سروش حبيبى
- سروش حبيبى
مترجم
متولد ۱۳۱۲ ، تهران
- ليسانس مهندسى مخابرات از دانشگاه تهران
- فوق ليسانس مهندسى مخابرات از آلمان
- برنده جايزه يلدا به خاطر يك عمر فعاليت فرهنگى در سال ۱۳۸۳
- مترجم بسيارى از متون معتبر جهانى در زبانهاى انگليسى، آلمانى، فرانسوى و روسى
- معروفترين آثار ترجمه شده وى عبارتند از: ژرمينال (اميل زولا) ، انفجار در كليساى جامع (الخوكارتانيه) ، انقلاب مكزيك ، جن زدگان(داستايوسكى) ،جنگ و صلح (تولستوى) ، آناكارنينا(تولستوى) ، داستان دوست من(هرمان هسه) ، شبهاى هند(آنتونيو تابوكى) ، ميدان ايتاليا (آنتونيو تابوكى)،خداحافظ گارى گوپر(رومن گارى) ،سگ سفيد (رومن گارى) ، طبل حلبى (گونترگراس) و...
نوشتن از سروش حبيبى كار بسيار دشوارى است كه به لطف سيدرضا سيدحسينى دوست صميمى و قديمى اش ميسر شد. گرچه در اين راه نبايد محبت «عبدالرحيم جعفرى» مؤسس و رئيس سابق انتشارات اميركبير را فراموش كرد. سروش حبيبى به اعتراف اغلب مترجمين كهنه كار و با سابقه، از نوادر روزگار و عجايب دوران ماست كه به قول سيدرضاسيدحسينى در حال حاضر بر قله ترجمه ادبى ايران پرچم زده است و تشنگان ادبيات معاصر اروپا را با آثار فراوان و عميق خود سيراب مى كند.
اينكه نوشتم حبيبى از نوادر روزگار ماست حرف بيراهى نيست. حبيبى كه متولد سال ۱۳۱۲ است مهندسى مخابرات خوانده و برخلاف بسيارى از زبان شناسان معاصر ايرانى تحصيلات رسمى اش هيچ ارتباطى به ترجمه ندارد. با اين حال او از معدود مترجمان صدسال اخير ايران است كه به چهارزبان مطرح روز دنيا تسلط غيرقابل انكارى دارد.
حبيبى فرانسه را بهتر از زبان مادرى اش مى شناسد و همينطور آلمانى و روسى و انگليسى را. او از آن دسته مترجمان تك زبانى نيست كه صرفاً با خواندن و دانستن يك زبان و يا حداكثر دو زبان به اولين نسخه ترجمه شده اى كه از يك اثر به زبان هاى فرنگى مى رسند، فوراً آن را به فارسى ترجمه كند و روانه بازار نشر.
بلكه برعكس. او چنانكه سيدحسينى مى گويد، پس از مواجهه با يك اثر در خور وتأمل برانگيز، ابتدا ترجمه آن را به زبان هاى مختلف مورد مطالعه و بررسى قرار مى دهد و سپس با تحقيق بسيار و فراوان درباره اغلب واژه ها، آن را ترجمه مى كند.
از همين روست كه آثار او همواره با دقت و وسواس رشك برانگيزى ترجمه شده اند و هرگز از خواندن آن خواننده ايرانى دچار ملال وخستگى نمى شود.
اهميت ترجمه هاى سروش حبيبى وقتى بيشتر برما مسجل مى شودكه بدانيم بسيارى از آثار مطرح ادبيات معاصر دنيا بويژه ادبيات روسى از زبان ديگرى غير از زبان روسى (عمدتاً فرانسه) به زبان فارسى ترجمه شده اند. چنانكه در حال حاضر چندين اثر برجسته ادبيات دوران نوين غرب وجود دارد كه نيازمند ترجمه مستقيم از زبان مبدأ به فارسى هستند وحس اين ضرورت ، ناشران با همت وبزرگ ايرانى را بر آن داشته تا به حبيبى سفارش ترجمه دوباره بسيارى از آثار بزرگ ادبيات روس را به او بدهند تا علاوه بر رسيدن به سر منشأ اثر به همراه ترجمه شيوا و شيرين حبيبى به دست علاقه مندان ايرانى برسد.
چنانچه پيش از اين آمد، حبيبى متولد سال ۱۳۱۲ است.او در تهران به دنيا آمده و در همان اوان نوجوانى تا ورود به دانشگاه با علاقه و شور فراوان زبان فرانسه را در دبيرستان آموخت و روز به روز آن را در خود بيشتر تقويت كرد. چنانكه خودش مى گويد: «تا به دانشگاه برسم فرانسه ام كامل بود و ترجمه هايم را شروع كرده بودم». با اين همه حبيبى به رغم استعداد فراوانش در امر ترجمه به دانشگاه تهران و دانشكده فنى آن رفت ومهندسى مخابرات خواند و سپس به استخدام وزارت پست و تلگراف وتلفن درآمد و با گذشت ۵ سال از كارش در مخابرات درخواست انتظار خدمتش را به وزير وقت ارسال كرد و با موافقت وزير از اين كار دست كشيد و راهى آلمان شد و مدت ۴ سال دراين كشور فوق ليسانس مخابرات خواند و زبان آلمانى اش را تكميل كرد. او سپس به ايران بازگشت و در وزارت مخابرات و اين بار در مدرسه عالى مخابرات مشغول كار شد وسمت «مسؤول دروس» را عهده دار بود و با زحمت و مشقت فراوان به اتفاق دوستانش برنامه هاى درسى و آموزشى گسترده اى را براى اين مدرسه تدارك ديد و با تعبيه مكانى مناسب تر دانشگاه مخابرات امروز را پى ريزى كردند.
او اولين ترجمه اش را در سالهاى قبل از اين ارائه كرده بود و كتاب «بيابان تاتارها» ى «دين بوتزاتى» را ترجمه كرد و از طريق انتشارات نيل روانه بازار نشر ساخت. سروش حبيبى با زبان انگليسى نيز در همان چهارسال تحصيل در رشته مهندسى مخابرات در دانشكده فنى آشنا شد و همين مدت براى او كافى بود تا بتواند استعداد خود را در زبان انگليسى با ترجمه هاى عالى اش به رخ بكشد. يكى از معروفترين كتابهاى ترجمه شده توسط او در اين سالها كتاب معروف «خداحافظ گرى كوپر» رومن گارى است. درباره رومن گارى نويسنده فرانسوى زبان بايدگفت كه تمام آنان كه سعى در ترجمه آثار او به فارسى داشته اند معترفند كه ترجمه حبيبى در شهرت اين نويسنده در زبان فارسى محسوس و غيرقابل انكار باشد. زبان رمان «خداحافظ گرى كوپر» به خاطر نوع لحن راوى آن داراى فراز و فرودهاى فراوانى است كه ترجمه اش از هر كس ساخته نيست و نيازمند تسلط مافوق تصور ما بر زبان فرانسه است. چه كنش هاى طرح شده در اين كتاب با توجه به فضاى اثر تغيير مى يابد وما با لحنى ديگر روبرو مى شويم.
درباره هنر ترجمه حبيبى، ليلى گلستان كه خود از مترجمان شاخص و طراز اول ايران حاضر است و اتفاقاً خود نيز از گارى كتاب ترجمه كرده مى گويد: «كتابهاى گارى هركدام زبان خاص خودش را دارد. شما «خداحافظ گرى كوپر» را كه با آن نثر درجه يك فارسى آقاى حبيبى ترجمه شده نمى توانيد با زندگى پيش رو مقايسه كنيد. او با موضوع نثر خاصى را انتخاب مى كند كه ترجمه آن كار هر كسى نيست. چرا كه نثر زندگى در پيش رو بسيار سهل و ممتنع است و وقتى مى خوانيد راحت جلو مى رود، در حالى كه ترجمه آن بسيار سخت است. اما اثر بايد آسان ترجمه شود و كلمات معمولى و ساده براى آن انتخاب شود كه كار بسيار دشوارى است. با اين همه سروش حبيبى استادانه از پس ترجمه برآمده است.حال آنكه من براى ترجمه اين كتاب دچار گرفتارى هاى بسيارى شدم. چه كتاب، كتاب سختى بود و من خيلى دنبال كلمه مى گشتم».
از ديگر آثار ترجمه شده توسط حبيبى در حوزه ادبيات كتاب «ميدان ايتاليا» نوشته «آنتونيو تابوكى» نويسنده معروف ومشهور ايتاليايى است. تابوكى درسال ۱۹۴۳ و در اواخر جنگ جهانى دوم در شمال ايتاليا به دنيا آمد. او پس از اتمام تحصيلات دانشگاهى به سمت استادى زبان و ادبيات پرتغالى در دانشگاه جنوا برگزيده شد.تابوكى از سال ۱۹۸۶ تا ۱۹۸۸ ميلادى رياست بنياد فرهنگى ايتاليا در پرتغال را عهده دار شد. پيامد اين مسؤوليت ترجمه و نشر آثار شاعر معاصر پرتغالى «پسوا» بود.
او يكى از نويسندگان دهه ۷۰ ايتالياست و نخستين اثر مهمش رمان كوتاه «ميدان ايتاليا» است كه با ترجمه عالى و سليس سروش حبيبى يكى از شيواترين و ماناترين آثار ايتاليايى برگشته به فارسى است.
سروش حبيبى درباره ضرورت و نقش ترجمه صحيح متون مى گويد: «مى دانيم كه زبان، ابزار تفكر است و مجموعه مفاهيم در نظامى كه دستور زبان است، با هم مربوط مى شوند». از نظر او «براى اينكه تفكر به بهترين صورت انجام پذيرد، بايد مفاهيم روشن ومشخص باشند و رابطه مفاهيم با واژه ها بايد استوار باشد. البته نه اينكه براى هر لفظى فقط يك معنا وجود داشته باشد؛ اما به عكس، براى هر مفهوم كه هرچه دقيق تر و مشخص تر باشد و راه تفكر را هموارتر خواهد كرد. بهتر است كه بيش از يك واژه استفاده نشود».
او مى گويد: «بر فرض معناى واژگان را روشن كرديم. بايد بدانيم كه دنبال كردن اين معناى روشن خود با مشكلاتى همراه است و كار نويسندگان در انتخاب شيوه بيان آسانتر است. زيرا داستان نويسى در حوزه زبان خود فكر مى كند و مى آفريند.
حبيبى با اشاره به عمر كوتاه رمان در سنت داستان سرايى ايران، مى گويد: «رمان به تعبيرى وصف روابط بسيار ويژه فرد است با محيط خود كه اجتماع است. يعنى هم فرد و هم جامعه اش در عصر ما به سرعت تحول مى يابند و در نتيجه رمان و زبان آن از تحولى سريع بركنار نيست. رمان امروز را با نثر گذشته نمى توان ترجمه كرد. براى ترجمه رمان امروز به فارسى، ناچار بايد به نرمى و شكل پذيرى نثر گذشتگان بيفزاييم، بى آنكه در ساختمان و روح آن دستور زبان دست ببريم. رابطه داستان نويسى امروز نسبت به گذشته فرق بسيار كرده است». او خاطرنشان مى كند: «در فارسى نكته اى كه كار مترجم را دشوار مى كند، نبودن جنس در زبان ماست و ارتباطها و خويشاوندى ها پنهان هستند». او ادامه مى دهد:«بعضى معتقدند كه آنچه در شعر جايز است، در نثر جايز نيست. چنانكه در تحول شعر امروز مشاهده مى كنيم قافيه و گاهى وزن نيز رفته رفته، اعتبار خود را مى بازند و بايد توجه داشت كه ارتباط تنگاتنگى كه بين يك رمان نويس و اطرافش وجود دارد، اين است كه نويسنده رمان ناگزير از استفاده از اصطلاحات مردمى سواى اصطلاحات روشنفكرانه در اثرش است. آنچه امروز مترجم يا رمان نويس انجام مى دهد، انتقال فرهنگ است وچه بسا نويسنده اى با به كارگيرى كلمات بيگانه يا مترجم با ترجمه اى كه به اغراض و اهداف شخصى ترجمه مى شود، ارتباط ملل و فرهنگ ها را از بين ببرد.
حبيبى پس از بازگشت از آلمان در سال ۱۳۴۲ و ادامه فعاليت در وزارت مخابرات آن زمان در سال ۱۳۵۳ بازنشسته شد و مدت كوتاهى پس از آن به آمريكا رفت ودر آنجا تصميم گرفت كتاب «گذر از رنج ها» را ترجمه كند و تا جلداول هم پيش رفت و وقتى متوجه شد كه مترجمى ديگر آن را در ايران ترجمه كرده است از ادامه كار منصرف شد و تصميم گرفت در آغاز پنجمين دهه از عمرش زبان روسى را فراگيرد و در اين كار چنان پيش رفته كه حالا بسيارى از آثار روسى معتبر را مردم به ترجمه حبيبى مى خواهند. چنانچه كتاب «آناكارنينا» تولستوى به ترجمه او در مدتى كمتر از يك سال سه بار تجديد چاپ شده است.
آخرين سؤال ما در پشت خط هاى تلفن تهران تا پاريس از سروش حبيبى يك سؤال كليشه اى است.
- كدام كتاب را دلتان مى خواست ترجمه كنيد و نتوانسته ايد؟
كمى فكر مى كند و چنانكه گويى با خودش حرف مى زند و مى گويد: خب خيلى،... اما كتاب كوه جادوى توماس مان را خيلى دلم مى خواست ترجمه كنم و حتى با انتشارات فرانكلين هم قرارداد بستم و يك سومش هم ترجمه شد كه متأسفانه گم شد و بعدها دكترنيك رو آن را ترجمه كرد».
حبيبى حرفهاى بسيارى دارد.حرف آخرش غم انگيز است. مى گويد: خيلى دلم مى خواهد به ايران بيايم و آنجا سرم را روى زمين بگذارم اما... دعا كنيد كه بشود! و ما از ته دل دعا مى كنيم كه اى كاش به ايران بيايد و از نزديك و چهره به چهره با او مصاحبه كنيم و سالها از ترجمه هاى بى نظيرش لذت ببريم.
منبع: روزنامه ایران-شهریور84
نظر