اطلاعیه

Collapse
هیچ اطلاعیه ای هنوز ایجاد نشده است .

مرد بي مركب

Collapse
X
 
  • فیلتر
  • زمان
  • نمایش
پاک کردن همه
new posts

  • مرد بي مركب

    مهدي اخوان ثالث




    مهدي اخوان ثالث در سال 1307 در توس (مشهد) ديده به جهان گشود. پدرش عطار (طبيب سنتي) بود و مادرش خانه‌دار. اخوان هنگام تولد با نارسايي بينايي مواجه شد به گونه‌اي كه در ابتداي امر يك چشم او فاقد بينايي بود اما پس از مداواهاي مستمر پدر و دعاها و نذرهاي مادر اين نارسايي بهبود يافت و مهدي اخوان ثالث با هر دو چشم به كنكاش پيرامونش پرداخت.

    اخوان در يك خانواده‌ي مذهبي پرورش يافت و تاثير اين نگاه مذهبي تا پايان عمر او در او نمايان بود. علاقه‌ي مهدي جوان در ابتدا به موسيقي گرايش پيدا نمود. ولي به سبب مخالفت پدر مجبور بود كه اين گرايش را به صورت مخفيانه ادامه دهد. او شيفته‌ي نواختن تار بود و با سازي كه از عموي خود به دور از چشم پدر گرفته بود در مكتب استاد سليمان روح افزا به تعليم موسيقي مي‌پرداخت. تداوم تمرين مهدي نوجوان در موسيقي منجر به اين شد كه پدر از تمرين‌هاي او اطلاع يابد و آنجا بود كه مهدي اخوان ثالث ناچار شد تا به احترام پدر ساز را بر زمين گذارد.

    مهدي اخوان ثالث دوران تحصيلات ابتدايي و دبيرستان را در مشهد گذراند، دوران تحصيل باعث شد تا روح سركش او از موسيقي به شعر سوق پيدا كند. در اين دوران اخوان با مطالعه‌ي اثار شعري پيشينيان به تدريج پا به عرصه‌ي سرايش ادبي گذاشت. اولين اثر او در سن هفده سالگي با عنوان "سه قطره با داستان دوستي‌ها" سروده شد. بر خلاف موسيقي پدر در شعر اولين مشوق اخوان بود. مهدي براي اينكه توجه پدر را به اين علاقه‌ي خود جلب كند. شعرهاي خود را در جانماز او مي‌گدذاشت تا پدر آنها را ببيند. پس از مدتي پدر به او گفت كه اگر بتواند چند شعر مذهبي بگويد به او جايزه خواهد داد. اخوان چنين كرد و پدر پس از مقبول افتادن تلاش مهدي نوجوان، دريچه‌اي را براي او گشود كه مهدي اخوان ثالث بتواند از وراي آن دريچه به صورت جدي به ادبيات بپردازد، و آن هم اينكه پدر پذيرفت كه مهدي در طول ماه هر مقدار كتابي كه مي‌خواهد را از كتاب فروشِ محله بردارد و پدر ماه به ماه حساب او ر ا تسويه كند.

    تجربه‌هاي شعري اخوان به مدد مطالعات منظم‌اش با گذشت زمان، عميق‌تر مي‌شد. حالا او به جلسات ادبي راه پيدا كرده بود و شعرهاي جديدش را در آن جلسات مي‌خواند. بعضاً آثاري از او در مطبوعات محلي منتشر مي‌شد كه اين امر او را مصمم‌تر در ادامه‌ي مسير مي‌كرد. اخوان در انجمن ادبي خراسان توانست با بزرگان شعر آن روزگار آشنا شود. كه سكوي پرش او بود، در اين انجمن «استاد نصرت منشي‌باشي» تخلص "اميد" را براي اخوان در نظر گرفت و مهدي اخوان ثالث از آن پس به "م . اميد" مشهور گرديد.

    در سال 1326 مهدي اخوان ثالث با اتمام دوره‌ي آهنگري در هنرستان مشهد چندي در همين شغل مشغول شد تا اينكه به تهران آمد و در سمت آموزگاري روزگار گذراند. تا اين دوره اخوان در مشهد با كساني چون «عماد خراساني»، «محمد قهرمان»، «رضا مرزبان»، «علي ميلاني» پيوند دوستي برقرار نمود كه اين پيوندها تا پايان عمر دوام آورد. در مشهد او علاوه بر فعاليت‌هاي ادبي، در جريان‌هاي سياسي نيز شركت‌ مي‌كرد. در آن روزگار خراسان از لحظ سياسي دوران مهم و تاثير‌گذاري را طي مي‌نمود. اخوان در آن روزگاران عضو كميته‌ي ايالتي سازمان جوانان بود.

    اخوان پس از آنكه به تهران آمد به اتفاق «احمد خويي» و «اكبر آذري» با سفارش مدير روزنامه‌ي زندگي، در اداره‌ي فرهنگ روستايي براي آموزگاري استخدام شد. اداره نيز هر سه نفر آنها را براي تدريس و نيز گذران دوره‌ي خدمت سربازي تحت نام «سپاه دانش» به ورامين فرستاد. (اخوان با پرداخت مبلغ 500 تومان از خدمت سربازي معاف شده بود اما تحت بورسيه‌ي وزارت فرهنگ مجبور به تدريس در مناطق محروم بود) تدريس در مدرسه‌ي روستاي «كريم آباد بهنام سوخته‌»ي ورامين به اخوان و «رضا مرزبان» سپرده شد. آنها در مسجد روستا توامان با زندگي به تدريس نيز پرداختند. يكي دو سال بعد اخوان به مدرسه‌ي كشاورزي متنتقل مي‌شود و در آنجا علاوه بر ادبيات و فقه، آهنگري نيز تدريس مي‌كند. سالهاي بعد با مجله‌ي آموزش و پرورش همكاري مي‌كند. اخوان بعد از سال 1330 علاوه بر تدريس، با مطبوعات تهران همكاري تنگاتنگي دارد. اين همكاري باعث آشنايي او با افرادي چون: «جلال آل احمد»، «محمد زهري»، «حسنعلي مداح» و ... شد.

    در سال 1329 با ايران (خديجه) اخوان ثالث، دختر عموي خود ازدواج و دو سال بعد زندگي مشتركشان را آغاز مي‌كنند.

    روحيه‌ي شاعري اخوان و وجود برخي ناملايماتي در محل كارش در وزارت فرهنگ (آموزش و پرورش) باعث شد كه او نتواند كه با محيط اداري كنار بيايد به گونه‌اي كه به سبب تمردها و غيبت‌هاي متوالي، از سوي مركز به حومه‌ي كاشان تبعيد شد. دوره‌اي را در آنجا سپري كرد ولي پس از مدتي در غياب سركار استوار پاسگاه، مهدي اخوان ثالث به صورت پنهاني آنجا را ترك كرده و به تهران مي‌آيد، اين عمل او به عنوان تمرد محاسبه گرديده و پس از آن ضمن اخراج از كار تمامي مضايايش قطع مي‌گردد. پس از اين امر اخوان به مطبوعات روي مي‌آورد و براي گذران زندگي با نام‌هاي مستعار در مطبوعات نوشته‌هايي چاپ مي‌كند. در 1330 سرپرستي صفحه‌ي ادبي روزنامه "جوانان دمكرات" را بر عهده مي‌گيرد، و از اين طريق با شاعران جواني چون «احمد شاملو»، «سياوش كسرايي»، «محمد عاصي»، «نصرت رحماني» و ... آشنا مي‌شود. در همين سال اولين مجموعه شعرش را با عنوان "ارغنون" منتشر مي‌كند كه شعرهايي در قالب كهن را در بر مي‌گيرد. اين كتاب نام اخوان را در بين تمامي اهل ادب برجسته مي‌كند. اخوان در ارديبهشت 1332 در "فستيوال شعر جوانان دموكرات" موفق به كسب مدال طلا شد.

    پس از كوتاي 28 مرداد 1332 ايران چهره‌ي ديگري به خود مي‌گيرد و نظام سياسي ـ فرهنگي جامعه به كلي دگرگون مي‌شود. اخوان مانند بسياري ديگر از فعالان سياسي و اهل قلم دستگير شده و روانه‌ي زندان مي‌شود. كه سبب سبكي جرم اخوان مي‌توانست با دادن تعهد از زندان آزاد شود اما وي به سبب امتناع از اين امر چندين ماه را در سلول زندان سپري نمود.

    پس از آزاد شدن از زندان اخوان و سرخوردگي‌هاي سياسي حاكم بر فضاي روشنفكري آن روزگار، ديگر به صورت پيشين در فعاليت‌هاي سياسي شركت ننمود و براي امرار معاش به روزنامه‌ي "ايران ما" پيوست كه مدير آن عامل اصلي وساطت براي آزادي اخوان بود. او به همراه «حسين رازي» صفحات هنر و ادبيات روزنامه را منتشر مي‌كرد. آنها با همكاري هم نخستين جُنگ "هنر و ادبيات" را نيز منتشر نمودند. در همين اثنا بود كه اخوان مجموعه‌ي دوم شعر خود را با عنوان "زمستان" در سال 1335 منتشر نمود. در "زمستان" اخوان ثابت نمود كه رهروي سياسي خود را در وادي ادبيات پي‌گيري نموده است و آن‌چنان در اين امر موفق بود كه برخي شعر "زمستان" را در آن دوران سرود ملي ايران ناميدند. با انتشار اين مجموعه اخوان خود را به عنوان شاعري نيمايي معرفي نمود. پس از انتشار "زمستان" با «ابراهيم گلستان» آشنا مي‌شود كه اين آشنايي دوره‌ي جديدي را براي او رقم مي‌زند. پس از اين آشنايي زمينه‌ي فعاليت اخوان در مقوله‌ي فيلم فراهم مي‌شود. اخوان به عنوان ناظر بر ضبط صدا و دوبله‌ي گفتارهاي فيلم‌هاي مستند مركز فيلمسازي گلستان كه تازه‌ تاسيس شده بود در كنار «نجف دريابندري»، «ايرج پزشك‌نيا»، «فريدون رهنما»، «مهدي ميرصمدزاده» و «فروغ فرخزاد» مشغول به فعاليت شد. در سال 1338 "آخر شاهنامه" را با سرمايه‌ي شخصي و با كمك «ابراهيم گلستان» منتشر نمود.

    پس از تعطيلي "كارگاه فيلم گلستان"، «ايرج گرگين» رئيس برنامه‌ي دوم راديو از اخوان دعوت به همكاري كرد تا او مسئوليت مستقيم برنامه‌هاي ادبي را بر عهده بگيرد. اخوان بدون داشتن تجربه‌ي كاري در راديو به آنجا وارد شد و در كوتاه مدت به موفقيت‌هاي فراواني رسيد.

    در زندگي شخصي اخوان تا سال 1342 صاحب چهار فرزند به نام‌هاي «لاله ـ 1333»، «لولي ـ 1336»، «توس، 1338» و «تنسنگل ـ 1342» شد كه «تنسنگل» چهار روز پس از تولد فوت مي‌كند.

    اخوان ضمن فعاليت در راديو همچنان در مطبوعات تازه‌ترين سروده‌هاي خود را به همراه مجموعه نظرات ادبي‌اش به چاپ مي‌رساند. دفتر «از اين اوستا» را در سال 1344 منتشر مي‌كند كه در برگيرنده‌ي برخي ديگر از بهترين اشعار اوست. اخوان همزمان با انتشار اين دفتر براي بار دوم به زندان محكوم شد. اين بار البته دليل اين امر شكايت خصوصي مردي از او در دعوي شخصي بود، محكوم شدن اخوان باعث شد كه او ديگر نتواند در راديو اشتغال داشته باشد، اگر چه پس از محكوميت دوره‌اي را در خفا و در منزل استيجاري "شفيعي كدكني" زندگي مي‌كرد و در اين مدت مقاله‌هايي به عنوان همسرش براي راديو مي‌نوشت. سرانجام اخوان در تابستان 1344 با معرفي خود به دفتر زندان به اين پنهان كاري پايان داد. زنداني شدن او خانواده‌اش را در مضيقه‌ي شديد مالي قرار داد. دوستانش به تكاپو افتادند تا خانواده را از اين امر رها سازند. آنها با همياري و مساعدت «دكتر خانلري» موفق شدند تا از طرف «بنياد فرهنگ ايران» كتابي را به زندان بفرستند تا اخوان آن را تصحيح نمايد و در ازاي اين كار پيشاپيش مبلغي را براي خانواده او فرستادند. پس از شش ماه اخوان در زمستان 1344 از زندان آزاد شد. شعرهاي مجموعه‌ي «پاييز در زندان» محصول اين دوره از زندگي اخوان ثالث است. در اين سال «زرتشت» پسر دوم اخوان متولد مي‌شود.

    در 1345 منظومه‌ي "شكار" را منتشر مي‌سازد.

    در سال 1348 از اخوان دعوت شد تا در تلويزيون آبادان مشغول به كار شود. اخوان به سبب موقعيت مالي بدش پذيرفت و تا سال 1353 در تلويزيون آبادان فعاليت كرد. اين دوره‌ را شايد بتوان يكي از دوره‌هاي خوب اخوان شاعر ناميد. در خلال اين سال‌ها او مجموعه‌هاي «عاشقانه‌ها و كبود»، «در حياط كوچك پاييز، در زندان»، «بهترين‌هاي اميد»، «گزيده اشعار» را منتشر مي‌كند. در 1350 «مزدك علي» پسر سوم اخوان به‌ دنيا آمد.

    در سال 1353 ناگواراترين اتفاق زندگي اخوان ثالث افتاد. اتفاقي كه باعث شد تا او رخت عزيمت به تهران را دوباره بر تن كند.

    در 26 شهريور 1353، «لاله» دختر بزرگ اخوان كه در آن زمان دانشجو بود و به همين دليل هم نتوانسته بود تا به آبادان برود و نزد عمه‌ي خود زندگي مي‌كرد در يك گردش خانواده‌گي در رودخانه‌‌ي كرج به سبب لغزنده‌گي كنار رودخانه به آب مي‌افتد، «ناصر» پسر عمه‌ي او براي نجات به آب مي‌زند. شدت جريان آب به‌قدري زياد است كه هر دو را در كام خود مي‌كشد و ساعات بعد جسد هر دو را در كناره‌هاي آرام رودخانه مي‌يابند.

    اخوان پس از بازگشت به تهران به سبب فعاليت‌هايش در آبادان در تلويزيون ملي تهران مشغول به كار شد. تا قبل از پيروزي انقلاب اسلامي در سال 1357 اخوان ثالث كماكان در تلويزيون حضور داشت. البته در سال 1356 نيز در دانشگاه شعر سامانيان و مشروطيت را براي دوره‌اي كوتاه تدريس نمود كه اين امر تا چندي پس از پيروزي انقلاب اسلامي ادامه داشت.

    در 1358 براي مدتي در سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي (فرانكلين سابق) مشغول به كار شد اما اين اشتغال به سبب فشارهاي ناشي از نيروهاي تندروي انقلابي ديري نپاييد و اخوان ثالث مجبور شد تا از اين موسسه كناره بگيرد و خانه‌نشين شود.

    زندگي اخوان در دوران پس از انقلاب اسلامي به دوران ركود ادبي او تبديل شد. بدون داشتن هيچ شغلي تنها از محل درآمدهاي ناشي از انتشار كتاب‌هايش امرار معاش مي‌كرد كه البته چندان درآمد مناسبي را در بر نداشت. شايد بتوان به جرأت گفت كه تنها اتفاق مهم زندگي اخوان در خلال اين سال‌ها سفري باشد كه به خارج از كشور نمود. سفري كه براي او اولين و آخرين سفر خارجي بود. در اين سفر او به فرانسه، انگليس، آلمان، دانمارك، سوئد و نروژ سفر نمود در خلال برنامه‌هاي ادبي و شعرخواني كه با استقبال خوبي هم همراه بود اخوان توانست پس از سال‌ها دوستان نزديكش را ببيند. دوستاني چون «ابراهيم گلستان» و «بزرگ علوي»، «رضا مرزبان»، «اسماعيل خويي» و ...

    شعرخواني و سخنراني در مجامع دانشگاهي عمده‌ترين برنامه‌هاي اخوان ثالث در اين سفر چند ماهه بود.

    اخوان ثالث در 29 تير 1369 به ايران بازگشت. هنوز طعم شيرين اين سفر از او جدا نشده بود كه در بستر بيماري افتاد. چند روزي از درگذشت «دكتر پرويز خانلري» در اول شهريور نگذشته بود كه ادبيات ايران در چهارم شهريور ماه يكي ديگر از اسطوره‌هاي خود را از دست داد. روز سه شنبه 6 شهريور پيكر او را براي شستشو به بهشت زهرا انتقال دادند، لحظاتي مانده به دفن پيكر او در بهشت‌زهرا ايران خانم با توجه به درخواست مشايعت كننده‌گان بر اين عزم مي‌شود كه پيكر شاعر را كنار آرامگاه فردوسي دفن نمايد. از اين‌رو پيكر «مهدي اخوان ثالث» در بهشت زهرا به امانت مي‌ماند تا در دوازدهم شهريور ماه در باغ شهر توس در كنار آرامگاه فردوسي پيكر به خاك سپرده ‌شود.


    يادش گرامي و روانش شاد باد.





    اي قهرمان
    در سوز
    م.اميد




    اي قهرمان عرصه‌ي شطرنجِ باخته



    وز باختن، حماسه‌ي مردانه ساخته



    بُردش بس است پاكي و، باكش ز باخت نيست



    مردي كه پاك باخته، پاكي نباخته



    گيرم شكست، غبن شكستش روا مباد



    بر فرق خصم اگر شكند تيغ آخته



    جان را به كار نعره‌ي ديوانه وار كرد



    برقي كه خيره جسته و سيلي نواخته



    در خامشي هنوز به گوشم خروش اوست



    آن موج انفجار كه دشمن گداخته



    اي مرد، مركب تو كلك رام توست



    افشانده يال و چابك و گردن فراخته



    خود تاخت كن، كه باد به گردت نمي‌رسد



    منشين به انتظار سوار نتاخته





    گويند كهنه رندي و باور نمي‌كنم



    اي ساده دل اميدِ به رندي شناخته!


    سيمين بهبهاني
    از دفتر مرمر



    منبع قسمتي از مطلب:rahimnavaz.com
    ویرایش توسط Mehran : https://forum.motarjemonline.com/member/8-mehran در ساعت 01-19-2009, 01:23 PM
    Make love ...not war
صبر کنید ..
X