اطلاعیه

Collapse
هیچ اطلاعیه ای هنوز ایجاد نشده است .

اندر آداب نقد ترجمه

Collapse
X
 
  • فیلتر
  • زمان
  • نمایش
پاک کردن همه
new posts

  • اندر آداب نقد ترجمه

    
    محمد شهبا

    حکایتی خواهم آورد کوتاه اندر آداب نقد ترجمه و قواعد آن و اصول آن و محاسن آن و معایب آن.

    گویند جوانی جویای آوازه در وادی نقد ترجمه آثار بیگانه، به محضر حکیمی فرزانه و علامه این فن درآمد، در پی دانستن و به کار بستن. چه این هر دو در یک تن کمتر جمع آید و چون آید خوش ثمری به بار آرد."عالم بی عمل به چه ماند؟ گفت به زنبور بی عسل."

    حکیم جوان را پرسید از چه سودای نقد ترجمه دارد و از آن چه حاصلی می اندیشد، و در این روزگار وانفسا که ترجمانی را قدر و اعتباری نیست، نقد آن را چه منزلت است؟ جوان به بحر تفکر اندر شد و چون برآمد جوابی درخور نیافته بود. حکیم گفت: "بدان که نقد ترجمه را فایدت نخست از بهر خواننده است تا صدف و خزف از هم باز شناسد و بصیرتی افزون و علمی مشحون یابد و به هر متاع سخیفی دل نبندد و گوهر را از خرمهره نیک تمیز دهد." جوان سر به تواضع فرو آورد و پرسید: "و دیگر؟" حکیم گفت: "فایدت دیم از آن مترجم است تا بداند کارش از صافی نقدی سخت خواهد گذشت، پس در همه احوال دقت و امانت و سلامت را از چشم دور ندارد. "جوان سر به خشوع فرو آورد و باز پرسید: "و دیگر؟" حکیم گفت: "فایدت سیم از آن طالبان نوجوی این فن و هنر است که بدانند راه صعب است و اجر اندک. عشق می خواهد و جسارت و در این روزگار بی "اقتصاد" از جان مایه نهادن." جوان سر به احترام فرو آورد و پرسید: "و دیگر؟" حکیم را لبخندی بر لب آمد و گفت: "فایدت آخر از آن وزین نامه هایی است که در باب ترجمه سخن می رانند تا فصلی تحت عنوان "نقد ترجمه" مفتوح سازند. حسن وعیبش را هم از ایشان پرسیدن بیشتر صواب است تا از همچو منی که از عالم جورنالیزم به دورم و درگوشه عزلت معتکف!"

    جوان سر به ارادت خم کرد و پرسید: "حکیم در باب مضار آن چه فرماید؟" حکیم را شعفی حاصل آمد و برسبیل "مستمع صاحب سخن را بر سرشوق [یا ذوق؟] آورد" بارقه ای از وجد درعیونش مشتعل گشت و گفت: "بدان که نقد ترجمه را مضاری است فراوان. نخست آن که منتقد به یافتن یکی دو خطا، یا بیشتر، در کار ترجمانی دیگر به خویش غره شود وکوس نافرمانی از چرخ گردون بنوازد، به آوازی کریه.

    ابر و باد و مه خورشید و فلک در کارند ..... تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری
    همه از بهر تو سرگشته و فرمانبردار
    ..... شرط انصاف نباشد که فرمان نبری

    دیم آنکه مترجمی نام آور را اعتبار مخدوش گردد، به هتک حرمتی ناروا. چه گفته اند "بشر جایز الخطاست."

    زبان بریده به کنجی نشسته صم بکم ..... به از کسی که نباشد زبانش اندر حکم

    مضرت سیم آن است که منتقد عرض خویش ببرد به نقد ترجمه ای کم مایه. چه هر اثری را نقد کردن نشاید و هر عملی را جهد نمودن نباید." جوان پرسید: "حکیما، غرض چه باشد؟" حکیم آهی برآورد سخت، و در جای جنبید و در حال گفت: "منتقد را فرض است که نخست نیکو بنگرد ترجمه ای که قصد نقدش در میان است تا چه مایه نقد شدنی است؟ چه بسیار ترجمه ها که به نقد درنیاید از کثرت خطا و قصور. گفته اند نقد تمیز سره است از ناسره. چون ترجمه ای یکسر ناسره باشد، کدام سره را باید تمیز دادن؟"
    
    زمین شوره سنبل بر نیارد ..... درو تخم و عمل ضایع مگردان

    جوان را وجدی حاصل آمد و گفت: "نیک بدانستم." حکیم در او خیره بنگریست و گفت: "جوانا، نخست نیکو بشنو." جوان سر به خجلت فرو آورد و پرسید: "و مضرت دیگر؟" حکیم دست اندر محاسن برد و گفت: "مضرت دیگر دامن منتقد را گیرد." جوان در حیرت شد و پرسید: "چگونه است آن؟" حکیم گفت: "بدان که هر نقد بیش از آنکه نقد اثری و کسی باشد، آینه ای است که خود منتقد را می نمایاند که چه مایه فضل و کمال دارد." جوان پرسید: "حکیما، از سر مرحمت نمونه ای بیار." حکیم گفت: " هر چند مرا بیم آن است که دلی را رنجیده دارم لیک از آنجا که تو را طالب علم می بینم می گویم. به خاطر دارم که در سنوات ماضی وزین نامه ای بود مترجم نام. منتقدی گرانسنگ بر مترجمی خرده گرفته بود که "نمره گزاری" برصواب است و "نمره گذاری" یکسر بر خطا. بنگر که نقد ترجمه چه سان به نقد منتقد بدل می گردد."
    
    هر که گردن به دعوی افرازد ..... خویشتن را به گردن اندازد
    اول اندیشه وانگهی گفتار
    ..... پای بست آمده است و پس دیوار

    جوان انگشت عبرت به دهان برد و پرسید: "حکیما، مرا وهم آن پیش آمد که نقد ترجمه از فن ترجمه صعب ترباشد؟" حکیم گفت: "نیکو دانستی. چنین باشد. نقد ترجمه را، به گمان این اقل العباد، ابتدا منازلی است باید پیمودن و سپس به آن کار شدن." جوان گفت: "و آن چه باشد؟" حکیم آلت التدخین [ظاهرا غرض نویسنده چپق و امثال آن بوده است- مصصح!] را گیراند و اطاق را از دخان آن بیاکند و بفرمود: "شایسته آن بود که آدمی خیر قدمی پیش نهد و به قول متأخرین [امروزی ها- مصصح!] علم "نظریه پردازی" نقد ترجمه برافرازد. البته در این باب چه بسیار سخن ها که در وزین نامه ها رفته، و مرا قصد تکرارشان در میان نیست، لیک چند نکته می گویم از باب تذکر به جوانی نیک گفتار و نیک کردار و نیک پندار که تویی." جوان راست نشست و گوش تیز داشت. حکیم گفت: "منزل نخست آن است که منتقد به نقد خویشتن پردازد، یعنی ترجمه ای از خود را به نقد آورد و بچشد مزه نقد شدن را.

    ندانستی که بینی بند بر پای ..... چو در گوشت نیامد پند مردم
    اگر نه چون نداری طاقت نیش
    ..... مکن انگشت در سوراخ کژدم

    پس از دوستی همدل بخواهد به التجاء که ترجمه ای از او را نقد کند، به شیوه ای مرضیه، که این دیم منزل است. و بنگرد که دوستی و دشمنی منتقد را در لحن و بیان نقد چه مایه تاثیر است، شگرف.

    دوست مشمار آنکه در نعمت زند ..... لاف یاری و برادر خواندگی
    دوست آن دانم که گیرد دست دوست
    ..... در پریشان حالی و درماندگی

    پس، در منزل سیم، خود ترجمه ای از آن دوست همدل را به نقد آورد و بنگرد نقد پیشین آن دوست را چه مایه تاثیر است بر لحن و بیان نقد وی. و فراموش نکند که عیب ترجمه دوست را کامل بازگوید، چه به قول استاد بیهقی "گر دوستی زشت کند چه چاره از باز گفتن." و بدان که منتقد را پرهیز باید از ترجمه دشمن را نقد کردن. همان به که این امر به دشمنی دیگر یا به غیر واگذاشتن. چون چنین نقدی را شر بیشتر است تا خیر. و گفته اند: "سر مار به دست دشمن بکوب"
    
    چو کردی با کلوخ انداز پیکار ..... سرخود را به نادانی شکستی
    چو تیر انداختی بر روی دشمن
    ..... چنین دان کاندر آماجش نشستی

    جوان را شگفتی حاصل آمد و پرسید: "حکیما، این راه که می نمایی هیچ سالک رفته است؟" حکیم در حال گفت: "تو نخستین سالک این راه شو. از این سه منزل که برشمردم چون به سلامت شدی، توانی نقد ترجمه را آغازیدن." جوان گفت: "ای حکیم، پس تسلط بر لسان بیگانه و لسان امیه و انصاف و دیگر اصول را چه می فرمایی؟" حکیم مدتی در او نگریست چندان که جوان را حالت خجلت رخ داد و سر به زیر افکند. حکیم گفت: "ای پسر، آنچه من برشمردم منازل است و آنچه تو البته برصواب می گویی، اسباب است و ابزار. سفر بی اسباب که دیده و پیشه بی ابزار که شنیده؟" جوان دست حکیم به ادب ببوسید و برخاست و بیرون شد.

    مراد ما نصیحت بود و گفتیم ..... حوالت با خدا کردیم و رفتیم

    منبع: فصلنامه مترجم
    گر خسته ای بمان و اگر خواستی بدان: ما را تمام لذت هستی به جستجوست ...
    اگر مطالب این سایت برایتان مفید بود، لطفا با مشارکت و به اشتراک گذاشتن تجربیات ارزشمند خود، آن را برای خود و دیگران پربارتر کنید!


    Webitsa.com
    Linkedin Profile
صبر کنید ..
X