اطلاعیه

Collapse
هیچ اطلاعیه ای هنوز ایجاد نشده است .

“In These Nights”

Collapse
X
 
  • فیلتر
  • زمان
  • نمایش
پاک کردن همه
new posts

  • “In These Nights”




    To Mehdi Akhavan e Sales (The Contemporary Poet)


    Petrified is in these nights

    Floweret by foliage and

    Foliage by squall and

    Squall by stratus.

    Horrified is in these nights

    Any mirror by its image.

    And reveal not their secrecy and song, the springs

    Alone, but, is widespread your chant.

    Thus oceanic, thus vigilant



    As though a requiem

    Alone is widespread your chant in every lane

    For that massacre

    And the blood of the martyrs’ clan that shed in vain

    You alone are who discerns in every minute

    The ciphered song of the despairs’ lute



    Oh, thou!

    The songbird of the never-leafedness orchard

    Remainest upon the yonder high bough



    Remain till those trees

    Now slept in the sprouts

    Hearken the ardor of your chant



    Remain till the luminous mirrorlands

    And flowerets of the brooks

    Sense by your song

    The hatred and curse

    Which to the ravage days belong



    In these days the saddest bird

    You are, with the gloomiest grief song!

    Who wails over Mazdak and Zoroaster’s orchard

    But you, the rainiest cloud?

    You, the most wayward anger surging aloud

    In the goblet of Khayyam.



    By Mohammad Reza Shafi’ Kadkani



    درین شبها


    از محمد شفیعی کدکنی

    به مهدی اخوان ثالث



    درین شبها

    که گل از برگ و

    برگ از باد و

    ابر از خویش می ترسد،

    و پنهان می کند هر چشمه ای

    سرّ و سرودش را،

    در این آقاق ظلمانی

    چنین بیدار و دریا وار

    توئی تنها که می خوانی



    درین شب ها،

    که گل از برگ و برگ از باد و باد از ابر می ترسد.

    درین شب ها،

    که هر آیینه با تصویر بیگانه ست

    و پنهان می کند هر چشمه ای

    سرّ و سرودش را

    چنین بیدار و دریا وار

    توئی تنها که می خوانی.



    توئی تنها که می خوانی

    رثای ِ قتل ِ عام و خون ِ پامال ِ تبار ِ آن شهیدان را

    توئی تنها که می فهمی

    زبان و رمز ِ آواز ِ چگور ِ نا امیدان را.



    بر آن شاخ بلند،

    ای نغمه ساز باغ ِ بی برگی!

    بمان تا بشنوند از شور آوازت

    درختانی که اینک در جوانه های خُرد ِ باغ

    در خوابند

    بمان تا دشت های روشن آیینه ها،

    گل های جوباران

    تمام نفرت و نفرین این ایام غارت را

    ز آواز تو دریابند.

    تو غمگین تر سرودِ حسرت و چاووش این ایام.

    تو، بارانی ترین ابری

    که می گرید،

    به باغ مزدک و زرتشت.

    تو، عصیانی ترین خشمی، که می جوشد،

    ز جام و ساغر خیام.





    علی ثباتی
    منبع:vazna.com
    ویرایش توسط ahmadpanah : https://forum.motarjemonline.com/member/9-ahmadpanah در ساعت 09-24-2008, 01:10 PM
    زندگی برگ بودن در مسیر باد نیست،امتحان ریشه هاست.
صبر کنید ..
X