در این پست به رنگها و اصطلاحاتی که از رنگها ساخته شدهاند پرداخته شده. اصطلاحاتی که در زبان فارسی هم وجود دارند، مثل سیاه کردن (کلک زدن و کلاه گذاشتن سر کسی) ، زرد شدن (شدت ترسیدن)،…
Black
Black as coal: شدیداً تاریک یا پلید و شیطانی
[.Her heart is black as coal]
قلب سیاهی دارد.
Black as the night: شدیداً تاریک
[.My bedroom is always Black as the night]
اتاق خوابم همیشه تاریکه.
Black out: بیهوش کردن، از هوش بردن
[.High elevation tends to make me black out]
بلندی حالمو بد میکنه.
Black out: خاموشی مطلق (بر اثر قطع برق)
[.The electricity went off and caused a black out]
برق رفت و همه جا خاموش شد.
to Black list someone: کسی را در لیست سیاه گذاشتن
[.He can't find work because he was black listed]
نمیتونه کار پیدا کنه چون اسمش رفته تو لیست سیاه.
*معادل [black ball someone] هم به همین معناست. سابقه لیست سیاه به دوره مک کارتی برمیگردد. در آن زمان هر کس تصور میشد کمونیست است نامش را در لیست سیاه مینوشتند و سپس او را میکشتد.
to Give someone a black eye:کبود کردن چشم کسی
[!I made a comment his friend and he gave me a black eye]
در مورد دوستش یه چیزی گفتم اونم محکم کوبید پای چشمم.
Black and white: پلیس، ماشین پلیس
[.A black and white pulled up to the curb]
یه اتومبیل پلیس کنار جاده توقف کرد.
*سابقاً در بعضی از جاها ماشینهای پلیس سیاه و سفید بوده است به همین دلیل گاهی اوقات از این اصطلاح برای خود پلیس هم استفاده میکنند.
Blue
What in blue blazes :از سر تعجب و ناراحتی
[?What in the blue blazes is going here]
وای خدای من، این جا چه خبره؟
Blue: افسرده، غمگین
[I'm feeling sort of blue.]
امروز حال خوشی ندارم، پکرم.
Out of the blue: یکهو از جایی خارج شدن
[The other driver appears out of the blue]
آن یکی ماشین معلوم نیست از کجا پیداش شد.
Gray
Gray area: موضوع گنگ و مبهم
Gray matter: مغز،مخ،هوش
Green
Green: تازهکار
[.I wouldn't hire him if I were you, He's really green]
اگه جای شما بودم استخدامش نمیکردم، واقعاً تازهکاره.
to look Green around the gills: مریض و ناخوش به نظر رسیدن
[What's wrong with you? You look green around the gills]
چته؟ ناخوش به نظر میای.
*این عبارت برای ماهیها استفاده میشد و gill به آبشش ماهی میگویند و وقتی دور آبشش ماهی سبز باشد معلوم میشود ماهی مریض است و قابل خوردن نیست... اما حالا دیگه در مورد آدما هم استفاده میشود.
Green with envy: به شدت حسادت کردن
[When I told her the news, she was absolutely green with envy]
وقتی خبر را بهش گفتم کاملا معلوم بود از حسادت داره میترکه.
Pink
In the pink: سرحال بودن
[.You look you're in the pink today]
امروز خیلی سرحال و قبراق به نظر میرسی.
Pinky: انگشت کوچک
[He always wears a ring on his pinky]
همیشه تو انگشت کوچیکش یه حلقه داره.
Tickled pink: هیجان زده
[When H heard about your new job, I was tickled pink]
وقتی خبر کار تازهات را شنیدم خیلی هیجان زده شدم.
Purple
Purple passion: آرزو داشتن، به شدت علاقمند بودن
[I have purple passion to become an actor]
آرزو دارم بازیگر بشم.
Red
Beet red: خیلی قرمز، شدیداً سرخ
[.She turned beet red from embarrassment]
از تعجب رنگ لبو شد.( این اصطلاح را خود ما ایرانیها هم میگوییم.)
Catch someone red-handed: سر بزنگاه مچ کسی را گرفتن
[I know he's guilty. I caught him red-handed]
میدانم گناهکاره. خودم سر بزنگاه مچشو گرفتم.
To paint the town red: مهمانی رفتن
[.We are going to paint the town red tonight]
امشب داریم میریم مهمونی.
Red: کمونیست
[.I think he's a Red]
فکر کنم اون یه کمونیسته.
Red hot: فوق العاده
[The team is red hot]
اون تیم معرکهاس.
Red neck: متعصب، مرتجع
[His father is a real redneck]
پدرش واقعاً آدم متعصبیه.
To see red: عصبانی شدن
[!When I saw her with someone else, I saw red]
وقتی او را با یکی دیگه دیدم خونم به جوش آمد.
White
White-lie: دروغ مصلحتی
[.I didn't want to go to work today, so I told my boss a white lie]
امروز نمیخواستم برم سرکار، این بود که به رئیسم یه دروغ مصلحتی گفتم.
Yellow
Yellow: ترسو
[You're not going to confront her? What are you, yellow?]
نمیخوای باهاش روبرو بشی؟ چی هستی؟ یه بزدل؟
منبع:w70.blogfa.com
Black
Black as coal: شدیداً تاریک یا پلید و شیطانی
[.Her heart is black as coal]
قلب سیاهی دارد.
Black as the night: شدیداً تاریک
[.My bedroom is always Black as the night]
اتاق خوابم همیشه تاریکه.
Black out: بیهوش کردن، از هوش بردن
[.High elevation tends to make me black out]
بلندی حالمو بد میکنه.
Black out: خاموشی مطلق (بر اثر قطع برق)
[.The electricity went off and caused a black out]
برق رفت و همه جا خاموش شد.
to Black list someone: کسی را در لیست سیاه گذاشتن
[.He can't find work because he was black listed]
نمیتونه کار پیدا کنه چون اسمش رفته تو لیست سیاه.
*معادل [black ball someone] هم به همین معناست. سابقه لیست سیاه به دوره مک کارتی برمیگردد. در آن زمان هر کس تصور میشد کمونیست است نامش را در لیست سیاه مینوشتند و سپس او را میکشتد.
to Give someone a black eye:کبود کردن چشم کسی
[!I made a comment his friend and he gave me a black eye]
در مورد دوستش یه چیزی گفتم اونم محکم کوبید پای چشمم.
Black and white: پلیس، ماشین پلیس
[.A black and white pulled up to the curb]
یه اتومبیل پلیس کنار جاده توقف کرد.
*سابقاً در بعضی از جاها ماشینهای پلیس سیاه و سفید بوده است به همین دلیل گاهی اوقات از این اصطلاح برای خود پلیس هم استفاده میکنند.
Blue
What in blue blazes :از سر تعجب و ناراحتی
[?What in the blue blazes is going here]
وای خدای من، این جا چه خبره؟
Blue: افسرده، غمگین
[I'm feeling sort of blue.]
امروز حال خوشی ندارم، پکرم.
Out of the blue: یکهو از جایی خارج شدن
[The other driver appears out of the blue]
آن یکی ماشین معلوم نیست از کجا پیداش شد.
Gray
Gray area: موضوع گنگ و مبهم
[.I'm having trouble answering you because that's a gray area]
برای جواب دادن به سوال شما مشکل دارم چون سوالتان گنگ و مبهم است.Gray matter: مغز،مخ،هوش
[I don't know why he makes such stupid mistake; I guess he just doesn't have much gray matter]
نمیدونم او چرا همچین اشتباه احمقانهای کرد، فکر میکنم اصلاً مخ نداره.Green
Green: تازهکار
[.I wouldn't hire him if I were you, He's really green]
اگه جای شما بودم استخدامش نمیکردم، واقعاً تازهکاره.
to look Green around the gills: مریض و ناخوش به نظر رسیدن
[What's wrong with you? You look green around the gills]
چته؟ ناخوش به نظر میای.
*این عبارت برای ماهیها استفاده میشد و gill به آبشش ماهی میگویند و وقتی دور آبشش ماهی سبز باشد معلوم میشود ماهی مریض است و قابل خوردن نیست... اما حالا دیگه در مورد آدما هم استفاده میشود.
Green with envy: به شدت حسادت کردن
[When I told her the news, she was absolutely green with envy]
وقتی خبر را بهش گفتم کاملا معلوم بود از حسادت داره میترکه.
Pink
In the pink: سرحال بودن
[.You look you're in the pink today]
امروز خیلی سرحال و قبراق به نظر میرسی.
Pinky: انگشت کوچک
[He always wears a ring on his pinky]
همیشه تو انگشت کوچیکش یه حلقه داره.
Tickled pink: هیجان زده
[When H heard about your new job, I was tickled pink]
وقتی خبر کار تازهات را شنیدم خیلی هیجان زده شدم.
Purple
Purple passion: آرزو داشتن، به شدت علاقمند بودن
[I have purple passion to become an actor]
آرزو دارم بازیگر بشم.
Red
Beet red: خیلی قرمز، شدیداً سرخ
[.She turned beet red from embarrassment]
از تعجب رنگ لبو شد.( این اصطلاح را خود ما ایرانیها هم میگوییم.)
Catch someone red-handed: سر بزنگاه مچ کسی را گرفتن
[I know he's guilty. I caught him red-handed]
میدانم گناهکاره. خودم سر بزنگاه مچشو گرفتم.
To paint the town red: مهمانی رفتن
[.We are going to paint the town red tonight]
امشب داریم میریم مهمونی.
Red: کمونیست
[.I think he's a Red]
فکر کنم اون یه کمونیسته.
Red hot: فوق العاده
[The team is red hot]
اون تیم معرکهاس.
Red neck: متعصب، مرتجع
[His father is a real redneck]
پدرش واقعاً آدم متعصبیه.
To see red: عصبانی شدن
[!When I saw her with someone else, I saw red]
وقتی او را با یکی دیگه دیدم خونم به جوش آمد.
White
White-lie: دروغ مصلحتی
[.I didn't want to go to work today, so I told my boss a white lie]
امروز نمیخواستم برم سرکار، این بود که به رئیسم یه دروغ مصلحتی گفتم.
Yellow
Yellow: ترسو
[You're not going to confront her? What are you, yellow?]
نمیخوای باهاش روبرو بشی؟ چی هستی؟ یه بزدل؟
منبع:w70.blogfa.com