حسن گوهرپور
لزوم توجه به ترجمه در زيست جهانى كه ما در آن به سر مى بريم امرى است اجتناب ناپذير. چرا كه گفت وگوى فرهنگى ملت ها، ميسر نخواهد شد مگر با ترجمه آثار اين فرهنگ ها. انسان ها در زيست ـ بوم هاى مختلف از سيبرى تا استوا، از چين تا آمريكاى لاتين داراى فرهنگ هايى گوناگونند و اين تفاوت فرهنگى مى تواند براى ملت هاى سرزمين ديگر جذاب و آموزش دهنده باشد. ترجمه، در واقع بازگشايى دريچه اى است براى نظاره كردن چشم اندازهاى ملت ها. اما در اين ميان نكته اى كه بسيار مهم و در خور توجه به نظر مى رسد، نخست انتخاب اثر و سپس چگونگى ترجمه و برگردان آن است، به اين معنا كه يك مترجم به عنوان يك «فاعل شناسا» در فرهنگ و آداب و رسوم يك ملت غور مى كند و پس از تحقيق و تفحص اثرى را براى ترجمه انتخاب مى كند، پس در چنين شرايطى اول مترجم است كه بايد مورد توجه و بررسى قرار گيرد.
يك مترجم بايد به زبان مقصد (به عنوان ابزار انتقال پيام و مفاهيم) فرهنگ و آداب و رسوم كشورش آگاه باشد، ذائقه تاريخى مخاطب ايرانى را بشناسد، حفره هاى خالى حوزه هاى مختلف را اعم از فرهنگى ـ هنرى يا علمى بررسى كرده باشد هم چنين بايد دقت نظر و وسواس ويژه اى در مورد انتخاب آثار نشان دهد (با لحاظ اين نكته كه بايد زبان مبدأ را به درستى بشناسد) به اين معنا كه اثر، اثرى قابل توجه باشد. حال قابل توجه بودن برمى گردد به مؤلف اثر، نوع پرداختن به موضوع توسط مؤلف، تازه بودن اثر در نوع خود، و آگاهى نسبى از اين مورد كه اثر مى تواند تأثير مثبتى بر فرايند فرهنگى بگذارد. براى نمونه در تاريخ ادبيات و انديشه شرق و غرب اتفاقات تأثيرگذارى از طريق ترجمه حادث شده است. اين تأثيرات گاه به قدرى بوده كه فرايندهاى فراگيرى در دو حوزه شرق و غرب ايجاد كرده است. اگر در گستره انديشه كمى تأمل كنيم خواهيم ديد كه فلاسفه قرون وسطى در غرب، از طريق ترجمه، دانش و فرهنگ قابل توجهى از شرق آموختند. دكتر محمد ايلخانى در كتاب «تاريخ فلسفه در قرون وسطى و رنسانس» مى نويسد: «اروپاييان از اواخر قرن نهم و دهم ميلادى با مسافرت به سرزمين هاى اسلامى به خصوص به اسپانيا با معارف و علوم مسلمانان آشنا شدند و آنها را به مرور به اروپاييان انتقال دادند. در قرن يازده ميلادى كنستانتينوس با ترجمه آثار دانشمندانى از قبيل، جالينوس، حنين ابن اسحاق، بقراط، على بن العباس الملكى از زبان عربى به لاتين به توسعه علم پزشكى در اروپا كمك بسيار كرد». وى در جاى ديگر اضافه مى كند: «دو فيلسوف بزرگ مسلمان يعنى ابن سينا و ابن رشد مفاهيم فلسفى بسيارى را به فرهنگ غرب اعطا كردند و در شكل گيرى فلسفه مدرسى تأثير بسيارى داشتند، چنانكه بى اغراق بايد گفت بدون اين دو فيلسوف معلوم نبود كه فلسفه غرب حداقل در قرون وسطى چه شكلى را به خود مى پذيرفت». اين تأثيرپذيرى تا جايى پيش رفت كه جريانى با عنوان ابن سيناگرايى و مكتب اگوستينوسى ـ ابن سينايى در قرون وسطى شكل گرفت. از ديگر تأثيرپذيرى هايى كه مى توان در حوزه فرهنگ زبان فارسى و بالعكس اشاره كرد تأثير حافظ بر گوته، مولوى و عرفان موردنظر او بر پائولوكوييلو، تأثير اقتباسى يكى از رمان هاى مطرح فارسى در حوزه اخير بر فيلم «بزرگراه گمشده» اثر ديويد لينچ كه ترجمه آن به صورت اثرى بصرى درآمده است و بسيارى نمونه هاى ديگر و بالعكس، تأثير ادبيات رئاليستى در روسيه بر ادبيات داستانى ايران كه به شكلى فراگير درآمده بود يا جريان سمبوليست هاى فرانسه كه بر شعر ايران تأثير قابل تأملى داشت، همه و همه از ترجمه و دقت در انتخاب و چگونگى آن نشأت مى گيرد. مترجمان در واقع چشم و گوش هشيار مخاطبانى هستند كه با زبانى به جز زبان مادرى شان آشنايى ندارند. پس انتخاب يك اثر مى تواند به شدت در جريان فرهنگى يك كشور تأثيرگذار باشد.
نجف دريابندرى مترجم «وداع با اسلحه» معتقد است: عصر ما عصر ترجمه است و انگار خواندن آثارى كه ترجمه شده براى خواننده جذاب و جالب تر است. حال اين نكته مهم جلوه مى كند كه مترجمان ما در حوزه فرهنگ چگونه آثار را انتخاب و ترجمه مى كنند.
كاوه ميرعباسى مترجم كتاب «زنده ام كه روايت كنم» ماركز معتقد است: من براى ترجمه ابتدا بايد اثرى را بپسندم، سپس ميزان اهميت اثر در زبان خودش برايم مهم است و تأثيرگذارى اش در كشور و مخاطبان. من هميشه علاقه مند بوده ام در ترجمه هايم چهره اى ادبى تازه اى را به كتابخوانان معرفى كنم و علاقه اى ندارم مسيرهاى لگدكوب شده ديگران را طى كنم. حتى گاه اتفاق افتاده از نويسنده اى بسيار خوشم آمده ولى چون شخص ديگرى اين اثر را ترجمه كرده ديگر دست به ترجمه آن اثر نبرده ام.
اساساً يك مترجم متعهد براى نام خودش به اندازه نام مؤلف ارزش حرفه اى قائل است و تلاش مى كند به قدرى وسواس در انتخاب هايش داشته باشد كه اين مقام و ارزش حرفه اى خدشه دار نشود.
رضا سيدحسينى مولف اثر تأثيرگذار «مكتب هاى ادبى» كه از انتشار آن بيش از نيم قرن مى گذرد و او هم اكنون در كارنامه ترجمه اش به استثناى «فرهنگ آثار» ۳۴ اثر دارد با صراحت كامل و بدون ترديد مى گويد: «بايد اثر را دوست داشته باشم، و همچنين بايد اثر قوى بوده و در آن نگاه هاى انسانى رعايت شده باشد». رضا سيدحسينى با ترجمه آثارى از: بالزاك، آندره ژيد، مان، گوركى، دوراس، ناظم حكمت، آندره مالرو، ياشار كمال، سارتر، كامو و... دريچه هاى زيادى را از جهت شناخت ادبيات ملل ديگر بر نويسندگان، شاعران و اهالى فرهنگ اين مرز و بوم گشوده است.
همان طور كه ذكر شد يكى از مواردى كه يك مترجم بايد حتماً در دستور كار حرفه اى خود قرار دهد وسواس در انتخاب است، اما در اين انتخاب متغيرهايى وجود دارد كه گاه اين انتخاب را سخت تر مى كند. يكى از اين متغيرها، اقتصاد است. يك مترجم، امروز، نمى تواند با حرفه ترجمه زندگى عادى و آرام خود را ادامه دهد به اين معنا كه يك مترجم اگر بخواهد دل به اميد ترجمه و مراحل نشر و چاپ اثرش ببندد به طور حتم ديرى نخواهد پاييد كه زندگى اش به لحاظ اقتصادى از هم گسسته خواهد شد. متغير بعدى برخى ناشران غيرحرفه اى هستند كه هر اثرى را با هر ترجمه اى منتشر و راهى بازار كتاب مى كنند اين كار بزرگترين ضربه را به فرايند ترجمه در ايران وارد مى كند. در واقع اين ناشران بيش از حد به سود و بقاى خود مى انديشند و تفاوتى براى شان نمى كند كه چه بر سر فرهنگ اين سرزمين خواهد آمد، متغير بعدى «مميزى» است. اين متغير ممكن است در همه جاى دنيا وجود داشته باشد.
عباس مخبر مترجم كتاب «راهنماى نظريه ادبى معاصر» درباره انتخاب اثر مى گويد: من در وهله اول بايد از اثر خوشم بيايد و آن اثر نگاه تازه اى را مطرح كند. سپس بايد موضوعش برايم جذاب باشد در اين شرايط به نياز جامعه فكر مى كنم و به مخاطبان. اثرى كه ترجمه مى شود بايد مخاطبانى داشته باشد كه بتوانند به خوبى از آن استفاده كنند، مترجم «عمل نقد» ادامه مى دهد: البته ملاحظات ديگرى هم در اين حوزه مطرح است، يكى از اين ملاحظات ناشر است. ناشر بايد حاضر شود براى اين كتاب قرارداد ببندد و اطمينان داشته باشد كه كتاب را مى تواند منتشر كند. گاهى هم البته منطق ديگرى براى انتخاب بر ما حاكم مى شود و آن اين است: وقتى شما در حال ترجمه يك مجموعه هستيد مثلاً ترجمه يك سلسله كتاب در حوزه اسطوره، مثل همين مجموعه كه اكنون در دست ماست، طبيعى است كه هر كتاب در خور توجهى در اين حوزه بيابى ترجمه خواهى كرد.»
گاهى هم برخى مترجمان به شكل كاملاً غريزى به دنبال اثر مى روند و پس از مطالعه آن مى انديشند كه آيا اين اثر پاسخگوى نيازهاى جامعه فرهنگى و خود آنهاست يا خير؟ در اين شكل از ترجمه و انتخاب اثر آگاهى، دانش و پيش داشت هاى فرهنگى مترجم بسيار مهم است به اين معنا كه احساس غريزى او گرچه به شكلى كاملاً فطرى عمل مى كند اما با شناختى كه به طور اكتسابى به وجود آمده مى توان ضريب ومقدار موفقيت را به ميزان قابل توجهى افزايش داد.
«عباس پژمان» مترجم آثارى چون «والس خداحافظى» ميلان كوندرا و «من و بلاترو» خوان رامون خيمنز معتقد است: كتاب هر چه باشد بايد بخوانم و خوشم بيايد، يعنى برايم مهم است كه كتاب را بپسندم. در واقع هر كتابى كه مى خواهم ترجمه كنم بايد با معيارهاى زيبايى شناسى ام جور دربيايد. من مد بودن، مشهور بودن و پرفروش بودن اثر را به عنوان ملاك هاى اصلى در نظر نمى گيرم، مترجم كتاب «در جست وجوى زمان از دست رفته» اثر هارولد پينتر كه تلخيصى است از رمان معروف مارسل پروست ادامه مى دهد: «مسائل فرهنگى، ذائقه خواننده ايرانى، گرايش به اصول انسانى براى من بسيار مهمند. يك اثر وقتى توسط من انتخاب مى شود كه در آن جنبه هايى از زندگى انسان، از عظمت روح انسان لحاظ شده و در حد مقبولى به منصه ظهور رسيده باشد. به عقيده من يك اثر خوب و يك ترجمه خوب اثرى است كه خواننده با يك بار خواندن آن را فراموش نكند و براى بازخوانى آن مجدداً به متن مراجعه كند و علاقه دوباره خواندن در وى ايجاد شود.»
برخى مواقع مشكل ديگرى بر سر مسير انتخاب آثار براى مترجمان پيش مى آيد. اين مشكل اينگونه است كه اثر مورد توجه مترجم پر از اصطلاحات بومى و جغرافيايى است، اين اثر اگرچه در فرهنگ خود داراى بار معنايى بسيارى است، اما وقتى مترجم مى خواهد آن را در فرهنگ ديگر (فرهنگ و زبان مقصد) معرفى كند متن پر مى شود از پاورقى و توضيحات كه لطمه زيادى به متن اصلى وارد مى كند، اين هم يكى از مشكلاتى است كه بر سر راه ترجمه برخى آثار كه به لحاظ فرهنگى با زيست بوم فرهنگى ديگر متفاوت است، اتفاق مى افتد.
«عبدالله كوثرى» مترجم «سالومه» اسكاروايلد معتقد است: «هر مترجمى سليقه خودش را دارد، من خودم بايداز اثر خوشم بيايد، مسأله ديگر اينكه بايد براى مخاطب اثر قابل درك باشد، يعنى خواننده ايرانى بتواند اثر را بفهمد و با آن ارتباط برقرار كند. برخى از رمان هاى آمريكاى لاتين كه من مى خوانم سرشار از عناصر بومى هستند اين عناصر از تاريخ، آداب و سنن آن اقوام سخن مى گويند كه اگر قرار باشد آنها ترجمه شوند بايد پى نويس و توضيحات بسيارى به كتاب اضافه شود تا اثر قابل درك و فهم براى مخاطب باشد، پس خود به خود اين اثر از نظر من مترجم، نمى تواند مخاطب ايرانى را جذب كند، نكته ديگر هم مسأله مميزى است كه يك اثر ممكن است درگير مميزى شود واصلاً چاپ و منتشر نشود كه اين هم البته بر انتخاب اثر توسط مترجم تأثير مى گذارد.»
ناشر، بخش قابل توجهى از زنجيره چاپ و نشر در ايران است. ناشران به دلايل اقتصادى ترجيح مى دهند آثارى را منتشر كنند كه برگشت سرمايه در آن ها تضمين شده باشد. با اين نگاه عمومى آثارى را براى چاپ در حوزه ترجمه مى پذيرند كه نويسنده آن مشهود باشد، مترجم آن شناخته شده باشد و موضوع كتاب موضوعى باشد كه براى مخاطب جذابيت قابل توجهى داشته باشد، البته برخى از ناشران كه در اين نوشتار آمد و تعداد آنها كم نيست چندان تفاوتى برايشان نمى كند كه مؤلف و مترجم چه كسانى هستند. مهم اين است كه كتاب بفروشد، يعنى هر كتابى كه بفروشد حتى اگر ثمره فرهنگى قابل اعتنايى هم در گستره فرهنگ ما نداشته باشد مهم نيست، مهم فروش است، فقط فروش و اين مسأله وسوسه برانگيز است براى كسانى كه نسبتاً مترجم اند!
«محمود حدادى» مدير گروه زبان آلمانى دانشگاه شهيد بهشتى و مترجم كتاب «رنج هاى ورتر جوان» اثر گوته معتقد است: «من لياقت اثر را در نظر مى گيرم چون معتقدم يك اثر بايد شايستگى حضور فرامرزى را داشته باشد يعنى من فراى مرزهاى اثر را مى بينم، اما برخى از ناشران نويسنده مشهور را ترجيح مى دهند، گرچه من خودم چندان به شهرت نويسنده توجهى نمى كنم. به عقيده من يك اثر بايد بتواند در فرهنگ تأثيرگذار باشد يعنى يك اثر بايد هم شايستگى داشته باشد و هم توان فرهنگى كه بتواند تأثيرگذار باشد. براى من مهم نيست فرهنگى است.»
«شناخت» در گستره هاى مختلف از جمله زبان، تاريخ، فرهنگ و تمدن، جغرافياى زيستى و... تأثير باورنكردنى بر مترجم در انتخاب اثر به جا مى گذارد. مترجمى كه نسبت به عناصر ياد شده داراى شناخت و اشراف باشد به گونه قابل تأمل ترى مى تواند به انتخاب دست بزند. در واقع مترجمان چراغ هاى رابطه اند كه هميشه و در همه حال بايد روشن باشند. بخش اعظمى از فرهنگ مكتوب ما توسط همين مترجمان به حوزه هاى جغرافيايى، تمدنى و فرهنگى ديگر ملل انتقال مى يابد. اساساً مترجمان سفيران فرهنگى اين سرزمين اند، سفيرانى كه كالاهاى مورد توجه داخل را به خارج از اين گستره جغرافيايى صادر و از آنجا فرايندهاى فكرى - فرهنگى وارد مى كنند. اگر به دقت به نهضت هاى ترجمه در ايران بنگريم در خواهيم يافت كه در اين دوران چه تحولى در گستره فرهنگى اين سرزمين رخ نموده است. بعد از جنگ جهانى دوم و مدت زمانى پس از انقلاب اسلامى اين اتفاق براى فرهنگ ايران افتاد. برقرارى گفت وگوى فرهنگى ميان ملت ها پيامدهاى مختلفى در بر خواهد داشت. با ترجمه مى توان الگوهاى كهن مشترك بين ملت ها را دريافت وبه روح حاكم بر هستى پى برد، اسفنديار، آشيل، بالدر، زيگفريد كه رويين تنان اساطير پوياى سرزمين هاى «تاريخ دار»اند، مگر با چيزى غير از ترجمه به ملت هاى ديگر معرفى شده اند يا تأثير ترجمه قرآن كه به صورت فرايندى ممتد در قرون وسطى تكرار مى شد مگر بر كسى پوشيده است. با كمى دقت (همانطور كه در اين نوشتار هم آمد) مى توان تأثير ادبيات كارگرى روسيه را در برخى رمان ها، شعرها و شخصيت هاى ادبى- هنرى اين سرزمين دنبال كرد و ديد.
بنابراين توجه به چراغ هاى رابطه، توجه به معرفى فرهنگ و تمدن سرزمين هاست اين مترجمان چه وارد كننده باشند چه صادر كننده، عضو قابل توجهى از چرخه روابط فرهنگى ملت ها هستند.
منبع: روزنامه ایران