پیرامون اصول نقد ادبی
طی نشستی که با جناب آقای دکتر سعید حمیدیان (استاد گروه ادبیات دانشگاه علامه طباطبایی) داشتیم با ایشان به بحث دربارهء کتاب«نقد ادبی»ریچاردز پرداختهایم:
آقای دکتر! یک محور مهمی را که ما در این نشریه کتاب ماه دنبال میکنیم مسئله نقد از نظر تئوری و عملی است؛ یعنی هم میپردازیم به اصول نقد از نظر تئوری و هم این که کتابهایی که منتشر میشود کاستیها و برتریهای آنها را سعی داریم که نشان دهیم حضرت عالی جدیدا کتابی ترجمه کردید به نام اصول نقد ادبی از ریچاردز.ریچاردز هم از نظر من نظریهء مهمی در بین نظریهپردازان نقد در جهان دارد و آثار او یکی از منابع مهم در این شاخه بشمار میرود.ما در زمینهء نقد هم انواع و شیوههای مختلف نقد داریم که نقد ساختاری و نقد اصولشناسی،نقد تاریخی و نقد روانشناسی است.ریچاردز بیشتر به نقد روانشناسی میپردازد.من میخواستم سوال کنم که اولا چطور شد که شما کتاب ریچارد را برای ترجمه انتخاب کردید و راجع به اهمیت خود کتاب توضیح بفرمایید؟
دکتر سعید حمیدیان: عرض شود که در مورد بخش اول سوال جنابعالی،و انگیزه خودم در مورد ترجمه کتاب،اولا عرض کنم که پیشنهاد ترجمه کتاب از طرف مسئولان مؤسسه انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی مطرح شد و در حقیقت ترجمه این کاب را به بنده قبولاندند.بعد میتوانم بگویم که البته(انگیزه شخصی طبعا وجود داشت)یعنی،پس از قبول انجام کار ترجمه،انگیزهء بنده برای پذیرش این کار همان چیزی بود که حضرت عالی به خوبی بیان فرمودید،یعنی کمبود حتی فقدان کار در زمینه شاخهء ویژهای از نقد ادبی که همان شاخه نقد از دیدگاه روانشناختی باشد انگیزه اصلی بنده در این کار بود.به این معنا که هموطنان ما یعنی اهل مقولات زبان و ادب همچنان که فرمودید نقد ادبی از بعضی دیدگاههای دیگر از جمله نقد ناب یا نقد زیبا شناختی همین طور نقد ساختاری و اسطورهشناختی و همین طور نقد تاریخی و امثال اینها را میشناختم و در این زمینه باید به دو دیدگاه دیگر نقد که در فضای فرهنگی ما شناختهتر هستند اشاره کنیم و آن نقد اخلاقی و دیگر نقد جامعهشناختی است.نظر به وضیت خاص ما،و همین طور وجود برخی گرایشهای سیاسی در قرن حاضر در کشور ما،هموطنان ما با این دو دیدگاه آشنایی کافی دارند؛یعنی دیدگاه اخلاقی و دیدگاه جامعهشناختی،اما در زمینهء دیدگاه روانشناختی غیر از این کتاب تاکنون هیچ اثری به فارس درنیامده است.و بنده شایق بودم که هموطنان ما دقیقا با این نقد و چگونگی روشهای آن آشنا بشوند.در این مورد باید اشاره بکنم که ریچاردز علاوه بر تسلّط و احاطه کم نظیرش در ادبیات و آثار ادبی،در زمینه روانشناسی در حد بالای تخصصی واردند،یعنی او در این زمینه که ذی علاقه بوده بسیار کار کرده و این است که با در آمیختن این دو اصول مورد نظر خودش را در نقد عرضه کرده است.این انگیزهء اصلی بنده در این مورد بود.
در مورد اهمیت کتاب هم میتوانیم به اختصار عرض کنیم.اولا کتاب به عقیدهء خود ریچاردز که در اوایل کتاب هم بحث کرده است اهمیت اصلیاش در این است که ریچاردز کوشیده است که حتی المقدور اصول و ضوابط علمی برای نقد ادبی بدست بدهد و آن آثار مربوط به نقد ادبی که قبل از او وجود داشته و بر پایهء علمی نبوده به کلّی از قلمرو نقد ادبی خارج کند.در فصل اول این کتاب با یک مروری بر تمام پیشینهء نقد ادبی حاصل را عرضه میکند و میگوید تمام چیزهایی که ما در گذشته داشتیم اینها هستند و سر لوحهء کار ما و مطالب اصلی وجهه نظر منتقدان گذشته را بر میشمارد و میگوید که اینها بودند،و ما درمییابیم که قبل از ریچاردز.(که به حق او را باید یک فرد انقلابی و پایه گذار در زمینه نقد ادبی بخوانیم)نقد ادبی بیشتر در حوزه ذوقیّیات و داوریهای شخصی،و حتی میتوان گفت که پارهای از شرح و بحثهای انشایی و همین طور ستایشی یا نکوهشی در زمینه نقد بود و نقد ادبی این گسترهای را که در کار ریچاردز پیدا میکند در قبل از او نداشته است اهمیت کتاب ریچاردز هم این است،وقتی هم که کتاب به خوانندگان(خوانندگان محیط ریچاردز و خوانندگان انگلیسی)عرضه شد تاثیر بسیار زیادی در آن فضای فرهنگی داشت.التبه در کنار ستایشهای فراوانی که از کار ریچاردز شد پارهای نکوهشها یا طعنهها را هم بر ریچاردز میبینیم که البته ریچاردز بعدا کوشید که به آنها پاسخ دهد.در هر حال این سخنی کوتاه دربارهء شأن کار ریچاردز است.
آقای دکتر!این کتاب را که من مطالعه میکردم،احساس میکردم که یک مقدار زبان ریچاردز نامفهوم و گنگ است و برای فارسی زبانان،آن اصول و مفاهیمی که ریچاردز در نظر دارد سخت منتقل میشود،من میخواستم این سوال را بکنم که آیا این ویژگیهای زبان نثر ریچاردز است یا این که شما در ترجمه دچار مشکل بودید و یا این که اشکالات چاپی است که بدین صورت خودش را نشان داده است.
دکتر سعید حمیدیان: عرض شود این مشکلات ناشی از چند علت است.در مورد ترجمهء ناقابل بنده،(البته بنده هیچ دعویی ندارم) کوشش خودم را کردم-چه در زمینه برگردان دقیق و سالم عبارات و همینطور تا حدود زیادی کاوش و جستجو در زمینه اختیار معادلهای روانشناسی و تعیین اصطلاحات روانشناسی،که ریچاردز بکار میبرد،یعنی اصطلاحات و عبارت روانشناسی را-بنده از آنجایی که در این زمینه پیاده بودم و دارای اطلاع و تخصصی نیستم،سعی کردم با تحقیق و پرسش از اهل فن معادلها را اختیار کنم.این هم طبعا یکی از مشکلات کار ریچاردز است.یعنی چگونگی مطلب و تخصص بالای روانشناسی که طبعا برای همگان میسر نیست، این اس که میتواند یکی از مشکلات خوانندگان در درک تمامی مطالب ریچاردز باشد اما در این میانه بنده به اغلاط چاپی نسبتا فراوانی که در کتاب وجود دارد. اشاره بکنم که این کتاب را بنده قبل از سفری که به کشور لهستان برای مدت دو سال و نیم داشتم تمام کردم و تقدیم موسسه انتشارات فرهنگی کردم و بنده اصرار داشتم که حتما خودم تصحیح مطبعی را انجام بدهم تا خاطرم آسوده باشد،اما دوستان آنجا،مرا خاطر جمع کردند از این که تصحیح کافی و کامل انجام خواهد شد و نیازی به ارسال نمونههای چاپی به آن کشور نیست اما بعدا که کتاب منتشر شد بنده دیدم که متأسفانه در هر صفحه دو و یا سه یا چند غلط وجود دارد.پیداست که بعضی از این غلطها،غلطهای سادهء چای نیستند یعنی غلطهایی که به راحتی قابل درک هستند و قابل اصلاح هستند.یعنی در این زمینه خطاهایی وجود دارد که میتواند عبارات را کاملا گنگ کند.
یعنی حتی باعث نامفهوم شدن ترجمه کرده باشد؟
دکتر سعید حمیدیان: بنده نمیگویم همهاش،بلکه بخشی از این گنگی ناشی از همین است.البته بنده میخواهم یکی دو مثال عرض بکنم.مثلا:جملهای در صفحه 14 از مقدمه کتاب است(یعنی از پیشگفتار کتاب به این صورت)نقد آن گونه که من میفهمم عبارت از تلاش برای تمیز نهادن میان تجارت و ارزیابی کردن آنها،بعضی از دوستان به من میگفتند ما هر چه کوشیدیم این جمله را درک نکردیم.بنده در جواب عرض کردم این تجارب است که به تجارت تبدیل شده،طبعا چون در این جمله بحث از ارزیابی و امثال اینها بوده است این است که بعضی از خوانندگان این را تجارت بخوانند و از آن چیزی سر در نیاورند.خوب،این یکی از مشکلات که مربوط به چاپ است.اما مشکل مهمتر چنانکه عرض کردم اوّلا در مورد اصطلاحات و مفاهیم روانشناسی است که در حد تخصصی و بالای علم روانشناسی است و طبعا برای خوانندهء غیر متخصص دشوار خواهد بود،اما یک دشواری دیگری را هم بنده حتما باید اضافه کنم و آن این است که چنان که مستحضر هستید کلا آثار مربوط به نقد ادبی از لحاظ موضوع و زبان و همینطور حالت ایجاز نثری که دارد و اشارات فراوانی که به آثار مختلف دارد طبعا نثر دشواری دارند،به عبارت دیگر دشواری خصیصه کلی مربوط به آثار نقد ادبی(و از جمله همین اثر)نویسنده چون در فضای مغرب زمین است و طبعا غربیان از آثار غربی و پیشینهء آنها و مطالب مربوط به آنها اطلاعات بیشتری نسبت به هموطنان ما دارند بدیهی است که نویسنده در موارد متعددی با اشاره،از آثار مختلف میگذرد و طبعا این برای خوانندگان ایرانی که شاید کمتر در جریان آثار و چگونگی آنها و قضاوت در مورد آنها باشند دشواری بیافریند و خوب،این یک علت دیگر دشواری است در همین رابطه باید بگویم که بافت نثر در این گونه آثار چنان بافت سادهای نیست،یعنی زبان انگلیسی در کتابهای مربوطه در بالاترین سطح است و طبعا اینها بعضی از دلایل دشوار بودن بعضی از عبارت و مطالب ریچاردز است.البته من دراین جا از سهم خود درنگذرم و عرض کردم کمترین دعوی ندارم که در تمام موارد بنده درست عمل کردهام و طبعا ناشیگریها و اشتباهات ترجمه را باید بر این مجموعه اضافه بکنم.
به نظر جنابعالی آیا غامض بودن زبان پردازش نقد یا ارائه اصول نقد توسط ریچاردز(این روششناختی در متن)به
نقد ریچاردز برنمیگردد؟
دکتر سعید حمیدیان: سوال خوبی است.بنده تصور میکنم که همین مسئله که ریچاردز و روش او در نقد ادبی برای قاطبهء خوانندگان عزیز ایرانی کمتر شناخته است علت دیگری برای دشواری درک مطالب است.البته بنده به اشاره عرض کردم که تخصص بالای روانشناسی که در این کتاب بکار رفته یکی از مشکلات است و همین طور ساختار و بافت زبان و امثال اینها.اما آنچنان که جنابعالی فرمودید همین مسئله یعنی دشواری شناخت روش وتازه بودن روش ریچاردز هم شاید یکی از مشکلات عمده در درک مطالب او باشد،اما تصور میکنم که خوانندگان گرامی به موازات آشنایی بیشتر با چگونگی کار او مشکلات کمتری خواهند داشت.البته ضمن این که امیدوارم که آثار دیگری هم در همین زمینه،یعنی نقد در آثار روانشناسی به زبان فارسی برگردانده شود تا هموطنان ما اطلاع بیشتری از این زمینه پیدا کنند تا در جریان کار قرار بگیرند.
آقای دکتر یکی از کارهای مهم ریچاردز کتابی است به نام" gninaem fo eht gninaem "(معنیِ معنی).خواستم بپرسم که شما خودتان قصد ندارید این کتاب را ترجمه کنید؟دربارهء این کتاب و آثار دیگر ریچاردز به طور کوتاه توضیحاتی بفرمائید.
دکتر سعید حمیدیان: عرض شود ریچاردز چنان که در مقدمه مترجم(یعنی بنده)در کتاب آمده آثار متعددی دارد.یکی از مهمترین آثارش همان معنی در معنی یا gninaem fo eht gninaem است که جنابعالی اشاره فرمودید و همین طور کتابهای دیگری به نام مبانی زیباشناسی نقد علمی و آثار دیگر وجود دارد.من امیدوارم که این کتابها به مرور زمان ترجمه و به خوانندگان عرضه شود.اما در مورد خود بنده طبیعی است که آرزو بسیار است،یعنی من قلبا شائق هستم که کتابهای دیگری از جمله همین کتاب معنی معنی را به فارسی ترجمه بکنم،اما پیداست که ای بسا آرزو که خاک شده است یعنی میدانم که بسیاری از این آرزوها و اهداف را جامهء عمل نخواهم پوشاند،با این دشواریهای زندگی و همین طور با گذشت سن طبعا دشواری کار برای بنده بیشتر میشود و همین طور که عرض کردم آرزومند آن هستم که مترجمان دیگری که قطعا از من صلاحیت بیشتری دارند به این کار اقدام کنند.
به نظر من جایگاه نقد هنوز در ایران مشخص و واضح بررسی و تحلیل نشده است.جایگاه نقد به نظر من،یک نوع حلقه ارتباطی بین نویسنده و هنرمند با مخاطبش است و شاید بگوییم دقیقترین و سادهترین میانجی بین اینها است.به نظر شما چکار باید کرد که نقد جایگاه خودش را پیدا کند و این که شما در پاسخهای قبلیتان هم اشاره فرمودید بیشتر نقدهای ما بیشتر یا ستایشی است یا نکوهشی،این نقد اعتدالی را به چه گونه باید رواج داد تا با آن اعتبار لازم را پیدا بکند و آثار خوب بررسی و تحلیل بشوند و غث و سمینها شناخته بشود؟
دکتر سعید حمیدیان: متشکرم.سوال خوبی است،اما به همین نسبت پاسخ دادن به آن هم دشوار است و هم وقت زیادی را میطلبد.اما بنده باز به اختصار عرض کنم یا به حاشیه بروم که نقد ادبی کلا در جامعه ما یک شاخهء جدید است.به این معنا با وجود آنکه یکی از غنیترین و گرانمایهترین پیشینههای ادبی جهان را در اختیار داریم یعنی یکی از ارزشمندترین گنجینه ادبی را در زمینههای گوناگون و اشکال گوناگون در اختیار داریم متاسفانه پیشینهء چندانی در نقد از دیدگاههای امروزی و با ضوابط امروزپسند-در گذشته-نداشتیم.البته در اینجا برای این که شبهه ایجاد نشود باشد عرض کنم که گذشتگان ما در حقیقت منتقدان خوبی هم بودند،دلیل بنده این است که اگر شاعران و نویسندگان گذشتهء ما منتقد یعنی داوری کننده دربارهء منتقد اگر گذشتگان، منتقد ادبی یعنی داوری کننده دربارهء چگونگی آثار نمیبودند،آنهمه پیشرفت و تغییرات در اسلوبها و سبکها و بیانهای گوناگون و همینطور نوگرایی در زمینهء موضوعات و اشکال ادبی امکان نداشت.امّا سخن در آن است که گذشتگان ما کمتر اثر و ردّ پایی از آراء و نظریات خودشان در زمینهء نقد ادبی-چه از نظر اصول نظری وچه از لحاظ معیارهای علمی نقد-برای ما باقی گذاشتهاند.بنده اشاره میکنم که در این زمینه کتابی به نام«قدما و نقد ادبی»از محمود کیانوش شاعر و نویسندهء وجود دارد که به خوبی چگونگی نقد گذشته و کل دستاوردهای گذشتگان در مورد نقد را بیان کرده است و بیتردید مأخذ قابل توجهی در این مورد است. این کتاب نشان میدهد که نقد ادبی در میان گذشتگان ما بیشتر عبارت بود از یک نقد ساختاری-آنهم به معنای محدود-یعنی بیشتر در زمینههای لفظی،همین طور معانی و بیان و بدیع.از این مقدار گذشته میتوان استنباط کرد که اغلب اصطلاحات نقد ادبی گذشته هم فاقد دقّت و صراحت کافی بوده است،یعنی بسیاری از این مصطلحات دارای معانی مبهم و کلّی هستند.امّا در قرن حاضر ما به دنبال آشنایی با ادب مغرب زمین و آفاق فرهنگی و هنری مغرب زمین،با آثاری کاملا متفاوت در زمینهء ادبی و همینطور کابها و مقالاتی در باب نقد ادبی غرب آشنا شدهایم و به طور کلی میتوان گفت که نگرش امروزیان ما به آثار ادبی بسیار متفاوت با گذشتگان است.چنانکه امروزه،هر گونه اجمال و ابهام و کلّی گویی در نقد و داوری آثار ادبی و به طور کلی محدودیت فضای نقد که بدان اشاره کردیم مورد پسند هموطنان نیست.در همین رابطه بنده باید مطلب مهمّی را عرض کنم و آن این که عدهای از پژوهندگان و اساتید ادبی معاصر نقد ادبی جدید را در فضای کشور، ضعیف و بیمارگونه خواندهاند.بنده با وجود اقرار به پارهای ضعفها و ندانم کاری و معتقدم که نقد امروزین ایران علیرغم جوانسالی،گامهای بسیار مهمّی به جلو برداشته است،اگر چه هنوز آن بلوغ کامل یا دست کم کافی را نیافته است.برای مثال باید عرض کنم که امروزه بسیاری از ضوابط و کلا روشهای نقد به مفهوم جهانی و همینطور مصطلحات و مفاهیم نقد جدید به برکت کار و تلاش برخی از نویسندگان و مترجمان(که متأسفانه در این مجال اندک،نمیتوانیم به اسامی عزیزانان و چگونگی کارشان بپردازیم)برای هموطنان ادب دوست ما،شناخته شده است.بدین صورت که (به تصویر صفحه مراجعه شود) نگرش امروزیان ما به آثار ادبی بسیارمتفاوت با گذشتگان است. چنانکه امروزه،هر گونه اجمال و ابهام و کلّیگویی در نقد و داوری آثار ادبی و به طور کلی محدودیت فضای نقد مورد پسند نیست.
میتوان [امیدوار بود] بر پایهء این اطلاعات و نگرشهای جدید در آینده به نقدی بسیار شکفته و اصولیتر از این دست پیدا کنیم.
دکتر سعید حمیدیان: البته باید عرض کنم که نوعی نقد در جامعهء ما که بیشتر به ستایش یا نکوهش جنبههای مختلف مختلف اثر ادبی میپردازد فقط یکی از شاخهها و همینطور اهداف نقد- به مفهوم گستردهء آن-است.مثلا بنده آرزو میکنم که شاخههایی مثل نقد تفسیری که به بحث دربارهء شناساندن کل اثر و همینطور سنجش آثار ادبی میپردازد در کشور ما جای آن نقد پیش گفته را بگیرد.
لطفا قدری هم در خصوص کارهایی که در دست انشاء دارید بفرمائید؟
دکتر سعید حمیدیان: در مورد کارهایی که در دست دارم به اختصار باید بگویم که در حال حاضر مشغول ادامهء همان زمینهء سابق،یعنی ویرایش و بازبینی آثار ادبی مهمّ دیگر مثل اشعار مولانا-هم مثنوی و هم دیوان شمس-کلیات سعدی و امثال اینها هستم.همینطور به پژوهشهای گذشتهء خود در جهت نگارش کتابها و مقالاتی در توضیح و نقد آثار گذشته به خصوص از جنبهء تحلیلی هستم و امیدوارم فرصت این را پیدا کنم که در زمینهء اشعار سعدی و حافظ و برخی از بزرگان دیگر کارهای ناقابل خود را تقدیم ادب دوستان بکنم.
برگرفته از: نشریه اطلاع رسانی و کتابداری... کتاب ماه ادبیات و فلسفه... شماره 6 و 7 ... اردیبهشت 1377
نظر