مادام بواری
گوستاو فلوبر
گوستاو فلوبر
مادام بواری حکایت زنی است که میان دو دنیای متفاوت اسیر است: یکی دنیای مبتذل و پیش پا افتاده شهرکی دورافتاده است که در کنار شوهرش آن را تجربه کرده و دیگری دنیای رمانتیک عشاق که همان دنیای خیالی اوست، رمان به قیاس دو دنیای حقیقی و رویایی اما بواری میپردازد و زندگی ملالتبار قرن نوزدهم را به طرزی واقعگرایانه به تصویر میکشد.
کتاب مادام بواری داستان زندگی زنی فرانسوی به نام اما را روایت میکند، بخش های ابتدایی فصل اول درمورد شارل –شوهر اما- و چگونگی ازدواج آنها است. شارل ازآن دست مردان ضعیف و سلطه پذیری است که پدرانی خشن داشته اند. تمام زنانی که در زندگی او وجود دارند به نحوی برشارل تسلط دارند زیرا او قدری کندذهن و نادان هم هست. او که پزشکی معمولی است به اصرار مادرش با یک بیوه ی زشت، مسن و البته ثروتمند ازدواج کرده است. او این زن را دوست ندارد و وقتی برای معالجه ی یکی از بیمارانش به روستا می رود با دختر جوان و زیبایی (اما) آشنا می شود. درهمین حین خانواده ی شارل متوجه می شوند که همسر او اصلا ثروتمند نیست ودر مورد خودش دروغ گفته است، آنها به منزل شارل می آیند و به سختی با همسر او درگیر می شوند. هفته بعد همسر شارل -که شارل را بسیار دوست دارد- از غصه ی این بی آبرویی می میرد. پدر اما از این موقعیت بهره می برد چون می خواهد به هر قیمتی شده اما را شوهر دهد، مدتی بعد شارل با اما ازدواج می کند، واز این پیشامد راضی به نظر می رسد و خود را خوشبخت ترین مرد عالم فرض میکند غافل از این که اما شخصیتی تنوع طلب، ماجراجو ودمدمی مزاج دارد.
اما حفظ ظاهر می کند ولی در دلش از شارل به خاطر اینکه فردی معمولی و ضعیف است و نمی تواند زندگی پر از تجمل برای او فراهم کند بیزار است، اما فکر میکند که یک شوهر باید مثل قهرمانان کتابهایی که در نوجوانی خوانده مردی با صفات آنچنانی باشد و عشق هم در یک چشم بهم زدن مثل یک انفجارروی بدهد و یک لحظه انسان احساس کند که عاشق شده است، او آنقدر عاقل نیست که بفهمد میشود در یک زندگی عادی هم عاشق بود و مردان معمولی هم لایق دوست داشته شدن هستند
.
او بدون بروز اعتراض كمبود عاطفي را درون خود احساس مي كند و پس يك دوره بيماري اين كمبود را با هم صحبتي با لئون (يكي از ساكننان محل جديد زندگيشان) پاسخ مي دهد ولي بعلت عدم توانايي لئون در ابراز احساساتش اين عشق در درونشان فروكش مي كند و لئون بعد از اين شكست آنجا را ترك مي كند.
در ادامه شارل و اما با فردي به نام رودولف آشنا مي شوند كه فردي ثروتمند و جنتلمن است. رودلف با زيركي خود را به اما نزديك مي كند و اما كه در صدد است كه كمبودش را به هر نحوي پاسخ دهد از اين حادثه كمال استفاده را برده و به عشق بازي تا سر حد جنون با وي ادامه مي دهد. اما تصمیم می گیرد با او مرد فرار کند ولی رودولف که ماهیت اما را خوب میشناسد او را دارای ارزش تقبل چنان خطری نمی داند و در آخرین لحظه اورا ترک می کند و از آن شهر میرود. اما كه رنج بسياري در زندگي با شارل برده است در زير بار غم ترك رودلف دوام نياورده و روانه ي بستر بيماري مي شود.
اما داستان به اين جا ختم نمي شود. پس از بهبودي نسبي اما وي دوباره به لئون برخورد مي كند و اين بار با گذشت چند سال كه هر دو بخصوص اما تجربه ي كافي در عشق بدست آورده اند احساسات خود را ابراز ميدارند. اما در اين عشق تمام قواعد زندگي اش را از بين مي برد و حسرت دوران هدر رفته ي عمر خود در كنار فردي همچون شارل را مي خورد.اين در حالي است كه شارل وي را با تمام وجود دوست مي دارد.
اما در راه عشق بازي با لئون حتي زير بار قرض هاي سنگيني مي رود كه در پايان باعث به حراج رفتن لوازم زندگيشان مي شود ولی سرانجام با توجه به مسائل پيش آمده و همچنين دلسردي لئون نسبت به او با آرسنيك خود كشي ميكند. هیچ یک از مردانی که او دیوانه وار دوستشان داشت به او کمکی نمی کنند. تنها شارل و پسرکی خدمتکار در مرگ اما غصه دار می شوند، سرانجام شارل نامه های اما را پیدا میکند و از ماجرا خبردار می شود و از ناراحتی می میرد، فرزند اما و شارل هم پیش عمه اش می رود و مجبور می شود در یک کارخانه کارگری کند.
برگرفته از:
storyclub.blogfa.com
ketabkhanehshariati.blogfa.com
ibna.ir
نظر