اطلاعیه

Collapse
هیچ اطلاعیه ای هنوز ایجاد نشده است .

Ode to Psyche (قصیده ای به سای کی)

Collapse
X
 
  • فیلتر
  • زمان
  • نمایش
پاک کردن همه
new posts

  • Ode to Psyche (قصیده ای به سای کی)





    Ode to Psyche[1]

    John Keats

    O GODDESS! hear these tuneless numbers[2], wrung
    By sweet enforcement and remembrance dear,
    And pardon that thy secrets should be sung
    Even into thine own soft-conchèd[3] ear:
    Surely I dream'd to-day, or did I see
    The wingèd Psyche with awaken'd eyes?
    I wander'd in a forest thoughtlessly,
    And, on the sudden, fainting with surprise,
    Saw two fair creatures, couchèd side by side
    In deepest grass, beneath the whisp'ring roof
    Of leaves and trembled blossoms, where there ran
    A brooklet, scarce espied:
    'Mid hush'd, cool-rooted flowers, fragrant-eyed,
    Blue, silver-white, and budded Tyrian[4]
    They lay calm-breathing on the bedded grass;
    Their arms embracèd, and their pinions[5] too;
    Their lips touch'd not, but had not bade adieu,
    As if disjoinèd by soft-handed slumber,
    And ready still past kisses to outnumber
    At tender eye-dawn of aurorean[6] love:
    The wingèd boy I knew;
    But who wast thou, O happy, happy dove?
    His Psyche true!

    O latest-born and loveliest vision far
    Of all Olympus' faded hierarchy!
    Fairer than Phoebe's[7] sapphire-region'd star,
    Or Vesper[8], amorous glow-worm[9] of the sky;
    Fairer than these, though temple thou hast none,
    Nor altar heap'd with flowers;
    Nor Virgin-choir to make delicious moan
    Upon the midnight hours;
    No voice, no lute, no pipe, no incense sweet
    From chain-swung censer teeming;
    No shrine, no grove, no oracle, no heat
    Of pale-mouth'd prophet dreaming.

    O brightest! though too late for antique vows,
    Too, too late for the fond believing lyre,
    When holy were the haunted forest boughs,
    Holy the air, the water, and the fire;
    Yet even in these days so far retired
    From happy pieties, thy lucent fans[10],
    Fluttering among the faint Olympians,
    I see, and sing, by my own eyes inspired.
    So let me be thy choir, and make a moan
    Upon the midnight hours;
    Thy voice, thy lute, thy pipe, thy incense sweet
    From swingèd censer teeming:
    Thy shrine, thy grove, thy oracle, thy heat
    Of pale-mouth'd prophet dreaming.

    Yes, I will be thy priest, and build a fane[11]
    In some untrodden region of my mind,
    Where branchèd thoughts, new grown with pleasant pain,
    Instead of pines shall murmur in the wind:
    Far, far around shall those dark-cluster'd trees
    Fledge the wild-ridgèd mountains steep by steep;
    And there by zephyrs[12], streams, and birds, and bees,
    The moss-lain Dryads[13] shall be lull'd to sleep;
    And in the midst of this wide quietness
    A rosy sanctuary will I dress
    With the wreath'd trellis of a working brain,
    With buds, and bells, and stars without a name,
    With all the gardener Fancy e'er could feign,
    Who breeding flowers, will never breed the same;
    And there shall be for thee all soft delight
    That shadowy thought can win,
    A bright torch, and a casement ope at night,
    To let the warm Love[14] in!


    1- In Greek mythology, Psyche (a mortal woman, whose name means "soul") was loved in secret and in darkness by Cupid, the "winged" son of the goddess Venus. After many trials, Psyche was united with Cupid in immortality.

    2- verses

    3- shell-like

    4- Purple or red, as in the "royal" dye made in ancient Tyre.

    5- wings

    6- dawning

    7- the moon's

    8- the evening star

    9- Wingless, female firefly that emits light from the abdomen.

    10- wings

    11- temple

    12- breezes

    13- tree nymphs

    14- I.e., Cupid.


    comments' source: The NORTON Anthology of Poetry; 5th ed.; 2005.
    ویرایش توسط Angel : https://forum.motarjemonline.com/member/63-angel در ساعت 09-28-2011, 04:34 PM

    I believed my wisdom
    ... Killed the whys as I grew ... Yet the time has taught me ... The whys are grown too
    Angel

    Click to Read My Other Poems

  • #2

    قصیده ای به سای کی


    کیتس، قالب دگرگون شده غزل را در قصیده ای به سای کی به کار گرفته و آن را در دیگر قصیده ها به کمال رسانده است. سای کی به معنای روح است، اما کیتس با اشاره به افسانه های کلاسیک سده دوم میلادی، سای کی را به جایگاه یک ایزد-بانو می رساند. سای کی زیبا رویی بود که کیوپید (cupid)، ایزد عشق و فرزند بال دار ونوس (Venus)، ایزد بانوی عشق، دل در گرو عشق او داشت، اما ونوس بر او رشک می برد. سرانجام کیوپید به وصال سای کی رسید و او را به آسمان برد و جاودان کرد. با این وجود، سای کی در روزگار باستان، ایزد بانو به شمار نمی رفت و پرستشگاهی نداشت.

    روی سخن کیتس در این قصیده به سای کی است. او در رویای خود، در جنگلی پرسه می زند و ناگهان کیوپید و همسر پنهانی او سای کی را می بیند. او از سای کی پوزش می خواهد که پرده از راز او بر می دارد. سای کی با آنکه پرتشگاهی ندارد از هر ایزد بانوی دیگر زیبا تر است. با آنکه آن روزگاری که طبیعت سپنتا بود گذشته است، هنوز یک شاعر هست که زیبایی سای کی را بستاید و او را بپرستد. او، پرستشگاه سای کی را در ذهن خود خواهد ساخت، با گل های تخیل آن را خواهد آراست و مشعلی درخشان در کنار دریچه ای خواهد گذاشت تا کیوپید راه خود را بیابد.

    قصیده ای به سای کی

    ای ایزد بانو! بشنو این ابیات نا آهنگین را که به زور برون کشیده شده اند
    از ذهنم توسط ناچاری دلربا و خاطره گرامی تو،
    و مرا ببخشای که رازهای تو را ناچارم در شعرم بسرایم
    و حتی در گوش لطیف و صدف گونه ات بخوانم:
    امروز رویایی دیدم، و یا آیا
    سای کی بال دار را با چشمان باز دیدم؟
    بی هدف در جنگلی سرگردان بودم،
    و ناگهان از شگفت از خود بی خود شدم
    با دیدن دو آفریده زیبا که در کنار یکدیگر نشسته بودند
    در ژرف ترین جای سبزه، در زیر سقف نجواکنان
    برگها و شکوفه های لرزان، جای که جاری بود
    جویباری کوچک که به سختی دیده می شد:

    در میان گل های خموش که در خاک خنک ریشه دوانده و دیدگان عطرآگین،
    آبی، سپید، سیمین و ارغوانی غنچه ها
    آن دودلداده بر بستر سبزه ها آرمیده و آرام دم بر می آوردند؛
    دستهایشان در [دستان] یکدیگر و بال هایشان نیز در یکدیگر آمیخته؛
    لب هایشان جدا از یکدیگر، اما وداع نگفته بودند،
    گویی با دستهای لطیف خواب از یکدیگر جدا شده اند،
    و آماده بودند تا بر شمار بوسه های پیشین بیفزایند
    در سپیده دم لطیف عشق بامدادی:
    کیوپید، پسرک بال دار را می شناختم؛
    اما تو کیستی ای کبوتر نیک بخت نیک بخت؟
    سای کی راستین اوست!

    ای واپسین ایزدبانوی زاده و شناخته شده، ای زیبا ترین رویای
    زیباتر از سلسله ایزدان رنگ باخته المپ!
    ای زیباتر از ماه که اختر گنبد کبود دیانا (Diana (Phoebe))، ایزدبانوی ماه، هستی،
    ای اختر شباهنگ، ای کرم شب تاب شیدای آسمان؛
    زیباتر از همه اینها، اگرچه پرستشگاهی نداری،
    محرابی آکنده از گلها نداری؛
    نه دوشیزگان سرود خوانی داری که ناله دلنشین برآورند
    در ساعت های دل شب؛
    نه صدا، نه چنگ، نه نی، نه رایحه ای دل انگیز
    که از مجمر آویخته از زنجیر برآید؛
    نه مرقدی، نه درختستانی، نه پیشگویی، نه گرمای
    رؤیایی که از دهان پیشگویی شنیده شود.

    ای درخشان ترین! اگرچه دیرتر از آن آمدی که باستانی ها با تو پیمان پرستش بندند،
    خیلی دیر آمدی که چنگ مشتاق آنهایی که به تو ایمان دارند به صدا درآید،
    دیرتر از هنگامی که شاخسارهای جنگل جایگاه تو مقدس بودند،
    زمانی که هوا، آب و آتش مقدس بودند؛
    اما حتی در این روزگار که بسیار دور شده است
    از روزگار دینداری شادمان، بال های درخشانت را که
    در میان ایزدان ناتوان المپ، در جنبش هستند،
    می بینم و شعر می سرایم، دیدگانم که تو را می بینند، مرا الهام می بخشند.
    بنابراین، بگذار سرود خوان تو باشم و ناله برآورم
    در ساعت های دل شب؛
    صدای تو، چنگ تو، نی تو، رایحه دل انگیزت باشم
    که از مجمر آویزان بر می آید
    مرقد تو، در ختان تو، پیشگویی تو، گرمای
    رویایی که از دهان پیشگویان تو شنیده شود، باشم

    آری، من کشیش تو خواهم بود و برایت پرستشگاهی خواهم ساخت
    در گوشه ای از ذهنم که کسی را به آن راه نیست،
    جایی که شاخسارهای اندیشه ها با درد و رنجی خوشایند روییده اند،
    شاخسارهایی که به جای درختان کاج در باد زمزمه می کنند:
    در گرداگرد آن مجموعه درختان سبز تیره، در آن دورها که به مانند
    لایه های کوههایی طبیعی سربرآورده اند،
    و با صدای باد صبا، جویبارها و پرندگان و زنبورهای عسل،
    حوریان جنگل بر خزه ها به خواب می روند؛
    و در میان این سکوت و آرامش گسترده،
    جایگاه مقدس و گلگون تو را می آرایم
    با داربست حلقه های گل مغزی پویا،
    با غنچه ها، ناقوس ها و اختران بی نام،
    با همه شکوهی که تخیل تا کنون آفریده است،
    تخیلی که گل به بار می آورد، و هرگ گلی یکسان نمی آفریند:
    و برای تو می آفرینم همه ی مسرت های لطیفی را
    که اندیشه تخیلی بتواند به بار آورد،
    مشعلی فروزان و دریچه ای باز به هنگام شب
    تا کیوپید با عشق گرم خود از آن دریچه به درون آید.

    کیتس در قصیده ای به سای کی می کوشد تا با خود زدایی، در جوهر سای کی ذوب شود، تخیل آفریننده اش به کار افتد و داستان کیوپید و سای کی را بیافریند. او سای کی را در ذهن خود می آفریند، او را نماد همه چیزهای زیبا می شمرد و برای پرستش بر می گزیند، زیرا با کمک تخیل و یا پویایی روان انسان، می توان به دنیای جاودان راه یافت. شاعری که با خودزدایی، اسطوره می آفریند با انسانی که رنج می برد دوگانه است. کیتس در پایان قصیده ای به بلبل از خودش می پرسد: "آیا خوابم و یا بیدار." به دیگر سخن، می خواهد بداند که آیا شاعر آفریننده است و یا انسان رنج بر. به همین گونه در آغاز قصیده ای به سای کی می گوید: "مسلما امروز خواب دیدم و یا آیا سای کی بال دار را با چشم با دیدم؟" او جمله پرسشی را برای دیدن سای کی در بیداری به کار می برد و جمله ای بیانی برای در رویا دیدن و آفرینش اسطوره به کار می گیرد. در رویا دیدن سای کی بال دار، وابسته به تخیل کیتس است. او در رویا به جوهر سای کی رخنه می کند تا خود خویشتن را بزداید، به ژرفای جنگل و سبزه ها رسد و سای کی و کیوپید را با چشم تخیل ببیند. این زیبایی ملموسی را که به انگار می آورد ساخته "مغز پویای" اوست.


    برگرفته از کتاب: تاریخ ادبیات انگلیس (جلد هفتم:شاعران رومنتیک)؛ دکتر امرالله ابجدیان؛ انتشارات دانشگاه شیراز؛ چاپ اول 1383.


    I believed my wisdom
    ... Killed the whys as I grew ... Yet the time has taught me ... The whys are grown too
    Angel

    Click to Read My Other Poems

    نظر


    • #3
      The original version of this ode is found in the famous spring 1819 journal-letter from Keats to his brother George. Keats typically wrote a running commentary to George and his wife Georgiana in America, then loosely grouped the pages together as one long letter. The letter ends with this beautiful work, of which Keats wrote: 'The following Poem - the last I have written is the first and the only one with which I have taken even moderate pains - I have for the most part dash'd of[f] my lines in a hurry - This I have done leisurely - I think it reads the more richly for it and will I hope encourage me to write other thing[s] in even a more peaceable and healthy spirit.'

      Some notes on the manuscript: This ode was originally begun as a sonnet, which explains its curious structure. (As his letter indicates, he had 'dashed off' several sonnets in the third week of April 1819, of which this was the last.) No alteration in the original manuscript occurs until the thirteenth and fourteenth lines. At that point, Keats seems to have decided to alter the structure of the work. Originally titled 'To Psyche', he added 'Ode' later; note the different and widely-spaced angle of writing in the manuscript. This decision to change a perfectly acceptable sonnet to an ode is perhaps the real importance of this work. It marks the beginning of a sequence of even greater odes.

      Keats was terminally ill as his final volume of poetry was prepared. As a result, his publishers made several alterations to the original work without his input. In particular, they were stymied by his use of the words 'freckle-pink' and 'syrian' in line fourteen. Keats had originally written 'silver-white' in the work, but changed it to 'freckle-pink' in the margin, and included the latter in the copy he made for George. The publishers retained 'silver-white'; also, they could not define the obscure 'syrian' and so changed it to 'Tyrian', which was a traditional purple dye. They also altered the end of line ten, which Keats had ended 'the whispering fan'. Taylor and Hessey changed it to 'whisp'ring roof', which completely ruined Keats's rhyme scheme. These changes reflected the vicious criticism of Endymion, which had been attacked for a certain quaintness in creating and altering words as well as an exaggeratedly lush style. Understandably, they also looked askance at the beginning of the third stanza and changed Keats's original 'O Bloomiest!' to 'O brightest!' - a tepid alteration but probably necessary.

      The most notable alteration in 'Ode to Psyche' was made by Keats himself. The final line originally read 'To let warm Love glide in'. He altered it to 'To let the warm Love in', a simple but lovely change.

      source: priyadarshan.org

      I believed my wisdom
      ... Killed the whys as I grew ... Yet the time has taught me ... The whys are grown too
      Angel

      Click to Read My Other Poems

      نظر

      صبر کنید ..
      X