دکتر فرزانه فرح زاد
سید حسین حیدریان
دکتر فرزانه فرح زاد یکی از پایه گذاران اصلی کارشناسی ارشد مترجمی زبان انگلیسی است. همواره و در هر جایی که نامی از ترجمه، آموزش ترجمه و مطالعات ترجمه وجود دارد، حضور دلسوزانه او به چشم می خورد. او پایه گذار هم اندیشی های ترجمه شناسی در ایران است و در تاسیس دو کتابخانه تخصصی زحمات زیادی کشیده است. او مشوق همیشگی دانشجویان و علاقه مندان این رشته است و دفتر کوچک خود را در دانشگاه علامه محفل دانشجویان و کتابخانه علاقه مندان این رشته کرده است. آنها که او را می شناسند می دانند که زمانی گاه طولانی پس از درس ، پای تخته یا جلوی در کلاس می ایستد، وهمیشه با علاقه به هر سؤالی پاسخ می دهد.
دکتر فرزانه فرح زاد در تدوین برنامه دوره کارشناسی ارشد مترجمی انگلیسی با همکاری استادان دانشگاه علامه طباطبایی نقش مهمی داشته است و در کنار گروهی از آنها دوره مرکز علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد را نیز به مدیریت دکتر بیرجندی اداره می کند. او اعتقاد دارد تاسیس این دوره موجب ایجاد فضای جدیدی در آموزش و تحقیقات رشته مترجمی شده که یکی از نمودهای آن تاسیس گروه ( دپارتمان) مترجمی زبان انگلیسی در دانشگاه علامه طباطبایی است. این گروه با تلاش استادانی چون دکتر ملانظر، دکتر تجویدی، دکتر محمودزاده، و دکترفرح زاد در این دانشگاه به عنوان نمود استقلال رشته مترجمی تاسیس شد. او می گوید: با استقلال این گروه، در حقیقت فضای گسترده تر و غنی تری برای تحقیقات در حوزه ترجمه و آموزش این رشته فراهم شده است.
وی مدرک دکترای خود را در اسفند سال 78 در رشته ی آموزش زبان انگلیسی از همین دانشگاه گرفته است. عنوان پایان نامه ی دکترفرح زاد باز به ترجمه بر می گردد:
Interpretation and manipulation: A Post-structural Approach to Translation
ایشان تا به حال دو کتاب درسی برای این رشته نوشته است: نخستین درس های ترجمه و ترجمه ی پیشرفته؛ که اولی شاید نخستین الگوی کتاب درسی رشته ترجمه در ایران باشد و دومی از کتاب های درسی دانشگاه پیام نور است که پس از انتشار، الگویی برای بسیاری از کتابهای مترجمی دانشگاه پیام نور شد. دکتر فرح زاد همچنین مدیر گروه ترجمه شناسی انجمن زبان شناسی ایران و عضو انجمن بین المللی مطالعات ترجمه و مطالعات بین فرهنگی (IATIS=International Association of Translation and Intercultural Studies)است و مقالات متعددی از جمله در نشریه مطالعات ترجمه از ایشان به چاپ رسیده است.می خواهم یک سوال همیشگی را باز تکرار کنم، به نظر شما مطالعات ترجمه چه قدر با آموزش ترجمه و خود حرفه یا هنر ترجمه ارتباط دارد؟
روزی رشته مترجمی محدود به ترجمه از یک زبان به زبان دیگر بود اما اکنون آموزش ترجمه تنها یک زیر شاخه برای رشته نو پایی به نام مطالعات ترجمه است. در آموزش ترجمه نیاز به یک چارچوب نظری داریم. بدون چارچوب نظری هیچ چیز را نمی توان یاد داد. آن چارچوب نظری مدت ها از رشته ی زبان شناسی می آمده ولی الان آن چارچوب از رشته های دیگر هم وارد آموزش ترجمه می شود. مثلا مطالعاتی که در حوزه جامعه شناسی انجام شذه است، در مطالعات ترجمه استفاده می شود:
مبحث عرف یا هنجار(norm) ابتدا در جامعه شناسی سپس در جامعه شناسی زبان و پس از آن در ترجمه مطرح می شود و کمترین کاربرد آن در تربیت مترجم این است که در حقیقت جنبه ای از مفهوم معادل (equivalence) را در ترجمه مطرح می کند و موجب می شود هم استاد ترجمه و هم دانشجوی مترجمی شرایطی در کلاس ترجمه با استفاده از چارچوب نظری خاصی معادل از دیدگاه جامعه شناسی بررسی می شود.
مثلا در ترجمه واژه Jerusalem که قبلا به اورشلیم ترجمه می شد امروز تحت تاثیر اوضاع جامعه یا مناسبات سیاسی به بیت المقدس ترجمه می شود. در اینجا آنچه مفهوم معادل را مشخص می کند نه تعادل لفظی بلکه تاثیری است که هنجار یا عرف رایج در جامعه بر لفظ دارد.
به نظر شما ترجمه چیست؟ و مهم ترین مساله مطالعات ترجمه در دنیا کدام است؟
شاید برای تعریف ترجمه بهتر است به این بپردازیم که وقتی ترجمه می کنیم چه کارمی کنیم. ترجمه را می توانیم از دیدگاه زبانی تعریف کنیم. یعنی:"برگردان یک متن از زبانی به زبان دیگر"، و این شاید ساده ترین و بی طرفانه ترین تعریفی باشد که می توان از ترجمه داد. شما می دانید حتی به ترجمه از منظر استعاری هم نگاه کرده اند. مثلا برخی از مکاتب جدید جامعه شناسی و ادبیات پسا استعماری معتقدند که مستعمره ها خودشان را به زبان استعمارگر ترجمه می کنند. در تعریف زبانی، "برگردان" در ترجمه ضوابطی دارد که خیلی چیزها آن را تعیین می کند و بخشی از آن ضوابط، زبانی و زبانشناختی و بخش مهمی از آن، جامعه شناختی و عرفی است. ازدیدگاه زبانی بهترین تعریف همان است که نایدا ارائه می دهد. او می گوید: تعریف ترجمه بستگی به هدفی دارد که ما از ترجمه در ذهن داریم. پس ترجمه معمولا تعریف ثابت و معینی ندارد. بعضی جاها ما حتی اقتباس را هم ترجمه به حساب می آوریم.
نظر خود را درباره آموزش ترجمه در ایران مختصرا بفرمایید.
از سال 63، پس از تحولات ناشی از انقلاب اسلامی و بازگشایی دانشگاهها، آموزش ترجمه در ایران شروع شد. آن موقع این رشته با تدریس دو جلد کتاب یکی کتاب کتفورد و یکی کتاب نایدا که دومی را یکی از استادان ما_آقای دکتر صادقیان_ پس از اتمام دوره دکترای خود از آمریکا آورده بود و با دیدگاهی تا حدودی فنی نسبت به ترجمه، در ایران آغاز شد. در آن موقع دسترسی به اطلاعات مثل امروز آسان نبود: نه اینترنت وجود داشت و نه حتی نمایشگاه سالانه کتاب. کتابهایی در این باره از انتشاراتی چون راتلج در دست کسی نبود. در واقع در آن موقع به آموزش عملی ترجمه پرداخته می شد و رفته رفته دیدگاههای نظری مطرح شد و رشته مترجمی جان گرفت و با نظریه هایی که از غرب می آمد تغذیه شد و آموزش ترجمه در ایران باب شد. اما هنوز هم بسیاری از استادانی که ترجمه تدریس می کنند فکر می کنند که همان تجربه خودشان را که در اختیار دانشجو می گذارند آموزش ترجمه محسوب می شود؛ ولی این به هیچ وجه کافی نیست، زیرا این تجربه ها ممکن است پراکنده یا غیر نظام مند باشد؛ یا حداقل عرضه آن غیر نظام مند باشد که در آن صورت جنبه و ارزش آموزشی آن ها کمتر می شود. به نظر من معلم ترجمه کسی است که علاوه بر اینکه باید این تجربه ها را داشته باشد، به یک چارچوب نظری هم برای آموزش ترجمه هم نیاز دارد. در غیر این صورت، گفتن حرف های بدون اساس در مورد ترجمه آسان است ولی لزوما آموزش ترجمه به حساب نمی آید. نکته دیگر اینکه در این بیست و چند سالی که از بازگشایی سپری شده زحمت های زیادی کشیده شده. کسانی که به این رشته علاقه مند بودند به تالیف کتاب های درسی روی آوردند؛ مجله مترجم در مشهد با سختی بسیار زیادی با زحمات دکتر خزائی فر چاپ شد و خود فضای جدیدی را طی سال ها باز کرد. از سویی نقد ترجمه باب شد الان بیش از هشتاد مقاله در باب نقد ترجمه فقط در کتاب ماه فلسفه و ادبیات چاپ شده است و مشخص می کند که آموزش ترجمه در انزوا صورت نمی گیرد، بلکه در تعامل در اجتماع است و دراین تعامل مترجمان بسیاری تربیت شده اند. هر چند ممکن است هنوز هم کسانی باشند که بدون آموزش دیدن در این حرفه، ترجمه بکنند، ولی بسیاری از کسانی که الان ترجمه می کنند آموزش ترجمه دیده اند. و این نکته جالبی است. امروزه بسیاری از فارغ التحصیلان این رشته چه در مقام ویراستار و چه در مقام مترجم در موسسات انتشاراتی حتی در حوزه های ادبیات و روانشناسی کار می کنند و معمولا دانشجویان خوب این رشته بعدا جذب کارهای مرتبط می شوند.
البته در این روند راه اندازی دوره اثر گذار کارشناسی ارشد نقطه عطف دیگری بود. ارائه پایان نامه های متعدد و انتشار مجله مطالعات ترجمه و برگزاری دوره هم اندیشی و چاپ مقالات در حوزه های نظری نمود بارز پیشرفت ترجمه و مطالعات ترجمه در ایران هستند.
با توجه به نقش فارغ التحصیلان مترجمی که به آن ها اشاره کردید آیا می شود نتیجه گرفت که شما معتقدید که ترجمه باید به صورت آکادمیک و لزوما در دانشگاه صورت بگیرد؟ یا نه... در جواب آن ها که می گویند ترجمه فنی است مثل خیاطی یا رانندگی که می توان اصول آن را در جایی فرا گرفت چه می گویید؟
بله. به نظر من آموزش انتها ندارد. آموزش باید با بازآموزی توام باشد. حتی در صورتی که آن را یک فن در نظر بگیریم، خود یقینا مراحلی دارد. مثلا آن خیاطی که مثالش را زدید، می بینیم که پنجاه سال است که کت و شلوار مردانه می دوزد و یک مدل هم بیشتر بلد نیست. شاید در ابتدا شوق داشته ولی الان دیگر ندارد. ولی اگر شما برای او دائما کارگاه بگذارید و او را وارد فضاهای تازه ترکنید، ممکن است بتواند مثلا پا به پای یک خیاط ایتالیایی کت و شلوار مد روز بدوزد. پس آموزش و باز آموزی باعث می شود که مترجم پیوسته در فضاهای جدید حضور داشته باشد. درباره اینکه آیا آموزش ترجمه صرفا دانشگاهی است یا غیر دانشگاهی باید بگویم: نه لزوما. از سویی، هر چیزی که وارد فضای دانشگاهی می شود می تواند منجمد شود یعنی به تئوری تبدیل شود و می تواند از تئوری استفاده کند و در جامعه حضور مفیدتری داشته باشد. به نظر من این دومی برای ما اجباری است: ما فارغ از جامعه نمی توانیم ترجمه تدریس کنیم. یا معیارهایی را یاد دهیم که در جامعه خریداری ندارد و باعث شود مثلا کتابهای دانشجویان ما بازاری نداشته باشد. پس آموزش ترجمه می تواند آکادمیک باشد و این آکادمیک بودنش باعث می شود که مترجم دید بهتری پیدا کند. ترجمه از یک منظر تمرین است. ولی این تمرین باید هدایت یافته باشد تا نتیجه داشته باشد.
صرف نظر از دوره های کارشناسی ارشد(چون هدف در دوره های تکمیلی تنها تربیت مترجم نیست) فکر می کنید در ایران دانشگاه و محیط دانشگاهی چگونه در تربیت یک مترجم خوب موفق بوده است؟
اولین مشکلی که ما داریم این است که تعداد دانشجویان ما به دلایل مختلف زیاد است و این فقط مشکل رشته ما نیست. در نتیجه امکان انتخاب دانشجوی مترجمی به طور ویژه وجود ندارد. دانشجویان از کنکور سراسری وارد دانشگاه می شوند. البته طی دو سه سالی که انتخاب "منحصرا زبان" در کنکور باب شده است، خوشبختانه بیشتر کسانی به این رشته وارد می شوند که تصمیم خود را از قبل گرفته اند و تسلط آن ها به زبان دوم قاعدتا بیشتر است. وقتی چیزی به تولید انبوه می رسد، حفظ کردن کیفیت در آن خیلی سخت است. از سوی دیگر خلا وجود استادان مسلط هنوز به چشم می خورد. مثلا گاه معلمی سر کلاس ترجمه می رود که خودش حتی یک قطعه ترجمه چاپ شده ندارد. و یقینا او خیلی خیالی یا نظری با ترجمه برخورد می کند. و این ها همه از کنترل ما خارج است. شاید روزی تحصیل دانشگاهی در ایران صورت دیگری پیدا کند. الان خیلی ها به این رشته می آیند چون جای دیگری قبول نشده اند. ولی باز من امیدوارم وقتی می بینیم هر ترم از حدود هشتاد نفری که ما در این دانشگاه لیسانس مترجمی داریم، یکی دو نفر به طور حرفه ای به ترجمه روی می آورند و مترجمان خیلی خوبی می شوند. مضافا اینکه ده بیست نفری هم کارهای مربوط به ترجمه در شرکت ها و سازمان های دیگر پی می گیرند.
آیا فکر نمی کنید آموزش مترجم تخصصی در ایران آن طور که در بعضی کشورها متداول است راه حل مناسبی باشد، مثلا تفکیکی ترجمه تجاری، ترجمه مطبوعاتی و... از همان دوره کارشناسی درست تر نیست؟
البته موافقم. ولی همان طور که گفتم این در صورتی ممکن است که بتوانیم روی انتخاب دانشجویان کنترل داشته باشیم. از طرفی کار ترجمه در ایران هنوز خودش آن قدر تخصصی دیده نمی شود. همان طوری که بارها گفته ام روی شیشه مغازه ها می نویسند: تایپ و تکثیر و ترجمه. اگر مثلا به مشتری ترجمه در ایران بگویم من متن مربوط به رشته برق را نمی توانم ترجمه کنم، معمولا در باره من خواهد گفت: او حتما از انگلیسی سر در نمی آورد. شاخه شاخه شدن این رشته ایده آل است ولی قطعا هزینه مضاعفی را نیز می طلبد. یعنی باید معلم های دیگری تربیت شوند یا در زمینه های خاصی آموزش مضاعفی ببینند. از سویی ما آمار درستی از بازار کار در کشورمان ندازیم. که مثلا بدانیم ترجمه متون بازرگانی خریدار بیش تری دارد یا مثلا ترجمه متون فنی. ولی این شدنی است و در این صورت راه کوتاه تری را طی می کنیم و بهتر به هدف نزدیک می شویم.
فرآیند تدوین دوره های مترجمی را چگونه ارزیابی می کنید؟
در این جا برنامه ها این طور نوشته می شود که مثلا در یک دانشگاهی پیشنهاد دوره کارشناسی ارشد را می کنند و نظرات دانشگاههای دیگر نیز به وسیله پرسشنامه ها یا از طریق دیگری بررسی می شود و تعداد واحدها و اهداف دوره نوشته می شود. ولی باید بدانیم در واقع لازم نیست که این برنامه الی الابد همان صورت ثابت را داشته باشد. بلکه درس ها باید دائما تغییر کند وگرنه به روز نیست.
از سویی چون ما می خواهیم یک سیستم یکنواخت آموزشی را پیاده کنیم، سازمانی مثل سمت پیدا می شود که خصوصا در سطح کازشناسی کتاب هایی را با شمارگان بالا با سفارش دادن به استادان چاپ می کند. این درست است که دسترسی به کتاب ها آسان می شود ولی از طرفی موجب می شود که آن درس و آن محتوا راکد باقی بماند و در واقع حرکت آن کند شود. و من استاد می گویم:"این کتاب را سال ها می توانم درس دهم". خود من کتابی در سال 69 نوشتم که هنوزهم تدریس می شود. چرا؟ آیا هیچ کس دیگری هم وجود ندارد که کتاب را بنویسد؟ اما چون شرح درس یکنواخت شده و 20 سال است که یکسان است، پس این کتاب هم 20 سال به درد می خورد و تجدید چاپ می شود. تدوین شرح درس ها باید دائما دستخوش تغییر باشد، دائما باید مواد درسی جدید در آن ها بیاید، و دائما باید دیدگاه های جدید بیاید و درس ها باید به روز باشند و وقتی می گوئید ترجمه متون ادبی1، ترجمه پیشرفته1، هرکدام انگار الی الابد همان کتاب مخصوص خود را دارند. متاسفانه در ایران تدوین کتاب ها انحصاری است.
همان طور هم که انتخاب استاد هم انحصاری می شود. فرض کنید دانشگاهی می خواهد استاد استخدام کند. این کار به قدری سخت است که قابل گفتن نیست. مثلا در دانشگاه استادی داریم که سال ها در دانشگاه خودمان درس می دهد و تازه امسال رسمی شده است. این استاد دانشجوی شاگرد اول رشته لیسانس و فوق لیسانس و دانشجوی برجسته دوره دکتری بوده است. طوری که همیشه دانشجوی نمونه بوده و معرفی شده و جایزه هم گرفته است. استخدام این فرد در دانشگاه به قدری سخت بود که خدا می داند. پس وقتی اوضاع از این قرار است نتیجتا انحصاری هم می شود. مثلا شما می خواهید مجله را چاپ کنید می آیید با من مصاحبه می کنید. مگر دیگر معلم ترجمه نیست؟ چرا هست. یا وقت به شما نمی دهد یا به او دسترسی ندارید و می بینید که کل افراد مرتبط با این موضوع ظاهرا 5 یا 6 نفر بیشتر نیستند. خب این 5-6 نفر همه جا می روند. سازمان سنجش همین عده را فرا می خواند. فلان انجمن یا وزارتخانه همین افراد را می گیرد. چون این گروه دائما در حال گسترده شدن نیست. نه فقط این گروه بلکه اکثر گروههای علمی و دانشگاهی چنین هستند. درست است که وقتی آدم ها کار می کنند صاحب هویتی می شوند. اما معنی اش این نیست که دیگران از هویت خود محروم شوند. فرض کنید چند مجله پژوهشی در یک موضوع در حال انتشار باشند، آیا یک استاد می تواند یا باید برای همه مقاله ارائه دهد؟ من هم نمی توانم این همه کار کنم که به 3 مجله علمی-پژوهشی مقاله بدهم. یا مگر یک استاد می تواند این همه پایان نامه را بخواند؟
درباره مساله انحصاری شدن همان طور که گفتم چون استخدام در دانشگاه ها سخت است، عملا کارها در دست عده خاصی قرار می گیرد. این البته محاسن و معایب خود را دارد. از محاسنش این است که کارها به نحوی کنترل می شود. کاری را که ما الان داریم با کتابخانه کوچکمان می کنیم در نظر بگیرید، شاید با این کار طوری خروجی اطلاعات را در رشته کارشناسی ارشد کنترل می کنیم که چیزی زیر استاندارد به کلاس نرود. حالا بالای استاندارد هر کسی هر چه دلش خواست می تواند سر کلاس ببرد. اما عیبش هم این است که هرچه ما بخواهیم همان است. هر کتابی را هم که نخواهیم به کتابخانه اضافه شود نمی شود. و موضوع علم و مطالعه محدود می شود.
راهکارهای خود را برای بهبود ترجمه رسانه ای و مسئله ویرایش در ایران بیان کنید. تاثیر صدور گواهینامه های شایستگی ترجمه را چگونه می دانید؟
امروز حجم ترجمه های رسانه ای بسیار شده است. مطبوعات به مطالب سیاسی و خبری خود صفحات جدیدی اضافه کرده اند که معمولا شامل اخبار اینترنتی هستند که بسیاری از جوان ها یا آدم هایی که صاحب نام خاصی نیستند یا می خواهند وارد حوزه ترجمه شوند در اینترنت به خبر قابل توجهی بر می خورند یا روزنامه ای به آن ها سفارش می دهد که مثلا در باره بهداشت عمومی در اینترنت هرچه مطلب جدید پیدا کردی برای ما ترجمه کن و بیاور. و مطالب ترجمه می شود و هر روز به صورت ضمیمه وارد روزنامه ها می شود. قبلا فلان روزنامه 21 صفحه مطلب داشت و یک بخش آن هم به آگهی ها اختصاص داشت. الان در کنار یک بخش ضمیمه هم دارد. ضمیمه ورزشی، ضمیمه اقتصادی، و... این ها همه اش ترجمه می شود و نظارتی روی این ترجمه ها نیست. اما من در کل که نگاه می کنم می بینم که باز این ترجمه ها نسبت به ترجمه های 20 سال پیش بهتر است. و بی تردید وجود دوره های دانشگاهی ترجمه و نیز دوره های ویرایش روی آن تاثیر داشته است. اما اینکه این ها لزوما کیفیت خیلی خوبی داشته باشند قابل بحث است و می شود بهترشان کرد. از سویی، ترجمه رسانه ای تابع سرعت است و سرعت کیفیت کار را تا حد زیادی پایین می آورد.
گواهینامه درجه بندی شده هم فکر بدی نیست. اما در نظر بگیرید من دوستی دارم که مترجم ادبیات است و خارج از ایران زندگی می کند. ایشان 15 یا 20 سال پیش که از ایران رفت، همان وقت هم کتابهای ادبی و رمان ترجمه می کرد و بلافاصله در ایران چاپ می شد. در سفر اخیری که به ایران آمده بود به من گفت اگر کار ترجمه باشد من انجام می دهم. من به ایشان یک مقاله دادم و ترجمه کرد. و دیدم که اصلا یک جور دیگر با زبان برخورد می کند. یعنی اطلاعات امروزی ویرایش ما را ندارد. اطلاعات امروزی ترجمه ما را ندارد در صورتی که کلی آثار ادبی هم ترجمه کرده و همین الان هم کتاب اخیرش تجدید چاپ شده است. منظورم این است که وقتی گواهینامه هم بدهیم هنگامی ارزش دارد که باز دوره های باز آموزی داشته باشیم و در غیر این صورت کسی که گواهینامه می گیرد ، 10 سال بعد این گواهینامه کجاست؟ پس گواهینامه ها هم باید کنترل و با بازآموزی تمدید شود. اما مهمتر از آن این است که هر کسی که با امور کلی کاغذ و کتاب و نشر ومجله سر و کار دارد خودش یک واحد ویرایش یا بازآموزی برای کارکنانش داشته باشد.
نظر