سمفوني تاريك
غنچه هاي ياس من امشب شكفته است.و ظلمتي كه باغ مرا بلعيده,از بوي ياس ها معطر و خواب آور و خيال انگيز شده است.
با عطر ياس ها كه از سينه شب بر مي خيزد,بوسه هايي كه در سايه ربوده شده و خوشبختي هايي كه تنها خواب آلوده گي شب ناظر آن بوده است بيدار مي شوند و با سمفوني دل پذير ياس و تاريكي جان مي گيرند.
و بوي تلخ سروها _ كه ضرب آهنگ اندوه زاي گورستاني ست و به ياس هاي بيدار لالاي مي گويد _ در سمفوني ياس و تاريكي مي چكد و ميان آسمان بي ستاره و زمين خواب آلود,شب لجوج را از معجون عشق و مرگ سرشار مي كند.
عشق,مگر امشب با شوهرش مرگ وعده ي ديداري داشته است . . . و اينك,دستادست و بالابال بر نسيم عبوس و مبهم شبان گاه پرسه مي زنند.
دل تنگي هاي بي هوده روز در سايه هاي شب دور و محو مي شوند و پچپچه شان,چون ضربه هاي گيج و كش دار سنج,در آهنگ تلخ و شيرين تاريكي به گوش مي آيد.
و آهنگ تلخ و شيرين تاريكي,امشب سرنوشتي شوم و ملكوتي را در آستانه ي روياها برابر چشمان من به رقص مي آورد.
***
امشب عشق گوارا و دل پذير,و مرگ نحس و فجيع,با جبروت و اقتدار زير آسمان بي نور و حرارت بر سرزمين شب سلطنت مي كنند . . .
امشب عطر ياس ها سنگر صبر و اميد مرا از دل تنگي هاي دشوار و سنگين روز باز مي ستانند . . .
امشب بوي تلخ سروها شعله ي عشق و آرزوها را كه تازه تازه در دل من زبانه مي كشد خاموش مي كند . . .
امشب سمفوني تاريك ياس ها و سروها اندوه كهن و لذت سرمدي را در دل من دوباره به هم مي آميزد . . .
امشب از عشق و مرگ در روح من غوغاست . . .
احمد شاملو
1326
برگرفته از
"هواي تازه"
1326
برگرفته از
"هواي تازه"