اطلاعیه

Collapse
هیچ اطلاعیه ای هنوز ایجاد نشده است .

گفتگو با شهرام زرگر

Collapse
X
 
  • فیلتر
  • زمان
  • نمایش
پاک کردن همه
new posts

  • گفتگو با شهرام زرگر

    مبحث ترجمه می‌تواند در توسعه علم در کشور بسیار مهم باشد، چرا که در دنیای مدرن و با وجود وسایل ارتباطی نوین دیگر مرزها شکسته شده و لزوم آشنایی هرچه بیشتر با دستاوردهای دیگر کشورها و فرهنگ‌ها بیش از پیش حس می‌شود. با این وجود این مبحث در ایران با مشکلاتی روبروست، که این مشکلات را در گفتگوی زیر بررسی کرده‌ایم.



    گفتگو از محمد آسیابانی

    شهرام زرگر یكی از فعال‌ترین مترجم‌های نمایشنامه‌های روز دنیا و عضو هیئت علمی دانشکده سینما و تئاتر دانشگاه هنر می‌باشد. از جمله ترجمه‌های وی می‌توان به: نینوچکا اثر "بیلی وایلدر"، پابرهنه در پارک اثر "نیل سایمون"، مادر ایکاروس اثر "سام شپارد"، اتاقی در هتل پلازا اثر "نیل سایمون"، بازرس نوشته "آنتونی شفر" و... اشاره کرد.

    كتابی كه بر اساس فرهنگ یک جامعه‌ی خاص نوشته ‌می‌شود چگونه قابلیت ترجمه به یك زبان دیگر را پیدا می‌كند؟

    ابتدا باید مشخص كنیم كه چه نوع متونی مدنظر ما است؛ طبیعتا متون علمی زبانی استاندارد دارد که در همه جا قابل فهم است، مثلا ً همه جا "شتاب" را شتاب و "کنش" را کنش می‌گویند. در این راستا عده‌ای در رشته‌های مختلف علمی، در رابطه با لغات به توافق می‌رسند و فرهنگستان‌ها هم روی آن خیلی کار می‌کنند. اما در حوزه‌های دیگر به ویژه علوم انسانی بحث متفاوت است؛ در این حوزه توافقی که یک نهاد آن را به شکل یک آیین‌نامه به دیگران ارائه دهد و مترجمین خود را ملزم به اجرای آن بدانند، وجود ندارد. به همین دلیل در حوزه‌ی علوم انسانی و در زمینه‌های مردم شناسی، روانشناسی، جامعه شناسی و بویژه فلسفه كار مشكل‌تر است. در این حوزه‌ها طبیعتا می‌بایست واژه‌هایی توسط فرهنگستان پیشنهاد شود و این کار افرادی است که به دو زبان "مبدا" و "مقصد" آشنایی كامل دارند و دارای شناخت وافی روی آن حوزه‌ی خاص و دیگر حوزه‌های بینارشته‌ای هستند. این افراد باید دارای درک و دریافت، سلیقه، دانش و جسارت ساخت واژه باشند. البته امروزه بسیاری از پیشنهادهای این افراد به عنوان یک واژه‌ی متداول پذیرفته شده است، مثلا واژه‌ی "گفتمان" به جای discourse"" یك نمونه از این گونه واژه‌ها می‌باشد.
    بحث دیگر مسئله‌ی ترجمه‌ی متون ادبی است. در این حوزه سلیقه و ذوق فردی مترجم بیشتر از هر چیز دیگری در ماحصل آنچه که ترجمه نامیده می‌شود نقش خواهد داشت. در مقایسه ترجمه‌های مختلف از یک کتاب این قضیه مشهود است. به عنوان مثال ترجمه‌ی "ایلیاد" از "سعید نفیسی" و ترجمه‌ی "میر جلال الدین کزازی" را دقت کنید. وقتی به برگردان آقای کزازی نگاه می‌کنیم کاملا تاکید و استنباط ایشان را از زبان کلاسیک با کاربرد واژه‌هایی که کاملا فارسی هستند می‌بینیم در حالیکه مرحوم نفیسی با تمام علاقه‌ای که به ایران باستان داشت آنچنان اصراری به این تاکید و سره‌نویسی نداشته است. بنابراین وقتی ترجمه‌ی آقای کزازی را می‌خوانیم شاید حال و هوای بیشتری از یک اثر کلاسیک به ما منتقل می‌شود در حالیکه متن مرحوم نفیسی زود فهم‌تر و سریع‌الانتقال‌تر است.

    کدام یک از این دو برگردان وفادارتر به متن اصلی هستند؟


    ما مترجمی که یونانی کهن بداند و این متن را از زبان اصلی‌اش به فارسی ترجمه کند، نداریم و نداشتیم (كه این یك ایراد اساسی است.) گویا مرحوم نفیسی از روی ترجمه‌ی فرانسوی و دكتر كزازی از ترجمه‌ی انگلیسی آن این اثر را برگردانده‌اند؛ متون مختلفی که از آثار کلاسیک وجود دارد زمینه‌های متفاوتی با یکدیگر دارند. مثلا ترجمه فرانسوی آثار "شکسپیر" به برگردان شاعر معروفشان "ایو بونفوا" از ترجمه‌های بسیار مناسبی است که یک شاعر، شعر دراماتیک نابغه‌ی بزرگ ادبیات نمایشی را ترجمه کرده است و آقای "به‌آذین" هم نمایشنامه‌ی "هملت" را از آن نسخه برگردانده است. ولی ممکن است مترجم‌های دیگری هملت را از نسخه‌های دیگری ترجمه کنند که آن بن ِ مایه‌ی شاعرانه را ندارد. در مورد این دو اثر من به همین بسنده می‌کنم که آن حال و هوای کلاسیک از ورای ِ متن آقای کزازی بیشتر منتقل می‌شود.

    گفتید كه ترجمه در این حوزه‌ها به ذوق مترجم هم بستگی دارد، حال اگر مترجم (به هر دلیل) در زبان فارسی دست به ترکیب سازی‌هایی بزند و یا مثلا مصادر و تركیب‌هایی جعلی بسازد، یا واژه را از زبان‌های دیگر وام بگیرد، در این حالت آیا به ساختار زبان فارسی لطمه‌ای وارد می‌شود؟


    تیراژ كتاب در ایران آنقدر پایین است كه این امر بعید می‌نماید. ولی در ادبیات و علوم انسانی معمولا کمتر دیده شده است که فردی عبارتی را پیشنهاد بدهد، بسازد یا حتی جعل کند و این مصطلح بشود. شاید در استادیوم‌ها و سریال‌های "سَبُك" تلویزیونی واژه‌سازی به مراتب بیشتر پیشنهاد می‌شود. زبان معمولا خود را ترمیم می‌کند و هرجا که نیازی داشته باشد سریع به اعلام نیاز خودش پاسخ می‌دهد و یك دلیل این امر شاید این باشد كه ادیبان اصولاً با طمانینه و صبر زیادی یک واژه پیشنهاد می‌کنند، بنابراین در زمان فكر كردن آن‌ها بر یك واژه، دیگران پیشنهاد داده‌اند و چه بسا که مقبول هم افتاده است. من در ترجمه‌ی جدید خودم واژه‌ی "عد" بکار بردم. شاید شنیده باشید که مثلا می گویند: "سنگ ِ قل خورد، قل خورد عد افتاد روی ماشین من!" این در حقیقت عبارتی است که عوام از مدت‌ها قبل استفاده می‌کنند اما من در ترجمه ندیده بودم و حتی زمانی که می‌خواستم استفاده کنم املای صحیح آن را نمی‌دانستم! بعدها فهمیدم كه شكل نگارشی آن "عدل" است به معنای درست، یعنی همان چیزی که انگلیسی‌ها معادلش "just" را بکار می‌برند.
    اگر زبان آمریکایی‌ها به نسبت انگلیسی‌ها غنی‌تر شده است به این دلیل است که در قید این نبوده‌اند که ما نواده‌های "شکسپیر"، "بن‌جانسون" و ... هستیم؛ بنابراین به خودشان اجازه داده‌اند هرکجا که واژه کم آوردند، واژه سازی کنند و حتی عبارت‌هایی را در ترمینولوژی خودشان وارد کرده‌اند که انگلیسی‌ها قطعا در استفاده از آن‌ها واهمه دارند و به آن‌ها نزدیک نمی‌شوند. حتی انگلیسی‌ها از پذیرفتن واژه‌های بیگانه‌ی مستعمرات خودشان هم طفره رفتند و البته زبانی که درهایش را به روی واژه‌های جدید می‌بندد و بسته عمل می‌کند دچار مشکل می‌شود در حالیکه كلاً واژه گرفتن از زبان‌های دیگر كه گناه نیست.

    ‌پس از نظر شما این واژه گرفتن‌ها یا تركیب سازی‌ها به سود زبان مقصد می‌باشد؟


    بله ولی به شرطی که این واژه‌ها‌ سلیقه و شناخت و زمان ِ زیادِ تحقیق و پژوهش مترجم پشتش باشد و واژه‌ نامانوس و یا به اصطلاح پرت نباشد.

    نظر شما در مورد واژه‌سازی‌ فرهنگستان برای مصنوعات خارجی چیست؟ مثلا واژه‌ی "چرخبال" كه به جای "هلیکوپتر" پیشنهاد شده است.


    در ابتدا این امر ممكن است خنده‌آور باشد. زمانی كه هواپیما وارد ایران شد اكثراً به آن "ارپلن" می‌گفتند و بسیاری هم نام عربی "طیاره" را برای آن استفاده می‌کردند. احتمالا زمانی که واژه‌ی "هواپیما" پیشنهاد شد، خیلی نامانوس بود، اما امروز دیگر كاملاً این واژه جا افتاده است. به مرور یک سری اسامی آشنا شده و به اصطلاح جا می‌افتد و استفاده از آن روال معمولی پیدا می‌کند. با توجه به این مسائل، در یک دوره‌ای افراد دانشمندی این واژگان را ابداع ‌کردند و فرهنگستان از 1314 شروع به پیشنهاد واژه گزینی کرده است که تا به امروز هم ادامه دارد.
    در اولین سال‌های تاسیس فرهنگستان واژه‌ها بسیار فکر شده و سنجیده شده یافته می‌شد و سپس یک دوره‌ی امتحانی برای لغات پیشنهاد شده و مصطلح داده می‌شد- ظاهرا پنج ساله- و مثلا اگر آن واژه جا نمی‌افتاد روی آن تجدید نظر می‌کردند. افراد دیگری هم خارج از فرهنگستان واژه‌های زیادی را در حوزه‌ی علوم اجتماعی پیشنهاد داده‌اند كه مصطلح شده است مثل داریوش آشوری و امیر حسین آریانپور.
    اما می‌شود گفت که پرونده این مقوله همچنان در انتظار تجدید نظر و پیدا شدن واژه‌های مناسب‌تر است و هیچگاه بسته نخواهد شد تا لغات مناسب جایگزین لغات غلط، اما مصطلح شوند، مثلاً یكی از این لغات غلط و اشتباه كه متاسفانه بسیار مصطلح هم می‌باشد واژه‌ی "كنكاش" است، حتی چندین مورد عنوان رساله‌هایی دانشگاهی هم بوده است مثلا یك مورد آن "کنکاشی در متون نمایشی" می‌باشد. کنکاش یک واژه‌ی مغولی است كه مشورت معنا می‌دهد. کند و کاوی که مورد نظر آن رساله‌ها بود چیز دیگری است.
    در سال‌های پیش واژه‌ی "فرستی و نهستی" به جای "حضور و غیاب" در مدارس پیشنهاد شده بود، كه متاسفانه با اینكه واژه‌ی مناسبی بود، اما مصطلح نشد، همانطور كه واژه‌‌ی چرخبال هم مصطلح نشده است و فقط در تلویزیون و... استفاده می‌شود.

    شاید این مسئله برگردد به شرایط حال حاضر جامعه، یعنی در دوره‌ای كه مدام صحبت از نزدیكی فرهنگ‌ها و مسائلی از قبیل دهکده جهانی، مطرح است آیا باز هم این‌گونه واژه‌سازی كارآیی دارد؟ به هر حال مثلاً "هلیكوپتر" كه در ایران ساخته نشده تا در ایران برایش اسم تعیین كنند.


    بهتر این است که ما یک چرخبال بسازیم و اسمش را همین بگذاریم. وقتی چیزی را از هر فرهنگ دیگری می‌گیریم ناچاریم اسمش را هم قبول كنیم. آن‌ها هم اجناسی را که ما می‌سازیم به اسم خودش می‌شناسند مثلا ً آنها برای "منبت" اسم دیگری انتخاب نکرده‌اند."مینیاتور" هم که یک هنر ایرانی است اسمش فرانسوی می‌باشد.
    البته در جاهایی چون ارتش در زمان سیسماتیک شدن واژه‌های بسیاری جایگزین شدند که جواب هم دادند و متداول شدند ولی در مقولات دیگر ظاهرا واژه‌های برساخته توسط فرهنگستان با کمی تسامح به مرور همچنان جایش را به واژه‌های راحت‌تر یا حتی به واژه‌ی اولیه خودش داده است.

    گفتید كه در مقوله‌ی تئاتر و نمایش هم قرار بر واژه‌سازی است. آیا تا به حال کار خاصی در این زمینه انجام شده است؟

    حدود 6 سالی است که اساتید در فرهنگستان زبان و ادب فارسی شروع به کار و واژه گزینی كرده‌اند و من هم حدود چند ماهی است که به آن‌ها پیوسته‌ام و هر جلسه روی دو الی سه واژه کار می‌شود.

    مهمتربن این واژه‌ها كدامند؟

    آن واژه‌ها در جزوه‌های فرهنگستان در آمده است. ببینید چندین فرهنگ مختلف در فرهنگستان روبروی ما قرار دارد و روی آن‌ها کار می‌شود. البته خیلی از آن‌ها امروزه کاربردی در تئاتر ایران ندارد، مثلا جمع کردن همه دکور و ابزار صحنه در آمریکا یک رسم است در حالیکه اینجا همچین چیزی وجود ندارد. یا تفاوت‌هایی که هنوز مابین درام و تئاتر هست. اینجا ما به هر دوی این‌ها یک معنا را اطلاق می‌کنیم در حالیکه متفاوت هستند. البته بنظر من واژه‌ای که یک نفر ابداع کرده را باید به همان صورت به‌کار برد و نباید معادلی برایش درست کرد. همچنانکه «بوطیقا» را کماکان بوطیقا می‌گوییم که معرب واژه‌ی "poetic" است و البته یک قدمت شناخته شده‌ای هم از آن استنباط می‌شود.

    جالب این است که «ابوبشرمتی» که برای اولین بار فن شعر ارسطو را از زبان "سریانی" به عربی ترجمه کرد واژه بوطیقا را به جای poetic به کار برد، که بسیار درست است، چون poetic در فرهنگ یونانی کاربرد دارد و با فرهنگ عرب هیچگاه سازگاری نخواهد داشت، به جهت آنکه در یونان هنر و شعر را زیر مجموعه‌ی صنعت می‌دانستند، چیزی که در عرب همواره بر پایه‌ی ذوق و قریحه بوده است. با این وجود حتی تا زمان حاضر این ایراد را به ابوبشر متی می‌گیرند که چرا این لغت را بوطیقا آورده است.

    این از هوشمندی ابوبشرمتی است، به هر حال مهم در اینجا این است که این لغت تا به امروز متداول است.

    تفاوت بین زبان ادبی و زبان علمی چیست؟

    زبان ادبی روی خوش بیشتری به احساسات دارد اما در مورد زبان علمی این مسئله نسبت به معقولات و امور تجربه شده بیشتر مشاهده می‌شود. شما طبیعتا «صورخیال» را در حوزه‌ی زبان ادبی راحت‌تر به کار می‌برید. زبان کتب علمی باید یک زبان کاملاً روشن باشد، یعنی عدم ایجاد استنباطات متفاوت از ویژگی‌های یک زبان علمی است اما در مورد زبان ادبی این الزام وجود ندارد و اتفاقا چند وجهی بودن است که قدرت و ارزش بیشتری به آن می‌دهد. به عنوان مثال عبارت "پشت هیچستانم" را اگر شما به 10 نفر انگلیسی زبان بدهید قطعا هر کس نسبت به درک خودش ترجمه‌ی متفاوتی از آن ارائه می‌دهد، یک فیلسوف ممکن است این واژه برایش همان اتوپیا باشد، یک ادیب ممکن است تفسیر دیگری داشته باشد، جامعه شناس هم به همچنین و... به همین دلیل مسئله‌ی چند وجهی بودن یکی از خواص و اهداف زبان ادبی است.

    زبان کتب فلسفی چگونه است؟ به زبان علمی نزدیک است یا زبان ادبی؟

    زبان فلسفی نمی‌تواند از واژه‌های جعلی و بکار نرفته بهره ببرد زیرا همواره نظریات فلسفی روی دوش یک نظریه‌ی دیگر استوار است. حتی برای کوبیدن یا اصلاح یک نظریه هم باید روی زبان و واژگان آن تامل کرد و با آن کنار آمد. مثلا "نئو فرویدی‌ها" نمی‌توانند از واژگان "فروید" صرف نظر کنند و در ادامه واژگان دیگری را پیشنهاد بدهند. یا مخالفین فروید نمی‌توانند بجای عباراتی که او ابداع کرده است از واژه‌های دیگری برای مخالفت استفاده کنند. بنابراین در زمان صحبت کردن درباره‌ی فروید نمی‌توان از دایره واژگان و اسامی فرویدی تخطی و عدول کرد؛ می‌توان گفت که این گفتمان به عنوان یک گزاره‌ی دو شرطی عمل نمی‌کند. شما می‌توانید محتوا را نپذیرید اما فرم را نمی‌توانید انکار کنید.

    نظر شما در رابطه با ترجمه‌های مختلف از یک اثر در زمان‌های مختلف چیست؟


    زبان یک امر پویا است. ما امروز از خوانش برگردان "ناصرالملک" از "اتللو" لذت بایسته را نمی‌بریم اما کتابش را به عنوان اولین ترجمه‌های "شکسپیر" نگه می‌داریم. طبیعتا ترجمه‌های جدیدتر همراه خودشان یک لزومی داشته‌اند که حداقل آن می‌تواند تفاوت در دایره واژگان و نوع عبارات باشد. ما "مولیر" را در ترجمه‌های دوره‌ی ناصری و ترجمه‌های جمالزاده یک‌جور می‌خوانیم و امروزه می‌توان به نوع دیگری آن را خواند، به ویژه اینکه نظریات متفاوت دیگری هم با ترجمه‌ی جدید ارائه می‌شود.

    نظر شما راجع به عناوینی که بعضی از مترجمین خودشان برای آثار انتخاب می‌کنند چیست؟

    من با این کار مخالفتی ندارم چون خودم هم در ترجمه چند کتابی که انجام دادم با نام آن‌ها به مشکل برخوردم. کلا ممکن است که کتاب نامی داشته باشد که آن نام قابلیت برگردان به فارسی را دارا نباشد. مثلاً فیلمی ساخته شده است با نام "cacht22" و این عبارتیست که در زبان کوچه بازاری استفاده می‌شود و مثل"خط 11" گفتن ما به پیاده‌روی است و معنی کلی آن یعنی در مخمصه افتادن و درگیر شدن و كلاً گره‌ی كور می‌باشد، اما مترجم این فیلم نامش را "ماده 22 را دریاب" گذاشته است. این نام بی‌ربط نیست اما کلا معنای کاربردی "cacht22"نیست. "سالینجر" کتابی دارد بنام " catcher in the rye"، بسیاری که کتاب را نخوانده بودند نام آن را گذاشته بودند "گیرنده در چاودار"؛ آقای "احمد کریمی" این را به نام "ناطور دشت" ترجمه کرد. بعدها آقای "محمد نجفی" آن را ترجمه کرد و از همان اسم استفاده کرد. اسامی دیگری هم می‌شد استفاده کرد، همچنان که آقای "حمید میرمطهری" نام "بپای کشتگاه" را انتخاب کرد یا خود من اگر بودم نام "لولوی سر خرمن" را انتخاب می‌کردم. این نکته به نظر من غلط نیست.

    آیا این مسئله به اثر ضربه نمی‌زند؟


    معمولا کتاب شناسنامه دارد و در آخر عنوان می‌شود که این کتاب ترجمه‌ای است از فلان اثر. خود من نمایشنامه‌ای را ترجمه‌ كردم به نام "دختر یانکی". ترجمه‌ی تحت اللفظی این متن می‌شود "دختر پرچم پر ستاره آمریکا" اما من خواستم با این نامی که خودم انتخاب کردم مفهوم این عبارت را رسانده باشم.

    مهمترین مشکلات ترجمه در ایران را چه می‌دانید و چه راه کارهایی برای بهبود آن‌ها پیشنهاد می‌دهید؟

    مهمترین مشکل ترجمه در ایران چاپ نشدن آن است. البته وضع کسانی چون بنده که از بخت داشتن ناشر خوب برخوردار هستند کمی بهتر است. مشکل دیگر هم پخش نامناسب کتاب و تیراژ بسیار پایین آن است و این بزرگترین ضربه به ترجمه به خصوص در حوزه ادبیات نمایشی است.

    در مورد کمی تیراژ بعضی از کتب باید گفت که درست است که طیف خاصی از کتاب‌ها می‌تواند روی عامه مردم تاثیر بدی بگذارد، اما اینکه ما بیاییم و کتاب‌هایی که طیف خاصی از مخاطب مثل دانشجویان تئاتر یا فلسفه را دارد، با سانسور شدید مواجه کنیم یا از چاپ آن‌ها جلوگیری نماییم، به نظر کار اشتباه و غلطی است، به عنوان مثال در مورد نمایشنامه اگر متون روز دنیا چاپ نشود یک ضعف محسوب می‌شود. پیشنهاد شما برای این مسئله چیست؟

    هر کسی در محدوده‌ی کار خودش متوجه نارسایی‌ها است و این طور نمی‌شود دستور العملی به اداره‌ای داد که چه بکند و چه نکند! این کمی مربوط به ضرورت همان شاخه‌ی هنری یا ادبی است. ببینید انواع و اقسام طالع‌بینی‌ها از جمله هندی و چینی و... به صورت پیوسته چاپ می‌شوند اما در مورد هنر و ادبیات وضعیت بغرنج است. خب شاید دلیل چاپ کتبی مثل طالع‌بینی این باشد که ظاهرا جامعه نیاز به این امیدهای پوچ دارد و این‌ها این نیاز را برطرف می‌کنند. اما در شاخه‌هایی چون هنر و فلسفه به نظر باید اساتید این رشته‌ها به لحاظ ممیزی نظر بدهند که این کتاب چاپ بشود یا نشود، یعنی آن اداره‌ی خاص در وزارت‌خانه در مورد چاپ یک کتابی باید وظیفه‌ی خود بداند که با اساتید آن رشته‌ی خاص، (در مورد چاپ آن کتاب) رایزنی کند.

    صاحب نظری گفته است که: «اصرار بر چاپ کتاب‌های ترجمه‌ای با اصلاح الگوی مصرف منافات دارد» نظر شما در مورد این عقیده چیست؟

    مسئله‌ی اصلاح الگوی مصرف چیزی است که در حال حاضر از مسائل مهم و عمده‌ی جامعه‌ی ما است. ما واقعا در مقوله‌ی انرژی خیلی اسراف داریم. اما در این حوزه نظر این شخص درست نیست. شاید ایشان آدمی است که از اقتصاد یا جای دیگری به حوزه‌ی هنر آمده است. باید این نکته را دانست که کتاب ماندگار است و مورد مصرفِ دراز مدتی دارد.

    ما در زمینه ترجمه خیلی ضعیف عمل کرده‌ایم. کتب تاثیر گذاری در حوزه‌ی فکر و اندیشه در دنیا وجود دارد که یا هنوز ترجمه نشده‌اند یا اینکه خیلی دیر ترجمه شده‌اند، به عنوان مثال: کتاب "هستی و زمان" اثر "مارتین هیدگر" و "جهان همچون اراده و تصور" اثر "آرتور شوپنهاور"، تازه در ایران ترجمه و چاپ شده است. حرف بر سر این است کتابی که بی‌خاصیت و بی‌مصرف (که متاسفانه در بازار کتاب کم نیستند) است به هر حال نباید چاپ شود، چه نویسنده ایرانی باشد چه خارجی، حال اینکه ما صرفا در مورد کتب ترجمه‌ای اینگونه بخواهیم نظر دهیم به نظر اشتباه است، اشتباهی که ممکن است اثرات بدی از خود باقی بگذارد.

    شاید منظور ایشان این است که ما تولید علم نداریم و وارداتش را داریم! اما خوب علم مرزی ندارد و هر چیزی حتی اگر آن طرف دنیا هم باشد اگر برای ما مفید است باید استفاده کنیم. و علم هم با بی‌اطلاعی از دستاوردهای دیگر کشورها هیچگاه تولید نخواهد شد.

    برگرفته از: hamandishi.net
    گر خسته ای بمان و اگر خواستی بدان: ما را تمام لذت هستی به جستجوست ...
    اگر مطالب این سایت برایتان مفید بود، لطفا با مشارکت و به اشتراک گذاشتن تجربیات ارزشمند خود، آن را برای خود و دیگران پربارتر کنید!


    Webitsa.com
    Linkedin Profile
صبر کنید ..
X