اطلاعیه

Collapse
هیچ اطلاعیه ای هنوز ایجاد نشده است .

از نامه هاي عاشقانه نيما

Collapse
X
 
  • فیلتر
  • زمان
  • نمایش
پاک کردن همه
new posts

  • از نامه هاي عاشقانه نيما

    به عاليه عزيزم


    قلم در دست من مردد است . حواسم مغشوش است . چرا در اين حوالي تاريک شب مرا صدا مي زنند ؟ از من چه مي خواهند؟ هيچ ! انقلاب مرموز قلب ناجور را
    فرستادگان آسماني بدون جواب رد مي شوند ...
    خدا شاعرش را در زمين تنها مي گذارد تا نيات تازه اش را دوباره بسنجد . او را همان طور ناجور با تمام مخلوق نگاه مي دارد .
    چرا شعله هاي قلب اين قدر ممتد است ؟ اين آتش چرا خاکستر نمي شود ؟ به من بگو انسان چرا دوست مي دارد ؟
    نشانه ي خون آلودي که قضاي آسماني آن را به زمين نشانيد و حوادث آن را دمي آسوده نگذاشت تا اين که از اثر تيرها کهنه شد و تبديل يافت
    آن نشانه ، قلب من است که مشيت الهي آن را براي تجديد تعاليم زميني رو به زمين پرتاب کرد ولي يک اقتدار مقدس آن را نگاه داشت . گمنام ماند ، نگذاشت در انقلابات وسيع حيات به آتش و جنگ تسليم شده خاموش شود . آن اقتدار اثره ي چند کلمه حرف و چند نگاه بود . بعد از آن فراموش کردم . دوباره در يک انقلاب غير مريي و يک نواخت ، ولي تازه و عجيب ، قلب شاعر بين زمين و آسمان و فوق ادرک ديگران به خودش پرداخت .

    اگر دوست داشته ام يا نه . باور کن عاليه ، تو را دوست مي دارم...
    مي گويند عشق يک دفعه در مدت عمر هر کس به وجود مي ايد ، مراد عشقي است که از جدايي هاي غير طبيعي کنوني ناشي شده ولي در آتيه قوانين عادله ، مثل عقد و نکاح ، آن را منسوخ مي دارد .
    من به عکس بسياري از علماي فلسفه ي علم الروح اين عقيده را رد مي کنم . عشق مي آيد، مي رود ، دوباره مي آيد.
    مرور زمان همان طور که يکي از قوانين اوليه تکامل است مي تواند قانون اصلي اضمحلال اشيا هم باشد . مجاورت زمان و حوادث ، مقدمه ي يک کشمکش دائمي طبيعت است . حوادث ، مجذوب و عاشق مي کند . زمان ، آن جذبه و عشق را پک مي سازد. صفحه ي قلب ، مثل يک لوح است : همين که يک لکه از روي آن برداشته شد ، جاي لکه ديگر باز مي شود .

    انسان ، اين طور با وسعت نظر خلقت يافته است . مي بيني چه طور راست حرف مي زنم . محبت با دروغ مبانيت دارد . خط تو ، تقريرات تو ، به من اميد مي بخشد . تو روشني قلب مني ! خودم را به هدر نداده ام !
    دلم مي خواست با زبان مخصوصي که در بعضي مواقع به کار مي برم قبل از وقوع امر بين خودمان بري تو چند کاغذ پي در پي هم بنويسم . براي امتحان ، حواست را مشوش کنم . و اين بعد از ديدار عکس تو بود . ولي حوادث زودتر از من ، عمل را به دلخواه خود انجام داد . بي جهت عجله شد ! چرا . چرا الفاظ ملا و شاگردش ، ما را به هم نزديک کرد ! قلب انسان کاري را مي کند که آن الفاظ از انجام آن کار عاجزند.

    من ننگ دارم که مثل ديگران به طور معمول زناشويي اختيار کنم...
    خوشبختانه مي بينم اين مواصلت براي من شباهت به علاقه ي محبتي را پيدا کرده است که نزد مردم مردود است و نزد من رشد مي کند.
    مرا نگاه بدار . قلب من است که مرا به تو مي دهد . نه الفاظ مذهبي ملا . دلت مي خواهد شاعري را که بعد ها به فکرش بيش تر آشنا خواهي شد براي هميشه مطيع خودت داشته باشي ؟
    جرأت داشته باش . امتحان کن . مطمئن شو و به او راست بگو .
    خدمتگزار تو که هميشه تو را دوست مي دارد.


    نيما
    منبع:0048.blogsky.com
    Make love ...not war
صبر کنید ..
X