اطلاعیه

Collapse
هیچ اطلاعیه ای هنوز ایجاد نشده است .

نيم نگاهی بر زندگی استاد اعظم ادبيات زندان

Collapse
X
 
  • فیلتر
  • زمان
  • نمایش
پاک کردن همه
new posts

  • نيم نگاهی بر زندگی استاد اعظم ادبيات زندان



    سيد مجتبي بزرگ علوي در بهمن ماه 1282 (دوم فوريه 1904) در تهران به دنيا آمد. پدر او حاج سيد ابوالحسن و پدر بزرگش حاج سيد محمد صراف نماينده ي نخستين دوره مجلس شوراي ملي بود. مادر وي نوه ي آيت اله طباطبايي ركن ركين مشروعیت ايران بود. سيد ابوالحسن علوي و همسرش خديجه قمر السادات كه خانواده اصيل سنتي و طرفدار مشروطه بودند داراي شش فرزند، سه دختر و سه پسر كه مجتبي بزرگ فرزند سوم آنان بود. پدر آقا بزرگ از اعضاي حزب دمكرات ايران بود كه اين حزب به گواه تاريخ از بدو تشكيل در آغاز مشروطه با نفوذ بيگانگان يعني انگليس و روس كه در آن زمان چشم طمع به ايران دوخته بودند، مقابله مي كرد. او به عنوان بازرگان با آلمان معاملات تجاري داشت و در هنگام جنگ جهاني اول در اين كشور اقامت داشته و پس از اتمام جنگ نيز اينجا ماند.

    آقا بزرگ به همراه برادر بزرگش مرتضي در سال 1920 (99/1289 شمسي) جهت تحصيل روانه ي آلمان شد و دوران دبيرستان را در شهرهاي مختلف از جمله شهري كه امروزه در لهستان قرار گرفته گذراند. در سال 1927 (1305 و 1306 شمسي) پدر وي يك شكست بزرگ تجاري را تاب نياورده و خودكشي كرد. يك سال پس از اين واقعه تلخ بود كه آقا بزرگ از دانشگاه مونيخ فارغ التحصيل شد اما نتوانست تاب بياورد و به ايران بازگشت.

    در آن زمان يك بورس تحصيلي براي ادامه تحصيل در آلمان به وي تعلق مي گرفت اما با اين وجود علاقه اي نشان نداد و در شيراز به عنوان معلم در خدمت معارف قرار گرفت. در اين شهر بود كه او نخستين كار ادبي را با ترجمه قطعه اي ار آثار شيلر تحت عنوان « دوشيزه اورلئان » آغاز كرد. آقا بزرگ در آن ساليان ناآرام بود و قرار ماندن در يك جا نداشت. او را در شهرهاي گوناگوني در شمال مي يابيم كه گاهي هم براي مدتي به تهران مي آمد. اين سرگرداني ها و ناآرامي ها با استخدام براي معلمي در هنرستان صنعتي تهران پايان يافت، او در سال 1931 (10/1309) كار در هنرستان را آغاز كرد كه با دستگيريش در سال 1937 (16/1315) به همراه 52 تن ديگر پايان يافت، داستان 53 نفر را او در كتابي به همين نام آورده است اما براي آنان كه كتاب 53 نفر را خوانده اند و تصاويري از آن را به خاطر دارند بد نيست بدانند كه آقا بزرگ اين نماد فروتني و وقار در آن باره در ساليان اخير چه مي انديشيد، چند سال پيش در گفتگويي با مجله ي جوانان گفت:

    « من ... گهگاهي كه كتاب 53 نفر را ورق مي زنم تعجب مي كنم كه مردم چطور آن را مي خوانند، با تحليلي كه من تز آدم هاي اين كتاب، كه بعدها به عنوان رجال مملكت معرفي شدند و افتضاح بار آوردند دارم، شرمنده مي شوم. به هر حال من پيغمبر نبودم از كجا مي دانستم كه روزي شاهد چنين صحنه هايي خواهم شد ...
    عده اي از آن ها بعد از رهايي از زندان جزو همان طاغوتي ها شدند، عده اي سرمايه دار شدند، ديگري در آمريكا فرش فروش شده ... ديگري بانكدار شد ... قوام گفتنش در زندان بود و مبارزه با مرگ و رنج و بدبختي و مصيبت بود. آن جا آب ديده شدند اما بعدها هركس به كارهاي سابق خود بازگشت. »

    علوي اين وارستگي را در جمله اي چنين بيان مي كند:
    « ... زندگاني من هميشه طوري بود كه از حوادث روز متاثر شده ام و كوشش نهايي من اين بود كه حوادث را تا آن جا كه عقلم قدر مي داد و فهمم مي رسيد و تا آن جا كه شهامت داشته ام روي كاغذ بياورم ... »
    تصور نمي كنم از نويسندگان معاصر كه شب ها خواب دريافت جايزه ي نوبل مي بينند و مدعي اند كه اگر جز ايران در هر كشوري به دنيا آمده بودند تا حالا صد بار جايزه ي نوبل به آن ها داده شده بود، چنين اعتراف پاكدلانه اي را بشنويد.
    يكي از ويژگي هاي زندگي استاد علوي نزديكي و محشور بودن او با صادق هدايت است. اين داستان كه احتمالا تا كنون نشنيده ايد از زبان خودش چنين آغاز مي شود:

    « در دوران مدرسه ي ابتدايي كه آقاي غلامعلي فريور كه يكي از رجال پاك و وارسته ي دوران ما است همكلاسي بودم. چون هر دوي ما كوتاه قد بوديم روي نيمكت جلوي كلاس پهلوي هم مي نشستيم. اين همكلاس بودن به دوستي انجاميد ... » وقتي استاد در سال 1928 از آلمان به تهران مي آيد، به جستجوي دوست قديمي خود غلامعلي فريور مي پردازد و به مصداق « عاقبت جوينده يابنده بود » او را مي يابد روزي در خانه ي غلامعلي فريور كتاب « پروين دختر ساسان » به دستش مي افتد آن را مي خواند و مي بيند كه با كتاب هاي موجود آن دوران هم سطح نيست و از نظر شكل و محتوا چيز ديگري است از آقاي فريور مي پرسد نويسنده ي اين كتاب كيست؟ آقاي فريور در پاسخ مي گويد جوان خوب و خوشمزه اي است بايد با او آشنا شوي ... مدتي پس از اين گفتگو روزي آقا بزرگ و آقاي فريور در خيابان ناصريه آن زمان و ناصر خسروي بعدي، به كتابخانه ي معرفت مي روند تصادفا زنده ياد صادق هدايت هم آنجا بوده است كه فريور مي گويد: « اين همان آقا است » . اين سرآغاز آشنايي اين دو دوست است كه بعدها « مسعود فرزاد » و « مجتبي مينوي » نيز به آن ها مي پيوندند و جمعي به وجود مي آيد كه بعد ها ربعه ناميده شد.

    نامگذاري « ربعه » را خود آقا بزرگ بدين گونه تعريف كرد او گفت در آن روزها هدايت مينوي و فرزاد و من ( كه بعد ها ديگران هم به آن پيوستند ) ديدارهاي مرتبي داشتيم بازار ادب در انحصار هفت هشت شخصيت ممتاز بود مثل حكمت، تقي زاده، اقبال، قزويني، سعيد نفيسي و از اين شمار. يك روز همين طور بي مقدمه فرزاد گفت ما خودمان هم گروه « ربعه » هستيم گفتيم بابا ربعه كه معنا ندارد، فرزاد در پاسخ گفت: معنا ندارد ولي با سبعه ( هفت ) قافيه دارد با اين ترتيب بود كه ربعه در برابر سبعه پيدا شد وگرنه گروهي با نام و برنامه اي خاص نبود بلكه تنها زاييده ي يك شوخي بود.

    دوران تدريس در دانشگاه هومبولت:

    آقا بزرگ در روز دهم فروردين 1332 برابر با 31 مارس 1953 در سن 49 سالگي از ايران خارج شد و در برلين شرقي سكونت يافته و در سال 1335 ازدواج نمود. در اين زمان در دانشگاه هومبولت به عنوان استاد يار اشتغال يافته و ماموريت يافت در پايه گذاري رشته ايران شناسي و زبان فارسي شركت نمايد. در سال 1959 كرسي استادي دريافت كرد و تا سن 65 سالگي (1969) در اين دانشگاه به تحقيق و تدريس پرداخت از جمله ثمرات اين دوران تدوين لغت نامه ي فارسي – آلماني با همكاري پروفسور سولكر مي باشد، بعضي از شاگردان مجرب ايشان مانند پروفسور زوندومن و پروفسور لورنس در دانشگاه هاي برلين و بعضي ديگر در كتابخانه هاي آلمان مشغول فعاليت هستند او پس از بازنشستگي از كار دست نكشيد و در كنار رسيدگي به رساله هاي دكترا و تحقيقات شاگردانش به پاسخگويي يه سئوالات و جواب هاي فراوان اهل فرهنگ مي پرداخت و گاهي ساعت ها وقت صرف يافتن منابع و اسناد مي كرد و دست رد به سينه ي كسي نمي زد.

    روزهاي پايان عمر:
    مجتبي بزرگ علوي به علت سكته ي قلبي در بيمارستان فريدريش هاين برلين بستري شد و سرانجام در روز يكشنبه 21 بهمن 1375 برابر با 16 فوريه 1997 ساعت 20 و 23 دقيقه دار فاني را وداع گفت.
    آقا بزرگ يك فرزند پسر از همسر اول خود فاطمه علوي به نام ماني به يادگار گذاشته كه به عنوان متخصص رشته ي فيزيك در آلمان شاغل است و شريك زندگي آقا بزرگ در 42 سال گذشته گرنرود علوي است، استاد علوي حق چاپ و انتشار و كليه نوشته ها و كتاب هايش را طبق وصيت نامه ي رسمي به پسر خود دكتر ماني علوي منتقل كرده است.

    روانش شاد باد.


    منبع: سايت اختصاصي بزرگ علوي


    Make love ...not war
صبر کنید ..
X