گفتوگو با «مينو مشيری» به مناسبت انتشار «نوت بوک» ساراماگو
«مینو مشیری» نخستین مترجمی بود كه اثری از «ژوزه ساراماگو» را به فارسی برگرداند و با اقبالی كه از «كوری» شد، او را به دوستداران فارسی زبان ادبیات شناساند. این مترجم گزیدهكار ترجمه آثاری همچون «هدا گابلر» (هنریك ایبسن) «عصر بیگناهی» (ایدیث وارتن) «زندگی و زمانه مایكل ك» (جی.ام. كوتسیا) «آدلف» (بنژامن كنستان) و «ژاك قضا و قدری و ارباباش» (شاهكار دنی دیدرو) را در كارنامه دارد و در روزهای اخیر نیز دو كتاب جدید با ترجمه او به بازار عرضه شده است: «خاكستر گرم» نوشته «شاندور مارایی» مجار و «نوت بوك» نوشته ساراماگو. «نوت بوك» كه در كنار رمان «سفر فیل» از آخرین آثار چاپ شده ساراماگوست، در واقع نوشتههای این نوبلیست پرتغالی در وبلاگاش را در بر دارد. ساراماگو با جدیت و پشتكاری باورنكردنی بهطور منظم، از ۱۵ سپتامبر ۲۰۰۸ تا ۳۱ اوت ۲۰۰۹، یادداشتهایی در وبلاگاش مینویسد و درباره موضوعات گوناگون و دغدغههای سیاسی، اجتماعی و ادبیاش اظهارنظر میكند. احاطه او به مسایل روز دنیا تعجببرانگیز و در عین حال جذاب است و نگاه انساندوستانه او كه حتی برای فیلی كه در باغوحش بارسلون مجبور است روی بتون راه برود دل میسوازند، توجه و همدلی خواننده را برمیانگیزد. «نوت بوك» فرصتی برای دوستداران ساراماگوست تا بتوانند در اعماق اندیشهها و دغدغههای این نویسنده كندوكاو كنند و او را بهتر بشناسند. به بهانه چاپ ترجمه مشیری از این كتاب با این مترجم ـ كه معمولا از گفتوگو اكراه دارد و به سختی راضی به گپ و گفت مطبوعاتی میشود ـ گفتوگویی انجام دادهایم كه میخوانید.
***
خانم مشیری، اجازه بدهید بحث را با یك موضوع فرعی، اما به نظر مهم، آغاز كنیم. شما از مترجمان توانا و باتجربهای هستید كه هم انگلیسی میدانید و هم فرانسه. در كارنامهتان هم ترجمه اثری از زبان واسطه دیده نمیشود، به جز «كوری» ساراماگو و حالا «نوت بوك» او. نظر شما درباره ترجمه از زبان دوم، یا در واقع ترجمه از ترجمه، چیست و چرا طی این همه سال فقط برای ترجمه آثار ساراماگو به ترجمه از زبان واسطه اقدام كردید؟
بیتردید، ترجمه از زبان اصلی به مراتب بهتر از ترجمه اثری از زبان واسطه است. در مورد «كوری» من زبان پرتغالی نمیدانم، اما این را میدانم كه ساراماگو زبان انگلیسی را خوب میدانست و بارها در مصاحبههایش از مترجم انگلیسیاش تقدیر كرد و اذعان داشت او گاه از خودش بهتر و دقیقتر ادای دین به اندیشههایش كرده است. ترجمه انگلیسی «كوری» و همچنین «نوت بوك» رشكبرانگیز است، به گونهای كه من در حین مطالعه این دو كتاب، نمیدانستم به ساراماگو درود بفرستم یا به مترجمان توانایش احسنت بگویم. «كوری» و «نوت بوك» بوی ترجمه نمیدهند چنانكه ساراماگو آنها را به انگلیسی نوشته باشد. این دو اثر، هر یك به نوبه خود، چنان من را شیفته و مبهوت كردند كه حتی یك لحظه هم به فكرم نرسید ترجمهشان نكنم، ولو اینكه همیشه ترجیح میدهم از زبان اصلی ترجمه كنم. یك جمله در نقدی كه آقای دكتر عزتالله فولادوند بر ترجمه كوری من مرقوم داشتند این بود: «پیداست مترجم مرعوب نویسنده نیست و لحن نوشته و سطح سخن را خوب دریافته و توانسته با امانت به خواننده فارسیزبان انتقال دهد.» همین بزرگترین تشویق برای ترجمه «نوت بوك» بود كه وقتی آن را خواندم، سخت مجذوباش شدم.
در این سالها دیدهایم كه وقتی كتاب تازهای از یك نویسنده مطرح و پرفروش به زبان اصلی منتشر میشود، چندین مترجم و ناشر وارد یك ماراتن نفسگیر برای هرچه زودتر رساندن متن به بازار كتاب ایران میشوند. گاه حتی ناشر كتاب را به چند پاره تقسیم میكند و كار را به عهده چند مترجم میگذارد تا زودتر تمام شود. در اینجا دو مساله مطرح است: اول، تعدد ترجمهها از یك كتاب و دیگر، تاثیر عجله در ترجمه دقیق این آثار. ترجمه شما از «نوت بوك» با حداقل فاصله زمانی از چاپ كتاب به زبان اصلی در ایران منتشر شد و دو ترجمه دیگر این اثر هم بهزودی به بازار خواهند آمد. شما درباره این دو موضوع چه دیدگاهی دارید؟ گمان نمیكنید عجله به كارتان لطمه زده باشد؟
من كوچكترین تعصبی در مورد ترجمههای همزمان ندارم، زیرا ترجمههای اسفناك از آثار مهم ادبیات جهان یا به گفته شما از كتابی تازه از یك نویسنده مطرح زیاد دیدهام. اما بر این باورم كه ترجمه بهتر شناخته میشود و ماندگار باقی میماند، با وجود تمام كوششهای مافیای تخریبگری كه در مطبوعات به هم نان قرض میدهند یا حقارت و حسادت برخی افراد كه از روی ترحم نامشان را نمیآورم این ادعایام ثابت شده، نشده؟! به هر حال، من تكرو هستم و كار خودم را میكنم و از این باندبازیها باكی ندارم. همین. بدیهی است چند پاره كردن و تقسیم كردن اثری را پسندیده نمیدانم. خوب یا بد، ترجمه یكدست نمیشود و پرواضح است مراد و نیت از این كار فقط شتاب و فروش است. اما «نوت بوك» ترجمه انگلیسی «نوت بوك» دقیقا در آوریل سال ۲۰۱۰، یعنی یك سال و دو ماه پیش، در لندن منتشر شد. به فاصله دو هفته كتاب به من رسید. تصور نمیكنم بتوان یك سال و دو ماه را «حداقل فاصله زمانی» برای ترجمه یك كتاب ۳۷۰ صفحهای دانست. میگویید ترجمههای دیگری از همین كتاب در راهاند؟ خوب باشند. وحشتی ندارم. مگر معیار ترجمه خوب طولمدت آن است؟ تداعی شما را درك میكنم؛ وارد نیست!
زمانی كه صرف ترجمه یك اثر میشود معیار قابل قبولی برای قضاوت درباره كیفیت آن نیست. اما مثلا، در «ژاك قضا و قدری و ارباباش» دنی دیدرو با ترجمه شما، با آن حجم و دشواری متن، حتی یك غلط املایی و انشایی دیده نمیشود، در حالی كه در «نوت بوك» چند مورد خطای اینچنینی راه یافته است.
بله، میپذیرم. چند مورد خطا در هر كتابی اجتنابناپذیر است. كتاب بدون اشتباه نادر و استثنایی است. اما در این مورد شاید اشتباه از مترجم نبوده و هنگام حروفچینی پیش آمده باشد.
اشاره كردید به حجم 370 صفحهای كتاب. آیا بخشهایی بود كه در ترجمه فارسی كتاب مجبور به حذف یا تعدیل آنها بشوید؟
بله، مواردی اندك. «نوت بوك» من در قطع رقعی ۳۴۴ صفحه است، در صورتی كه كتاب اورژینال در این قطع نیست. حروفچینی فارسی موجب شده كه تعداد صفحات دو كتاب دقیقا با هم نخوانند.
حالا بپردازیم به خود كتاب. عنوان كتاب به انگلیسی «The Notebook» است كه معنای دفترچه یادداشت میدهد. شما همان عنوان «نوت بوك» را بر كتاب گذاشتهاید، در حالیكه مترجمان دیگر كتاب عناوین «دفترچه یادداشت» و «یادداشتها» را برگزیدهاند.
Notebook فقط در كتاب لغت به معنای دفترچه یادداشت هست در صورتی كه ساراماگو در همان جمله اول این كتاب مینویسد یك نوت بوك (به معنای كامپیوتر كوچك شخصی و اصطلاحی كه رایج است) به او هدیه كردهاند و همسرش از او خواسته وبلاگ بنویسد. از این روشنتر؟!
برای من بسیار جالب بود كه وسوسه اینترنت و وبلاگ حتی بزرگترین نویسندگان عصر ما را تحت تاثیر قرار داده و به این عرصه كشیده است. به نظر شما چه چیزی باعث میشود، نویسنده نامدار و پر مخاطبی چون ساراماگو به شیوههای جدید جذب مخاطب روی بیاورد و احساس كند باید اعتراضها، تاملات، مقالهها و یادداشتهایش درباره موضوعات گوناگون را با اینترنت به گوش مردم برساند؟ آیا ساراماگو احساس میكرده باید در جستوجوی مخاطب نو بود؟
ساراماگو روزنامهنگار هم بود. تصور نمیكنم كامپیوتر ابزاری ناشناخته یا به منظور جذب مخاطب برایش بود. او با مقالات، كتابها و سخنرانیهایش از پرمخاطبترین نویسندگان عصر ما بود و هست. وبلاگنویسی فقط یكی از طرق ارتباط او با مردم بود.
نظرات ساراماگو در این كتاب چپ و رادیكال است. بهگونهای كه بارها بیپرده و بسیار شجاعانه جنایتهای اسراییل علیه فلسطینیها را به باد انتقاد میگیرد. از سوءاستفاده پاپ از مذهب و تلاش كلیسا برای قدرتطلبی انتقاد میكند، به حماقتهای رییسجمهور سابق آمریكا و بیتفاوتیهای رییسجمهور جدید میپردازد و بسیاری دیگر از شخصیتها و اتفاقات سیاسی معاصر را با لحنی تند و تیز نقد میكند. با توجه به این نگاه صریح، آیا انتشار این یادداشتها در وبلاگ ساراماگو بازخوردی داشت یا با بیتفاوتی مواجه میشد؟
این سوال شما من را برآشفته میكند. آیا حتما لازم است چپ و رادیكال بود تا جنایات اسراییل علیه فلسطینیها را محكوم كرد؟ یا از ریا و قدرتطلبی كلیسای كاتولیك انتقاد كرد؟ یا به حماقتها و دروغگوییهای پایانناپذیر بوش كه جهان را به خاك و خون كشید، انتقاد كرد؟ یا فساد برلوسكونی را با آن لحن تند و تیز نقد كرد؟ ضمنا آیا متوجه طنزی نشدید كه ساراماگو در تعدادی از این نوشتههایش به كار میگیرد؟ به این موارد توجه كنید: «ماندهام كه چرا ایالات متحده كه همهچیزش آنقدر بزرگ است، چرا اغلب روسای جمهوری چنین كوچك دارد.» (ص ۱۷) «رسیدن به برزیل آسان نبود. ترك فرودگاه هم آسان نبود و... گویی بر پیشانی ما تاریخچه تروریسم بالفعل و بالقوه نقش بسته باشد و لومان بدهد.» (ص ۹۳) «امروز خبردار شدیم سگی كه اوباما قول داده بود به دخترهایش بدهد یك سگ آبی پرتغالی است. بدون شك این واقعهای موفقیتآمیز برای دیپلماسی پرتغال است و لازم است كشور ما حداكثر استفاده را برای روابط فی مابین با ایالات متحده ببرد كه اینچنین غیرمنتظره توسط نماینده مستقیم ما ـ حتی مایلم بگویم سفیر ما ـ در كاخ سفید فراهم آمده.» (ص ۱۶۳) كاربرد این نوع طنز از زهر انتقادات صریح ساراماگو اندكی میكاهد.
آیا این نگاه انتقادی رادیكال در آثار ساراماگو هم دیده میشود یا این وبلاگ به او كمك كرده تا فضایی برای اظهار نظر و موضعگیری درباره موضوعات و مسایل روز پیدا كند؟
البته این نگاه انتقادی در پیشینه ساراماگو دیده میشود. مگر «كوری» شدیدا انتقادی نیست؟ مگر مقالات متعدد او در رسانههای بینالمللی انتقادی نیستند؟ ساراماگو یك منتقد سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و ادبی است.
شما بهعنوان یك مخاطب و البته مترجم ساراماگو احساس نمیكنید كه گاهی او تا حدی گستاخانه با وقایع روبهرو میشود و در نقد سیاستها و سیاستمدارها اصطلاحا زیادهروی میكند؟ مثلا، او پاپ را با نام كوچكاش «راتسینگر» خطاب میكند، یا مردم ایتالیا را بهخاطر انتخاب دموكراتیك برلوسكنی به نخستوزیری مورد شدیدترین انتقادها قرار میدهد.
خیر، ابدا او را بیش از حد گستاخ نمیدانم. حتی فكر میكنم آنچه درباره بوش و برلوسكنی یا پاپ میگوید كافی نیست. خیر، او پاپ را با نام كوچك خطاب نمیكند. راتسینگر نام خانوادگی پاپ است و نه نام كوچكاش. شما همیشه متون را اینگونه سرسری میخوانید؟! ضمنا، ساراماگو همانگونه كه در «نوت بوك» تاكید دارد، عاشق هنر، ادبیات، موسیقی و اپرای ایتالیاست. خصلت ساراماگو اما سازشناپذیری است و در وبلاگاش هم به اظهارنظرهای دقیق و موشكافانه در مسایل امروزی جهان ما میپردازد. ساراماگو با كسی تعارف ندارد. این حق مسلم یك اندیشمند در هیات اوست.
و یك سوال درباره نثر ساراماگو. همانطور كه اغلب مخاطبان میدانند و در نوشتههای داستانی ساراماگو دیدهایم، او یك شیوه نگارش خاص دارد. از علایم سجاوندی به ندرت استفاده میكند و در جملهبندی و نثرپردازی سبك خاص خود را دارد. به نظر من رسید لحن سبك ساراماگو در «نوت بوك» با آثار دیگرش تفاوت اساسی دارد. آیا همینطور است؟
بله. اگر لحن، سبك و نثر ساراماگو در «نوت بوك» با سایر آثارش تفاوت اساسی دارد، كه دارد، به این دلیل است كه در «نوت بوك» یك رمان نمینویسد. «نوت بوك»، «كوری» نیست. در این یادداشتهای شخصیاش در وبلاگ بیتكلف و خودمانی، صریح، صادق و ساده است. حتی در متن ویرگول میگذارد، نقطه میگذارد، سر سطر میرود و پاراگراف جدیدی را آغاز میكند. اما ساراماگو چه در رمانهایش و چه در سایر نوشتارهایش و چه در «نوت بوك» همان ساراماگو باقی میماند، یعنی خلاقترین و جالبترین نویسنده عصر ماست. چه با او موافق باشید چه نباشید.
حسين جاويد
برگرفته از روزنامه شرق