اطلاعیه

Collapse
هیچ اطلاعیه ای هنوز ایجاد نشده است .

رنسانس (عصر تجدید حیات فرهنگی)

Collapse
X
 
  • فیلتر
  • زمان
  • نمایش
پاک کردن همه
new posts

  • رنسانس (عصر تجدید حیات فرهنگی)




    رنسانس

    (عصر تجدید حیات فرهنگی)



    واژه رنسانس (Renaissance) در زبانهای ایتالیایی و فرانسوی، به معنی تجدید حیات است و مقصود از آن، تجدید حیات زبان و آثار مکتوب یونانی و لاتین کلاسیک می باشد. این واژه دارای چنان معنی گسترده و عمومیت یافته ای است که مسئول تمام وقایع هماهنگ و نا هماهنگی که از سده چهاردهم تا میانه سده هفدهم در اروپا و انگلیس رخ داد، شناخته شده. در واقع آغاز و پایان عصر رنسانس در کشورهای مختلف متفاوت است و رنسانس انگلیس در حدود یک سده پس از رنسانس ایتالیا شروع شد. اگر بر تجدید حیات زبان و ادبیات یونانی و لاتین کلاسیک و جریانهای شکل دهنده رنسانس تأکید شود، به این نتیجه می رسیم که رنسانس مدتها پیش از سده پانزدهم شروع شده و برخی از شعرای قرون وسطی همانند دانته
    (Danté) و چاسر(Chaucer) و حتی ماتیو آرنولد (Matthew Arnold)، شاعر و منتقد قرن نوزدهم، را می توان شعرای رنسانس نامید.

    رنسانس، به عنوان یک واژه تاریخی معانی زیادی دارد که همگی به آنچه در سده چهاردهم در ایتالیا گذشت، مرتبط می باشند. تاریخ نویسان معتقدند که قرون وسطی نخستین صحنه تمدن انگلیس و عصر ایمان است. در عصر رنسانس، آرزوهای دنیوی به قلمرو ایمان هجوم بردند و عقل به مبارزه علیه ایمان برخاست. بگفته تاریخ نویسان، رنسانس تاج تمدن انگلیس است؛ زیرا توانست بین عقل و ایمان و میان احساسات و اندیشمندی تعادل برقرار سازد.

    رنسانس نهضتی سیاسی نبود که بتوان آغاز و پایانش را دقیقاً تعیین کرد. رنسانس یا تجدید حیات ادبی نهضتی بود که به تدریج شکوفا گشت و از قرون وسطی فاصله گرفت. مسلماً اهمیت عمده رنسانس در همین رهایی از قرون وسطی است، و تغییرات چنان بودند که رنسانس و قرون وسطی دو واژه متضاد گشتند. اما نه تنها جدایی از قرون وسطی تدریجی بود، بلکه برخی ویژگیها و عقاید رنسانس به قرون وسطی مربوطند و بعضی از صفات مشخصه قرون وسطی، در تمام عصر رنسانس تداوم یافتند. اصل استقلال فردی و واقع گرایی (Individualism and Realism) در زندگی و در ادبیات که از ویژگیهای تجدید حیات ادبی هستند، در عصر چاوسر و حتی زودتر از آن دیده می شوند و دشمنی نسبت به مراجع کلیسا مدتها پیش از رنسانس آشکار گشت. تفاوت رنسانس با قرون وسطی در این است که رنسانس، قدرت کلیسا و مراجع آن را کاهش داد و از باستانیها مراجع عظام ساخت.

    رنسانس نتیجه تأکید بر تمایلات و نظریه هایی بود که رویدادهای تاریخی پدید آورد تا اجتماع و ادبیات را از قیود دست و پاگیر قرون وسطی رهایی بخشد و تفسیر و تعبیر جدید سنتهای عیسوی را با فرهنگ و سنتهای کلاسیک و غیرعیسوی هماهنگ سازد. مسلماً علل پیدایش رنسانس، از ابتدا، همانند عللی بود که امواج هنر و اندیشمندی رنسانس سده های 12 و 13 را خروشان ساخت:
    توسعه اقتصادی همراه با رشد تجارت و افزایش ثروت
    جاذبه مادیات در یک اجتماع در حال توسعه
    ادامه انحراف تدریجی از ارزشهای اخروی قرون وسطی
    رفرماسیون یا جنبش اصلاح طلبی مذهبی
    صنعت چاپ که به تجارت کتاب رونق بخشید
    جنبشهای سیاسی و اقتصادی که به دموکراسی منجر شدند
    ملی گرایی
    اکتشافات جغرافیایی
    رشد جمعیت شهری
    نفوذ فرهنگهای اسلام و بیزانتیوم یا روم شرقی
    تجدید حیات ادبیات کلاسیک غیرعیسوی
    افزایش شور و شوق اندیشمندی با گسترش دانشگاهها
    تشویق ادبیات از سوی دربار
    افزایش تمایلات روشنفکرانه در میان مردم عادی
    رشد نظریه های انتقادی و تردید در صداقت کلیسا
    و توسعه پژوهشهای علمی
    اینها نمونه هایی از علل پیدایش رنسانس بودند و همگی برآن تأثیر داشتند.

    در قرون وسطی، منافع فرد، تحت الشعاع وظیفه او بعنوان عضوی از جامعه فئودال قرار داشت و در تئولوژی قرون وسطی، رابطه فرد با دنیای اطراف وی، فقط به مسئله سازگاری او با محیط و یا اجتناب از مقتضیات زندگی دنیوی محدود می گشت تا بتواند روح خود را برای آخرت آماده سازد. اما انسان رنسانس در فرهنگ کلاسیک، زندگی جدیدی را کشف کرد که با زندگی قرون وسطایی تفاوت داشت. روح کلاسیک به او آموخت که بشر خزنده ای زبون نیست، بلکه موجودی با جلال و جبروت می باشد که توانایی توسعه نامحدود در مسیر کمال دارد. او نباید دنیایی را که در آن بسر می برد خوار شمرد، یا بجای تحرک، اوقات خود را به تفکر درباره آخرت بگذراند؛ بلکه می بایستی به پژوهش و استفسار پردازد و از زندگی لذت ببرد. اما درک کامل تواناییها و امکانات بشر، برتوسعه متوازن روح و جسم استوار گشت. اصل استقلال فردی که زاییده عوامل بوجود آورنده رنسانس بود، تأثیر فراوانی بر ادبیات داشت. اومانیست ها(Humanists) که پشتیبان استقلال فردی بشمار می آمدند، در پی آن بودند تا هنر زندگی کردن و تجربات دنیوی را بیاموزند. جوانان رنسانس، مردمی آگاه بودند، خود را شایسته فراگیری تمام رشته های دانش می دانستند و کامیابی های دنیوی آنها را مغرورو مسرور می کرد. اصل استقلال فردی به آنها می آموخت تا از سرچشمه تجربیات بنوشند و شخصیت خود را گسترش دهند.استقلال فردی جای گمنامی قرون وسطی را گرفته و افرادی همانند سر فیلیپ سیدنی (Sir Philip Sidney) ؛ نجیب زاده سخاوتمند شاعر و حامی شعرا، انسانهای آرمانی رنسانس بشمار آمدند. در حالیکه قرون وسطی مسرت جسمانی را مردود دانسته و انکار نفس راتوصیه می کرد، روح خوش بینی، تحرک و مسرت جسمانی و عقلانی که حاصل استقلال فردی بود نمونه ای از ویژگیهای افراد عصر رنسانس گردید.


    برگرفته از کتاب تاریخ ادبیات انگلیس؛ نوشته دکتر امراله ابجدیان؛ جلد سوم (ادبیات رنسانس)


    ***اطلاعات تکمیلی درباره ادبیات دوران رنسانس را در بخش عصر رنسانس در انگلستان مطالعه کنید.
    ویرایش توسط Angel : https://forum.motarjemonline.com/member/63-angel در ساعت 10-16-2010, 11:24 PM

    I believed my wisdom
    ... Killed the whys as I grew ... Yet the time has taught me ... The whys are grown too
    Angel

    Click to Read My Other Poems
صبر کنید ..
X