ترجمه معنایی از منظر میلدرد لارسون
سید لطفالله جلالی
چكیده
ترجمه عبارت است از انتقال معنی و مقصود، از زبان مبدأ به زبان مقصد. در هر زبانی دو ركن اساسی وجود دارد: یكی «صورت» و دیگری «معنی». «صورت زبانی» همان ساختار دستوری و قالبی است كه معنی در آن ابراز میشود. «ترجمه معنایی» ترجمهای است كه در صدد است «معنی» را از زبان مبدأ به زبان مقصد منتقل سازد و تمام تلاش مترجم را برای جلوگیری از انتقال «صورت زبان مبدأ» به زبان مقصد به كار میگیرد. برای رسیدن به ترجمه معنایی، فرایندهایی باید طی شود كه مهمترین آنها «فرایند كشف معنی» است كه برای دستیابی به آن، مترجم باید علاوه بر دانش زبانی، به اطلاعات دیگری نیز مجهز باشد. توجه به انواع معنی، انواع ترجمه، مراحل اساسی در ترجمه، و... مترجم را در رسیدن به ترجمه معنایی مدد میرساند. این مقاله، به اختصار میكوشد این نظریه را كه در روششناسی ترجمه، روشی نو، بسیار پركاربرد و اثرگذار است، به اهل فن ترجمه به ارمغان آورد.
كلید واژهها: ترجمه، ترجمه معنایی، صورت، معنی كشف معنی، تحلیل متن، انواع ترجمه.
درآمد
امروزه ترجمه به یكی از فعالیتهای مهم علمی در محافل پژوهشی ـ آموزشی مبدل شده است. دانشجویان، محققان، استادان و گروههای بسیاری كم و بیش دستی در ترجمه دارند. هرچند ترجمه به سبك علمی در جهان اسلام، پیشینهای دیرینه دارد، هیچگاه شمول و گستردگی آن در حد امروز نبوده و میزان آثار ترجمهای به كثرت این دوران مشاهده نشده است. در این فضا تنوع موضوعات، گستردگی و گوناگونی سلایق و علایق، تعدد زبانهای مبدأ در ترجمه و... موضوعات دیگری هستند كه به فضای كاری ترجمه اهمیت بیشتری ارزانی داشته و در عین حال، این فضا را با دشواریها و معضلات افزونتری مواجه ساختهاند. افزون بر ضرورت تسلط كامل بر هر دو زبان مبدأ و مقصد در ترجمه و آشنایی عمیق با محتوای مطالبی كه از زبان مبدأ به زبان مقصد انتقال داده میشوند، به مهارتها و صلاحیتهای بسیار دیگری نیاز است تا بتوان ترجمهای مقبول ارائه داد. برای اینكه این مهارتها و صلاحیتها در اختیار مترجمان قرار داده شود، در مراكز آموزشی گوناگون، دورههایی برای هواخواهان ترجمه برگزار میشود و كتابها و نظریهها و دستورالعملهای متفاوت و متنوعی نیز در دسترس قرار میگیرد. از این میان، به نظر میرسد نظریه «ترجمه معنایی» كه میلدرد ال. لارسون1 در كتاب Meaning-based Translation ارائه كرده است، نظریهای راهگشا و كاربردی و مفید باشد. در این مقاله میكوشیم این نظریه و راهكارهای آن را تبیین كنیم.
ترجمه، صورت و معنا
هنگامی كه جملهای چون «احمد در سال 1389 در رشته مترجمی زبان از دانشگاه فارغ التحصیل شد» را در نظر میگیریم، علاوه بر واژگان، سبك و سیاق و موقعیت جمله، دو امر مهم كه در واقع اركان این جمله را شكل میدهند، وجود دارد كه از آنها به «صورت»2 و «معنی»3 تعبیر میكنیم. صورت این جمله، همان ساختار ظاهری آن است كه در زبان فارسی جلوهگر شده و «معنی» مقصودی است كه گوینده یا نگارنده، به مدد آن صورت و ساختار ظاهری، آن را به مخاطب خود منتقل میكند. حال اگر بخواهیم جملهای را از زبانی كه آن را زبان مبدأ4 مینامیم، به زبان مقصد5 ترجمه كنیم، باید توجه داشته باشیم كه تنها یكی از این دو ركن اساسی، یعنی همان صورت تغییر مییابد و معنی باید بدون كم و كاست، به زبان مقصد منتقل شود. بنابراین، میتوان ترجمه را «انتقال معنی از زبان مبدأ به زبان مقصد، از رهگذر تغییر صورت زبان نخست، به صورت زبان دوم» تعریف كرد. بر این اساس «معنی» در فرآیند ترجمه نباید دچار دگرگونی شود و باید ثابت و پایدار بماند و تنها «صورت زبانی» تغییر یابد. از این رو، در ترجمه، علاوه بر اینكه مترجم نیازمند تسلط كامل به زبان مبدأ به لحاظ ساختاری و واژگانی، و... است، لازم است تسلط كاملتری به زبان مقصد نیز داشته باشد. افزون براین، یك ترجمه خوب، علاوه بر تسلط مترجم به هردو زبان مبدأ و مقصد، نیازمند فرآیندی است كه آن را «كشف معنی» مینامیم. عنصر اساسی در فرآیند كشف معنی، افزون بر تسلط بر واژگان، ساختار زبانی، دانستن موقعیت ارتباطی و قراین فرهنگی، «تحلیل محتوا» است كه در مواقعی چه بسا نیازمند دانش یا دانشهایی فراتر از دانش زبانی است. به تعبیر دیگر، در ترجمه یك متن، برای كشف معنی نیازمند تحلیل محتوا هستیم و تحلیل محتوا ممكن است در موارد بسیاری صرفاً از راه تسلط مترجم به زبان مبدأ و موقعیت ارتباطی و قراین و شواهد فرهنگی به دست آید، اما در مواقعی به دانش خاصی نیاز دارد و این در صورتی است كه متن مورد نظر، از حوزه عمومی خارج و وارد یك حوزه تخصصی شود.
رابطه معنی و صورت در یك زبان، رابطه ذهن و بدن، هسته و پوسته و گوهر و صدف است. مهمترین وظیفه مترجم، تشخیص و متمایز ساختن صورت از معنی، كنار نهادن صورت زبان مبدأ و اخذ معنی و ریختن آن در صورت زبان مقصد است. در یك تصویر كلی، ترجمه را میتوان به شكل زیر به تصویر كشید:
بنابراین، تحلیل محتوا ركنی مهم در ترجمه است كه بدون آن نمیتوان از صحت ترجمه مطمئن شد. اما در كنار تحلیل محتوا، عوامل دیگری نیز هست كه هم بر تحلیل صحیح محتوا و هم بركشف محتوا اثر مینهند. این عوامل را میتوان «خصایص زبانی»6 نام نهاد كه در حقیقت، دانستن آنها بخشی از دانش زبانی مترجم را تشكیل میدهند و بدون دانستن آنها كشف معنی كه محور نظریه ترجمه معنایی است، امكان ندارد. یكی از این خصایص زبانی، «مؤلفههای معنایی»7 است كه معمولاً جزو امور «واژگانی»8 یا «لغوی» طبقهبندی میشود كه ممكن است یك واژه، در یك زبان، دارای چند مؤلفه معنایی باشد. یكی از شایعترین مؤلفههای معنایی، دلالت یك واژه به «مفرد» یا«جمع» بودن است كه در هر زبانی به شكل خاصی دیده میشود. در برخی زبانها، یك كلمه حاوی مؤلفههای معنایی فراوانی است كه در صورت ترجمه آن به زبانی دیگر، ناگزیر باید آن را به شكل جمله ترجمه كرد. برای مثال، در زبان ویتنامی یك واژه وجود دارد كه باید در زبان فارسی یا انگلیسی، آن را به چندین كلمه ترجمه كرد. این كلمه، به این معناست: «كسی به قصد رفتن به جایی، خانه را ترك میكند و چیزی در خانه اتفاق میافتد كه وی ناگزیر است، به خانه بازگردد». چنانكه فرهنگ بزرگ انگلیسی ـ فارسی حییم، واژه انگلیسی Machiavillian را در قالب این جمله طولانی معنی كرده است: «مبنی بر این عقیده سیاسی كه برای برپاكردن یك حكومت مركزی نیرومند از هیچ گونه تشبّث ولو نامشروع و تقلّبآمیز نباید فروگذار كرد».
یكی دیگر از خصائص زبانی این است كه ممكن است «مؤلفه معنایی واحد» در صورتهای مختلف و روساختهای9 متفاوت جلوهگر شود. برای نمونه، كلمه sheep در زبان انگلیسی دارای معنی و مفهومی است كه چه بسا واژههای ramو lamb نیز برای آنها استفاده شود. عكس آن نیز صادق است و ممكن است یك صورت واحد، دارای معانی گوناگونی باشد. چنانكه در زبان انگلیسی، واژههای بسیاری هستند كه از این دست به حساب میآیند. مثلاً، واژه run دارای دهها معنی است و از میان این معانی، یك معنی، معنای اصلی یا اولیه و سایر معانی، معانی ثانویه به شمار میآیند. مثالهای زیر گویای این مطلب است:
1. The boy runs. آن بچه میدود.
2. The motor runs.آن موتور كار میكند.
3. His nose runs. از بینی او آب میریزد.
از اینرو، توجه به خصایص زبانی در تحلیل محتوا، و تحلیل محتوا، در كشف معنی اهمیت اساسی دارد.
انواع ترجمه
برای تبیین بهتر ترجمه معنایی از منظر لارسون، مناسب است با انواع ترجمه آشنا شویم تا در پرتو مقایسه، روشن سازیم كه بهترین نوع ترجمه از منظر لارسون، ترجمه معنایی است كه ضمن رساندن پیام و محتوا یا همان «معنی» در زبان مبدأ به زبان مقصد، اشكالهایی مانند پیچیدگی، نامفهوم بودن، وفادار نبودن به متن اصلی و... را ندارد.
چنانكه مطرح شد، یك متن دارای دو عنصر اساسی است كه عبارتاند از «صورت» و «معنی». براساس این دو عنصر، دو نوع اصلی ترجمه وجود دارد كه یكی «معنیمحور» و دیگری «صورتمحور» است و میان این دو نوع اصلی، انواع دیگری نیز قابل تصور است. ترجمههای «صورتمحور» كه در آنها مترجم میكوشد از «صورت» زبان مبدأ تبعیت كند، «ترجمه تحت اللفظی»10 نیز نامیده میشود و در واقع، ترجمهای از نوع معمولاً نامطلوب است كه كاستیهای بسیاری دارد. از سوی دیگر، ترجمه «معنیمحور»، كه در واقع همان «ترجمه معنایی» و نظریه مورد نظر لارسون است، تمام تلاش خود را در جهت انتقال معنای متن مورد نظر از زبان مبدأ به صورتهای طبیعی در زبان مقصد به كار میگیرد. «ترجمه معنیمحور» را «ترجمه اصطلاحی»11 نیز مینامند.
شایان ذكر است كه ترجمه تحت اللفظی با وجود كاستیها و دشواریهای فراوان، همیشه نامطلوب نیست و در مواردی كابردهایی دارد. به طور مثال، هنگام تعلیم وتعلم زبان مبدأ، ترجمه تحت اللفظی بسیار راهگشاست. اما هنگامی كه نوبت به انتقال معنی به زبان مقصد برسد و بخواهیم بدون توجه به زبان مبدأ، معنی را برای مخاطبان خود در زبان مقصد بازگو كنیم، ترجمه تحت اللفظی مشكلات فراوانی دارد. لیكن، اگر دو زبان مبدأ و مقصد به لحاظ ساختاری نزدیك به هم و دارای قرابت باشند، چنانكه برای مثال زبانهای فارسی و انگلیسی تا حد زیادی این گونهاند، ممكن است ترجمه تحت اللفظی در موارد بسیاری، مفید معنی و قابل فهم باشد، لیكن هر مقدار شباهت و قرابت دو زبان كمتر باشد، ترجمه تحت اللفظی نامفهومتر و غیر قابل استفاده خواهد بود؛ چنانكه قرابت میان دو زبان فارسی و اسپانیولی یا مالایی بسیار اندك است.
در هر حال، چنانكه اشاره شد، میان دو نوع اصلی ترجمه «معنیمحور» و«صورتمحور» انواع دیگری از ترجمه را میتوان به تصویر كشید كه بسته به میزان محوریت «معنی» و «صورت»، متفاوت میشوند و میتوان آنها را این گونه صورتبندی كرد:
1. ترجمه بسیار تحت اللفظی12: در این نوع ترجمه، ممكن است مترجم بخواهد لفظ به لفظ، یعنی در برابر هریك از الفاظ موجود در متن زبان مبدأ، لفظی را با همان معنی اولیه و البته با حفظ كامل ساختار و صورت زبان مبدأ، قرار دهد. بیتردید، این نوع ترجمه، جز در موارد بسیار نادر، مثلاً در مقام آموزش زبان مبدأ، كاربردی ندارد.
2. ترجمه تحت اللفظی13: در این نوع ترجمه، مترجم میكوشد از میان انواع معانیای كه ممكن است یك واژه حاوی آن باشد، معنی اولیه را از معانی ثانویه تشخیص دهد و معنای مناسب آنها را در زبان مقصد گزینش و از آن استفاده كند. با این وصف، مترجم در عین اینكه به معنای اولیه و ثانویه واژگان توجه دارد، بر حفظ «صورت» و«روساخت» زبان مبدأ در برگردان واژگان به زبان مقصد، اصرار میورزد.
3. ترجمه تحت اللفظی تعدیلیافته14: توجه داریم كه دو نوع ترجمه پیشگفته، یعنی ترجمههای تحت اللفظی و بسیار تحت اللفظی، كاربرد و شیوع چندانی ندارند و جز در آموزش زبان مبدأ، به كار نمیروند. افزون بر این، مبتدیترین مترجمان از نارسایی و نامطلوبیت آن دو نوع ترجمه آگاهی دارند. بنابراین، مترجمان بسیاری كه اغلب آنان مبتدی و غیرحرفهای هستند، به سراغ نوع سوم و چهارم ترجمه میروند كه همانا «ترجمه تحت اللفظی تعدیل یافته» و «ترجمه درهم آمیخته»15 است.
در ترجمه تحت اللفظی تعدیل یافته، مترجم میكوشد نظم و ساختار نحوی زبان مبدأ را تا آن اندازه تعدیل كند كه در زبان مقصد صورت قابل قبولی بیابد. اما امور واژگانی بدون تغییر باقی میمانند و به مؤلفههای معنایی واژگان توجهی نمیشود. بنابراین، واژگان به صورت تحت اللفظی ترجمه میشوند كه این امر در موارد بسیاری، از جمله در موارد ترجمه كلمات، اصطلاحات، كنایهها، استعارهها، ضرب المثلها، موقعیتهای خاص كلامی و... ، ممكن است به ترجمههای نامفهوم، غیرطبیعی، و حتی بیمعنی بینجامد و چه بسا در مواردی معنای مغایری را القا كند؛ اما آنچه بیش از دشواریهای دیگر، خود را در ترجمه تحت اللفظی تعدیل یافته آشكار میسازد، غیرطبیعی بودن متن ترجمه شده و عجیب و غریب و نامانوس جلوه كردن آن برای مخاطب است.
4. ترجمه در هم آمیخته: نوع چهارم ترجمه كه ممكن است وضعیت بهتری از ترجمه نوع سوم داشته باشد، ترجمه درهم آمیخته یا نزدك به «ترجمه اصطلاحی» است. در این نوع ترجمه، مترجم به ترجمه اصطلاحی نزدیك میشود و ضمن كنار نهادن صورت زبان مبدأ، میكوشد، از ترجمه تحت اللفظی واژگان نیز بپرهیزد. اما در مواردی از این تلاش صرف نظر میكند و ترجمه وی آمیزهای از ترجمه تحت اللفظی تعدیل یافته و ترجمه اصطلاحی است. این نوع ترجمه، نوع شایع ترجمههای موجود در محافل ترجمه است.
5. ترجمه اصطلاحی یا «ترجمه معنایی»: اشكال مشترك تمام چهار نوع ترجمه پیشگفته، بیتوجهی به فرآیندی مهم در ترجمه، یعنی فرآیند كشف معنی بود. در این نوع ترجمهها، مترجم یا اصولاً به دنبال تبعیت از صورت زبانی در زبان مبدأ بوده كه نتیجه بعدی آن بیتوجهی به فرآیند كشف معنی است، یا در عین تلاش برای پرهیز از ساختار و صورت زبان مبدأ، در فرآیند كشف معنی دچار اشكال بوده است. اما در ترجمه معنایی، آنچه مترجم درگام نخست به آن توجه دارد، كشف معنی است. در ترجمه معنایی، مترجم میكوشد از صورت طبیعی زبان مقصد استفاده كند و این صورت طبیعی را، هم در ساختار زبانی و دستوری زبان دوم و هم در واژگان آن به كار گیرد. از ظاهر یك ترجمه اصطلاحی واقعی، عملاً نباید بتوان به ترجمه بودن آن متن پی برد. ترجمه معنایی، همان معنای زبان مبدأ، یعنی معنایی را كه صاحب اصلی متن مبدأ قصد كرده است، در شكل و صورت طبیعی زبان مقصد منتقل میسازد و چیزی از اصل معنی كاسته یا به آن افزوده نمیشود. بنابراین، مترجم باید بكوشد خود را به ترجمه اصطلاحی یا همان ترجمه معنایی ملتزم سازد. اما ترجمه معنایی یا اصطلاحی، یك هدف عالی است كه بسیاری از مترجمان تا رسیدن به آن، راهی بس دراز در پیش دارند و غالب ترجمهها، ترجمههای درهم آمیخته و نزدیك به اصطلاحی هستند؛ زیرا التزام دائم به ترجمه اصطلاحی كاری بس دشوار است. اغلب مترجمان روند واحدی را میپیمایند و از ترجمه بسیار تحت اللفظی كار خود را آغاز میكنند و به ترجمه تحت اللفظی، تحت اللفظی تعدیل یافته، ترجمه درهم آمیخته و نزدیك به ترجمه اصطلاحی و سپس به ترجمه اصطلاحی میرسند. اما یك معضل و اشكال مهم در كار بسیاری از مترجمان كه عمری را در راه ترجمه صرف میكنند این است كه آنان پس از رسیدن به مرحله ترجمه اصطلاحی و ترجمه معنایی كه مطلوب هر مترجمی است متوقف نمیمانند، بلكه از نوع ششمی از ترجمه كه «ترجمه بیش از حد آزاد»16 است، سر در میآورند كه شاید برای برخی مواقع و پارهای اهداف مناسب و مطلوب باشد، لیكن اشكالات بسیاری دارد.
6. ترجمه بیش از حد آزاد: به ترجمهای ترجمه بیش از حد آزاد گفته میشود كه مترجم مطالب اضافی را كه در متن اصلی وجود ندارد، به متن بیفزاید، یا معنای متن زبان مبدأ را تغییر دهد، یا واقعیت تاریخی و فرهنگی موجود در متن اصلی را دگرگون كند. این گونه تغییرات، گاه به قصد شوخی و مزاح، یا برانگیختن واكنش خاصی در مخاطبان زبان مقصد صورت میپذیرد و گاه علل فرهنگی و سیاسی یا دلیلهای دیگری دارد. اما در هر صورت، این گونه ترجمه در حكم ترجمهای معیار و معمول، مورد پذیرش نیست. ترجمه بیش از حد آزاد، دارای اشكالات بسیاری است كه مهمترین آنها وفادارنبودن مترجم به متن و پیام نویسنده و گوینده اصلی است و چه بسا كه بر اثر كاستن یا افزودن مطالب یا تغییر و دگرگونی در واقعیات تاریخی و فرهنگی موجود در متن اصلی، مترجم دچار اشتباه شود و پیام اصلی متن مبدأ را به مخاطب متن مقصد نرساند یا حتی خلاف مقصود او را به مخاطب منتقل سازد.
جدول انواع ترجمه (بر پایه صورتمحوری یا معنیمحوری)
تعادلهای لازم برای دستیابی به ترجمه معنایی
چنانكه مكرر گفته شد، از میان شش نوع ترجمه پیشگفته، بهترین نوع آن، همان ترجمه معنایی یا اصطلاحی است. با این حال، همواره این خطر در فرایند ترجمه وجود دارد كه«صورت زبان مبدأ» در لابهلای ترجمه، وارد متن ترجمه شده گردد و به زبان مقصد منتقل شود. از این رو، در بسیاری از ترجمهها مشاهده میشود كه مترجم برای متعهد ماندن به ترجمه معنایی، نیازمند ایجاد تعادلهایی فراوان در صورت زبان مبدأ است كه برخی از پرمصداقترین آنها از قرار زیرند:
1. ترجمه ویژگیهای دستوری: بخشهایی از كلام را خصوصیتهای زبانی شكل میدهند. هر زبانی تقسیمبندیهای خاص خود را در زمینه واژگان دارد و واژگان را به دستههایی چون اسمها، فعلها، صفات و... تقسیم میكند و زبانهای مختلف دستهها و زیردستههای متفاوتی دارند. همیشه این امكان وجود ندارد كه یك اسم در زبان مبدأ را به اسم در زبان مقصد ترجمه كنیم. برای مثال، در زبانهای هندواروپایی اسمهای بسیاری هستند كه در واقع به عمل اشاره دارند و در اغلب زبانها، بیان عمل با فعل رحجان دارد. چنانكه در درون گروه زبانهای هندواروپایی، زبان انگلیسی گرایش بیشتری به جملات یا تعبیرهای وصفی دارد، در حالی كه زبان فارسی گرایش بیشتری به اسم و تركیبهای اضافی دارد. مثلاً در زبان انگلیسی این تعبیر رایجتر است كه بگوییم «the Iranian Forign Minister» كه اگر این تعبیر به صورت وصفی و به همان حالت دستوری زبان مبدأ ترجمه شود، باید بگوییم: «وزیر خارجی ایرانی». در حالی كه در زبان فارسی تعبیر «وزیر خارجه ایران» شایع است.
اغلب زبانها دستهای از واژگان به نام «ضمایر» دارند. نظام ضمیری ممكن است از زبانی به زبانی دیگر تفاوت بسیار زیادی داشته و مترجم ناگزیر باشد صورت زبان مقصد را به كار گیرد و تعادلهای بساری را در زبان مبدأ بر قرار سازد، گرچه ممكن است تفاوت معنایی عمدهای میان ضمایر در دو زبان مبدأ و مقصد وجود داشته باشد. چنانكه میدانیم، در زبان عربی ضمایر مربوط به اسامی مفرد، تثنیه و جمع متفاوتاند، در حالی كه در زبان فارسی ضمیری برای تثنیه وجود ندارد. كاربرد ضمایر در برخی زبانها، از عوامل فرهنگی نیز اثر میپذیرد. برای مثال، در زبان فارسی، برای احترام به مخاطب، از ضمیر جمع مخاطب برای مفرد، فراوان استفاده میشود، در حالی كه در زبان عربی این گونه استعمال بسیار نادر است. در زبان انگلیسی، ضمیر جمع اول شخص (we) در مواردی به كار میرود كه معنای واقعی ضمیر دوم شخص (you) را دارد و این در جاهایی به كار میرود كه متكلم میخواهد با مخاطب خود اظهار همراهی و تفاهم بیشتری داشته باشد. برای مثال، پرستار مهربان به بیمار خردسال خود میگوید: «It's time for us to take our medicine». در ترجمه این ضمایر زبانی، باید از ترجمه تحت اللفظی پرهیز كرد وگرنه ممكن است معنی و مفهوم جمله كاملاً تغییر یابد.
ساختار دستوری نیز ممكن است میان زبان مبدأ و مقصد متفاوت باشد. برای مثال، ترتیب و چینش واژگان ممكن است در ترجمه كاملاً دگرگون شود. در زبان فارسی، جایگاه فعل در چینش یك جمله، همیشه در پایان جمله است، در حالی كه در زبان عربی، در ابتدای جمله و در زبان انگلیسی در رده دوم قرار میگیرد. ترجمه جمله «علی فردا به تهران میرود» به زبان انگلیسی، معادل با این ساخت دستوری خواهد بود: «Ali will go to Tehran tomorrow».
از جمله نكات مهم در ترجمه، توجه به ساخت دستوری معلوم و مجهول است. در موارد بسیاری ساختهای معلوم باید به ساخت مجهول یا بهعكس ترجمه شود. دراین خصوص، در ترجمه از زبان انگلیسی به فارسی و بهعكس باید توجه داشت كه هرچند در هر دو زبان، هم ساخت مجهول و هم ساخت معلوم وجود دارد، در زبان فارسی ترجیح با ساخت معلوم و در زبان انگلیسی، به خصوص زبان رسمی آكادمیك، ترجیح با ساخت مجهول است یا دستكم ساخت مجهول شیوع بسیاری دارد. دراین گونه موارد، لازم است ساخت مجهول به ساخت معلوم بازگردانده شود، حتی اگر فاعل جمله معلوم نباشد. مثلاً جمله انگلیسی: «They were told to go to school by ticket bus» را باید به زبان فارسی این گونه ترجمه كرد: «به آنان گفتند كه با اتوبوس بلیتی به مدرسه بروند». در این جمله، با اینكه فاعل جمله معلوم نیست، در فارسی همین ساخت معلوم (بدون ذكر فاعل) رجحان دارد.
موارد پیشگفته، تنها نمونههایی از انواع تعادلهای دستوری است كه اگر به صورت صحیح انجام شوند، نتیجهبخش خواهند بود. در حالی كه اگر این تعادلها انجام نشوند، ممكن است به ترجمهای غلط یا مرجوح بینجامد.
2. ترجمه ویژگیهای واژگانی: هر زبانی شیوه خاص خود را در بیان معنی، از طریق مجموعههای واژگانی (كلمات، عبارات، و...) دارد. زبانها آكنده از اصطلاحات، معانی ثانویه، استعارهها، كنایه و... هستند. برای مثال، تعبیر عربی «كأنَّ علی رأسه الطَّیر» را در نظر بگیرید كه از چهار كلمه «كأنَّ»، «علی»، «رأسه» و «الطیر» شكل یافته است. ترجمه تحت اللفظی كلمات این عبارت در قالب این جمله فارسی «گویا بر سر او پرنده است»، معنای روشنی در زبان فارسی نخواهد داشت و هرگز معنایی را كه یك عربزبان از آن تعبیر عربی میفهمد، نمیرساند. در هر زبانی این گونه تعبیرهای اصطلاحی یافت میشوند؛ این تعبیرهای اصطلاحی، تعبیرهاییاند كه معنای به دست آمده از مجموع واژههای آن تعبیرها، متفاوت از معنی تك تك واژههایی است كه این تعبیرها را تشكیل میدهند. بنابراین، مترجم ناگزیر است، در ترجمه این گونه تعبیرهای اصطلاحی كه دستكم از دو یا چند كلمه تركیب میشوند، تعادلهایی را برقرار و از معنای تحت اللفظی واژگان كاملاً عبور كند؛ زیرا ترجمه تحت اللفظی و كلمه به كلمه این تعبیرهای اصطلاحی به زبانی دیگر، ممكن است بیمعنی باشد. به خصوص در زبان انگلیسی، مجموعهای از واژهها كه آنها را به نام «حروف اضافه» میشناسیم، اهمیت بسیاری دارند و تركیب آنها با كلمات دیگر، معنای كلمات را ممكن است كاملاً دگرگون سازند و مترجم ناگزیر است همواره به تركیب كلمات با این حروف توجه داشته باشد.
نكته دیگر در ترجمه ویژگیهای واژگانی، استفاده مجازی و استعاری از نام حیوانات است و مترجم باید در ترجمه آن به زبان مقصد، تعادلهایی برقرار كند. برای نمونه، هنگامی كه در زبان انگلیسی فردی را «خوك» میخوانند، نباید آن را به همان واژه «خوك» در زبان فارسی ترجمه كرد وگرنه معنای آن كاملاً نامفهوم و مبهم، یا دستكم متفاوت خواهد بود، بلكه باید به معنای مجازی آن توجه كرد كه به مفهوم كسی است كه «كثیف یا حریص» یا «پرخور و شكمپرست» است.
ساختار معنایی زبان
در نظریه ترجمه معنایی، علاوه بر توجه به ساختار دستوری و روساختی زبان، توجه به ساختار معنایی نیز از اهمیتی ویژه برخودار است. یكی از پیشفرضهای اساسی این نظریه آن است كه میان ژرفساختهای17 (معنایی) و روساختهای (دستوری، واژگانی و آواشناختی) زبان، تمایزی قاطع وجود دارد. در پسِ روساخت، ژرفساخت كه همان معنی است، پنهان است و كار مترجم كشف این ژرفساخت است. پیش فرض دوم در این نظریه آن است كه معنی نیز دارای ساختار است و این ساختار با روساخت تفاوت دارد. ساختار معنایی عبارت است از «شبكهای از واحدهای معنایی و روابط میان این واحدها» كه میتوان این واحدها و روابط میان آنها را به شیوهای مختلف ابراز كرد.
ساختار معنایی بسیار كلیتر از ساختار دستوری است و انواع واحدها، خصیصهها و روابط معنایی در تمام زبانها یكسان است. تمام زبانها دارای «مؤلفههای معنایی» است كه میتوان آنها را به «اشیا»،18 «رویدادها»،19 «ویژگیها»20 یا «روابط»21 طبقهبندی كرد. تمام زبانها از روساخت دستوری واحد برخوردار نیستند؛ اما چهار دسته معنایی مذكور، در تمام زبانها وجود دارد.
گزارههای معنایی22 در تمام زبانها وجود دارد. این گزارههای معنایی از مفاهیمی (مجموعهای از مؤلفههای معنایی) كه به وسیله یك «رویداد» «شیء» یا «ویژگی» با یكدیگر پیوند دارند، تشكیل میشود. این گزارههای معنایی را با شیوههای متفاوتی میتوان بیان كرد و در هر زبانی، این گزارههای معنایی با روساخت خود همان زبان بیان میشود كه فقط در همان زبان پذیرفته است.
كوچكترین واحد در ساختار معنایی «مؤلفه معنایی» است و مجموعهای از مؤلفههای معنایی، «مفاهیم» را تشكیل میدهند. مؤلفههای معنایی و به طور كلی مفاهیم، به لحاظ معنایی به همان چهار مقوله اشیاء، رویدادها، ویژگیها یا روابط دستهبندی میشوند. اشیاء عبارتاند از تمام چیزهای جاندار، طبیعی، فرا طبیعی و تمام چیزهای بیجان. «رویدادها» عبارتاند از تمام كنشها، تغییر حالتها (فرآیندها) و تجربهها (خوردن، دویدن، فكركردن، گداختن، كشیده شدن، خندیدن و...). «ویژگیها» عبارتاند از تمام ویژگیهای كمّی و كیفی كه به یك شیء یا رویداد نسبت داده میشوند. سرانجام، «روابط» تمام پیوندهایی را كه میان اشیا و رویدادها برقرار میشود، در برمیگیرد.
به طور كلی میتوان گفت: اسمها و ضمایر دستوری به اشیا در ساختار معنایی اشاره دارند، فعلهای دستوری به رویدادها، صفات و قیود دستوری به ویژگیها و حروف اضافه، حروف ربط و... در ساختار دستوری، به روابط حاكم بر ساختار معنایی دلالت دارند.
در بحث از ساختار معنایی، مسئله سلسله مراتب معنایی اهمیتی حیاتی دارد. در روساخت، واحدها در یك سلسله مراتب ساختارهای دستوری، واحدهای بزرگتری را تشكیل میدهند. واحد «تكواژها»23 (ریشه و وندها) «كلمات»24 را تشكیل میدهند؛ مجموعهای از كلمات، «عبارتها»25 را تشكیل میدهند؛ مجموعه عبارتها به «جملهوارهها»26 و جملهوارهها به «جمله»27 و مجموعه جملهها به «بند»28 و بند به «واحد گفتمانی»29 ارتقا مییابند و چند واحد گفتمانی یك «متن»30 را تشكیل میدهند. در سلسله مراتب معنایی، كوچكترین واحد معنایی، مؤلفه معنایی است. مؤلفه معنایی به «مفاهیم31»، مفاهیم به «گزارهها»، گزارهها به «خوشههای گزارهای32»، خوشههای گزارهای به «بندهای معنایی»، بندهای معنایی به «بخشها33»، بخشها به «خوشههای بخشی»34 و خوشههای بخشی به «واحدهای بزرگتر گفتمانی» ارتقا مییابند. اگر بخواهیم به صورت تقریبی میان قالبهای معنایی و ساختارهای دستوری تناظر ایجاد كنیم، این تناظر تقریبی به قرار زیر خواهد بود:
مؤلفه معنایی _______ تك واژها (ریشهها و وندها)
مفهوم _____________________ كلمه (واژه)
خوشه مفهومی __________________ عبارت
گزاره ______________________ جملهواره
خوشه گزارهای ___________________ جمله
بند معنایی _______________________ بند
بخش _______________________ قسمت
خوشه بخشی ____________________ بخش
گفتمان _________________________ متن
البته باید یادآور شد كه در همه متنها واحدهای مذكور وجود ندارد. یك كتاب به عنوان متن ممكن است از بخشهای مختلف تشكیل شود، در حالی كه یك متن كوتاهتر تنها از یك بخش تشكیل شود. چنانكه اشاره شد، تناظر پیشگفته تناظر تقریبی است و ممكن است در مواردی این تناظر وجود نداشته باشد و میان ساختارهای معنایی و روساختها عدولی چشمگیر جلوهگر شود. این امر همان چیزی است كه ترجمه را با دشواری مواجه میسازد و مترجم باید بكوشد از طریق تحلیل معنایی در زبان مبدأ، به ساختار معنایی مفاهیم، گزارهها و .... دستیابد. پس از آن وی وظیفه ساختاربندی معنی از ساختار معنایی در زبان مبدأ، به روساخت در زبان مقصد را به عهده خواهد داشت. برای رسیدن به این هدف، مترجم باید عدول دستوری زبان مقصد را در ارتباط با ساختار معنایی بررسی كند و متوجه باشد كه چگونه از این عدول برای ساختاربندی مجدد معنی، به شیوهای طبیعی، در زبان مقصد بهرهجوید.
انواع معنی
برای كشف معنی و انتقال آن از زبان مبدأ به زبان مقصد، باید توجه داشت كه معنی انواع گوناگونی دارد كه ممكن است در یك متن وجود داشته باشد. تمام معناهایی كه در یك گفتمان منتقل میشود، به شكل صریح در صورت زبان مبدأ ابراز نمیشود. كشف معنای متن مورد نظر برای ترجمه، ملاحظه هر دو نوع اطلاعات صریح و ضمنی را شامل میشود و همان قدر كه كشف معنای صریح اهمیت دارد، كشف معنای ضمنی نیز مهم است.
مهمترین معنی كه ذهن عموم افراد با آن آشناست و معمولاً با كلمه یا جمله به آن اشاره میكنند، «معنی مطابقی»35 نام دارد. برای مثال، واژه سیب به میوهای اشاره دارد كه از درختی خاص تولید میشود. افراد معنای كلمه سیب را میفهمند؛ زیرا سیب را دیدهاند و آموختهاند كه آن را سیب بنامند. این نوع معنی را معنی مطابقی مینامیم؛ زیرا كلمه با شیء، رویداد، ویژگی یا رابطه خاصی مطابقت دارد كه یك فرد میتواند آن را فهم یا تصور كند.
نوع دیگری از معنی، «معنی سازمانی»36 است. معنی مطابقی در یك ساختار معنایی سازماندهی میشود و از تركیب دو یا چند معنی مطابقی، معنی سازمانی به دست میآید. برای نمونه، اگر به سیبی در متن اشاره شود و سپس بازهم به آن سیب اشاره میشود؛ این حقیقت كه سیب دوم، همان سیب اول است، بخشی از معنی سازمانی است. معنی سازمانی اطلاعات بر آمده از معنی مطابقی را به صورت یك متن منسجم، كنار هم قرار میدهد.
نوع سوم معنی، «معنی موقعیتی» است كه در فهم یك متن اهمیت بهسزایی دارد. پیام متن، در موقعیت خاص ارتباطی به وجود میآید. رابطه میان نویسنده یا گوینده با مخاطب ممكن است بر انتقال پیام اثر بگذارد. زمان ایجاد ارتباط، مكان آن، سن، جنسیت، و موقعیت اجتماعی گوینده و شنونده، رابطه میان آن دو، پیشفرضهای آنان، پسزمینه فرهنگی آنان و بسیاری دیگر از مسائل مربوط به موقعیت، به معنی موقعیتی منتهی میشوند. چه بسا متنی برای فردی كه با فرهنگ زبان مورد نظر آشنا نیست، كاملاً نامفهوم باشد؛ زیرا در این فرهنگ معانی موقعیتی فراوانی وجود دارد. در ترجمه به زبانی دیگر، ممكن است لازم باشد كه معنی موقعیتی را به شكل صریحتری در ترجمه بگنجانیم.
وجود این سه گونه معنی، به این واقعیت اشاره دارد كه در هر متنی، معنایی وجود دارد كه «صریحاً» ابراز میشود و معنایی نیز وجود دارد كه«ضمنی» باقی میماند. این معنای ضمنی شامل هر سه نوع معانی مطابقی، سازمانی و موقعیتی میشود و هنر مترجم این است كه همواره از وجود معنی ضمنی آگاه باشد و بتواند آن را به صورت صریح یا ضمنی به زبان مقصد منتقل سازد.
مراحل كلی طرح ترجمه
اكنون با تشریح مهمترین اركان ترجمه معنایی، زمان آن فرا رسیده است كه مراحل كلی در طرح ترجمه و ارائه یك ترجمه را براساس نظریه ترجمه معنایی، مطرح سازیم. این مراحل به قرار زیرند:
الف. مقدمات طرح: پیش از شروع یك طرح ترجمه، مقدماتی لازم است كه میتوان آنها را در چهار امر خلاصه كرد: متن، هدف، گروه و ابزار.
«متن» به سندی اشاره دارد كه در زبان مبدأ وجود دارد و قرار است ترجمه شود. یك متن به دلایل گوناگونی برای ترجمه انتخاب میشود و مترجم باید دلایل خود را در انتخاب متن مورد نظر، ارزیابی و بررسی كند و مطلوبیت متن مورد نظر باید اثبات شود. «هدف» به مخاطبان ترجمه اشاره دارد. مترجم، باید مخاطبان خود را تعیین كند، و مشخص سازد كه متن برای چه كسانی ترجمه میشود. آیا مخاطبان او دانشآموزان مدارساند یا دانشجویان دانشگاه یا گروهی از تاجران. «گروه» نیز به كسانی اشاره دارد كه در طرح دخالتی دارند. حتی در مواقعی كه ترجمه، به دست فردی واحد انجام میشود، بازهم كسان دیگری نیز خواهند بود كه در كار ترجمه دخالت خواهند داشت كه از جمله آنها ارزیابان یا افرادی هستند كه چه بسا مترجم در طول كار با آنان به مشورت بپردازد. اغلب طرحهای ترجمه نیازمند «یك گروه» است و این گروه را باید قبل از شروع ترجمه تدارك دید. «ابزار» به منابعی اشاره دارد كه ممكن است مترجم از آنها به عنوان كمك استفاده كند. علاوه بر متن مورد نظر برای ترجمه، این ابزارها فرهنگهای لغت، راهنمای واژگانی، كتابهای دستور زبان، توصیفهای فرهنگی و... در هر دو زبان مبدأ و مقصد را در برمیگیرد. گروه به اطلاعات بسیاری در ترجمه نیازمندند. در برخی ترجمهها، منابع بسیاری لازم است تا مترجم را در تحلیل و تفسیر متن در زبان مبدأ و یافتن معادلهای مناسب در زبان مقصد یاری رساند. امكانات مالی نیز از ابزارهای لازم برای انجام یك برنامه اثرگذار است. هنگامی كه این مقدمات چهارگانه فراهم باشد، مقدمات شروع طرح آماده خواهد بود. طرح ترجمه، باید مراحل متفاوتی از قبیل آمادگی، تحلیل، انتقال، پیشنویس اولیه، كار مجدد روی پیشنویس اولیه، آزمون، پیرایش و تهیه نسخه هایی برای ناشر را بپیماید تا به فرجام خود برسد.
«متن» به سندی اشاره دارد كه در زبان مبدأ وجود دارد و قرار است ترجمه شود. یك متن به دلایل گوناگونی برای ترجمه انتخاب میشود و مترجم باید دلایل خود را در انتخاب متن مورد نظر، ارزیابی و بررسی كند و مطلوبیت متن مورد نظر باید اثبات شود. «هدف» به مخاطبان ترجمه اشاره دارد. مترجم، باید مخاطبان خود را تعیین كند، و مشخص سازد كه متن برای چه كسانی ترجمه میشود. آیا مخاطبان او دانشآموزان مدارساند یا دانشجویان دانشگاه یا گروهی از تاجران. «گروه» نیز به كسانی اشاره دارد كه در طرح دخالتی دارند. حتی در مواقعی كه ترجمه، به دست فردی واحد انجام میشود، بازهم كسان دیگری نیز خواهند بود كه در كار ترجمه دخالت خواهند داشت كه از جمله آنها ارزیابان یا افرادی هستند كه چه بسا مترجم در طول كار با آنان به مشورت بپردازد. اغلب طرحهای ترجمه نیازمند «یك گروه» است و این گروه را باید قبل از شروع ترجمه تدارك دید. «ابزار» به منابعی اشاره دارد كه ممكن است مترجم از آنها به عنوان كمك استفاده كند. علاوه بر متن مورد نظر برای ترجمه، این ابزارها فرهنگهای لغت، راهنمای واژگانی، كتابهای دستور زبان، توصیفهای فرهنگی و... در هر دو زبان مبدأ و مقصد را در برمیگیرد. گروه به اطلاعات بسیاری در ترجمه نیازمندند. در برخی ترجمهها، منابع بسیاری لازم است تا مترجم را در تحلیل و تفسیر متن در زبان مبدأ و یافتن معادلهای مناسب در زبان مقصد یاری رساند. امكانات مالی نیز از ابزارهای لازم برای انجام یك برنامه اثرگذار است. هنگامی كه این مقدمات چهارگانه فراهم باشد، مقدمات شروع طرح آماده خواهد بود. طرح ترجمه، باید مراحل متفاوتی از قبیل آمادگی، تحلیل، انتقال، پیشنویس اولیه، كار مجدد روی پیشنویس اولیه، آزمون، پیرایش و تهیه نسخه هایی برای ناشر را بپیماید تا به فرجام خود برسد.
ب. تفسیر: مرحله تفسیر به فرایند كشف معنای متن در زبان مبدأ اشاره دارد كه شامل آمادهسازی و تحلیل محتوایی متن میشود و باید پیش از اقدام به نوشتن معنی در ساخت زبان مقصد انجام گیرد. در این مرحله، متن باید به طور كامل فهم شود. این مرحله همان فرایندی است كه مترجم از صورت زبان مبدأ، به ساختار معنایی و معنای متن دست مییابد. مترجم این مرحله را با چندین بار خواندن متن، آغاز میكند و سپس به مطالعه دیگر منابع كه به فهم فرهنگ یا زبان متن مبدأ یاری میرسانند، میپردازد و به دنبال هدف نویسنده از محتوای متن میرود. تحلیل متن اصلی، شامل مواردی است مانند رفع ابهامات، شناسایی اطلاعات ضمنی، مطالعه واژگان كلیدی، تفسیر معنایی، تشخیص اینكه آیا كلمات یا ساختارهای دستوری به معنای ثانوی یا كاركرد ثانوی به كار رفتهاند یا خیر. هدف از «تفسیر»، تعیین معنایی است كه باید به زبان مبدأ انتقال یابد. این مرحله، مهمترین مرحله در ترجمه است و مترجم تمام تلاشهای خود و ابزارهای موجود را برای فهم متن به كار میگیرد. هرگز نباید بدون خواندن متن تا پایان آن و سپس فهم كامل معنی، به نگارش ترجمه در زبان مقصد دست زد. چنانكه اشاره شد، ممكن است برای تفسیر متن، به خواندن مكرر نیاز باشد تا فهم صورت پذیرد.
ج. انتقال و پیشنویس اولیه: مترجم پس از تحلیل دقیق متن، ترجمه پیشنویسِ قطعه به قطعه و بخش به بخشِ متن را آغاز میكند. انتقال معنی از متن مبدأ، به پیشنویس اولیه منتهی میشود. در تهیه این پیشنویس اولیه، معنی از زبان مبدأ به زبان مقصد منتقل میشود و در این مرحله، مترجم باید مخاطب را در نظر داشته باشد. باید روی پیشنویس اولیه، چندین بار مرور و دقت كرد تا اطمینان حاصل شود كه هیچ اطلاعاتی نادرست نیست، چیزی از قلم نیفتاده است، متن به صورت شفاف به زبان مقصد انتقال یافته، و صورتِ انتخاب شده برای انتقال معنی، برای مخاطب مطلوب است. در مرور پیشنویس اولیه، باید همواره مخاطب را در نظر داشت.
د. ارزیابی: پس از مرحله پیشنویس و مرور آن، نوبت به مرحله ارزیابی میرسد كه سه هدف را دنبال میكند: درستی، شفاف بودن و طبیعی بودن. در این مرحله باید به این سه پرسش، پاسخ داد: 1. آیا ترجمه همان معنایی را كه متن در زبان مبدأ دارد، در زبان مقصد نیز میرساند؛ 2. آیا مخاطبان مورد نظر، این ترجمه را به صورت روشن و شفاف فهم میكنند؟ 3. آیا صورت ترجمه، از دستور زبان و سبك طبیعی در زبان مقصد برخوردار است؟
ارزیابی به شیوههای متفاوتی انجام میشود؛ اما آنچه اهمیت اساسی دارد، این است كه باید برای ارزیابی وقت كافی و تلاش مناسب صرف شود و چه بسا ارزیابی به كمك افرادی به غیر از مترجم صورت پذیرد.
ه . آمادهسازی نسخه نهایی: مترجم پس از ارزیابی متن ترجمه شده و احیاناً اِعمال اصلاحاتی روی آن كه بر اثر دقت و توجه بیشتر خود مترجم یا از طریق مشورت با دیگران و نظرخواهی از آنان به دست میآید، به تهیه نسخه نهایی میپردازد؛ اما پیش از آن، لازم است برخی موضوعات را به طور خاصی بررسی كند. در تهیه نسخه نهایی باید به این موضوعات توجه شود: در صورتی كه قرار باشد در متن تصویرهایی درج شود، باید مترجم این تصویرها را بررسی و ارزیابی كند؛ اگر چاپ در اندازه خاصی مورد نظر است باید بررسی شود؛ لازم است، از نظر ویرایشی، متن مورد ارزیابی قرار گیرد و اگر كم و كاستیهایی وجود دارد، برطرف شود. صرف وقت و دقت لازم در بررسی دقیق و آمادهسازی نسخه نهایی، كیفیت كار را بهبود میبخشد و ترجمه را برای مخاطبان دلپسندتر و مقبولتر میسازد.
نتیجهگیری
نتیجهگیری
ترجمه معنایی، ترجمهای است «معنی محور» كه محوریت آن «فرایند كشف معنی» و انتقال آن از زبان مبدأ به زبان مقصد است. برای این مقصود، این نظریه میكوشد مترجم را به نكاتی توجه دهد كه هم در فرایند كشف معنی و هم در انتقال معنی اهمیت حیاتی دارند. در این دیدگاه، انواع ترجمه، در شش نوع سلسلهوار طبقهبندی میشود كه در یك سوی آن صورتْمحوری، و در دیگر سوی آن، معنیمحوری قرار دارد و این نظریه، نوع پنجم از انواع ششگانه را مورد تأیید و تأكید قرار میدهد كه «ترجمه معنایی» یا «ترجمه اصطلاحی» نامیده میشود. در فرایند كشف معنی كه از مهمترین اركان نظریه ترجمه معنایی است، توجه به انواع معنی ضرورت دارد. معنی به سه نوع «مطابقی»، «سازمانی» و «موقعیتی» تقسیم میشود. آنچه در مسئله انواع معنی برای مترجم بسیار حیاتی است، توجه به این نكته است كه هریك از این انواع سه گانه معنی، بر دو قسم معنای صریح و معنای ضمنی قابل تقسیماند. شاید دستیافتن به معنای صریح برای مترجم دشواری چندانی نداشته باشد، اما دستیافتن به معنای ضمنی كه به اندازه دستیافتن به معنای صریح اهمیت دارد، بیتردید با دشواریهایی همراه است و علاوه بر دانش زبانی، اطلاعات و آشنایی با امور بسیار متنوع و گوناگون دیگر، از جمله آشنایی با فرهنگ مرتبط با زبان مبدأ را میطلبد. در ترجمه معنایی، تمام تلاش مترجم پس از مرحله دست یافتن به معنی، انتقال دقیق آن به زبان مقصد است كه در این مرحله وی باید بكوشد كه ساختار معنایی زبان مبدأ را در ساختار دستوری و روساخت زبان مقصد بریزد و تمام تلاش خود را در جلوگیری از راه یابی صورتِ زبان مبدأ به زبان مقصد به كار گیرد.
برگرفته از: نشریه پژوهش سال دوم، شماره اول، بهار و تابستان 1389
1 . Mildred L. Larson
2 . form
3 . meaning
4 . source language
5 . receptor language
6 . linguistic features
7 . meaning components
8 . lexical items
9 . suface structure
10 . literal translation
11 . idiomatic translation
12 . very literal translation
13 . literal translation
14 . modified literal
15 . inconsistent mixture
16 . undully free translation
17 . deep structure
18 . things
19 . events
20 . attributes
21 . relations
22 . semantic propositions
23 . morphemes
24 . words
25 . phrases
26 . clauses
27 . sentence
28 . paragraph
29 . unit of the discourse
30 . text
31 . concepts
32 . propositional clusters
33. episodes
34 . episode clustere
35 . referential meaning
36 . organizational meaning
Mildred L. Larson, Meaning-based Translation: A Guide to Cross-Language Equivalence, London, University Press of America Inc., 1984.
2 . form
3 . meaning
4 . source language
5 . receptor language
6 . linguistic features
7 . meaning components
8 . lexical items
9 . suface structure
10 . literal translation
11 . idiomatic translation
12 . very literal translation
13 . literal translation
14 . modified literal
15 . inconsistent mixture
16 . undully free translation
17 . deep structure
18 . things
19 . events
20 . attributes
21 . relations
22 . semantic propositions
23 . morphemes
24 . words
25 . phrases
26 . clauses
27 . sentence
28 . paragraph
29 . unit of the discourse
30 . text
31 . concepts
32 . propositional clusters
33. episodes
34 . episode clustere
35 . referential meaning
36 . organizational meaning
Mildred L. Larson, Meaning-based Translation: A Guide to Cross-Language Equivalence, London, University Press of America Inc., 1984.
برگرفته از: نشریه پژوهش سال دوم، شماره اول، بهار و تابستان 1389