اطلاعیه

Collapse
هیچ اطلاعیه ای هنوز ایجاد نشده است .

بازخوانی یک رويداد: ترجمه

Collapse
X
 
  • فیلتر
  • زمان
  • نمایش
پاک کردن همه
new posts

  • بازخوانی یک رويداد: ترجمه

    مترجمان می دانند که هر زبان از دو لایه ژرف ساخت و روساخت تشکیل شده است. ژرف ساخت بیشتر زبان ها تا حدی به یکدیگر نزدیک است.

    ترجمه نوعی بازآفرینی [اثراصلی] در زبان جدید است و نه صرفاً بر گردان یک اثر از زبانی به زبان دیگر. از این رو وفاداری به متن منحصر به این نیست که ساختار جمله های داستان بطور کامل از زبان خارجی به زبان فارسی برگردانده شوند.



    بعضی از ترجمه های ادبیات داستانی، به حدی از معیارهای مرسوم عدول می کنند که موجب اعتراض و خشم خوانندگان می شوند. به نظر می رسد که عده ای از این مترجمان، به تازگی دوره دانشگاهی یا غیردانشگاهی زبان را تمام کرده اند و به دلیل عدم مشورت با مترجمان ورزیده و مجرب، ترجمه هایی بیرون داده اند که چند سال بعد، خودشان هم آنها را قبول نخواهند داشت.

    بی شک این مترجمان می دانند که هر زبان از دو لایه ژرف ساخت و روساخت تشکیل شده است. ژرف ساخت بیشتر زبان ها تا حدی به یکدیگر نزدیک است. اختلاف اساساً به روساخت زبان مربوط می شود. تمام هنر مترجم هم در برگردان ساختاری همین روساخت است. مترجم باید گاهی برخی از کلمه ها را برحسب نیاز و قراین، از جمله های فارسی حذف کند و یا حتی به آن بیفزاید؛ تا در درجه اول معنا را منتقل کند و در درجه دوم سبک را. مترجم باید «بداند» و بتواند «بفهمد» که نویسنده چه خواسته بگوید؛ در مرحله اول این «خواست» را «انتقال» دهد، آنگاه سراغ «سبک» برود.

    یک ترجمه فقط با روشنی، صراحت و وضوح محک زده نمی شود. دقت و صحت نیز ضرورت مطلق دارد. به بیان دیگر، وضوح و سلاست «خودساخته ای» که به وسیله مترجم ابداع می شود، بر ترجمه او مهر تأیید نمی زند.
    مترجم نمی تواند به اعتبار نقص کار نویسنده متن اصلی، عیب ترجمه خود را توجیه کند؛ زیرا مترجم متن زبان مقصد در برابر خوانندگان این زبان مسؤول است و نه نویسنده متن زبان مبدأ.

    انتقال ساخت موزون کلمه ها و جمله ها گاهی ساده نیست، زیرا در زبان اصلی واژگان معنایی روان دارند و نه در ترجمه.
    بنابر این یک ترجمه خوب، سه خصوصیت عمده دارد: ۱) طبیعی بودن بیان ۲) روشنی و وضوح بیان ۳) وفاداری به متن اصلی.

    توجه مترجمین جوان را به این نکته جلب می کنم که زبان های مختلف، خصوصیات مختلفی را به عنوان ویژگی های ممیز خود به کار می برند، بنابر این شناخت ساختار زبان «مبدأ» و زبان «مقصد» حتماً ضروری است. البته متفکری مثل فایرباند معتقد است که این شناخت محال است و ترجمه از یک زبان به زبان دیگر امکان ناپذیر است، اما صاحب نظراتی همچون ویلارد کواین وجود دارند که معتقدند در صورت شناخت ساختارهای فوق الذکر، می توان بی نهایت ترجمه ارائه داد. بین این دوجنبه افراط و تفریط، اندیشمندی مثل دیویدسون وجود دارند که بر این باورند که دست کم ـ در بدترین شرایط ـ می توان یک ترجمه افاده کرد.

    ساختار زبان های مبدأ و مقصد فقط کلمات نیستند. چارلزساندرس پیرس بنیانگذار مکتب پراگماتیسم که مطالعات گسترده ای در منطق و زبان داشت، تا آنجا پیش رفت که دستور زبان نظری را نخستین بخش منطق روش شناخت خود می دانست و برتراند راسل بر این نکته تأکید می کرد که «خواص جهان را باید از خواص زبان استنتاج کرد». و حتی می گفت اگر زبان ارسطو به جای یونانی، به «زبان» چینی اندیشیده و مطلب نوشته بود، فلسفه دیگری می آفرید.

    ترجمه نوعی بازآفرین [اثراصلی] در زبان جدید است و نه صرفاً بر گردان یک اثر از زبانی به زبان دیگر. از این رو وفاداری به متن منحصر به این نیست که ساختار جمله های داستان بطور کامل از زبان خارجی به زبان فارسی برگردانده شوند؛ زیرا ساختار زبان ها با یکدیگر مطابقت و همخوانی ندارند.

    عنصر بنیانی سبک، Diction یعنی همان سبک و شیوه بیان است؛ یعنی آن کلمه ها، واژه ها ومقوله هایی که نویسنده برای شکل گیری سبک و لحنش به کار می گیرد. اگر مترجم در رعایت Diction دقت نکند، بی تردید نمی تواند «حالت» متناسب با «حس» شخصیت ها یعنی دلهره، شادی، مهربانی و غیره را تصویر کند.

    در عین حال، وفاداری به معنا به این شکل نیست که مترجم سبک را قربانی کرده و برای مثال استعاره را در جای تشبیه و تشبیه را در جای استعاره بنشاند؛ خصوصاً به این دلیل که قالب های جزئی به هرحال در مجموع «قالب کلی سبک» را تشکیل می دهند که در بسیاری از داستان ها به مفهوم «تبلور» معنای داستان است. بنابر این گرچه مترجم منتقل کننده «خواست معنایی» نویسنده است، اما حفظ خصوصیت سبک نویسنده، جزو وظایف مترجم است. اگر قرار باشد مترجم به صرف انتقال دقیق معنا، ساخت و سبک نویسنده را، آرایش کلمات او و تأکید او را روی واژه ها درهم بشکند، ترجمه خوبی نکرده است.

    به همان قسم که بازنویسی یک داستان گاهی سه تا ده برابر نوشتن اولیه وقت می گیرد، بازنگری ترجمه هم باید مشمول قاعده باشد. نکته دیگر اطلاعات و دانش عام درباره سرزمین وموقعیت تاریخی و اجتماعی زبان های مبدأ و مقصد است. کسی که آثار نویسنده های سرزمین های مسیحی نشین راترجمه می کند، باید دست کم انجیل و تورات و در صورت امکان ایلیاد و اودیسه هومر و کمدی الهی دانته را بخواند. مترجمان تازه کار باید متواضعانه بپذیرند که با دانستن دستورزبان معمولی و چند هزار یا حتی چند ده هزار کلمه، و بدون بررسی دقیق ساختار زبان های مبدأ و مقصد نمی توانند ترجمه قابل قبولی ارائه کنند. بنابر این توصیه می شود مترجمان تازه کار قبل از دست زدن به ترجمه، اگر با مترجمان مجرب مشورت نمی کنند، دست کم متن های اصلی و ترجمه شده آثار زیر را به عنوان یک پروژه تکمیلی تلقی کرده و دست به مقایسه و مقابله بزنند تا آنچه را که نگارنده در سطور فوق بیان کرد، به شکل عینی تجربه کنند. بی تردید پشیمان نخواهند شد:

    ۱) تصویر هنرمند در جوانی ـ جیمز جویس ـ ترجمه منوچهر بدیعی
    ۲) خانواده تیبو ـ روژه مارتن دوگار ـ ترجمه ابوالحسن نجفی
    ۳) تاریخ محاصره لیسبون ـ ژوزه ساراماگو ـ ترجمه عباس پژمان
    ۴) طبل حلبی ـ گونترگراس - ترجمه سروش حبیبی
    ۵) به سوی فانوس دریایی ـ ویرجینیا وولف ـ ترجمه صالح حسینی
    ۶) کوری ـ ژوزه ساراماگو ـ ترجمه مهدی غبرائی
    ۷) جنگ آخر زمان ـ ماریو وارگاس یوسا - ترجمه عبدالله کوثری

    برگرفته از: روزنامه ایران
    گر خسته ای بمان و اگر خواستی بدان: ما را تمام لذت هستی به جستجوست ...
    اگر مطالب این سایت برایتان مفید بود، لطفا با مشارکت و به اشتراک گذاشتن تجربیات ارزشمند خود، آن را برای خود و دیگران پربارتر کنید!


    Webitsa.com
    Linkedin Profile
صبر کنید ..
X