین متر جم از «روی نیاز» را به معنای «به عنوان نذر» گرفته است. این دریافت درست به نظر نمی‌رسد، دلیل آشکار آن هم این است که وقتی کسی چیزی را نیاز می‌کند دیگر برای برداشتن آن بر نمی‌گردد، و حال آنکه شاعر هشدار می‌دهد که این کار را نکن، چون برگشتنی در کار نیست. علت این برداشت نادرست روایتی است که مترجم از این بیت انتخاب کرده است که قدری مغشوش به نظر می‌رسد. اما این بیت روایت دیگری هم دارد و این است: «پس بر سر این دوراهه آز و نیاز/ تا هیچ نمانی که نمی‌آیی باز.»

روایت صادق هدایت در«ترانه‌های خیام» همان است که آقای امامی‌انتخاب کرده، ولی محمد علی فروغی آن را به صورتی که گفتیم آورده است. این روایت کما بیش متروک است، اما علت متروک شدن آن ظاهراً این بوده است که کاتبان و خوانندگان عامی‌«هیچ نمانی» را به معنای«هیچ معطل نشوی» می‌گرفته‌اند، و در نتیجه بیت به نظرشان مغشوش می‌آمده است، و آن را به صورتی که در ترجمه آقای امامی‌آمده است درآورده اند. واقعیت این است که«ماندن» به عنوان فعل متعدی و به معنای گذاشتن و به جا گذاشتن و رها کردن در ادبیات فارسی بسیار به کار رفته است و شواهدی از این کاربرد را در لغت نامه دهخدا می‌بینیم، مانند نمونه‌های زیر:

«بیازرد از بهر شاه تو را/ بماند افسر و گنج و هم گاه را» و «نه شنگل بمانم نه خاقان نه چین/ نه گردان و مردان توران زمین» از شاهنامه فردوسی، یا «تو را دربند و در زندان بماندند / مرا بیمار در گرگان بماندند» از ویس و رامین فخر گرگانی، و «دنیا را به طالبان دنیا مکانده‌ام و عقبی را به طالبان عقبی رها کرده‌ام» از تذکره الاولیا عطار.

کلمه «تا»هم در این مصرع البته به معنای زنهار و هشدار است. این کاربرد هم امروز غریب می‌نماید، ولی نمونه‌های آن در شعر فارسی فراوان است، مانند این بیت حافظ: «وقت را غنیمت دان آن قدر که بتوانی/ حاصل از حیات ای جان یک دم است تا دانی.»

اشکال دیگر روایت مشهور این بیت در کلمه «نیاز» است که چنان که اشاره شد، در ترجمه انگلیسی به معنای نذر یا مزدی که بابت دعا و تفال می‌پردازند گرفته شده است. در این روایت معلوم نمی‌شود که منظور از این «دوراهه» چیست و انسان چرا بر سر این دو راهه چیزی را نیاز می‌کند، و اگر کرد چرا باید برای برداشتن آن برگردد. این مشکل در روایت قدیم تر بیت پیش نمی‌آید. معنای ساده بیت این است که این دنیا دوراهه ای است که یک راهش آز یا حرص است و راه دیگرش نیاز یا احتیاج، و انسان در این دو راه نباید چیزی از خودش به جا بگذارد. نباید چیزی بیندوزد- چون غرض از اندوختن برداشتن است، و حال آنکه بازگشت و برداشتی در کار نخواهد بود.

نکته دیگری که این تعبیر نیاز به معنای احتیاج را تایید می‌کند این است که آز و نیاز به عنوان دو مفهوم مقابل و دو صورت از زندگی در ادبیات ما بسیار به کار رفته است، مانند دو نمونه زیر در شاهنامه:
«چه سود بسی است این چنین آز/ که از بیشتر کم نگردد نیاز» و «نگر تا نگردد به گرد تو آز/ که از آورد خشم و بیم نیاز» و موارد فراوان دیگر در آثار دیگران. بنابراین طبیعی است که خیام هم این تقابل را در رباعی خود آورده باشد، به ویژه آنکه در غیر این صورت ناچار شویم «از روی نیاز» را که قاعدتا همان «بر اثر احتیاج» است به معنای «به عنوان نیاز (نذر)» تعبیر کنیم.



9.

قومی‌متفکرند در مذهب و دین

قومی‌به گمان فتاده در راه یقین

می‌ترسم از آن که بانگ آید روزی

کای بیخبران راه نه آنست و نه این



Some are preoccupied with matters of religion

And some are beset by doubt on their course of conviction

I fear the day when a divine voice may call out

You ignorant people, true course is neither of your two ways


«متفکر بودن در» چیزی به معنای تردید کردن و متحیر شدن در آن چیز است، نه به معنای فکر کردن در باره آن، بنابراین مصرع اول این رباعی می‌گوید قومی‌در مذهب و دین تردید دارند و قومی‌هم به گمان خودشان در راه یقین «که همان مذهب و دین باشد» افتاده اند. به این ترتیب تقابل میان تردید و یقین مقدمه بیت بعدی است، و در مصرع آخر همین تقابل با کلمات آن و این بیان شده است، و در واقع بدون این مقدمه بیت دوم بی معنی می‌شود. در ترجمه انگلیسی «قومی‌متفکرند در مذهب و دین» به این معنی گرفته شده است که: قومی‌فکرشان مشغول مذهب و دین است، یا دارند درباره مسائل دینی فکر می‌کنند. مصرع دوم هم به این صورت درآمده است که قوم دیگری در راه یقین دچار تردید شده اند. بگذریم از اینکه به «به گمان افتادن» تا آنجا که نگارنده می‌داند هرگز به معنای تردید کردن نیامده است، در ترجمه انگلیسی اصولا آن تقابل لازم میان تردید و یقین وجود ندارد و از بیت دوم رباعی معنای محصلی به دست نمی‌آید.


10.

از من رمقی به سعی ساقی مانده است

وز صحبت خلق وفایی مانده است

از باده دوشین قدحی بیش نماند

از عمر ندانم که چه باقی مانده است



A last gasp remains in me thanks to the saki s care

And infidelity is all that remains in people

A mere cup remains from last night s wine

And what remains of my life,I do not know.



در مصرع دوم منظور شاعر این است که آنچه از صحبت خلق برای من باقی مانده بی وفایی آن‌هاست. درست است که fidelity در زبان انگلیسی به معنای وفاست و infidelity به معنای بی وفایی، ولی این دو کلمه به معنای دین و ایمان و بی دینی هم بسیار به کار می‌روند، و در حقیقت معنای نخستین آن‌ها همین است. بنابراین اگر قرینه روشنی خواننده را هدایت نکند، معنای مورد نظر دست کم مبهم خواهد بود. در ترجمه مترجم از آنچه در مردم باقی مانده است سخن می‌گوید، و حال آنکه منظور خیام چیزی است که از صحبت مردم برای او باقی مانده است. پس معنای ظاهری ترجمه انگلیسی این است که بی ایمانی تنها چیزی است که در مردم باقی مانده است. به عبارت دیگر، شاعر از بی وفایی مردم شکایت می‌کند و در ترجمه شعر او از بی ایمانی آن‌ها، روشن است که این با مشرب خیام سازگار نیست.


11.

این قافله عمر عجب می‌گذرد

دریاب دمی‌که با طرب می‌گذرد

ساقی غم فردای حریفان چه خوری

پیش آر پیاله که شب می‌گذرد



The caravan of life is fast on the march

Seize your moment of fun, for it is a carnival.

Oh saki, why worry over what our companions may do?

Set fort cups, for the night is on the march too.


بیت اول رباعی فارسی می‌گوید این قافله عمر دارد به سرعت می‌گذرد، پس در این گذر آن دمی‌را که با طرب همراه است باید دریافت. ترجمه انگلیسی به این معنی است که قافله عمر به سرعت می‌گذرد، پس دم را دریاب، چون که این قافله نوعی کارناوال است یعنی با طرب می‌گذرد، لازم به گفتن نیست که این برداشت هم با مشرب شاعر بدبینی مانند خیام نمی‌سازد.


12.

صبح است دمی‌با می‌گلرنگ زنیم

وین شیشه نام و ننگ بر سنگ زنیم

دست از امل دراز خود باز کشیم

در زلف دراز و دامن چنگ زنیم



Morning is here; let's finish the wine

Let's dash our bottle of shame against a rock

Let's leave our far- fetched dreams behind

To finger long tresses, and the strings of the lyre


بیت اول رباعی فارسی می‌گوید: صبح است، بیایید نفسی با شراب سرخ بکشیم، یا جرعه ای شراب سرخ بنوشیم، و نگران نام و ننگ نباشیم. نام و ننگ طبعاً دو مفهوم مقابل اند، و نظر شاعر این است که هر دو را باید مانند شیشه بر سنگ بزنیم. ترجمه انگلیسی این بیت می‌گوید، صبح است بیایید شراب را تمام کنیم و شیشه ننگ خود را روی سنگ بکوبیم. منظور از «شیشه ننگ» روشن نیست، تعبیری که از آن بر می‌آید این است که شیشه خالی شرابی که خورده ایم مایه ننگ است و باید آن را از میان ببریم. منظور شاعر البته این نبوده است.


13.

روزی است خوش و هوا نه گرم است و نه سرد

ابر از رخ گلزار همی‌شوید گرد

بلبل به زبان پهلوی با گل زرد

فریاد همی‌زند که می‌باید خورد



It s a lovely day, neither too hot nor too cold

Coulds regularly refresh the flowers in the field and the nightingale calls out in secret Pahlevi to the

Carousing time! It s carousing time!


مصرع اول بیت دوم در ترجمه انگلیسی می‌گوید که بلبل با زبان رمزی یا پنهانی پهلوی خطاب به گل زرد فریاد می‌زند که می‌باید خورد. زبان پهلوی، برخلاف زبان دری، زبان توده مردم بوده است و همه آن را می‌فهمیده اند، چنان که اشعار عامیانه را غالبا «فهلویات»می‌نامیده اند. پس شاعر می‌گوید که بلبل به زبان رسا و روشن «فریاد همی‌کند که می‌باید خورد». وانگهی، اگر زبان پهلوی زبان رمزی یا پنهانی است، بلبل قاعدتا نباید آن را فریاد کند.


14.

ای دوست بیا تا غم فردا نخوریم

وین یک دم عمر غنیمت شمریم

فردا که از این دیر کهن درگذریم

با هفت هزار سالگان سربه سریم



Come my friend. Let s forget the cares of tomorrow

And instead enjoy this moment of our life

For tomorrow when we have left this ancient abode

We shall be equal to all the seven thousand year olds!


مصرع آخر ترجمه انگلیسی می‌گوید: ما با پیران هفت هزار ساله برابر خواهیم بود، ولی منظور شاعر این است که ما با کسانی که هفت هزار سال پیش از این درگذشته اند برابر خواهیم بود، یعنی وقتی که مردیم فرقی نمی‌کند که تازه درگذشته باشیم یا هفت هزار سال پیش از این.


15.

برخیز و محور غم جهان گذران

خوش باش و دمی‌به شادمانی گذران

در طبع جهان اگر وفایی بودی

نوبت به تو خود نیامدی از دگران



Get up and forget the cares of the ephemeral world,

Enjoy yourself and spend your brief moment in fun,

For if the world were faithful by nature,

Your turn would not come before others.


بیت دوم روایت انگلیسی می‌گوید: اگر این جهان وفایی داشت، به تو پیش از دیگران (before others) نوبت نمی‌رسید. به عبارت دیگر، چون جهان بی وفاست به تو پیش از دیگران نوبت می‌دهد. واقعیت این است که نوبت ما پس از دیگران می‌رسد، و شاعر هم همین را می‌گوید: اگر جهان به دیگران وفا می‌کرد، آن‌ها زنده می‌ماندند و پس از آن‌ها نوبت زندگی به تو نمی‌رسید.


***

آقای امامی تاکنون ترجمه‌های شیرینی از چند شعر معاصر انتشار داده اند؛ لحن کلام ایشان در ترجمه شعر خیام هم ساده و دلپذیر است؛ امیدوارم مشکلات ترجمه حاضر در چاپ های بعدی این اثر رفع شود.

مجله جهان کتاب – اسفند 1375