ترجمه، از سير تا پياز
نقد- نيلوفر دُهني:
وجود ترجمههاي اسفبار فراوان در بازار بهدليل وجود مترجمان ناشي، ترجمههاي مكرر بهدليل عدمعضويت در كپي رايت، عدمبرنامهريزي ناشران براي ارائه آثار خارجي، تخصص نداشتن و حرفهاي نبودن مترجمين، ناشي گري در ترجمه و از بين بردن سبك نويسنده در ترجمه چند موردي بود كه كاوه ميرعباسي مترجم نام آشنا بهعنوان مشكلات و ايرادات آثار ترجمه شده به زبان فارسي بيان ميكند.
وي كه چندي پيش بهطور رسمي اعلام كرد كه براي هميشه ترجمه را كنار ميگذارد و به نوشتن خواهد پرداخت بهدليل سالها فعاليت در اين حوزه هنوز مجبور است پاسخگوي پرسشهاي خبرنگاران بهعنوان مترجم باشد.
وي نخستين مسئله را وجود مترجمان ناشي فراوان ميداند كه سبب ميشود شاهد چاپ ترجمههاي اسفباري در ايران باشيم.
وي ميگويد: در مورد ناشران شناخته شده اين اتفاق كمتر رخميدهد اما مگر چند ناشر مطرح داريم؟ ناشران كمتر شناخته شده كه تعدادشان هم كم نيست مدام كتابهايي چاپ ميكنند كه ممكن است هيچگونه دقتي در انتخاب آن نشده باشد.
مترجم «زندهام كه روايت كنم» معتقد است: مترجمان تازه كار بسياري هستند كه با وجود دانستن يك زبان خارجي هيچ تسلطي بر زبان مقصد ندارند و همين سبب ميشود كه لطمه زيادي به ترجمه در كشور بزنند.اين مترجم ميگويد: عدمعضويت در كپي رايت سبب شده تا ترجمههاي متعددي از يك اثر منتشر شود. من با نفس اين كار مشكلي ندارم اما اين كار مستلزم آن است كه از ترجمه يك اثر سالها گذشته و واژهها كهنه شده باشد يا ترجمههاي قبلي كاستيهايي داشته و نياز به ترجمه جديد از يك اثر احساس شود. اما اينكه چند مترجم تقريبا بهطور همزمان كاري را ترجمه كنند اصلا مفيد بهنظر نميرسد. اين كار با وجود آثار ترجمه نشده فراوان تنها سبب اتلاف وقت مترجم و ناشر ميشود. اين مشكلي است كه اگر عضو كپي رايت باشيم هرگز رخ نخواهد داد.
اين مترجم زبان اسپانيايي در ادامه مشكلات ديگر آثار ترجمهاي در ايران را برميشمرد؛ نظم خاصي در عرصه نشر حاكم نيست و ناشر بهدليل عدماشراف بر آثار خارجي كورمال كورمال سفارش كار ميدهد و نميتواند براي ارائه آثار خارجي برنامه ريزي كند. البته به تازگي نشر ني با برنامه ريزي شروع به ترجمه و چاپ آثار جينآوستين كرده است.
اين سبب ميشود كه هم همه آثار يك نويسنده يكجا در دسترس باشد و هم مترجم اين آثار بهعنوان يك متخصص در حوزه اين نويسنده شناخته شود. چون ما از عدممترجمين تخصصي نيز رنج ميبريم و اين نيز بهدليل تيراژ پايين كتابهاي جدي در ايران است.ميرعباسي در اين گفتوگو موضوع ديگري را نيز مطرح ميكند كه بعد از او وقتي سراغ ديگر مترجمان هم ميرويم هريك به نوعي از اين موضوع شكايت دارند.اين مترجم به از بين رفتن سبك و زبان نويسنده حين ترجمه اثر اشاره ميكند و ميگويد: درآوردن سبك نويسنده از دهه 60 براي مترجمان جدي بهصورت دغدغهاي جدي درآمد اما تا پيش از آن نبود. پس از آن نيز مترجمان جدي به اهميت اين موضوع پي بردند و متوجه شدند كه علاوه بر اينكه متن در زبان فارسي بايد شيوا باشد سبك نويسنده نيز بايد حفظ شود. البته اين عارضهاي است كه خيلي از كشورها به آن دچارند.
اما واقعيت ايناست كه يك وقتهايي نويسنده يكجور مينويسد كه اگر مترجم بخواهد آن وضع را حفظ كند ممكن است تقبيح شود. به اينجور متنها ميگويند مترجم خراب كن اما يك مترجم جدي بايد تن به خطر بدهد و سبك نويسنده را خراب نكند.گيتا گركاني نيز بزرگترين مشكل ترجمه به فارسي را انتخاب يك زبان مشخص براي همه ترجمهها ميداند و معتقد است اين كار دست مترجم را ميبندد و يك تفكر خاص را به او تحميل ميكند. گركاني نخستين و اساسيترين مشكل ترجمه در كشور را همين موضوع ميداند.
اين مترجم زبان انگليسي ميگويد: مترجم بايد روحيه محكمي داشته باشد تا هم متن واقعي را برگرداند و هم متنش با منطق زبان فارسي جور باشد و هم تاب تحمل واكنشها را داشته باشد. اين كار به اين معناست كه در هنگام ترجمه زبان اصلي نويسنده را حفظ كني كه كار چندان سادهاي هم نيست.
مترجم آثار موراكامي ميگويد: براي اينكه نويسندههاي دنيا به يك زبان ننويسند اول بايد مترجمان اين موضوع را قبول كنند. اما متأسفانه تعداد كساني كه اين مسئله را رعايت ميكنند بسيار كم است در حالي كه معمولا براي كسي كه نويسنده را به قتل ميرساند دست ميزنيم و به او جايزه ميدهيم.
وي معتقد است: بايد هنگام ترجمه يادمان باشد كه اينكار قرار است دست مردم برود و آنها آنرا بخوانند و به تو هم اعتماد كردهاند. مردم حقي دارند و انصاف نيست كه پول بدهند و فكر كنند كه اثر فلان نويسنده و فلان هنرمند را ميخوانند، درحالي كه اگر كتاب به زبان مبدا ترجمه شود و نويسنده آنرا ببيند محال است تشخيص بدهد اين كتاب خودش است.
وي ديگر مشكل ترجمه در كشور را عجولانه كار كردن مترجمين ميداند. گركاني درباره تعهد مترجم به متن نيز ميگويد: اگر مترجم مطمئن باشد كه كارش با متن اصلي مقايسه ميشود شايد احساس تعهد بيشتري كند. اما اين مرجع نبايد بهصورت يك نهاد دربيايد. چون در اين صورت تبديل به يك اهرم قدرت ميشود و چنين مراجعي به مراكز زدوبند و يك لابي عظيم تبديل ميشوند.
گركاني حين گفتوگو داستان لباس پادشاه را بسيار شبيه به مسئله ترجمه در ايران و واكنش خوانندگان به آثار ميداند و تنها راه را براي حل اين مشكل دقت ناشر در انتخاب آثار براي انتشار ذكر ميكند و ميگويد: جرأت و سواد خواننده هم در اين موضوع دخيل است. اگر خواننده روي متني كه ميخواند حساسيت داشته باشد شايد اين مشكل كمتر شود. مسئله همان قضيه لباس پادشاه است. ما نبايد از اينكه بگوييم پادشاه لباسي برتن ندارد بترسيم. وقتي احساس ميكنيم كاري درست ترجمه نشده است صرفا بهدليل تعريف ديگران از آن قبول نكنيم. كافي است دقت كنيم وقتي در مجموعه آثار يك مترجم نحوه نوشتن ماركز با فلان نويسنده روس فرق نميكند يا تمام آثار ادبيات اسپانيايي زبان كم و بيش در ايران به يك شكل و سبك است خواننده بايد در كار مترجم شك كند.
گركاني راه حل را نيز اينگونه ذكر ميكند؛ مترجم، ناشر و خواننده سه رأس يك مثلث هستند كه بايد هركدام كارشان برايشان مهم باشد. مترجم بايد احساس مسئوليت كند. ناشر بايد نظارت كند و خواننده هم آنقدر براي خودش احترام قائل باشد كه حق سؤال و اظهارنظر و تصميمگيري را براي خود حفظ كند. تنها در اينصورت ميشود فهميد پادشاه لباسي بر تن دارد يا نه.
نويسنده رمان «فصل آخر» ميگويد: مترجم حين كار سفر هولناكي را طي ميكند. سفر هولناكي كه تنها مسافرانش مترجم و كتاب هستند. تو با يك كار زندگي ميكني و نحوه اين زندگي سبب ميشود كه كاري خوب دربيايد يا نه.
سهيل سمي اما بزرگترين مشكل مترجمان را عدمدسترسي آسان به كتابها ميداند. وي ديگر مشكل اين حوزه را ضايع شدن حق مترجم در روند قرارداد با ناشر ميداند و ميگويد: آدمهاي فرهنگي يا اهل ادب معمولا اهل حساب و كتاب نيستند. مترجمان در مقابل ناشران بايد يك نماينده داشته باشند. خود من هميشه مجبور شدهام كتابهايم را به بهاي ناچيز واگذار كنم و حالا صاحب هيچ كدام از كتابهايم نيستم. مترجم آثار « ايشي گورو» معتقد است، وجود يك مركز براي حفظ حقوق مترجمان در مقابل ناشران براي سامان بخشيدن به وضعيت ترجمه بسيار واجب است. چون در عرصه چاپ كتاب تنها كسي كه ميشود بيسروصدا سرش را گوش تا گوش بريد مترجم است.ارسلان فصيحي نيز ميگويد: همه جاي دنيا اشكالات يكساني در زمينه ترجمه وجود دارد. مهمترين مسئله براي ترجمه اين است كه مترجم به زبان مقصد آشنا باشد و تحتتأثير زبان مبدا قرار نگيرد.
اگر اينطور شود مترجم نميتواند مفهوم را منتقل كند و جملاتي كه روي كاغذ ميآيند نه زيبا و نه رسا و نه مفهوم هستند. فصيحي تاكيد ميكند كه اين اشكال در تمام دنيا هست و ادامه ميدهد: اگر مترجم با محيطي كه نويسنده در آن زندگي كرده آشنا نباشد به دام ترجمههاي تحتاللفظي خواهد افتاد و گاه مطلب را به شكلي ترجمه ميكند كه كاملا مخالف منظور نويسنده است.
مترجم آثار اورهان پاموك ميگويد: متأسفانه خيلي از مترجمان تصور ميكنند كه چون به زبان مادري شان ترجمه ميكنند مشكلي در اين زمينه ندارند. در صورتي كه براي تسلط بايد شيوه نوشتاري، سبك و لايههاي مختلف داستاني را شناخت. از سويي بايد آنقدر به زبان مبدا آشنا باشد كه در ترجمه نيازي به ديكشنري نداشته باشد و وقتي داستان را ميخواند انگار آنرا به زبان مادري خود ميخواند.
اين مترجم زبان تركي در مورد حفظ سبك و زبان نويسنده ميگويد: اينكه مترجم بخواهد در هر اثري سبك و زبان نويسنده را حفظ كند كار بسيار مشكلي است. حتي در مترجمان نام آشنا نيز چنين چيزي كمتر ديده ميشود. نبايد از مترجم توقع داشت كه براي هر نويسنده، هر اثر و هر شخصيت زبان خودش را درآورد. اما ميشود توقع داشت كه زبان ترجمه رسا باشد.
نازنين نوذري اما برخلاف فصيحي ميگويد: نبايد هنگام ترجمه فقط به فكر اين باشيم كه فارسي را حتما درست بنويسيم حتي به قيمت از بين رفتن قلم نويسنده. خيلي وقتها نويسنده در نوشتن به آن شكل ويژه حتي اگر اشتباه هم باشد عمدي داشته است و ما حق نداريم براي روان شدن ترجمه آنرا تغيير بدهيم.
اين مترجم اسپانيولي ادامه ميدهد: متأسفانه بيشتر مترجمين هنگام ترجمه تنها در اين فكر هستند كه فارسي را خوب بنويسند. به همين دليل هم ميبينيم كه در ترجمههاي فارسي قلم آلبركامو با ويكتور هوگو چندان فرقي ندارد.ماركز هم كه درست عين فوئنتس مينويسد. وي ديگر مشكلات آثار ترجمهاي را عدمترجمه از زبان اول ميداند و معتقد است كه حين ترجمه گاه بيشتر زبان و سبك از بين ميرود، حال اگر مترجم از زبان دوم يا سوم ترجمه كند معلوم نيست چقدر به متن اصلي نزديك خواهد بود.
نوذري معضل ديگر را وجود ترجمههاي تكراري بسيار فراوان ميداند؛ به جاي ترجمه آثار تكراري بهتر است آثار و نويسندههاي جديد معرفي شوند به ويژه با وسعت تاليف كتابهاي جديد در دنيا بهتر است مترجمان وقت خود را صرف معرفي نويسندههاي تازهاي كنند.فتحالله بينياز نويسنده و منتقد ادبي هرچند در حوزه ترجمه چندان فعال نيست اما بهدليل نقد آثار مختلف بر اين حوزه اشراف دارد؛ شمار بسيار زيادي از مترجمان در ايران مشكل دارند و هنوز اركان جمله و دستور زبان فارسي را به خوبي نميدانند. از سويي به جاي ترجمه متن فقط واژههاي آنرا معني ميكنند.
بي نياز دو عنصر را براي افزايش كيفيت كارهاي ترجمهاي مؤثر ميداند: يكي درك زبان نويسنده كه براي اين كار بايد به زبان مبدا بسيار كتاب خواند و ديگر آشنايي كامل و تسلط بر زبان مقصد.
اين منتقد معتقد است كه مترجمان علاوه بر اين دو عنصر بايد مدام كتابهاي ترجمه شده را با اصل آنها مقايسه كنند و اشكالات و نكات مثبت كار را بررسي كنند. بي نياز همچنين معتقد است كه يكي از ضعفهاي كار ترجمه در ايران از بين رفتن زبان نويسنده حين ترجمه است؛ گاهي مترجم براي بهتر كردن زبان نويسنده خودش وارد عمل ميشود و به زبان خودش مينويسد. اين سبب ميشود كه پس از مدتي كليه آثاري كه آن مترجم ترجمه ميكند از حيث زبان شبيه به هم باشند كه اين در هرصورت اشتباه است.
مشكلات ترجمه از ديد چند مترجم كشور اين بود. در اين بين موارد مشترك و مشابهي بود كه شايد نشانه ضعف بيشتر ما در آن حوزه باشد اما راه حل اين مشكلات چيست. وقتي مركزي براي حل اين مسائل وجود ندارد بهنظر ميرسد تنها راه اينست كه مترجمين خود نقاط قوت و ضعفشان را بشناسند و آنها را رفع كنند. اين توصيهاي است كه بينياز ميكند و علاوه بر اين ايجاد انجمنهايي براي بحث بر سر آثار ترجمه شده و نقد ترجمهها را در رسيدن به اين هدف بسيار مؤثر ميداند.
منبع:hamshahrionline.ir