اطلاعیه

Collapse
هیچ اطلاعیه ای هنوز ایجاد نشده است .

رنگ ها و اصطلاحات انگلیسی

Collapse
X
 
  • فیلتر
  • زمان
  • نمایش
پاک کردن همه
new posts

  • رنگ ها و اصطلاحات انگلیسی

    در این پست به رنگ‌ها و اصطلاحاتی که از رنگ‌ها ساخته شده‌اند پرداخته شده. اصطلاحاتی که در زبان فارسی هم وجود دارند، مثل سیاه کردن (کلک زدن و کلاه گذاشتن سر کسی) ، زرد شدن (شدت ترسیدن)،…

    Black

    Black as coal: شدیداً تاریک یا پلید و شیطانی
    [.Her heart is black as coal]
    قلب سیاهی دارد.

    Black as the night: شدیداً تاریک
    [.My bedroom is always Black as the night]
    اتاق خوابم همیشه تاریکه.

    Black out: بی‌هوش کردن، از هوش بردن
    [.High elevation tends to make me black out]
    بلندی حالمو بد می‌کنه.

    Black out: خاموشی مطلق (بر اثر قطع برق)
    [.The electricity went off and caused a black out]
    برق رفت و همه جا خاموش شد.

    to Black list someone: کسی را در لیست سیاه گذاشتن
    [.He can't find work because he was black listed]
    نمی‌تونه کار پیدا کنه چون اسمش رفته تو لیست سیاه.

    *معادل [black ball someone] هم به همین معناست. سابقه لیست سیاه به دوره مک کارتی برمی‌گردد. در آن زمان هر کس تصور می‌شد کمونیست است نامش را در لیست سیاه می‌نوشتند و سپس او را می‌کشتد.

    to Give someone a black eye:کبود کردن چشم کسی
    [!I made a comment his friend and he gave me a black eye]
    در مورد دوستش یه چیزی گفتم اونم محکم کوبید پای چشمم.

    Black and white: پلیس، ماشین پلیس
    [.A black and white pulled up to the curb]
    یه اتومبیل پلیس کنار جاده توقف کرد.

    *سابقاً در بعضی از جاها ماشین‌های پلیس سیاه و سفید بوده است به همین دلیل گاهی اوقات از این اصطلاح برای خود پلیس هم استفاده می‌کنند.



    Blue

    What in blue blazes :از سر تعجب و ناراحتی
    [?What in the blue blazes is going here]
    وای خدای من، این جا چه خبره؟

    Blue: افسرده، غمگین
    [I'm feeling sort of blue.]
    امروز حال خوشی ندارم، پکرم.

    Out of the blue: یکهو از جایی خارج شدن
    [The other driver appears out of the blue]
    آن یکی ماشین معلوم نیست از کجا پیداش شد.



    Gray

    Gray area: موضوع گنگ و مبهم
    [.I'm having trouble answering you because that's a gray area]
    برای جواب دادن به سوال شما مشکل دارم چون سوالتان گنگ و مبهم است.

    Gray matter: مغز،مخ،هوش
    [I don't know why he makes such stupid mistake; I guess he just doesn't have much gray matter]
    نمی‌دونم او چرا همچین اشتباه احمقانه‌ای کرد، فکر می‌کنم اصلاً مخ نداره.



    Green

    Green: تازه‌کار
    [.I wouldn't hire him if I were you, He's really green]
    اگه جای شما بودم استخدامش نمی‌کردم، واقعاً تازه‌کاره.

    to look Green around the gills: مریض و ناخوش به نظر رسیدن
    [What's wrong with you? You look green around the gills]
    چته؟ ناخوش به نظر میای.

    *این عبارت برای ماهی‌ها استفاده می‌شد و gill به آبشش ماهی می‌گویند و وقتی دور آبشش ماهی سبز باشد معلوم می‌شود ماهی مریض است و قابل خوردن نیست... اما حالا دیگه در مورد آدما هم استفاده می‌شود.

    Green with envy: به شدت حسادت کردن
    [When I told her the news, she was absolutely green with envy]
    وقتی خبر را بهش گفتم کاملا معلوم بود از حسادت داره می‌ترکه.



    Pink

    In the pink: سرحال بودن
    [.You look you're in the pink today]
    امروز خیلی سرحال و قبراق به نظر می‌رسی.

    Pinky: انگشت کوچک
    [He always wears a ring on his pinky]
    همیشه تو انگشت کوچیکش یه حلقه داره.

    Tickled pink: هیجان زده
    [When H heard about your new job, I was tickled pink]
    وقتی خبر کار تازه‌ات را شنیدم خیلی هیجان زده شدم.



    Purple

    Purple passion: آرزو داشتن، به شدت علاقمند بودن
    [I have purple passion to become an actor]
    آرزو دارم بازیگر بشم.



    Red

    Beet red: خیلی قرمز، شدیداً سرخ
    [.She turned beet red from embarrassment]
    از تعجب رنگ لبو شد.( این اصطلاح را خود ما ایرانی‌ها هم می‌گوییم.)

    Catch someone red-handed: سر بزنگاه مچ کسی را گرفتن
    [I know he's guilty. I caught him red-handed]
    می‌دانم گناهکاره. خودم سر بزنگاه مچشو گرفتم.

    To paint the town red: مهمانی رفتن
    [.We are going to paint the town red tonight]
    امشب داریم می‌ریم مهمونی.

    Red: کمونیست
    [.I think he's a Red]
    فکر کنم اون یه کمونیسته.

    Red hot: فوق العاده
    [The team is red hot]
    اون تیم معرکه‌اس.

    Red neck: متعصب، مرتجع
    [His father is a real redneck]
    پدرش واقعاً آدم متعصبیه.

    To see red: عصبانی شدن
    [!When I saw her with someone else, I saw red]
    وقتی او را با یکی دیگه دیدم خونم به جوش آمد.


    White

    White-lie: دروغ مصلحتی
    [.I didn't want to go to work today, so I told my boss a white lie]
    امروز نمی‌خواستم برم سرکار، این بود که به رئیسم یه دروغ مصلحتی گفتم.



    Yellow

    Yellow: ترسو
    [You're not going to confront her? What are you, yellow?]
    نمی‌خوای باهاش روبرو بشی؟ چی هستی؟ یه بزدل؟

    منبع:w70.blogfa.com
    گر خسته ای بمان و اگر خواستی بدان: ما را تمام لذت هستی به جستجوست ...
    اگر مطالب این سایت برایتان مفید بود، لطفا با مشارکت و به اشتراک گذاشتن تجربیات ارزشمند خود، آن را برای خود و دیگران پربارتر کنید!


    Webitsa.com
    Linkedin Profile
صبر کنید ..
X