در پى غايت ترجمه
- اميرجلال الدين اعلم، مترجم، متولد ،۱۳۲۰ تهران
- ليسانس ادبيات و زبان انگليسى از دانشگاه تهران
- آموختن زبان انگليسى و فرانسه از سنين نوجوانى
- برخى از آثار ترجمه شده توسط وى عبارتند از: سنجش هنرو انديشه فرانتس كافكا (والترزكل)، سنجش هنر و انديشه فيودو و استانيسكى (ارنست سيمونز)، تهوع (ژان پل سارتر)، بيگانه (آلبركامو)، محاكمه (فرانتس كافكا)، قصر (فرانتس كافكا)، تحليلى نوين از آزادى (موريس كرفستون)، فيلسوفان انگليسى از هابز تا هيوم (فردريك كاپلستون)، درآمدى به فلسفه (جان هرمن رندل و جاستوس بالكر)، جامعه باز ودشمنان آن (كارل ريموندپوپر)، تصحيح و تحشيه سير حكمت در اروپا، فيلسوفان يونان و روم، فيلمنامه ماجراى نيمروز (تارانتينو) و ...
امير جلال الدين اعلم را با كافكا شناختيم. يا بهتر است برعكس اين را بنويسيم. كافكا را ما با امير جلال الدين اعلم شناختيم و بايد اعتراف كنيم كه او از آن دسته مترجمانى است كه بى گمان سهم بزرگى در شناخت ما و همنسلان ما از هنر و ادبيات جهان و آثار برجسته فرنگ داشته اند و تنها كافكا نيست كه به واسطه او براى ما طرح و قابل هضم مى شود، بلكه سارتر، آلبركامو و كارل پوپر هم هستند.
اين درست است كه براى نخستين بار ايرانى جماعت كافكا را از طريق هدايت شناخت. اما نسل جديد، كافكا را بيشتر در خلال ترجمه هاى «اميرجلال الدين اعلم» مى شناسد. ترجمه هاى اعلم مثل خود او متواضع و راحت هستند. راحت فهميده مى شوندو خواننده به راحتى با آنها ارتباط مى گيرد. ترجمه هاى اعلم سرشار از تركيبات بديع و خودساخته است. جمله ها در ترجمه روانى خود را از دست نمى دهد و طولانى و ثقيل نمى شود. براى تشنگان ادبيات معاصر و ارزنده غرب، ترجمه هاى اعلم، غنيمتى است كه بسان هوايى تازه در روزهايى كه كمتر خبرى از ادبيات واقعى هست، فضا را براى تنفس مهيا كرد و با آزادسازى نسبى روند ترجمه در دوران اصلاحات هم همچنان طرفداران پروپا قرص خودش را داشت.
اميرجلال الدين اعلم در سال ۱۳۲۰ و همزمان با تحولات اساسى ناشى از ورود متفقين به ايران، در تهران به دنيا آمد. تحصيلات ابتدايى اش را در دبستان مسعود سعد (واقع درخيابان ظهيرالاسلام، ميان خيابان هاى شاه آباد و هدايت) و تحصيلات متوسطه اش را در دبيرستان اديب (در كوچه اتابك، شاهچراغى امروز، واقع در ميان خيابان فردوسى پايين و لاله زار) گذراند.
او سپس وارد دانشگاه شد و در دانشكده ادبيات و علوم انسانى دانشگاه تهران، در رشته ادبيات و زبان انگليسى تحصيل كرد و مدرك ليسانس خود را از اين دانشگاه گرفت.
در سال ۱۳۴۸ وارد مؤسسه انتشاراتى فرانكلين شد و به سمت ويراستار در اين انتشارات مشغول به كار شد و هفت سال بعد، يعنى در سال ،۱۳۵۵ با همين عنوان به استخدام «سروش» كه در واقع بخش انتشارات سازمان راديو و تلويزيون ايران آن زمان بود، درآمد و تا سال ۱۳۷۵ در مقام ويراستار ارشد و مشاور فرهنگى اين سازمان مشغول به كار بود و در سال ۱۳۷۵ بعد از ۲۰ سال كار مداوم در آنجا بازنشسته شد. با اين حال همكارى او با «سروش» همچنان ادامه پيدا كرد و حالا كه مشغول نوشتن اين سطور هستم نيز مطمئناً در آنجا مشغول به كار است.
اعلم به زعم خودش از همان دوره دبستان شيفته خواندن بود و ابتدا در زمينه داستان و رمان و سپس در عرصه فلسفه و هنر و ادبيات جدى مطالعات خود را ادامه داده است.
اميرجلال الدين اعلم زبان انگليسى را «شوقمندانه» از پدرش آموخته و اصول اوليه آن را نزد پدر آموخته و چند سال بعد درس هاى آغازين زبان فرانسه را نيز از پدرش فرا گرفته است و از دوران دبيرستان به انگليسى چيز مى خواند.
نخستين كار جدى اعلم ترجمه نقدى درباره «فرانتس كافكا» داستان سراى چك بود كه با نام «سنجش هنر و انديشه فرانتس كافكا» در سال ۱۳۵۱ وارد بازار نشر شد ونام او را براى اولين بار به عنوان مترجمى جدى در عرصه ادبيات چك، مطرح كرد. اعلم درباره علت علاقه اش به كافكا مى گويد: «كافكا براى جان هاى رنجمند و حساس و براى ذهن هاى ژرف انديش گيرايى خاصى دارد؛ براى كسانى كه دغدغه وضع و حال بشر را دارند و به معناى زندگى انسان مى انديشند؛ براى آدم هايى كه دنيا را بالاتر از نظر گاه روزمره رجاله ها نگاه مى كنند؛ براى آدم هايى كه در گير و دار چرخ دنده هاى زندگى رنج مى كشند و در عين حال مى دانند كه رنجشان بيهوده است؛ براى آدم هايى كه در موقعيت هاى ناعقلانى گرفتارند و پيش روى اين ناعقلانيت طاقت سوز نه توان شوريدن دارند نه پرواى تسليم شدن، نه تن دادن به ديدى لاابالى و استهزاگر يا به بدبينى آرام بخش؛ براى كسانى كه به قول آلبركامو چون «در بازى همگانى شركت نمى كنند بيگانه مى شوند» و سرانجام شايد، براى كسانى كه سر در نمى آورند چرا نيروهاى بد اهريمنى بايد اين چنين بر نيروهاى نيك چيره گردند. وجه امتياز ديگر كافكا اين است كه در هيچ «ژانر» ادبى معينى نمى گنجد. بهتر است بگوييم كه او به تنهايى «ژانر» ادبى ويژه اى دارد. همين است كه براى بيان كردن حالت هاى كافكايى، صفت Kafaesqu در زبان هاى فرنگى به كار مى رود كه به معناى «كافكاوار» يا «كافكايى» است و وصف كننده حال و هواى كابوس مانندى است كه داستان هاى او را گرفته اند.
انس و الفت اعلم به كافكا مايه آن شد كه او ديگر آثار كافكا را به زبان فارسى ترجمه كند. او در اين باره مى گويد: «كافكا در حدود ۷۶ داستان بلند و كوتاه دارد كه همگى در مجموعه داستانهاى «فرانتس كافكا» آمده اند و من اين مجموعه را ترجمه كرده ام. داستانهاى كافكا در خارج به صورت مجموعه هاى گوناگون منتشر شده اند. براى نمونه «ديوار بزرگ چين، و چند داستان ديگر»؛ «مسخ و چند داستان ديگر»؛ يا «كيفرگاه و چند داستان ديگر». يك مجموعه كامل نيز از همه داستانهاى او منتشر شده است كه من آن راترجمه كرده ام. بجز اينها كافكا سه رمان دارد: «قصر، محاكمه و آمريكا. دو رمان اول جزو شاهكارهاى اوست. كافكا در رمان قصر به اوج پختگى و آفرينشگرى هنرى رسيده است.»
به جز سه كار كه اعلم از زبان فرانسه برگردانده، باقى ترجمه هايش از زبان انگليسى بوده است. به غير از ترجمه دوكار ديگر كرده است كه شرح شان در فهرست آثار وى آمده است.
در ميان كتابهايى كه تاكنون از جلال الدين اعلم ترجمه شده است مى توان علاوه بر كتابهاى كافكا، آثارى چون «تهوع» »نوشته سارتر، «بيگانه» اثر آلبر كامو، «جامعه باز و دشمنان آن» اثر كارل پوپر «ماجراى نيم روز» اثر كارل فورمن، «جكى برلون» نوشته تارانتينو را ديد.
مرور اين آثار نشان مى دهد كه اعلم علاوه بر توانايى و تبحر فوق العاده در ترجمه آثار ادبى، توانمندى و علاقه فراوانى نيز به ترجمه آثار فلسفى دارد، او در اين باره مى گويد: «من هميشه در كنار علاقه ام به ادبيات، به فلسفه و هنر هم علاقه داشته ام. در زمينه ادبيات وفلسفه قبلاً ترجمه كرده بودم و هميشه دلم مى خواست در زمينه هنر و فلسفه نيز كتاب ارزشمند و اثر گذارى را ترجمه كنم...»
شايد به همين دليل هم هست كه آخرين اثر ارائه شده توسط او به بازار نشر كتابى با عنوان «انگيزه آفرينندگى در سير تاريخى هنرها»ست كه توسط انتشارات نيلوفر و دوستان منتشر شده است. اين كتاب البته ماجراهاى فراوانى را پشت سر گذاشته و با اينكه اعلم كارش را از سال ۱۳۷۴ آغاز كرده بود اما كتاب تا سال ۸۳ چاپ نشد. درباره چاپ اين كتاب اعلم مى گويد: «كتاب انگيزه آفرينندگى» كتابى بود كه در زمينه هنر آن را ارزشمند و مهم يافتم و آن را براى ترجمه مناسب ديدم. البته از دشوارى هاى كار خبر داشتم، اما اين دشوارى ها را به جان خريدم و كار را شروع كردم. من ترجمه كردن را به عنوان يك خلاقيت و آفرينندگى دوست دارم و به آن عشق مى ورزم. براى همين با مشكلاتش هم كنار مى آيم.»
از طرف ديگر اعلم معتقد است كه «سه عرصه ادبيات، فلسفه و هنر ارتباط خيلى نزديك و تنگاتنگى با هم دارند» و به همين دليل مى توان در آثار او كتابهايى را يافت كه در اين سه عرصه از سرآمد ترين كتب ترجمه شده در دوران خود بوده اند.
عمده ترين دليلى كه اعلم براى ترجمه كتابهاى مورد علاقه اش بيان مى كند، جامعيت آنهاست. چنانكه در باره كتاب «انگيزه آفرينندگى» مى گويد: «مهمترين دليل انتخاب اين كتاب كه مى تواند مهمترين خصوصيتش نيز باشد، جامعيت آن است.
در كتاب هاى تاريخ هنر متعارف، معمولاً تاريخ هنرهاى نمايشى مورد بحث قرار نمى گيرند، در صورتى كه در اين كتاب نه تنها به هنرهاى نمايشى پرداخته شده كه موسيقى و رقص نيز بررسى شده و ارتباط بين آنها نيز شرح داده مى شود. نويسنده با توصيف و شرح رقص و بخصوص رقص هاى آيينى نشان مى دهد كه رقص چه اهميتى در تمدن بشر داشته است. به عنوان مثال، در مبحث مربوط به هنر مصر، نويسنده به رقصى تحت عنوان «تشييع جنازه» اشاره مى كند. او نشان مى دهد كه در اين مراسم، رقص چقدر اهميت داشته است و چگونه در حالتى آيينى اجرا مى شده است. نويسنده همچنين به نقش مهم و حياتى رقص هاى آيينى در بين النهرين اشاره مى كند و نشان مى دهد كه چگونه از اين هنر براى رابطه انسان و ماوراء الطبيعه استفاده مى شده است.»(۱)
از دغدغه هاى اصلى اعلم در ترجمه آثارش يافتن روح و لحن كتاب است. او مى گويد: «پيدا كردن روح و لحن ترجمه، به احساس مترجم بر مى گردد كه از خواندن كتاب به وجود آمده است. البته نمى توان از سه عامل مهم نام نبرد كه يك ترجمه خوب بايد داراى آن باشد. اول اينكه دقيق باشد، دوم اينكه روان باشد و سوم فهم پذير باشد. اين غايتى است كه هر مترجمى كه براى كارش ارزش قائل است، به آن توجه دارد.»
امير جلال الدين اعلم معتقد است «زبان فارسى از يك گنجينه خيلى بزرگ بهره مند است. واژه ها و تعبيرها و بيان ارزشمند زبان فارسى كه به ما امكان مى دهد تا براى رساندن مفاهيم، موضوعات و درون مايه هاى جديد، بتوانيم استفاده گسترده ترى از زبان داشته باشيم. شما با رجوع به شاهنامه فردوسى، نوشته هاى ناصر خسرو، آثار مولانا و ... همواره با گنج مايه ورترى روبرو مى شويد. او مى گويد: من همواره دوست دارم كه از تمام اين گنجينه فارسى براى رساندن مفهوم ها استفاده كنيم. به عنوان مثال ما مصدر خيلى مهم و زيبايى را به عنوان «نگاريدن» و نگاشتن در زبان فارسى داريم. معناى دقيق اين كلمه نقاشى كردن است. ببينيد كه مى شود چه تركيب هاى زيبايى را از اين مصدر بسازيم، نگارگرى، نگارگر، نگارستان، نگارخانه و... مثلاً واژه شناختن را در نظربگيريم، شناخته، شناسا، شناسايى، شناخت گر و... متوجه مى شويم كه چه مفاهيم زيبايى را مى توانيم از دل اين واژه بيرون بكشيم. اين تركيب ها توسط سخن سرايان كلاسيك ما مورد استفاده قرار گرفته و ما نيز بايد از اين گستره استفاده كنيم. استفاده از واژه هاى نو، اقتضاى ترجمه است. كار مترجم جست وجو كردن در عرصه زبان مادريش است.»(۲)
اعلم تسلط مترجم بر ادبيات كلاسيك فارسى را از ضرورى ترين ابزار ترجمه مى داند و مى گويد: اين تسلط مى تواند كار را دقيق تر و ژرف تر كند. مترجمى كه داستان ترجمه مى كند، بايد داستان بنويسد يا خواننده جدى ادبيات داستانى باشد. او بايد سراغ مترجم هايى برود كه در اين زمينه كار كرده اند. مثل به آذين، احمدشاملو، رضا سيد حسينى، حميد عنايت و ... او بايد از قصه نويس ها هم بخواند، چون هدايت، چوبك، سيمين دانشور و...
درباره اميرجلال الدين اعلم كمتر گفته و نوشته اند كه البته حق او بر ما بيش از اينهاست، اميد كه بتوانيم اين دين را كه برگردن ما نسل سومى هاى انقلاب است ادا كنيم.
پى نوشت ها: ۱و ۲ كتاب هفته شماره ۲۲۳
منبع: روزنامه ایران