اطلاعیه

Collapse
هیچ اطلاعیه ای هنوز ایجاد نشده است .

گفتي كه انگور است... از سيمين بهبهاني

Collapse
X
 
  • فیلتر
  • زمان
  • نمایش
پاک کردن همه
new posts

  • گفتي كه انگور است... از سيمين بهبهاني

    گفتي كه انگور است


    گفتي كه ((انگور است)) گفتم : ((نمي بينم))
    گفتي كه ((باور كن ! يك خوشه مي چينم.
    اين باغ تاريخ است ,وين تاك ها هر سال
    انگور مي آرند چندان و چندينم . . . ))



    دستت تكان مي خورد ; انگار مي چيدي . . .
    گفتم : (( ندارد راه , شوخي در آيينم . ))
    گفتي : ((به هم نه چشم , وانگه دهان بگشا
    تا بخشمت كامي زين ترد شيرينم . ))



    من آن چنان كردم , گفتم كه ((وه ! شوراست !))
    بيزاري قي بود زان طعم خونينم .
    افكندمش بيرون : بركنده چشمي بود !
    گويي به سر باريد آوار سنگينم .
    در ديده آفاق , چون آسيا , مي گشت :
    باران خون مي ريخت از ماه و پروينم . . .



    مي گفتي : ((انگور است . . .)) فرياد من مي گفت
    (( بر تاك ها , جز چشم , چيزي نمي بينم ! ))






    سيمين بهبهاني
    بهمن 61
    Make love ...not war
صبر کنید ..
X