اطلاعیه

Collapse
هیچ اطلاعیه ای هنوز ایجاد نشده است .

Funny!!l

Collapse
X
 
  • فیلتر
  • زمان
  • نمایش
پاک کردن همه
new posts

  • Funny!!l

    A police officer pulled a guy over for speeding
    Officer: May I see your drivers license
    Driver: I dont have one. I had it suspended when I got my 5th DUI
    Officer: May I see the owners card for this vehicle
    Driver: Its not my car. I stole it
    Officer: The car is stolen
    Driver: Thats right. But come to think of it, I think I saw the owners card in the glove box when I was putting my gun in there
    Officer: Theres a gun in the glove box
    Driver: Yes sir. Thats where I put it after I shot and killed the woman who owns this car and stuffed her in the trunk
    Officer: Theres a BODY in the TRUNK
    Driver: Yes, sir
    Hearing this, the officer immediately called his captain. The car was quickly surrounded by police, and the captain approached the driver to handle the tense situation
    Captain: Sir, can I see your license
    Driver: Sure. Here it is
    It was valid
    Captain: Whos car is this
    Driver: Its mine, officer. Heres the owner card
    The driver owned the car
    Captain: Could you slowly open your glove box so I can see if theres a gun in it
    Driver: Yes, sir, but theres no gun in it
    Sure enough, there was nothing in the glove box
    Captain: Would you mind opening your trunk? I was told you said theres a body in it
    Driver: No problem
    Trunk is opened; no body
    Captain: I dont understand it. The officer who stopped you said you told him you didnt have a license, stole the car, had a gun in the glovebox, and that there was a dead body in the trunk
    Driver: Yeah, Ill bet the lying son of a bitch told you I was speeding, too


    افسر راهنمائی یه آقایی رو به علت سرعت غیرمجاز نگه می داره.
    افسر:می شه گواهینامه تون رو ببینم؟
    راننده:گواهینامه ندارم .بعد از پنجمین تخلفم باطلش کردن.
    افسر:میشه کارت ماشینتون رو ببینم؟
    -این ماشین من نیست ! من این ماشینو دزدیده ام !!!
    -این ماشین دزدیه؟
    - آره همینطوره ولی بذار یه کم فکر کنم !فکر کنم وقتی داشتم تفنگم رو می ذاشتم تو داشبورد کارت ماشین صاحبش رو دیدم!
    -یعنی تو داشبورد یه تفنگ هست؟
    - بله .همون تفنگی که باهاش خانم صاحب ماشین رو کشتم و بعدش هم جنازه اش رو گذاشتم تو صندوق عقب .
    -یه جسد تو صندوق عقب ماشینه ؟
    -بله قربان همینطوره!!!
    با شنیدن این حرف افسر سریعا با مافوقش (سروان )تماس می گیره.طولی نمی کشه که ماشینهای پلیس ماشین مرد رو محاصره می کنن و سروان برای حل این قضیه پیچیده به پیش مرد می آد.
    سروان:ببخشید آقا میشه گواهینامه تون رو ببینم ؟
    مرد: بله بفرمائید !!
    گواهینامه مرد کاملا صحیح بود!
    سروان:این ماشین مال کیه؟
    مرد:مال خودمه جناب سروان .اینم کارتش !
    اوراق ماشین درست بود و ماشین مال خود مرد بود!
    - میشه خیلی آروم داشبورد رو باز کنی تا ببینم تفنگی تو اون هست یا نه؟
    - البته جناب سروان ولی مطمئن باشین که تفنگی اون تو نیست !!
    واقعا هم هیچ تفنگی اون تو نبود !
    - میشه صندوق عقب رو بزنین بالا .به من گفتن که یه جسد اون تویه !!
    - ایرادی نداره
    مرد در صندوق عقب رو باز می کنه و صد البته که جسدی اون تو نیست !!!
    سروان: من که سر در نمی آرم .افسری که جلوی شما رو گرفته به من گفت که شما گواهینامه ندارین،این ماشین رو دزدیدین ،تو داشبوردتون یه تفنگ دارین و یه جسد هم تو صندوق عقبتونه !!!
    مرد: عجب ، شرط می بندم که این دروغگو به شما گفته که من تند هم می رفتم !!!


    منبع:mahdirozati.blogfa.com
    گر خسته ای بمان و اگر خواستی بدان: ما را تمام لذت هستی به جستجوست ...
    اگر مطالب این سایت برایتان مفید بود، لطفا با مشارکت و به اشتراک گذاشتن تجربیات ارزشمند خود، آن را برای خود و دیگران پربارتر کنید!


    Webitsa.com
    Linkedin Profile

  • #2
    A Blonde And A Lawyer
    A blonde and a lawyer sit next to each other on a plane.

    To entertain themselves on such a long flight, the lawyer asks her to play a game.

    Confident of his perceived mental superiority over the blonde, he laid down the rules:

    If he asked her a question that she didn’t know the answer to, she would have to pay him only $5; and every time the blonde asked him a question he didn’t know the answer to, he had to pay her $50. Of course, he was very sure that this latter scenario would not take place!

    So the lawyer asked the blonde his first question, “What is the distance between the Earth and the nearest star?”

    Without a word, the blonde pays the lawyer $5. The blonde then asks him, “What goes up a hill with four legs and down the hill with three?”

    The lawyer thinks about it, hems and haws, wracks his brain for the answer, but finally gives up and, obviously frustrated, pays the blonde $50. Then the lawyer asked her what the answer was and, without a word, the blonde gave the lawyer $5. l



    یک خانم بلوند و یک وکیل در هواپیما کنار هم نشسته بودند.

    برای سرگرم شدن در طی پرواز طولانی وکیل پیشنهاد یک بازی را بهش داد.

    از آنجائیکه مطمئن بود از نظر فکری از خانم بلوند برتر است، این قوانین را گذاشت:

    چنانچه وکیل از خانم سوالی بپرسد و او جواب را نداند، خانم باید 5 دلار به وکیل بپردازد و هر بار که خانم سوالی کند که وکیل نتواند جواب دهد، وکیل به او 50 دلار بپردازد. البته مطمئن بود که این دومی اتفاق نمی افتد.

    سپس وکیل اولین سوال را پرسید:" فاصله ی زمین تا نزدیکترین ستاره چقدر است؟ "

    خانم بی تامل 5 دلار به وکیل پرداخت. سپس خانم از وکیل پرسید" آن چیست که با چهار پا از تپه بالا می رود و با سه پا به پایین باز می گردد؟"

    وکیل در این باره فکر کرد. اهم... اوهوم... کلی به مغزش فشار آورد. اما بالاخره تسلیم شده و 50 دلار به خانم پرداخت. سپس از او پرسید که جواب چی بوده و خانم بی معطلی 5 دلار به او پرداخت کرد!!!!

    گر خسته ای بمان و اگر خواستی بدان: ما را تمام لذت هستی به جستجوست ...
    اگر مطالب این سایت برایتان مفید بود، لطفا با مشارکت و به اشتراک گذاشتن تجربیات ارزشمند خود، آن را برای خود و دیگران پربارتر کنید!


    Webitsa.com
    Linkedin Profile

    نظر


    • #3
      This is how it works

      Father: I want you to marry a girl of my choice
      Son : "I will choose my own bride!"
      Father: "But the girl is Bill Gates's daughter."
      Son : "Well, in that case...ok"
      Next, father approaches Bill Gates.
      Father: "I have a husband for your daughter."
      Bill Gates: "But my daughter is too young to marry!"
      Father: "But this young man is a vice-president of the World Bank."
      Bill Gates: "Ah, in that case...ok"
      Finally Father goes to see the president of the World Bank.
      Father: "I have a young man to be recommended as a vice-president."
      President: "But I already have more vice- presidents than I need!"
      Father: "But this young man is Bill Gates's son-in-law."
      President: "Ah, in that case...ok" l


      This is how business is done
      گر خسته ای بمان و اگر خواستی بدان: ما را تمام لذت هستی به جستجوست ...
      اگر مطالب این سایت برایتان مفید بود، لطفا با مشارکت و به اشتراک گذاشتن تجربیات ارزشمند خود، آن را برای خود و دیگران پربارتر کنید!


      Webitsa.com
      Linkedin Profile

      نظر

      صبر کنید ..
      X