اطلاعیه

Collapse
هیچ اطلاعیه ای هنوز ایجاد نشده است .

پنجاه سال کوچه، بی تو

Collapse
X
 
  • فیلتر
  • زمان
  • نمایش
پاک کردن همه
new posts

  • پنجاه سال کوچه، بی تو

    كــوچـــه

    بي تو، مهتاب‌شبي، باز از آن كوچه گذشتم،

    همه تن چشم شدم، خيره به دنبال تو گشتم،

    شوق ديدار تو لبريز شد از جام وجودم،

    شدم آن عاشق ديوانه كه بودم.


    در نهانخانه جانم، گل ياد تو، درخشيد

    باغ صد خاطره خنديد،

    عطر صد خاطره پيچيد:


    يادم آمد كه شبي باهم از آن كوچه گذشتيم

    پر گشوديم و در آن خلوت دل‌خواسته گشتيم

    ساعتي بر لب آن جوي نشستيم.


    تو، همه راز جهان ريخته در چشم سياهت.

    من همه، محو تماشاي نگاهت.


    آسمان صاف و شب آرام

    بخت خندان و زمان رام

    خوشة ماه فروريخته در آب

    شاخه‌ها دست برآورده به مهتاب

    شب و صحرا و گل و سنگ

    همه دل داده به آواز شباهنگ


    يادم آيد، تو به من گفتي:

    - ” از اين عشق حذر كن!

    لحظه‌اي چند بر اين آب نظر كن،

    آب، آيينه عشق گذران است،

    تو كه امروز نگاهت به نگاهي نگران است،

    باش فردا، كه دلت با دگران است!

    تا فراموش كني، چندي از اين شهر سفر كن!


    با تو گفتم:‌” حذر از عشق!؟ - ندانم

    سفر از پيش تو؟ هرگز نتوانم،

    نتوانم!


    روز اول، كه دل من به تمناي تو پر زد،

    چون كبوتر، لب بام تو نشستم

    تو به من سنگ زدي، من نه رميدم، نه گسستم ...“


    باز گفتم كه : ” تو صيادي و من آهوي دشتم

    تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم

    حذر از عشق ندانم، نتوانم! “


    اشكي از شاخه فرو ريخت

    مرغ شب، ناله تلخي زد و بگريخت ...


    اشك در چشم تو لرزيد،

    ماه بر عشق تو خنديد!


    يادم آيد كه : دگر از تو جوابي نشنيدم

    پاي در دامن اندوه كشيدم.

    نگسستم، نرميدم.


    رفت در ظلمت غم، آن شب و شب‌هاي دگر هم،

    نه گرفتي دگر از عاشق آزرده خبر هم،

    نه كني ديگر از آن كوچه گذر هم ...

    بي تو، اما، به چه حالي من از آن كوچه گذشتم!

    8 اردی بهشت 1339


    دکلمه شعر کوچه توسط فریدون مشیری

    [MP3]http://www.motarjemonline.com/down/audio/Freydoon-Moshiri-Koocheh-www.motarjemonline.com.mp3[/MP3]



    The Alley

    On a moonlit night, once again
    Through the alley, I wandered, without you.
    My body, an eye gazing in search of you.
    My soul, a cup teeming with anticipation
    Of seeing you,
    Now, I became the mad lover, anew!

    Deep in my soul’s treasure-chest,
    A flower, your memory, gleaming.
    The garden of a thousand memories, smiling.
    The scent of a thousand memories, beaming.

    That night, I recalled,
    Through the alley, we wandered, side by side.
    Wings wide-open, in cherished solitude, soaring.
    For a time, by the brook, resting.
    You, all the world’s secrets in your black eyes,
    I, by your glances, mesmerized.
    Clear skies, quiet night,
    Faith smiling, time tame.

    Moonlight, grapes pouring down into the water.
    Tree branches, fingers reaching up to the moon.
    The night, the meadow, flowers and rocks,
    Silently charmed by the nightingale’s song.

    Your words of warning, I recalled,
    Avoid this love!
    Behold this brook for a while!
    Water mirrors timid love.
    Today, you care for a glance of your lover,
    But, tomorrow, your heart will belong to another.
    Leave this town,
    Forget this love.

    How would I avoid this love,
    I do not know how, I said.
    How would I leave your side,
    I can not now, nor ever, I said.

    That first day, my heart became a bird of desire.
    Like a dove, I perched on your roof,
    Rocks, you cast at me,
    I did not fly away.
    I did not fall apart.

    A prairie deer am I, you the hunter.
    Round your traps I wander and wander,
    For to be captured by you, to surrender.

    How would I avoid this love,
    I do not know how, I said.
    How would I leave your side,
    I can not now, nor ever, I said.

    From a branch, a teardrop, falling.
    A bitter moan, an owl, flying.
    Tears in your eyes, gleaming.
    Moon, at your love, beaming.

    You fell silent, I recall.
    Covered by a blanket of gloom,
    I did not fly away.
    I did not fall apart.

    Many a night have passed in melancholy darkness.
    You have abandoned your tormented lover.
    You would not set foot in that alley again.
    Oh, but how, but how,
    Through the alley, I wandered, without you.


    Translated by Franak Moshiri
    Fall 1997



    Sources:fereydoonmoshiri.org
    caam.rice.edu
    ویرایش توسط Mehran : https://forum.motarjemonline.com/member/8-mehran در ساعت 01-31-2009, 09:52 PM
    زندگی برگ بودن در مسیر باد نیست،امتحان ریشه هاست.

  • #2



    پنجاه سال کوچه، بی تو
    به مناسبت پنجاهمین سالگرد انتشار شعر کوچه


    شعر کوچه سروده فریدون مشیری یکی از مشهورترین شعرهای معاصر است که در حافظه جمعی ایرانی ها خاطرات بسیاری را با خود به همراه دارد. اردیبهشت ماه سال ۸۹ پنجاهمین سال انتشار این شعر تاثیر گذار است.

    شعر «کوچه»، اولین بار در اردیبهشت ماه ۱۳۳۹ خورشیدی در هفته‌نامه «روشنفکر» به‌چاپ رسید. امسال همزمان است با پنجاهمین سال سرایش این شعر عاشقانه.


    فریدون مشیری در فاصله سال های ۱۳۳۲ تا ۱۳۵۱ مسئول صفحه شعر و ادب مجله روشنفکر بود. این صفحات که بعدها به نام هفت تار چنگ نامیده شد، به تمام زمینه‌های ادبی و فرهنگی از جمله نقد کتاب، فیلم، تئاتر، نقاشی و شعر می‌پرداخت. بسیاری از شاعران مشهور معاصر، اولین بار با چاپ شعرهایشان در این صفحات معرفی شدند.


    شعر کوچه نیز برای نخستین بار در این نشریه منتشر شده و خیلی مورد توجه مخاطبان قرار گرفت.
    شعر «کوچه»، به شکلی ناخودآگاه در حافظۀ جمعی ما «شعری مردانه» بوده و هست. انگار حتی اگر نام سرایندۀ آن را ندانیم باز این حس و برداشت را داریم که شعر را مردی در خطاب به معشوق خود سروده است.
    البته پس ازانتشار این شعر و بر سر زبان افتادن این شعربرخی فریدون مشیری را به سرودن شعر بازاری و عامه پسند متهم می کردند.

    این شعر تنها مورد توجه مخاطبان فارسی زبان قرار نگرفته است، بلکه به زبان های چون انگلیسی ،فرانسه وترکی ترجمه شده است.

    مهشید مشیری در نگاهی به شعر مشیری در کتاب چهل سال شاعری، شعر کوچه را به عنوان بحث برانگیزترین شعر مشیری و اصولاً تداعی‌کننده نام او با مثالی از حافظ مورد بررسی قرار می‌دهد: یک قصه بیش نیست غم عشق و وین عجب / کز هر زبان که می‌شنوم نا مکرر است. یکی از ویژگی‌های شعر موفق همین است که تکرارش از تأثیرش نمی‌کاهد! چنین شعری به اصطلاح خاصیت قند مکرر را دارد.


    مهشید مشیری معتقد است، شعر کوچه به خاطر آهنگین و موزون بودن، در ذهن مردم ما مانده و مورد اقبال آنها قرار گرفته است. و نظر خود فریدون مشیری درباره شعر کوچه این بود که وی همزمان اشعاری مانند «اشکی در گذرگاه تاریخ»، «کوچ» و «چتر وحشت» را سروده ولی این طبع مردم است که باعث شده این یکی را بیش از بقیه اشعارش، بخوانند و بشنوند. در حقیقت این ذائقه و طبع مردم است که خوب با شعر کوچه ارتباط برقرار کرده است.


    «شاعر دیار عشق و آشتی» نام فیلم مستندی‌ است که «ناصر زراعتی» در آن به زندگی و آثار ادبی ـ هنری «فریدون مشیری» پرداخته است. در بخشی از این فیلم، شاعر از پیشینۀ سرودن و انتشار شعر «کوچه» می‌گوید و دو خاطره از درخواست علاقه‌مندان برای دکلمه این شعر، که شنیدنی است را نیز نقل می کند.

    مشیری در این فیلم می گوید:«بیشترین خاطره‌ام مربوط به دانشگاه شیراز است. همه داد می‌زدند: «کوچه! کوچه!». می‌توانید باور کنید که من شعر کوچه را می‌خواندم، دو هزار نفر هم با من همصدایی می‌کردند.»


    منبع:farhangkhane.ir
    ویرایش توسط Angel : https://forum.motarjemonline.com/member/63-angel در ساعت 05-01-2010, 02:46 AM

    I believed my wisdom
    ... Killed the whys as I grew ... Yet the time has taught me ... The whys are grown too
    Angel

    Click to Read My Other Poems

    نظر

    صبر کنید ..
    X