اطلاعیه

Collapse
هیچ اطلاعیه ای هنوز ایجاد نشده است .

ای ام فورستر

Collapse
X
 
  • فیلتر
  • زمان
  • نمایش
پاک کردن همه
new posts

  • ای ام فورستر

    ادوارد مورگان فورستر


    «اى ام فورستر» نويسنده و منتقد ادبى انگليسى تبار است كه با رمان هايش به شهرت رسيد و ۴۶سال از عمر خود را صرف انتشار داستان هاى كوتاه كرد از دوستان «ويرجينيا وولف» و عضو گروه ادبى «بلومز برى» به شمار مى آيد پنج رمان مهم به چاپ رسانيده است كه چهار رمان از اين ميان را قبل از جنگ جهانى اول به رشته تحرير درآورده است. آنچه «فورستر» را در ميان نويسندگان و اديبان بارز مى نمايد تاكيد شديد او بر اين نكته است كه افراد مى بايستى مقوله «نثر» را با احساسات درونى خود درآميزند تا صاحب روح شود و ديگر آنكه بر رسالت رمان در هدايت انسان براى زندگى بهتر تاكيد فراوان داشت. او در يكى از آثارش با عنوان «وجوه رمان» مى نويسد: «اگر طبيعت آدمى دچار تغيير شد، دليل آن را در كشف دريچه اى جديد براى ديدن نفس خود جست وجو كنيد. زندگى طبيعى پر است از محدوديت ها و موانع اجتماعى و اقتصادى و تنها زمانى امكان رشد فراهم مى شود كه ممنوعيت ها كمرنگ شوند. اى كاش رمان نويس هاى ديگر هم داستان هايشان را كمى جدى مى گرفتند.»



    «ادوارد مورگان فورستر» در اول ژانويه سال ۱۸۷۹ ميلادى در لندن متولد شد و هنوز به دو سالگى خود نرسيده بود كه پدرش كه مهندس معمار بود را از دست داد و بدين ترتيب بخش اعظم زندگى اش در دوران كودكى و بزرگسالى را زيرنظر مادر و عمه هايش گذراند. بعدها ارثيه به جاى مانده از يكى از عمه هايش به نام «ماريان تورنتون» به او شانس مسافرت هاى بسيار و نوشتن در فضايى عارى از محدوديت را عطا كرد. او تحصيلات ابتدايى خود را در مدرسه «تون بريج» گذراند و پس از اتمام آن در كالج «كينگ» حضور يافت و بسيارى از دوستى هايش كه بعدها منجر به تشكيل گروه «بلومز برى» شد در همين كالج شكل گرفت. فضاى آن روز انگلستان فضاى پر شك و ترديدى بود و در همين فضا «فورستر» تحت تاثير «ناتانيل ود»، «ديكنسون» و «مور» قرار گرفت و اعتقادات نه چندان عميق مسيحى خود را دوباره ساخت. پس از فراغت از تحصيل به همراه مادرش به ايتاليا و يونان سفر كرد و در بازگشت از سفر مقالات و داستان هايى كوتاه براى نشريه ليبرال «اينديپندنت ريويو» نوشت. او چند ماه اول سال ۱۹۰۵ را در آلمان گذراند و به تدريس خصوصى فرزندان «كنتس آرمين» اهتمام ورزيد. او در همان سال اولين رمان خود با عنوان «جايى كه فرشتگان از راه رفتن مى هراسند» را به رشته تحرير درآورد و يك سال بعد در دانشگاه كمبريج در باب هنر ايتاليايى و تاريخ ايتاليا ايراد سخن كرد.
    در سال ۱۹۰۷ رمان «طولانى ترين سفر» را به چاپ رسانيد و به فاصله يك سال رمان «اتاقى با چشم انداز» را براساس خاطرات دوران تعطيلاتش در ايتاليا خلق كرد كه بخش اول آن در فلورانس اتفاق مى افتد و داستان درباره يك قتل و شاهد آن ادامه پيدا مى كند. «فورستر» در دوران قبل از جنگ جهانى اول داستان هاى كوتاه بسيارى نوشت كه بعدها در قالب مجموعه اى تحت عنوان «اتوبوس آسمانى» منتشر كرد. «پايان هاوارد» داستانى است كه به شرح روابط بين دو خانواده انگليسى مى پردازد كه يكى شيفته ادبيات است و ديگرى عاشق تجارت. داستان به تقابل اين دو خانواده مى پردازد و شايد بتوان گفت كه «فورستر» بخش اعظم شهرت خود را مديون اين اثر درخشان است. او در خلال سال هاى ۱۹۱۲ و ۱۹۱۳ به هند سفر كرد و از سال ۱۹۱۴ به مدت يك سال در گالرى ملى لندن مشغول به كار شد. با شروع جنگ جهانى اول «فورستر» به صليب سرخ جهانى پيوست و در مصر مشغول به خدمت شد. در خلال اقامت در مصر «فورستر» موفق به ملاقات شاعر يونانى «سى پى كاوافى» شد. «فورستر» در سال ۱۹۲۱ به هند بازگشت و به عنوان رئيس دفتر مخصوص «مهاراجه ديواس» به رتق و فتق امور پرداخت. «راهى به سوى هند» اثر درخشان «فورستر» نيز در همين فضا خلق شد و فى الواقع حسن ختامى بود بر دوران رمان نويسى او.
    ۴۶سال عمر «فورستر» پس از اين رمان بيشتر به فعاليت هايى غير از رمان نويسى اختصاص يافت چرا كه رمان دغدغه اصلى زندگى او نبود. او در يكى از آثارش مى نويسد: «اكثر اوقات زندگى بسيار خسته كننده مى شود و در پس اين همه صحبت و كتاب دست آخر مجبور به مبالغه درباره زيبايى ها و چشم پوشى كردن از بدى ها مى شوى.» اين عضو فعال انجمن «پن» (PEN) در سال ۱۹۳۴ به عنوان اولين رئيس انجمن ملى آزادى هاى مدنى برگزيده شد و پس از مرگ مادرش به سال ۱۹۴۵ به عنوان عضو افتخارى هيات مديره كالج «كينگ» انتخاب شد و تا پايان عمر در آنجا زندگى كرد. او در سال ۱۹۴۹ از پذيرفتن مقام شواليه سر باز زد. «ادوارد مورگان فورستر» عاقبت در ۷ ژوئن ۱۹۷۰ در انگلستان درگذشت.

    گردآوری و ترجمه: فرهاد کاوه
    منبع: shafighi.com
    ویرایش توسط Angel : https://forum.motarjemonline.com/member/63-angel در ساعت 05-06-2010, 06:46 AM

    I believed my wisdom
    ... Killed the whys as I grew ... Yet the time has taught me ... The whys are grown too
    Angel

    Click to Read My Other Poems
صبر کنید ..
X