« سياه و سفيد »
نوشته
حسين پاکدل
نوشته
حسين پاکدل
اشخاص بازي :
جواد : 30 ساله . کمي لات . کم سواد
سياوش : 40 ساله . روشنفکر . متين
نگهبان : سرباز جوان
صحنه : در ديوار روبرو ، دو در، کنار هم، با کمي فاصله ، روي هر در شماره هاي 13 و 14. بالاي هر در ، دريچه اي ميله دار ، پايين هر در باريکه اي راه براي داخل و خارج کردن ظرف غذاي زنداني ، يک چهار پايه ساده ، درست وسط دو در چسبيده به ديوار، رو به تماشاگران.
پرده اول : سياه
/ نور مي آيد ، صحنه خالي است . صداي آواز خواندن جواد از داخل سلول 13 مي آيد ./
صداي جواد : / با صداي خوش/ آي ... آي ... کلنگ از آسمون افتاد و نشکست ... جانم ... يا ها ها ! ... والاّ ! ... من کجا و دسته کوشکوب !؟ ... يا هاها ... جانم ... يا هاها !... / با خودش حرف مي زند / حال مي کني جواد صدا رو ... نه !؟ / مي خواند / کلنگ از آسمون افتاد تو کوچه ... والاّ ! ... من کجا و لِنگ جوجه !؟ / چهره جواد همانطور که مي خواند پشت ميله هاي دريچه قرار مي گيرد . سعي دارد بيرون و داخل راهرو را نگاه کند . کسي نيست . صدايي نيست /
صداي سياوش : / از سلول 14 اول با تحکم و عصبي وبعد ملايم / ساکت ! ميشه ... بشين ... لطفا ! / مدتي سکوت /
جواد : / سعي دارد نگاه کند / چي چي شد ؟ ... کسي مارو صدا زد !؟ الو !؟ ... کي بود !؟... هي !
صداي سياوش : خواهش مي کنم ... اگه ممکنه سکوت رو مراعات کنيد ... لطفا !
جواد : چشم ! ... مي کنيم ... مي کنيم ... چاکر شومام هسّيم ... بينم تازه اومدي !؟ الو ... کجايي ؟!
صداي سياوش : ميشه مزاحم نشين ... لطفا... دارم کتاب مي خونم !
جواد : اِه ... کتاب !؟ بخون! ... بخون !... کتاب خوبه ! ... من با کتاب حال مي کونم ! ... کتابت چيه ؟ ... / سکوت / الو ... کتابه چيه ؟! ... حاله ؟!
صداي سياوش : / بعد از مکث / يه کتاب کوفتي ! ... ول کن آقا !
جواد : کوفتي !؟ په با حاله !... ميشه واس مام بخوني ؟
صداي سياوش : نه ... خير !
جواد : عيب نعره ! ... بخون کاريت ندارم ... الو ... نگهبان !؟ جون مادرت يه کبريت برسون ! / با آواز / تو که بي وفا نبودي ... بي جور و جفا نبودي ... تو که بي خيال نبودي ... توکه بي سيگار نبودي ... نبودي !... نبودي !... نبودي !
سياوش : / چهره اش در قاب دريچه سلول 14 / بس مي کني يا نه ؟!
جواد :/ تلاش مي کند اورا ببيند، به خاطر اينکه هر دو در به طرف روبرواست، طبعاً نمي تواند/ اِه ... بازم که شومايي! کتابت تموم شد مُهنِس ؟!
سياوش : نميذاري که شما!
جواد : چاکريم !... ما هر کاري بکنيم ... اين يه کار رو نمي کنيم ! يعني تو مرام حاجيت ني!
سياوش : مراعات کن آقاي عزيز !
جواد : مگه ما چي کا کرديم ؟!
سياوش : سروصدا
جواد : ما که به شوما کاري نداريم ! / مکث / بينم اين نگهبانو نديدي ؟!
سياوش: نه خير ! حالا اجازه ميفرمائين ؟!
جواد : اه ... اجزه مام دس شوماس !...راسّي شوما کبريت نعري ؟!
سياوش : سيگاري نيستم !
جواد : په! کي سيگار خواس ؟! يه کبريت !... يه کيبريت ناقابل ! داري بگو دارم ! نعري...بي خيال شو!
سياوش : اگر داشتم ام نمي تونستم بهت بدم که !
جواد : نمي خواد، همين که بدونم داري واس ما بسه !...
/ سکوت ، سياوش از جلوي دريچه کنار مي رود./
جواد : الو ! واس چي اين جائي؟! /سکوت/مي شنفي ؟!.. / سکوت/ الو؟!
سياوش : / ظاهر مي شود./ تو نمي توني ساکت باشي آقا؟!
جواد : نه ! سکوت خَفَم مي کنه... من حرف نزنم مي ميرم ! کم ميارم... يه هو ديدي چي؟ بريدم !
سياوش : با خودت حرف بزن! به من چيکار داري ؟!
جواد : با خودم که دمادم ور مي زنم ! حاليش ني لامروت. گوش نمي کونه ! اسمت چيه تو؟! / سکوت / الو... مي گم اسمت چيه؟! به من ميگن جواد! / سکوت/بي خيال کتاب شو ! چي توشه آخه ؟! همه اش زر مفت ! حرف بزن !... / سکوت / الو... اسمت چيه ؟! نگي يه اسم برات ميذارم آ !... مهنس ! خوبه ؟
سياوش :/ در قاب پنجره ظاهر مي شود، کلافه/ براي چي مهندس ؟
جواد : معلومه با سواتي مهنس ! تازه اومدي ...نه!؟/ سکوت /باس از اين مهنس آي معدن اينا باشي ...آره !؟
سياوش : چرا ؟
جواد : آخه جون آدم در مياد تا يک کلوم از تو بکشه بيرون
سياوش : سياوش !
جواد : چي ؟! نفهميدم !
سياوش : اسمم ! ... سياوشه !
جواد : ديدي گفتم مهنسي ؟! همه مهنسا اسمشون سياوشه !
سياوش : آقا جواد ؟ حالا ميشه محبت کني بذاري به حال خودم باشم ؟!
جواد : آقا مهنس ؟!
سياوش : به من نگو مهندس ... بدم مياد !
جواد : چاکريم! باشه ! راحت باش ... يه چيز ديگه بپرسم ؟!
سياوش :/کلافه/ بفرمائين !
جواد : واس چي چپوندنت اين تو آقا سيا !
سياوش : ول کن بابا !
جواد : اه ! ول کنم که مي افته جون شوما !
/ نگهبان مي آيد ، انگار از بيرون آمده ، سردش است ، دست به هم مي مالد و مي نشيند، جمله جواد را شنيده است ./
نگهبان : حرف نباشه !
جواد : کجا بودي سرکار !؟ / سياوش از قاب دريچه کنار مي رود . /
نگهبان : فضولي مگه ؟ دس به آب!
جواد : کبريت داري ؟!
نگهبان : وقت سيگار نشده !
جواد : کي واسه سيگار خواست! گوشت مونده لا دندونم ... بده بزنم بره !
نگهبان : دروغ نگو !
جواد : بم بر خورد . جوات سرش بره دروغ تو کارش ني ! بده سُوک کيبريتو !
نگهبان : ندارم !
جواد : از آق سيا بگير سرکار !
نگهبان : سيا ميا نداريم ، بگير بخواب !
جواد : جون تو قد اجدادم خوابيدم ! ... نگا! دَندَم پهن شده! بگير بده!
نگهبان : ميدم! به شرطي که وولومتو خاموش کني!
جواد : بي خيال شو ! هيشکي نگفته زندوني باس خفه شه ! تو ...
نگهبان : جون مادرت دردسر درست نکن! حوصله ندارم!
جواد : په يه کبريت بده!
نگهبان : سيگارتو بيار جلو !/ جلوي پنجره مي رود ، کبريت مي کشد /
جواد : سيگارشم بده ديگه لوطي!
/ نگهبان سيگاري به جواد مي دهد، جواد از طريق دريچه گرفته به لب مي گذارد و با آتش کبريت نگهبان روشن ميکند./
جواد : دَسّت دُرس! نرفتي مورخصي !
نگهبان : آره! رد شد !
جواد : پس چيکا ميکوني حالا !؟
نگهبان : پيغوم دادم برادرم يه خاکي تو سرم بريزه ديگه !
جواد : خبريه ؟!
نگهبان : برا چي ؟
جواد : سر مورخصي ديگه!... خبريه نمي ذارن بري ؟
نگهبان : فضولي موقوف! از من مي خواي حرف بکشي ؟! با من ديگه حرف نزن ! همون دردسر بار قبلي بسمه !
جواد : تقصير خودت بود!
نگهبان : گفتم با من حرف نزن !
جواد : باشه! باشه! جوش نزن ! ... با فاميلمون که عيب نداره ؟!
نگهبان : فاميلت کجا بود اين جا ؟!
جواد : په! همسايه بغل! کلي نداريم... بش بگو آق سيا!...آق سيا؟
نگهبان : يواش تر!
جواد : باشه! / يواش تر / الو آق سيا ؟ هنو تو کتابي ؟ الو!... امنه بابا... خودتو بنما!
سياوش: / هويدا مي شود./ آقاي نگهبان ممکنه خواهش کنم اينو ساکت کنين!
نگهبان : جواد! ساکت!
جواد : الو! فروختي مارو ناکس !؟ ... اي نرو ! بينم ... نکنه بيرونم بلبل زبوني کردي گرفتنت !؟ آره!
سياوش : نه خير !
نگهبان : جواد! سر به سرش نذار!
جواد : من باس بدونم اين واس چي اينجاس! شا رگم بره مي فهمم !
نگهبان : جواد! فضولي تو کار زندوني آ جرم داره !
جواد : بگو بکشن روش! بچه مي ترسوني ؟! / يواش / مشکوکه تو نميري!
سياوش : آقا ... چرا تهمت ميزني ؟
جواد : نگي! گل يا پوچه! اونقدر ميگم تا بگي همينه! اينجا همه با هم ندارن ! جيک و پوک همه رو داريّه اس!
نگهبان : / به طرف جواد ./ اين آقاي محترميه ! ول کن!
جواد : بفرما ما نيسّيم ديگه ! صفاتو ! هر کي مياد اين تو، کج مياد، راس ميره! ما رو سيا نکن آق سيا! چيزي داري رو کن! هواتو داره! محترم! / پوزخند / بگو واس ما يکي کلاس نذار !
نگهبان : / جلوي دريچه جواد مي رود . / تو انگاري از دردسر خوشت مياد آره!
جواد : جونمو بگير! زبونمو ول کون ! حرفه، مياد! دوتا من ميگم، دو تا يکي ديگه! تموم ميشه اين کوفتي، پوسيدم خوب !
نگهبان : با لات بازي اين جوابتو نميده! درست حرف بزن!
جواد : چاکريم! آق سيا ؟ ما خاک پاتيم! تف کون واست توش شنا کونم!
نگهبان : اين درسته!
!جواد : په بگو تا اينجاس يه کلاس واسه ما بذاره!
سياوش : آقاي آقا جواد! من نه مهندسم، نه آدم فروش، نه دهن لق! منم يه آدمم ، مثل خيلي آي ديگه، من ... يه هنرمندم ! کاري ام نکردم! مفهوم شد ؟!
جواد : جمالتو ! پس اين تو چي کا مي کوني ؟
سياوش : برو از اونايي بپرس که منو گرفتن! حالا ول مي کني ؟!
جواد : چقد برات بريدن سيا ؟!
سياوش : نگفتن هنوز!
جواد : بينم تو کار تياتري يا سيم نما!
سياوش : نقاشم!
جواد : اه!! عين مني که، بابا چاکريم! يه ماچ طلبت همکار!
سياوش : تو چه سبکي کار مي کنيد آقا جواد ؟
جواد : سبک ؟! ما سبکي نيستيم! هر کاري کرديم بريم تو اتحاديه نشد! اينه که جدولي کار مي کنيم ... بيشتر طرفاي ونک با يه قلم ... ميشينم لب جدول تا بيان دنبالمون، تازه رفته بودم تو نخ يه دکون ... گفتن يه مدت اينجا باش ... خيلي با مرامن تو نميري! خيلي وقت بود يه دل سير نخوابيده بودم
سياوش : من نقاش نيستم !
جواد : زکي! خودت گفتي ... گرفتي مارو ؟!
سياوش : نه! منظورم اينه که نقاشي مي کنم !
جواد : مام مي کونيم!
سياوش : تابلو! تابلو مي کشم
جواد : آهان ... بگو رنگو حروم مي کوني!
سياوش : آره همينه که شما مي گي!
جواد : رفتي تو لب! شوخي کردم با، بينم / يواش/ کيو کج و کوله کشيدي ؟!
سياوش : نه، من پرتره کار نمي کنم!
جواد : چي چي کار نمي کني ؟
سياوش : چهره! من چهره نمي کشم، منظره مي کشم!
جواد : هان! گل و درخت و اينا!
سياوش : بعله
جواد : حتمني رودخونه رو سر بالا کشيدي! آره ؟!
سياوش : نه ... خير
جواد : پس چي آخه ؟! روشنمون کون!
سياوش : گالري داشتم! ايراد گرفتن چرا سياه و سفيد کار کردم!
جواد : راس گفتن! منظره سيا سفيد ميشه ؟!
سياوش : تو سياه و سفيد، همه رنگا هست. من قبلا با رنگ کارمي کردم اومدن گفتن اين رنگا چيه ... يه دوره برام گذاشتن، ديدم راس ميگن، تو سياه و سفيد همه چي هست
جواد : جدي مي گي! تازگي ؟!
سياوش : بعله!
جواد : زمونه عوض شده په ؟!
سياوش : چطور؟
جواد : مارم واس همين دراز کردن، رفتم خونه يه بابايي نقاشي، حرفمون شد، سر رنگ. اون مي گفت سيا و سفيد کون! گفتم حيفه زد تو پر ما! باش گل آويز شدم ... نگو يه چيزي بوده، ما حاليمون نبود! اي دل غافل! يارو ام، کلفت بود زديم ناکارش کرديم. خوب شد نمرد!
سياوش : کي آزاد مي شي آقا جواد ؟
جواد : همين روزآ، کاري داري بگو!
سياوش : باشه ! حتما! ... حالا اجازه دارم به مطالعه ام برسم ؟!
جواد : برس! برس همکار ! برس آق سيا ... / سکوت / الو! ... بينم، کتابه اسمش چيه ؟!
سياوش : فلسفه اصالت رنگهاي اصلي
جواد : يعني چي اين ؟!
سياوش : يعني ... ميخواد بگه فقط دو رنگ سياه و سفيد اصالت دارن! بقيه مشروعيت ندارن ! چاپ پارساله !
جواد : خوبه! خوندي بده مام يه نگا بندازيم!
سياوش : به درد تو نمي خوره، من برا تنظيم دفاعيه ام مي خونم!
جواد : آهان! بخون! ... چاکريم ... توام عين ما وکيل سر خودي!
/ سکوت ، سياوش کنار مي رود . در اين فاصله نگهبان سر به ديوار گذارده به خواب رفته است /
جواد : الو! نگهبان!
نگهبان : / از خواب مي پرد / چي يه ؟!
جواد : کبريت داري ؟
نگهبان : نه ! سيگار، بعد شام!
جواد : / آرام آرام شروع به خواندن مي کند / آي ... کلنگ از آسمون افتاد تو کوچه ... جانم!... والا ... والا ... من کجا و لنگ جوجه ؟!
نور مي رود
پرده دوم : سفيد
/ نور مي آيد ، صحنه درست مثل صحنه اول است . ولي اين بار سياوش در سلول 13 و جواد در سلول 14، چهار پايه نگهبان در اين پرده تبديل به يک مبل شيک راحتي شده است /
صداي سياوش : / آواز مي خواند / زمن نگارم، حبيبم خبر ندارد! خبر ندارد، حبيبم ز من نگارم ، ز من نگارم خبر ندارد ... چي خوندم / چهره سياوش در کادر دريچه هويدا مي شود /
سياوش : هلو !... آقاي نگهبان ؟! ... تشريف ندارين ؟! يه سيگار به من محبت کنيد! هِلو! ... کسي نيست ؟!
صداي جواد : بي خيال با ! رفته موال ديگه!
سياوش : با من بودين آقا ؟!
صداي جواد : نه با ديفال بودم! کري مگه ؟!
سياوش : بنده قصد جسارت نداشتم! شما ... مي بخشي، تازه تشريف آوردين اينجا ؟!
/ چهره جواد در قاب دريچه هويدا مي شود ./
جواد : ببين! من اومدم اينجا يه چرت بزنم برم ...
سياوش : صداي شما برام آشنا س!
جواد : بيخود! خودتو به ما نچسبون ... حال و حوصله نعش کشي نداريم!
سياوش : من ... حوصله ام سر رفته آقا! ممکنه با شما حرف بزنم !
جواد : تلگرافي بوگو! تو آفم!
سياوش : من شما رو مي شناسم آقا!
جواد : خُب، بسپر برات اسفند دود کونن ... تحفه! همه حاجيتو مي شناسن! فيل هوا کردي ؟!
سياوش : ولي ... ولي اسم شما يادم رفته! ممکنه خودتونو معرفي کنين؟!
جواد : نوچ! ... تمومه ؟! مي خوام کپه مرگمو بذارم!
سياوش : يه سوال! کارتون ... کارتون نقاشي نيس ؟! نقاشي ساختمون ؟!
جواد : نه!
سياوش : من مطمئنم شما نقاشي!
جواد : آره، ولي ساختمون، نه ! قبلا بودم ، حالا ديگه تو کار نقاشي ماشينم
سياوش : جواد! آره ... يادم اومد ... شما بايد آقا جواد باشي ؟!
جواد : بينم! تو، زاغ سيا ما رو چوب مي زني، يا تو کار آدم فروشي و اينا ئي ؟!
سياوش : منو يادتون نمياد ؟! / مکث ، سکوت /
جواد : تو مهنسي ؟!
سياوش : نه! من سياوشم ... چند سال پيش با هم زندان بوديم ...يادتون نيس؟!
جواد : اه اه !! سيا توئي؟ چطوري داشي ؟! نشناختمت خيلي عوض شدي !
سياوش : شما کي منو ديدي آقا جواد ؟!
جواد : از رو صدات ميگم !... ميزوني ؟! هنوز تو کار فرش و اينايي ؟!
سياوش : فرش ؟! اشتباه مي کنين، من هنرمندم!
جواد : آره ديگه! نقشه مي کشيدي واسه فرش ... هان ؟!
سياوش : نه، نقاشي مي کشيدم!
جواد : آره ... آره ... يادم اومد بازم کسي رو کج و کوله کشيدي آره ؟!
سياوش : نه آقا جواد، من پرتره کار نمي کنم!
جواد : چي چي ته ؟!
سياوش : پرتره، چهره! من منظره مي کشم!
جواد : اي ول! گفتم همکاريم! يادم باشه ... يه ماچت بکونم!
سياوش : ممنونم! آقا جواد! ... سيگار داري ؟!
جواد : ديگه تو دود و اينا نيسّم ... خطريه ! پا بده ... يه بس مي زنم !
/ نگهبان مي آيد . از سرما مي لرزد . خود را درون مبل رها مي کند /
نگهبان : ساکت !...باز چشم منو دور ديدي سيا ؟! / جواد از کادر دريچه بيرون مي رود /
سياوش : کجا تشريف داشتين ؟!
نگهبان : همين دورو ور ، کاري داشتي ؟!
سياوش : يه نخ سيگار محبت کنين!
نگهبان : سهميه امروزتو کشيدي!
سياوش : از سهم فردا بدين!
نگهبان : / سيگاري به سياوش مي دهد ./ مصرفت بالا رفته ها!
سياوش : پس کبريت چي! روشن کنيد لطفا!
نگهبان : کبريت ندارم!
سياوش : از آقا جواد بگيرين! همسايه بغل!
صداي جواد : نعرم ! گفتم که!
سياوش : پس چيکار کنم اينو ؟!
نگهبان : نيگر دار بعد شام !
/ سکوت /
سياوش : نرفتي پس ؟!
نگهبان : نشد ديگه ... ندادن!
سياوش : اتفاقي مگه افتاده ؟!
نگهبان : بي خيال ... حرف از دهنم مي کشي ؟!
سياوش : نه باور کن ! نگران شما بودم، پس چيکار مي کني حالا ؟
نگهبان : هيچي . به بچه داداشم گفتم يه خاکي تو سرم بکنه !
/سکوت /
سياوش : / به نگهبان / ... ملاقاتي نداشتم ؟!
نگهبان : نه! ول کن بذا يه چرت بزنم !
/ سکوت /
سياوش : آقا جواد!... هلو! ... آقا جواد ؟ ... ممکنه با من حرف بزنيد!!
صداي جواد : فرمايش ؟!
سياوش : برا چي برگشتي ؟
جواد : / هويدا مي شود / کلک خوردم!
سياوش : از کي ؟
جواد : ريفيق بد ! نامرد! نالوطي! نارفيق!
سياوش : چرا ؟
جواد : چند تا ماشين آورد، گفت رنگشو عوض کون ... کردم! اَد زدو گرفتنش! خياليديم نمايشگاه داره! نگو تو کاره رنگه ناکس!
سياوش : چه رنگي؟!
جواد : هرچي، رو هوا مي زد! مي داد سفيدش کنم، آبش مي کرد!
سياوش : با اون مگه شراکت داشتي شما ؟!
جواد : ما نداشتيم! ولي اون گفت داشتيم!
سياوش : حالا چه اتفاقي براتون مي افته ؟!
جواد : دور هميم فعلنه ! تو چي ؟!
سياوش : من چي! چي ؟
جواد : نرفتي بيرون ؟!
سياوش : نه! دفاعيه ام رد شد، ماندگار شدم!
جواد : اه ... چرا پس ؟!
سياوش : وقتي لايحه دفاعيه ام رو دادم، ديگه اصالت رنگ سياه و سفيد عوض شد، حالا همه رنگا اصالت دارن.
جواد : خُب عوضش مي کردي!
سياوش : نمي تونم! من وقتي به چيزايي اعتقاد پيدا کردم، ديگه به راحتي نمي تونم خودمو عوض کنم
جواد : حاليم نمي شه!
سياوش : ببين! فقط دوتا رنگ اصلي داريم که اصالت داره ! سياه و سفيد. سفيد بيشتر، سياه کمتر... بقيه رنگا يا تو طيف سفيدن ... يا نيستن
جواد : بازم حاليم نشد!
سياوش : ما يه رنگ بيشتر نداريم، من تو اين مدت خيلي تحقيق کردم، تو زندون دو جلد کتاب نوشتم "اصالت سفيدي" همه رو توش توضيح دادم، اينام لج کردن، نمي ذارن کتابام چاپ شه، وقت شد مي دم بخوني!
جواد : کاراي سخت سخت به ما نگو ! فهميدم، تو سفيد حال مي کني! درسته ؟!
سياوش : خلاصه اش همينه!
جواد : صفاتو ! قبول ! کتاب لازم نعره!
/ سکوت /
سياوش : همين روزا آزاد مي شم آقا جواد!
جواد : مبارکه!
سياوش : کاري بيرون نداري ؟!
جواد : چرا
سياوش : چه کاري ؟! خوشحال مي شم کاري براتون انجام بدم!
جواد : آدرس مي دم، برو در دکون، به اين شريک ما بگو بي معرفت خوب ما رو گير انداختي تو هچل! اومدم بيرون درسّت مي کونم!
سياوش : چشم ! / سکوت / آقا جواد ... شاگرد نمي خواي ؟
جواد : کيو داري ؟!
سياوش / مکث / خودم!
جواد : تو ؟! سابقه داري که ؟! گيرو گرفتاري داره!
سياوش : به يه اسم ديگه برات کار مي کنم!
جواد : بذا بيام بيرون، يه فکري برات مي کونم، ولي ببين! اين اصالت مصالتو بندا دورا ! مي توني ؟! هرکي هر رنگي گفت بو گو درسته!
سياوش : سعي مي کنم !
جواد : آ باريکلا !...حالا مي ذاري بخوابم ؟!
سياوش : بله استاد! حتماً !
جواد : شب بخير! به اينام بوگو واس شام، مارو بي خيال شن!
سياوش : چشم !
/ جواد از دريچه محو مي شود ، لحظاتي بعد، صداي خروپف
جواد و نگهبان با هم يک سمفوني مي سازد،آرام آرام سياوش
ترانه اي شاد مي خواند/
سياوش : يه شب مهتاب... ماه مي ياد تو خواب ... منو مي بره ... کوچه به کوچه ... باغ انگوري ... باغ آلوچه ... درّه به درّه ... صحرا به صحرا ...اونجا که شبا ... پشت بيشه ها ... يه پري مياد ... ترسون و لرزون ... پاشو مي ذاره ... تو آب چشمه ... شونه مي کنه ... موي پريشون ... يه شب مهتاب ... ماه مياد تو خواب ... منو مي بره کوچه به کوچه ... باغ انگوري ... باغ آلوچه ...
" نور مي رود "
منبع:namayeshnameh.blogfa.com