نقد ادبی در روم باستان: از سیسرو تا هوراس
يكي از مهم ترين بنيان گذاران نقدادبي در روم باستان سيسرو بود. از سيسرو 57 خطابه و حدود 800 نامه به يادگار باقي مانده است كه در طي آن ها, ضمن مكالماتي دل انگيز, تاريخ زبان رومي را به اختصار بازگفته, قواعد انشاء نثر و آيين نگارش اين زبان را تنظيم و تدوين كرده است. سيسرو در دوره ي اوج نثر لاتيني مي زيست و خود, به كمك جاذبه ي شورانگيز و پر لطف كلام خويش, بر اين اوج ارتقايي قابل توجه بخشيد.
سزار, قيصر مشهور,كه خود از مردان ادب و از نخستين كوشندگان در راه تنظيم و تدوين دستور زبان لاتين و آيين نگارش اين زبان بود, در اهدانامه ي كتاب « در باب قياس» خود, به سيسرو, چنين نوشت:
« تو همه ي گنجينه هاي سخنوري را از نهانگاه بر كشيدي و خود نخستين كسي بودي كه از آن ها بهره گرفتي. از اين رو بر روميان منتي بزرگ نهادي و زادگاه خويش را حرمت افزودي. تو بر چنان نصرتي دست يافتي كه فقط بهره ي بزرگترين سرداران تواند شد, زيرا گستردن مرزهاي انديشه ي آدمي كاري ارجمندتر از افزودن بر پهنه ي امپراطوري روم است.»
سيسرو ادبيات را « خوراك روزگار نوجواني و آذين نيك بختي و فروغ روزگار پيري » مي دانست.
در نقد ادبي سيسرو بيشتر از همه, از انديشه هاي هنري و نظريه پردازي هاي ادبي افلاطون الهام گرفته,تحت تاًثير عقايد او بود.
سيسرو زبان لاتيني را بازآفريني كرد, بر واژه هاي آن افزود, از آن افزاري نرمش پذير براي فلسفه, دانش و ادبيات ساخت كه حدود هفده قرن پس از او قابل استفاده بود و كاربرد داشت.
از مهم ترين رساله هاي ادبي سيسرو, « رساله ي بروتوس» است كه در آن مروري بر تاريخ فن بلاغت رومي و تحليل مختصري از سبك هاي بيان سخنوران رومي شده است.
« رساله ي خطيب» سيسرو نيز يكي از شاهكارهاي فن بلاغت رومي است. در اين رساله, سيسرو,بلاغت را موهبتي سرشتي و غير اكتسابي مي داند كه بايد در ذات شخص باشد و نمي توان آن را با خواندن رساله هاي آموزشي در باره ي فن خطابه آموخت.
البته سيسرو معتقد بود كه اگر كسي از اين موهبت فطري برخوردار باشد, مي تواند با تمرين و ممارست در فن خطابه, هنر خويش را كمال بخشد و به حد عالي شكوفا كند.
سيسرو, تحت تاًثير ارسطو, ميان غايت سخنور و اديب ,با غايت فيلسوف و حكيم تفاوت قائل بود و عقيده داشت كه هدف سخنوران و اديبان بيشتر تحريك و تهييج است, اما حكيمان و فيلسوفان داراي هدف قانع كردن و مجاب ساختن هستند, به همين دليل سيسرو بين سبك بيان اين دو گروه تفاوت بنيادي مي ديد. او صفات و خصوصيات هر كدام از اين دو دسته از اصحاب انديشه را به دقت و تفصيل شرح داده است.
سيسرو شعر را باعث آرامش فكري و آسودگي خيال و رهاندن جان از غوغا و مشاجرات خسته كننده و فرساينده ي روزمره مي دانست و آن را تسكين دهنده ي گوش به ستوه آمده ي آدمي از غريو و غوغا هاي ناخوشايند و سرسام آور زندگي مي پنداشت.
سيسرو, همانند سقراط و افلاطون, به نيروي الهام اعتقاد داشت و قوه ي شاعري را حاصل نيروي الهام مي دانست:
« آنطور كه از بزرگان انديشه شنيده ام ساير هنرها را مي توان از راه آموزش و مطالعه و تمرين و تقليد آموخت, اما شاعر همه چيز خود را مرهون و مديون فطرت خويش و طبيعت و ذوق و سرشت خود و نيرويي روحاني و آسماني است كه به او الهام مي بخشد و مايه ي برتري و امتياز اوست. شاعران از چنان موهبتي الهي برخوردارند كه ايشان را در خور تحسين و اعجاب ما قرار مي دهد. »
« صخره ها و بيابان ها به آواز شاعران جواب مي دهند, حتي خيلي از اوقات, ددان بياباني نيز به شنيدن نغمه ها و ترانه هاي شاعران, آرام مي گيرند و رام اين نغمه ها مي شوند, آيا ما كه از تهذيب و تربيت آزادمنشانه بهره يافته ايم, قادريم صداي شاعران را نا شنيده بگيريم و نسبت به آن بي تفاوت بمانيم؟»
سه دهه پيش از ميلاد و دو دهه پس از آن, عصر طلايي فرهنگ, هنر, و ادبيات رومي, و دوران شكوفايي و باروري اين فرهنگ تازه به ثمر رسيده بود. هزاران واژه ي يوناني به گنجينه ي لغات لاتيني راه يافتند. ثروت معنوي يونان, از هنر و ادبيات و دانش و حكمت به سوي روم جاري شدند. صدها مجسمه و نگاره و تابلوي نقاشي يوناني در ميدان ها, معابد, خيابان ها و خانه هاي روميان جا گرفت و به نمايش درآمد.
در اين هنگام تعداد كتاب هاي انتشار يافته در روم, به طرز بي سابقه اي رو به افزايش نهاد. همه ي مردم شاعر شده بودند و از ابلهان تا فيلسوفان شعر مي سرودند. مجامعي تشكيل شده بود كه در آن ها سرايندگان اشعار خود را براي شنوندگان, و براي هم مي خواندند. مسابقه هاي شعر سرايي پيرامون موضوع هاي خاص رواج يافته بود و شاعران گمنام و نامدار براي به دست آوردن جايزه هاي نفيس مسابقات يا كسب شهرت و محبوبيت, با هم رقابت مي كردند. در كتاب فروشي ها, كه محله اي به نام « آرگيلتوم» را پر كرده بودند, نويسندگان گرد هم مي آمدند تا نبوغ ادبي خويش را ارزيابي كنند و در معرض قضاوت و داوري نقادان قرار دهند. در همان حال, كتاب دوستان تنگدست بخش هايي از كتاب هاي مورد علاقه ي خود را در آن مجامع به طور رايگان مي خواندند. روي تابلوهايي كه به ديوار ها نصب بود, نام آخرين كتاب هاي انتشار يافته همراه با قيمت آن ها اعلان مي شد.
كتاب ها به تمام گوشه و كنار امپراطوري ارسال مي شد, يا به طور همزمان در چند مركز فرهنگي مهم, مثل رم, ليون, آتن و اسكندريه منتشر مي گرديد.
در اين هنگام رم به عنوان يكي از مهم تريم مراكز فرهنگي ـ ادبي دنياي غرب, رقيب اسكندريه شده بود.
اين شكفتگي كه هم ادبيات و هم جامعه را تغيير شكل داده بود, باعث شد كه هنر و ادبيات و نقد ادبي ارزش و اعتباري تازه به دست آورند.
مهم ترين چهره ي ادبي اين دوره ويرژيل بود كه در سال 70 پيش از ميلاد در نزديك « مانتوا» متولد شد و تقدير اين بود كه محبوب ترين فرد رومي شود. مجموعه ي « سروده هاي شباني» او, از دل انگيزترين اشعار دنياي باستان در ستايش طبيعت روستايي و زندگي روستا نشينان و شبانان به شمار مي آيد.
« محنت زمين» كامل ترين مجموعه شعر ويرژيل در ستايش كشت و زرع و زندگي كشاورزان است و در آن, در باره ي تمام مسائل مربوط به زندگي كشاورزي از انواع خاك و طرز به عمل آمدن آن ها تا دقايق بذر افشاني و كشت زيتون و تاك , و پرورش اسب و گاو و گوسفند, و قواعد كندو داري و پرورش زنبور عسل و صيد ماهي, با زباني لطيف و شاعرانه و سرشار از تصاوير بديع هنرمندانه بحث شده است.
شاهكار ويرژيل منظومه ي حماسي « انئيد» است كه شاعر ده سال آخر عمر خويش را صرف ساختن آن كرد, با اين وجود نتوانست آن را به طور كامل به پايان ببرد و در حالي كه حداقل به سه سال كار روي شعرها و پيراسته و آراسته كردن آن ها نياز داشت, مرگ مهلتش نداد و شاهكارش را ناتمام گذاشت و رفت.
« انئيد» سرگذشت تاريخ روم و شرح بنيان گزاري آن بود و به اين تاريخ از ابتدا تا دوران گسترش روم به امپراطوري و صلح آوگوستوس مي پرداخت. در اين منظومه , نقش خصلت هاي نيك و ارجمند رومي در حركت هاي مهم و سرنوشت ساز تاريخي نشان داده شده و ويرژيل كوشيده تا خصلت هاي پسنديده ي قديم رومي را كه فراموش شده يا از رونق افتاده, دوباره زنده كند و رواج و رونقي تازه بخشد.
اگر چه ويرژيل به خاطر ناتمام ماندن « انئيد» وصيت كرده بود كه نسخه هاي خطي آن را بسوزانند, اما دوستانش به وصيت او عمل نكردند و دو سال پس از مرگ شاعر, منظومه ي « انئيد» را منتشر كردند. اين منظومه خيلي زود شهرت جهاني پيدا كرد و از آن زمان تا امروز هم چنان شهرت خود را حفظ كرده و از محبوب ترين منظومه هاي دنياي باستان به شمار مي رود , و دانش آموزان در مدارس همه ساله شعرهايي از آن را حفظ مي كنند.
عادت تفاًل زدن با مجموعه اشعار ويرژيل از همان نخستين سال هاي پس از مرگ او پيدا شد و تا دوره ي رنسانس به عنوان عادتي شايع ادامه يافت. شهرت ويرژيل روزافزون بود. هوراس او را همپايه ي هومر مي خواند. در سده هاي ميانه او را پيشگو, جادوگر, و قديس مي دانستند. دانته بلاغت اشعار او را مي ستود و نه فقط در راه دوزخ و برزخ تريلوژي « كمدي خدايان» خود, بلكه در دنياي شعر و ادب روايت شيوا و رسا و بيان زيبا او را استاد رهنماي خود ساخت. جان ميلتون در
« بهشت گمشده» و « شياطين و آدميان» تحت تاًثير ويرژيل بود. ولتر « انئيد» را لطيف ترين اثر ادبي دوران باستان مي دانست.
بزرگترين منتقد ادبي روم باستان هوراس بود كه در سال 65 پيش از ميلاد در دهكده ي « ونوسيا» در « آپوليا» تولد يافت. در جواني سفري به يونان كرد و با عقايد و انديشه هاي فيلسوفان يونان آشنا شد و به خصوص تحت تاًثير افكار فلسفي ارسطو و ساير مشائيان, و هم چنين اپيكور قرار گرفت. در بازگشت به روم با ويرژيل دوست شد و اين دوستي صميمانه تا پايان عمر ويرژيل ادامه يافت. مهم ترين آثار ادبي و منظوم هوراس عبارتند از:
ساتيرها- ترجيع بندهاـ قصايد ـ مراسلات.
نظريات ادبي و نقادانه ي هوراس در آخرين اثر او, « مراسلات» , كه مجموعه اي از نامه هاي منظوم اوست, به زبان شعر و به تفصيل شرح داده شده است. از جمله در نامه ي منظومي كه خطاب به « اوگوست» سروده, در باره ي شعر و شاعري بحث كرده, بر كساني كه فقط شعر شاعران قديم را مي ستايند و دنباله رو كهنه سرايان هستند و به شعر شاعران معاصر التفاتي ندارند, تاخته , و به نقد شعر پيشينيان پرداخته است.
در نامه ي منظوم ديگري با لحني تمسخرآميز و نيشدار به شاعران كم مايه و پر مدعا خرده مي گيرد و آن ها را ريشخند مي كند و از اين كه توجه عمومي به امور ذوقي به تدريج رو به سوي ابتذال مي رود, اظهار تاًسف مي كند:
« كساني كه شعرهاي بد مي سرايند, دلشان به اين خوش است كه چيزي مي نويسند و خود را نويسنده و گوينده مي شناسند و گرامي و ارجمند مي شمرند, حتي به اين اكتفا مي كنند كه خودشان آثار و نتايج فكر خود را بستايند, زهي مردم خوشبخت!»
مهم ترين نامه ي منظوم هوراس ,از ديد نقد ادبي, نامه اي است با عنوان« براي پيسون ها» كه نقادان بعدي آن را « هنر شعر» يا « فن شعر» ناميده اند. اين نامه براي پسران خانواده ي پيسون نگاشته شده, كه مي خواستند درس شاعري بگيرند و بياموزند كه چگونه بايد شاعر شوند. به همين دليل نامه ي هوراس يك رساله ي رسمي نيست, بلكه مجموعه اي از نصايح دوستانه در باره ي فوت و فن شعر سرودن و قواعد اين صنعت است.
هوراس در اين نامه با لحني شيوا و دلكش براي اين نوجوانان شعر دوست از فن شعر مي گويد و به شرح آراء و عقايد خود در باره ي شعر و شاعري مي پردازد. او از بي تجربگي و ناشيگري شاعران قديمي انتقاد مي كند و اصول و قواعدي براي شعر, و به خصوص شعر دراماتيك, بيان مي كند. هوراس توصيه مي كند كه در شعر و هنر بايد عقل و منطق حاكم باشد و معتقد است كه اگر عقل و منطق منشاً شعر نباشد, ممكن نيست آن شعر زيبا و موزون گردد و دلپسند واقع شود. شاعر بايد هميشه نظم و ترتيب در تاًليف و وحدت و هماهنگي در موضوع را رعايت كند, زيرا اگر وحدت و هماهنگي در موضوع نباشد, به هيچ وجه آن موضوع نمي تواند به كمال بيان شود. شاعري كار دشواري است كه از عهده ي هر كسي بر نمي آيد و رعايت تناسب و وحدت كار آساني نيست:
« ما شاعران همگي فريب آرزوي رسيدن به كمال را مي خوريم و افسوس كه اغلب مان به آن نمي رسيم. من مي كوشم سخنم را موجز و كوتاه و روشن بگويم, ليكن وقتي سخن مي گويم, مي بينم كه چه مبهم و مطول و پر گره شده است, به دنبال بيان مضموني عادي و محدود بر مي آيم, از بيان آن عاجز مي مانم. يكي در پي رسيدن به اوج است, سخنش در سراشيب انحطاط تصنع فرو مي غلطد. ديگري كه هميشه با احتياط عمل مي كند و مي كوشد تا پا به مناطق طوفاني و پر خطر نگذارد, آلوده به گل و لاي طغيان ها مي شود. يكي براي آن كه چيزي را كه به ديده ي او زياده از حد ساده و عادي جلوه مي نمايد, غريب و بديع جلوه دهد, دلفين را در جنگل و گراز را در دريا تصوير مي كند. بيم و هراس از خطا, كساني را كه مايه اي از هنر ندارند, در مهلكه ي خطا هاي بزرگ مي افكند.
در كارگاه اميليوس مجسمه ساز, كارگري را ملاحظه مي كنيد كه از ديگر همكاران خود ماهرانه تر مي تواند ناخن مجسمه درست كند يا گيسوان زيباتري مي تواند براي آن بسازد,اما چون هنر تاًليف و تركيب كردن نمي داند, از ساختن هنرمندانه ي مجموعه اي از اجزاء عاجز است. اگر من هوس صنعتگري مي داشتم, هرگز دلم نمي خواست به جاي آن كارگر مي بودم, چنان كه هرگز آرزو نمي كنم كه كاش در كناراين بيني كجي كه دارم, چشماني كشيده و گيسواني مجعد مي داشتم.
شما كه آرزوي نويسندگي و سرودن داريد , همواره مضموني را به عنوان موضوع كار خود انتخاب كنيد كه در خور قدرت و توانايي شما باشد, و پيش از آن كه باري را برگيريد, به دقت بيازماييد كه دوش شما توان تحمل آن را دارد يا نه. كسي كه در انتخاب موضوع, بيرون از مرز تاب و توان خويش چيزي را تعهد و تقبل نكند, هم به آساني از عهده ي بيان مطلب بر مي آيد, هم نظم و ترتيب كلامش درست و مناسب خواهد بود.»
« موضوعي را كه در خور قدرت شماست برگزينيد, اما بر حذر باشيد كه همچون آن كوه داستاني, پس از درد بسيار, موش نزاييد. كتاب دلخواه آن است كه در آن واحد هم آموزنده و هم سرگرم كننده باشد: هر كه چيز مفيد را با چيز دلپذير در هم آميخته باشد, صداي احسنت ديگران را بلند خواهد كرد.
از به كار بردن الفاظ جديد يا منسوخ يا بسيار طويل خودداري كنيد. تا آن حد كه مخل روشني كلام نگردد سخن را به اختصار بگوييد. مستقيم به اصل مطلب بپردازيد.هنگام سرودن شعر, مپنداريد كه احساس, كار همه چيز را انجام مي دهد. راست است كه اگر بخواهيد خواننده احساسي را درك كند, شما خود بايد آن احساس را درك كرده باشيد: اگر بخواهي مرا دريابي, نخست بايد من خود همان را دريافته باشم.»
« اما هنر فقط ادراك نيست بلكه صورت و ظاهر هم هست, و براي آن كه بتوانيد صورت هنري را بيافرينيد, بايد آثار يونانيان را شبانروز مطالعه و در آن تحقيق و تفحص كنيد. به همان اندازه كه مي نويسيد, پاك يا پاره كنيد.هر « پاره ي ارغواني» اثر خود را كه رنگي از خودنمايي و فضل فروشي دارد, قلم بزنيد.اثر خود را به نقادان توانا بسپريد و از دوستان چاپلوس وتملق گو بپرهيزيد. اگر از اين خوان ها گذشتيد, هشت سال آن را به كناري نهيد, اگر در اين مدت فايده ي فراموش كردن را درنيافتيد, آن را سرانجام انتشار دهيد, اما هميشه به ياد داشته باشيد كه اثرتان جز به مرور زمان هرگز به ياد نخواهد ماند: گفته گذراست, نوشته ماندگار.
اگر نمايشنامه مي نويسيد, بگذاريد نفس نمايش, و نه كلمات شما, داستان را نقل و افراد نمايش را تصوير كند. از وحدت سه گانه ي كنش, زمان و مكان پيروي كنيد: داستان يكي باشد و در مدت زماني كوتاه, در يك محل اتفاق بيفتد.
در زندگي و فلسفه مطالعه كنيد.چون بدون مشاهده و درك زندگي و فلسفه ي آن, سبك كامل هم چيزي ميان تهي است. دل به آموختن بسپريد و هرگز آن را از خاطر مبريد.»
اصول اساسي نقد هوراس عبارتند از:
1) شعر فني متعالي و جدي است و نبايد آن را تا حد وسيله ي تفريح در مجالس عيش و عشرت پايين آورد و پست كرد.
2) شعر فني دشوار و پيچيده است و مهارت در آن به سادگي حاصل نمي شود.
3) اگر كسي بخواهد به شعر بپردازد, تنها راه درست آن تقليد و دنباله روي از اديبان و سخن پردازان قديم يونان است.
هوراس مهم ترين موازين نقد ادبي درست را جهت تهذيب هنر سخن پردازي چنين مي داند:
« مرد درست و شريف كه بهره اي از ذوق دارد, اگر در باب شعري از او نظر بخواهند, آنچه را از حشو و زوائد و اطناب آكنده است زشت مي شمارد و سرزنش مي كند, و آنچه را ثقيل و صيقل نيافته است رد مي كند, بر مواردي كه فاقد لطف و ظرافت است خط بطلان مي كشد, تكلفات و تصنعات زايد و غير ضروري را كريه و ناپسند مي شمارد. در جايي كه بيان مبهم و پيچيده است, توصيه به صراحت و رسايي مي كند,بر آنجا كه عبارت دچار تناقض و تضاد است براي اصلاح انگشت مي گذارد. چنين كسي مانند اريستارك نقدي دقيق و سنجيده خواهد كرد و حاضر نخواهد شد به خاطر نرنجيدن دوست, عيب كار او را ناديده و ناگفته بگذارد.»
به نظر هوراس, براي اجتناب از اين خطاهاي رايج, تنها وسيله ي ممكن تقليد از يوناني ها است. زبان يوناني در نظر او گنجينه ي انديشه و ذوق و سرچشمه ي الهام است. هوراس معتقد است كه هر جا كه زبان لاتيني ناتوان از بيان مي گردد بايد دست تكدي به سوي زبان يوناني دراز كند.
علاقه و دلبستگي هوراس به زبان , ادبيات و فرهنگ يوناني به حدي است كه به طور كامل با ادبيات قديم لاتيني قطع رابطه مي كند و ميراث اديبان رومي را جز متوني مضحك و مبتذل و فرو مايه نمي بيند.
از نظر هوراس فقط ادبيات يونان است كه مفهوم واقعي هنر را درك كرده است و فقط با مراجعه به آثار يونانيان است كه مي توان سخن را ساخته و پرداخته كرد و آراسته و پيراسته ساخت, آن چنان كه از ابتذال و تعقيد و تقيد در امان بماند.
هوراس دو صفت را در اشعار يوناني مي ستايد: كمال در هنر- سودمندي در عمل.
او به جوانان توصيه مي كند كه در شعر خود همواره اين دو صفت را در نظر بگيرند و شعر خود را موصوف به اين دو صفت والا بسازند. در شعر خود او اين هر دو صفت در حد كمال است.
برگرفته از سایت سخن sokhan.com
يكي از مهم ترين بنيان گذاران نقدادبي در روم باستان سيسرو بود. از سيسرو 57 خطابه و حدود 800 نامه به يادگار باقي مانده است كه در طي آن ها, ضمن مكالماتي دل انگيز, تاريخ زبان رومي را به اختصار بازگفته, قواعد انشاء نثر و آيين نگارش اين زبان را تنظيم و تدوين كرده است. سيسرو در دوره ي اوج نثر لاتيني مي زيست و خود, به كمك جاذبه ي شورانگيز و پر لطف كلام خويش, بر اين اوج ارتقايي قابل توجه بخشيد.
سزار, قيصر مشهور,كه خود از مردان ادب و از نخستين كوشندگان در راه تنظيم و تدوين دستور زبان لاتين و آيين نگارش اين زبان بود, در اهدانامه ي كتاب « در باب قياس» خود, به سيسرو, چنين نوشت:
« تو همه ي گنجينه هاي سخنوري را از نهانگاه بر كشيدي و خود نخستين كسي بودي كه از آن ها بهره گرفتي. از اين رو بر روميان منتي بزرگ نهادي و زادگاه خويش را حرمت افزودي. تو بر چنان نصرتي دست يافتي كه فقط بهره ي بزرگترين سرداران تواند شد, زيرا گستردن مرزهاي انديشه ي آدمي كاري ارجمندتر از افزودن بر پهنه ي امپراطوري روم است.»
سيسرو ادبيات را « خوراك روزگار نوجواني و آذين نيك بختي و فروغ روزگار پيري » مي دانست.
در نقد ادبي سيسرو بيشتر از همه, از انديشه هاي هنري و نظريه پردازي هاي ادبي افلاطون الهام گرفته,تحت تاًثير عقايد او بود.
سيسرو زبان لاتيني را بازآفريني كرد, بر واژه هاي آن افزود, از آن افزاري نرمش پذير براي فلسفه, دانش و ادبيات ساخت كه حدود هفده قرن پس از او قابل استفاده بود و كاربرد داشت.
از مهم ترين رساله هاي ادبي سيسرو, « رساله ي بروتوس» است كه در آن مروري بر تاريخ فن بلاغت رومي و تحليل مختصري از سبك هاي بيان سخنوران رومي شده است.
« رساله ي خطيب» سيسرو نيز يكي از شاهكارهاي فن بلاغت رومي است. در اين رساله, سيسرو,بلاغت را موهبتي سرشتي و غير اكتسابي مي داند كه بايد در ذات شخص باشد و نمي توان آن را با خواندن رساله هاي آموزشي در باره ي فن خطابه آموخت.
البته سيسرو معتقد بود كه اگر كسي از اين موهبت فطري برخوردار باشد, مي تواند با تمرين و ممارست در فن خطابه, هنر خويش را كمال بخشد و به حد عالي شكوفا كند.
سيسرو, تحت تاًثير ارسطو, ميان غايت سخنور و اديب ,با غايت فيلسوف و حكيم تفاوت قائل بود و عقيده داشت كه هدف سخنوران و اديبان بيشتر تحريك و تهييج است, اما حكيمان و فيلسوفان داراي هدف قانع كردن و مجاب ساختن هستند, به همين دليل سيسرو بين سبك بيان اين دو گروه تفاوت بنيادي مي ديد. او صفات و خصوصيات هر كدام از اين دو دسته از اصحاب انديشه را به دقت و تفصيل شرح داده است.
سيسرو شعر را باعث آرامش فكري و آسودگي خيال و رهاندن جان از غوغا و مشاجرات خسته كننده و فرساينده ي روزمره مي دانست و آن را تسكين دهنده ي گوش به ستوه آمده ي آدمي از غريو و غوغا هاي ناخوشايند و سرسام آور زندگي مي پنداشت.
سيسرو, همانند سقراط و افلاطون, به نيروي الهام اعتقاد داشت و قوه ي شاعري را حاصل نيروي الهام مي دانست:
« آنطور كه از بزرگان انديشه شنيده ام ساير هنرها را مي توان از راه آموزش و مطالعه و تمرين و تقليد آموخت, اما شاعر همه چيز خود را مرهون و مديون فطرت خويش و طبيعت و ذوق و سرشت خود و نيرويي روحاني و آسماني است كه به او الهام مي بخشد و مايه ي برتري و امتياز اوست. شاعران از چنان موهبتي الهي برخوردارند كه ايشان را در خور تحسين و اعجاب ما قرار مي دهد. »
« صخره ها و بيابان ها به آواز شاعران جواب مي دهند, حتي خيلي از اوقات, ددان بياباني نيز به شنيدن نغمه ها و ترانه هاي شاعران, آرام مي گيرند و رام اين نغمه ها مي شوند, آيا ما كه از تهذيب و تربيت آزادمنشانه بهره يافته ايم, قادريم صداي شاعران را نا شنيده بگيريم و نسبت به آن بي تفاوت بمانيم؟»
سه دهه پيش از ميلاد و دو دهه پس از آن, عصر طلايي فرهنگ, هنر, و ادبيات رومي, و دوران شكوفايي و باروري اين فرهنگ تازه به ثمر رسيده بود. هزاران واژه ي يوناني به گنجينه ي لغات لاتيني راه يافتند. ثروت معنوي يونان, از هنر و ادبيات و دانش و حكمت به سوي روم جاري شدند. صدها مجسمه و نگاره و تابلوي نقاشي يوناني در ميدان ها, معابد, خيابان ها و خانه هاي روميان جا گرفت و به نمايش درآمد.
در اين هنگام تعداد كتاب هاي انتشار يافته در روم, به طرز بي سابقه اي رو به افزايش نهاد. همه ي مردم شاعر شده بودند و از ابلهان تا فيلسوفان شعر مي سرودند. مجامعي تشكيل شده بود كه در آن ها سرايندگان اشعار خود را براي شنوندگان, و براي هم مي خواندند. مسابقه هاي شعر سرايي پيرامون موضوع هاي خاص رواج يافته بود و شاعران گمنام و نامدار براي به دست آوردن جايزه هاي نفيس مسابقات يا كسب شهرت و محبوبيت, با هم رقابت مي كردند. در كتاب فروشي ها, كه محله اي به نام « آرگيلتوم» را پر كرده بودند, نويسندگان گرد هم مي آمدند تا نبوغ ادبي خويش را ارزيابي كنند و در معرض قضاوت و داوري نقادان قرار دهند. در همان حال, كتاب دوستان تنگدست بخش هايي از كتاب هاي مورد علاقه ي خود را در آن مجامع به طور رايگان مي خواندند. روي تابلوهايي كه به ديوار ها نصب بود, نام آخرين كتاب هاي انتشار يافته همراه با قيمت آن ها اعلان مي شد.
كتاب ها به تمام گوشه و كنار امپراطوري ارسال مي شد, يا به طور همزمان در چند مركز فرهنگي مهم, مثل رم, ليون, آتن و اسكندريه منتشر مي گرديد.
در اين هنگام رم به عنوان يكي از مهم تريم مراكز فرهنگي ـ ادبي دنياي غرب, رقيب اسكندريه شده بود.
اين شكفتگي كه هم ادبيات و هم جامعه را تغيير شكل داده بود, باعث شد كه هنر و ادبيات و نقد ادبي ارزش و اعتباري تازه به دست آورند.
مهم ترين چهره ي ادبي اين دوره ويرژيل بود كه در سال 70 پيش از ميلاد در نزديك « مانتوا» متولد شد و تقدير اين بود كه محبوب ترين فرد رومي شود. مجموعه ي « سروده هاي شباني» او, از دل انگيزترين اشعار دنياي باستان در ستايش طبيعت روستايي و زندگي روستا نشينان و شبانان به شمار مي آيد.
« محنت زمين» كامل ترين مجموعه شعر ويرژيل در ستايش كشت و زرع و زندگي كشاورزان است و در آن, در باره ي تمام مسائل مربوط به زندگي كشاورزي از انواع خاك و طرز به عمل آمدن آن ها تا دقايق بذر افشاني و كشت زيتون و تاك , و پرورش اسب و گاو و گوسفند, و قواعد كندو داري و پرورش زنبور عسل و صيد ماهي, با زباني لطيف و شاعرانه و سرشار از تصاوير بديع هنرمندانه بحث شده است.
شاهكار ويرژيل منظومه ي حماسي « انئيد» است كه شاعر ده سال آخر عمر خويش را صرف ساختن آن كرد, با اين وجود نتوانست آن را به طور كامل به پايان ببرد و در حالي كه حداقل به سه سال كار روي شعرها و پيراسته و آراسته كردن آن ها نياز داشت, مرگ مهلتش نداد و شاهكارش را ناتمام گذاشت و رفت.
« انئيد» سرگذشت تاريخ روم و شرح بنيان گزاري آن بود و به اين تاريخ از ابتدا تا دوران گسترش روم به امپراطوري و صلح آوگوستوس مي پرداخت. در اين منظومه , نقش خصلت هاي نيك و ارجمند رومي در حركت هاي مهم و سرنوشت ساز تاريخي نشان داده شده و ويرژيل كوشيده تا خصلت هاي پسنديده ي قديم رومي را كه فراموش شده يا از رونق افتاده, دوباره زنده كند و رواج و رونقي تازه بخشد.
اگر چه ويرژيل به خاطر ناتمام ماندن « انئيد» وصيت كرده بود كه نسخه هاي خطي آن را بسوزانند, اما دوستانش به وصيت او عمل نكردند و دو سال پس از مرگ شاعر, منظومه ي « انئيد» را منتشر كردند. اين منظومه خيلي زود شهرت جهاني پيدا كرد و از آن زمان تا امروز هم چنان شهرت خود را حفظ كرده و از محبوب ترين منظومه هاي دنياي باستان به شمار مي رود , و دانش آموزان در مدارس همه ساله شعرهايي از آن را حفظ مي كنند.
عادت تفاًل زدن با مجموعه اشعار ويرژيل از همان نخستين سال هاي پس از مرگ او پيدا شد و تا دوره ي رنسانس به عنوان عادتي شايع ادامه يافت. شهرت ويرژيل روزافزون بود. هوراس او را همپايه ي هومر مي خواند. در سده هاي ميانه او را پيشگو, جادوگر, و قديس مي دانستند. دانته بلاغت اشعار او را مي ستود و نه فقط در راه دوزخ و برزخ تريلوژي « كمدي خدايان» خود, بلكه در دنياي شعر و ادب روايت شيوا و رسا و بيان زيبا او را استاد رهنماي خود ساخت. جان ميلتون در
« بهشت گمشده» و « شياطين و آدميان» تحت تاًثير ويرژيل بود. ولتر « انئيد» را لطيف ترين اثر ادبي دوران باستان مي دانست.
بزرگترين منتقد ادبي روم باستان هوراس بود كه در سال 65 پيش از ميلاد در دهكده ي « ونوسيا» در « آپوليا» تولد يافت. در جواني سفري به يونان كرد و با عقايد و انديشه هاي فيلسوفان يونان آشنا شد و به خصوص تحت تاًثير افكار فلسفي ارسطو و ساير مشائيان, و هم چنين اپيكور قرار گرفت. در بازگشت به روم با ويرژيل دوست شد و اين دوستي صميمانه تا پايان عمر ويرژيل ادامه يافت. مهم ترين آثار ادبي و منظوم هوراس عبارتند از:
ساتيرها- ترجيع بندهاـ قصايد ـ مراسلات.
نظريات ادبي و نقادانه ي هوراس در آخرين اثر او, « مراسلات» , كه مجموعه اي از نامه هاي منظوم اوست, به زبان شعر و به تفصيل شرح داده شده است. از جمله در نامه ي منظومي كه خطاب به « اوگوست» سروده, در باره ي شعر و شاعري بحث كرده, بر كساني كه فقط شعر شاعران قديم را مي ستايند و دنباله رو كهنه سرايان هستند و به شعر شاعران معاصر التفاتي ندارند, تاخته , و به نقد شعر پيشينيان پرداخته است.
در نامه ي منظوم ديگري با لحني تمسخرآميز و نيشدار به شاعران كم مايه و پر مدعا خرده مي گيرد و آن ها را ريشخند مي كند و از اين كه توجه عمومي به امور ذوقي به تدريج رو به سوي ابتذال مي رود, اظهار تاًسف مي كند:
« كساني كه شعرهاي بد مي سرايند, دلشان به اين خوش است كه چيزي مي نويسند و خود را نويسنده و گوينده مي شناسند و گرامي و ارجمند مي شمرند, حتي به اين اكتفا مي كنند كه خودشان آثار و نتايج فكر خود را بستايند, زهي مردم خوشبخت!»
مهم ترين نامه ي منظوم هوراس ,از ديد نقد ادبي, نامه اي است با عنوان« براي پيسون ها» كه نقادان بعدي آن را « هنر شعر» يا « فن شعر» ناميده اند. اين نامه براي پسران خانواده ي پيسون نگاشته شده, كه مي خواستند درس شاعري بگيرند و بياموزند كه چگونه بايد شاعر شوند. به همين دليل نامه ي هوراس يك رساله ي رسمي نيست, بلكه مجموعه اي از نصايح دوستانه در باره ي فوت و فن شعر سرودن و قواعد اين صنعت است.
هوراس در اين نامه با لحني شيوا و دلكش براي اين نوجوانان شعر دوست از فن شعر مي گويد و به شرح آراء و عقايد خود در باره ي شعر و شاعري مي پردازد. او از بي تجربگي و ناشيگري شاعران قديمي انتقاد مي كند و اصول و قواعدي براي شعر, و به خصوص شعر دراماتيك, بيان مي كند. هوراس توصيه مي كند كه در شعر و هنر بايد عقل و منطق حاكم باشد و معتقد است كه اگر عقل و منطق منشاً شعر نباشد, ممكن نيست آن شعر زيبا و موزون گردد و دلپسند واقع شود. شاعر بايد هميشه نظم و ترتيب در تاًليف و وحدت و هماهنگي در موضوع را رعايت كند, زيرا اگر وحدت و هماهنگي در موضوع نباشد, به هيچ وجه آن موضوع نمي تواند به كمال بيان شود. شاعري كار دشواري است كه از عهده ي هر كسي بر نمي آيد و رعايت تناسب و وحدت كار آساني نيست:
« ما شاعران همگي فريب آرزوي رسيدن به كمال را مي خوريم و افسوس كه اغلب مان به آن نمي رسيم. من مي كوشم سخنم را موجز و كوتاه و روشن بگويم, ليكن وقتي سخن مي گويم, مي بينم كه چه مبهم و مطول و پر گره شده است, به دنبال بيان مضموني عادي و محدود بر مي آيم, از بيان آن عاجز مي مانم. يكي در پي رسيدن به اوج است, سخنش در سراشيب انحطاط تصنع فرو مي غلطد. ديگري كه هميشه با احتياط عمل مي كند و مي كوشد تا پا به مناطق طوفاني و پر خطر نگذارد, آلوده به گل و لاي طغيان ها مي شود. يكي براي آن كه چيزي را كه به ديده ي او زياده از حد ساده و عادي جلوه مي نمايد, غريب و بديع جلوه دهد, دلفين را در جنگل و گراز را در دريا تصوير مي كند. بيم و هراس از خطا, كساني را كه مايه اي از هنر ندارند, در مهلكه ي خطا هاي بزرگ مي افكند.
در كارگاه اميليوس مجسمه ساز, كارگري را ملاحظه مي كنيد كه از ديگر همكاران خود ماهرانه تر مي تواند ناخن مجسمه درست كند يا گيسوان زيباتري مي تواند براي آن بسازد,اما چون هنر تاًليف و تركيب كردن نمي داند, از ساختن هنرمندانه ي مجموعه اي از اجزاء عاجز است. اگر من هوس صنعتگري مي داشتم, هرگز دلم نمي خواست به جاي آن كارگر مي بودم, چنان كه هرگز آرزو نمي كنم كه كاش در كناراين بيني كجي كه دارم, چشماني كشيده و گيسواني مجعد مي داشتم.
شما كه آرزوي نويسندگي و سرودن داريد , همواره مضموني را به عنوان موضوع كار خود انتخاب كنيد كه در خور قدرت و توانايي شما باشد, و پيش از آن كه باري را برگيريد, به دقت بيازماييد كه دوش شما توان تحمل آن را دارد يا نه. كسي كه در انتخاب موضوع, بيرون از مرز تاب و توان خويش چيزي را تعهد و تقبل نكند, هم به آساني از عهده ي بيان مطلب بر مي آيد, هم نظم و ترتيب كلامش درست و مناسب خواهد بود.»
« موضوعي را كه در خور قدرت شماست برگزينيد, اما بر حذر باشيد كه همچون آن كوه داستاني, پس از درد بسيار, موش نزاييد. كتاب دلخواه آن است كه در آن واحد هم آموزنده و هم سرگرم كننده باشد: هر كه چيز مفيد را با چيز دلپذير در هم آميخته باشد, صداي احسنت ديگران را بلند خواهد كرد.
از به كار بردن الفاظ جديد يا منسوخ يا بسيار طويل خودداري كنيد. تا آن حد كه مخل روشني كلام نگردد سخن را به اختصار بگوييد. مستقيم به اصل مطلب بپردازيد.هنگام سرودن شعر, مپنداريد كه احساس, كار همه چيز را انجام مي دهد. راست است كه اگر بخواهيد خواننده احساسي را درك كند, شما خود بايد آن احساس را درك كرده باشيد: اگر بخواهي مرا دريابي, نخست بايد من خود همان را دريافته باشم.»
« اما هنر فقط ادراك نيست بلكه صورت و ظاهر هم هست, و براي آن كه بتوانيد صورت هنري را بيافرينيد, بايد آثار يونانيان را شبانروز مطالعه و در آن تحقيق و تفحص كنيد. به همان اندازه كه مي نويسيد, پاك يا پاره كنيد.هر « پاره ي ارغواني» اثر خود را كه رنگي از خودنمايي و فضل فروشي دارد, قلم بزنيد.اثر خود را به نقادان توانا بسپريد و از دوستان چاپلوس وتملق گو بپرهيزيد. اگر از اين خوان ها گذشتيد, هشت سال آن را به كناري نهيد, اگر در اين مدت فايده ي فراموش كردن را درنيافتيد, آن را سرانجام انتشار دهيد, اما هميشه به ياد داشته باشيد كه اثرتان جز به مرور زمان هرگز به ياد نخواهد ماند: گفته گذراست, نوشته ماندگار.
اگر نمايشنامه مي نويسيد, بگذاريد نفس نمايش, و نه كلمات شما, داستان را نقل و افراد نمايش را تصوير كند. از وحدت سه گانه ي كنش, زمان و مكان پيروي كنيد: داستان يكي باشد و در مدت زماني كوتاه, در يك محل اتفاق بيفتد.
در زندگي و فلسفه مطالعه كنيد.چون بدون مشاهده و درك زندگي و فلسفه ي آن, سبك كامل هم چيزي ميان تهي است. دل به آموختن بسپريد و هرگز آن را از خاطر مبريد.»
اصول اساسي نقد هوراس عبارتند از:
1) شعر فني متعالي و جدي است و نبايد آن را تا حد وسيله ي تفريح در مجالس عيش و عشرت پايين آورد و پست كرد.
2) شعر فني دشوار و پيچيده است و مهارت در آن به سادگي حاصل نمي شود.
3) اگر كسي بخواهد به شعر بپردازد, تنها راه درست آن تقليد و دنباله روي از اديبان و سخن پردازان قديم يونان است.
هوراس مهم ترين موازين نقد ادبي درست را جهت تهذيب هنر سخن پردازي چنين مي داند:
« مرد درست و شريف كه بهره اي از ذوق دارد, اگر در باب شعري از او نظر بخواهند, آنچه را از حشو و زوائد و اطناب آكنده است زشت مي شمارد و سرزنش مي كند, و آنچه را ثقيل و صيقل نيافته است رد مي كند, بر مواردي كه فاقد لطف و ظرافت است خط بطلان مي كشد, تكلفات و تصنعات زايد و غير ضروري را كريه و ناپسند مي شمارد. در جايي كه بيان مبهم و پيچيده است, توصيه به صراحت و رسايي مي كند,بر آنجا كه عبارت دچار تناقض و تضاد است براي اصلاح انگشت مي گذارد. چنين كسي مانند اريستارك نقدي دقيق و سنجيده خواهد كرد و حاضر نخواهد شد به خاطر نرنجيدن دوست, عيب كار او را ناديده و ناگفته بگذارد.»
به نظر هوراس, براي اجتناب از اين خطاهاي رايج, تنها وسيله ي ممكن تقليد از يوناني ها است. زبان يوناني در نظر او گنجينه ي انديشه و ذوق و سرچشمه ي الهام است. هوراس معتقد است كه هر جا كه زبان لاتيني ناتوان از بيان مي گردد بايد دست تكدي به سوي زبان يوناني دراز كند.
علاقه و دلبستگي هوراس به زبان , ادبيات و فرهنگ يوناني به حدي است كه به طور كامل با ادبيات قديم لاتيني قطع رابطه مي كند و ميراث اديبان رومي را جز متوني مضحك و مبتذل و فرو مايه نمي بيند.
از نظر هوراس فقط ادبيات يونان است كه مفهوم واقعي هنر را درك كرده است و فقط با مراجعه به آثار يونانيان است كه مي توان سخن را ساخته و پرداخته كرد و آراسته و پيراسته ساخت, آن چنان كه از ابتذال و تعقيد و تقيد در امان بماند.
هوراس دو صفت را در اشعار يوناني مي ستايد: كمال در هنر- سودمندي در عمل.
او به جوانان توصيه مي كند كه در شعر خود همواره اين دو صفت را در نظر بگيرند و شعر خود را موصوف به اين دو صفت والا بسازند. در شعر خود او اين هر دو صفت در حد كمال است.
برگرفته از سایت سخن sokhan.com