اطلاعیه

Collapse
هیچ اطلاعیه ای هنوز ایجاد نشده است .

محمد امامی قاضی

Collapse
X
 
  • فیلتر
  • زمان
  • نمایش
پاک کردن همه
new posts

  • محمد امامی قاضی



    مردی كه با ترجمه فرياد كشيد!

    خسرو باقري


    مثل بذر‘ من واژه هايم را روي زمين افشانده ام‘

    يكي در خاك ادوسا‘يكي در استانبول و آن ديگري در پراگ.

    ميهن محبوب من تمام زمين است

    وبه هنگامي كه نوبت من در رسد‘

    بر گور من تمام زمين را بگذاريد.

    ناظم حكمت



    "در ميهن عزيز ما ايران‘ طي زمانهاي دراز‘ انسانهاي بزرگي زيسته اند كه هر يك در كالبد مادي و معنوي عصر خود ‘با شراره هاي ناب به خاطر آنچه آنان عدالت ‘ آزادگي و فضيلت مي شمرده اند; با جان‘انديشه و قلم خود رزميده و سوخته اند. براي ما و همه كساني كه در اين سرزمين زيسته اند و سود يا مقام يا غرق شدن در هستي بهيمي‘خرد و آگاهي آنها را كدر نساخته‘ آشنايي با كارنامه درخشان و سوزان آنان يك بيداري ‘ يك غرور و يك وظيفه ژرف است."


    محمد قاضي بدون ترديد يكي از اين شراره هاي ناب بود كه تمام هستي خود را در پاي قلم خود كه جهاني پر از عدالت ‘ آزادي‘ صلح و دوستي ميان انسانها و ملت ها را فرياد مي كرد; سوزاند و گنجينه فرهنگي عظيمي را براي مردم شريف ايران‘ فارسي زبانان و زبان ادبيات فارسي به جاي گذاشت.


    "مي پرسيد آن روزي كه ديگر محمد قاضي ترجمه نكرد چه روزي است‘ به طور ساده عرض كنم آن روز محمد قاضي مرده است. خيلي ها مرده اند با اينكه راه مي روند و مي خورند و مي خوابند و خيلي ها زنده اند با اين كه مرده اند. البته ممكن است روزي فرا برسد كه چشم مطالعه و دست نوشتن و مغز فكر كردن نداشته باشم و فقط نفسي بكشم‘من آن روز ديگر خود را زنده نمي دانم و مرگ واقعيم را با چشم خود ديده و حس كرده ام. من خودم را روزنه يا پنجره اي ميدانم ( بسته به لطف شماست كه مرا پنجره اي كوچك يا پنجره اي بزرگ بدانيد ) به روي باغ فرهنگ و هنر مغرب زمين و مغزم چراغي است در پس اين پنجره كه آن را روشن داشته است. خوانندگان فارسي زبان ‘ از وراي اين روزن يا پنجره به باغ فرهنگ و هنر مغرب زمين مي‌نگرند و لذت ميبرند. آن روز كه ديگر من نتوانم يا نخواهم ترجمه كنم (شق اخير غير ممكن است); اين روزنه و يا پنجره كور شده است‘ بسته شده است و همين خود بدترين مرگ است. بنا بر آنچه در بالا عرض كردم‘ هرگز چنين احساسي نمي كنم كه نبايد ترجمه كرد. كار ترجمه براي من در حكم نفس كشيدن است و من بدون آن خواهم مرد." ‌‌[فرداي ايران – ۸۸ ]


    محمد قاضي ‘ بزرگترين مترجم كشور ما و بدون ترديد يكي از شريف ترين آنها در نزديك به ۷۰ ترجمه خود ‘ فارسي زبانان را با درخشانترين انديشه هاي انساني نويسندگان و انديشمندان طراز اول ‘ از چهار گوشه جهان : ويكتور هوگو‘ آناتول فرانس‘ هكتور مالو‘ ولتر‘ گوستاو فلوبر‘ رومن رولان‘ بلز ساندرا‘ گي دو مو پاسان‘ ژول رومن‘ ولاديمير پوزنر‘ ماريان دوبوزي‘ مارسل پانيول‘ فنلن واتين كابه از فرانسه‘ جك لندن ‘ لئون برتن‘ آنتوان دوسنت اگزوپري‘ پيرل باك‘ كايل آنستوت‘ دي براون‘ جان اشتاين بك‘ ا.ج.دميب نيك و هاروه ي واسرمن از آمريكا‘ داستايوسكي‘ كري ولف‘ تارله‘ ژلوبوفسكايا‘ آ.ولكوف‘ واسيلي نيكيتين‘ ماكسيم گورگي و ايليا ارنبورگ از اتحاد جماهير شوروي ‘ ميگل دوسروانتس ساوه درا‘ ژاك سرون‘ آنا ماريا ماتوته از اسپانيا ‘ اينيا تسيوسيلونه‘ مالاپارته و بوكاچيواز ايتاليا‘ چارلز ديكنز و چارلي چاپلين از انگلستان‘ نيكوس كازانتزاكيس و گوستاس تاكتسيس از يونان نيكلاي هايتوف و ايوان وازوف از بلغارستان‘ مارسل نيدرگانگ از آلمان‘ ايوان اولبراخت از چكسلواكي ‘ جرزي كوزينسكي از لهستان‘ هانس كريستين اندرسون از دانمارك‘ ابراهيم احمد از عراق‘ هراند پاسورماجيان از ارمنستان ‘ امين مالوف از لبنان و فرانتز ورفل از اتريش ‘ آشنا كرد و ميراث گرانبهايي را براي زبان و ادبيات فارسي پي افكند و آن را غني تر ساخت. او به تمام معنا دين خود را نسبت به جامعه ادا كرد.


    " چرا بايد هميشه خنديدن من به نظر شما حاكي از شادي نباشد؟ اگر من به نظر شما انساني هستم كه دين خود را بيش از آنچه بايد به جامعه ادا كرده ام ‘ بي شك آدم خوشبختي هستم و اگر يك آدم خوشبخت نخندد‘ پس كه بخندد؟ توضيحا" عرض كنم كه از دوران كودكي با آن كه پدرو مادر نداشته ام يا بالاي سرم نبوده اند كه لوس و ننر و پر توقع بار بيايم ; هميشه آدمي بوده ام كه به كم راضي و تقريبا" به هيچ خرسند. در زندگي تحصيلي و اجتماعي ام هم آدمي بودم موفق و هميشه همه دوستم داشتند و به من ارج گذاشته اند. از ناملايمات زندگي هم هرگز نناليده ام و وقعي به آن نگذاشته ام . زندگي را دوست دارم ‘ مردم را دوست دارم ‘ شادي و تفريح و لذت بردن از دقايق عمر را به هر نحو كه ممكن باشد ‘ دوست دارم. اندك احساسي از جاه طلبي و مال دوستي و فخر فروشي ندارم و با همه آدمها فروتن و مهربانم. اين است رمز خنده اي كه از لبانم نمي افتد. خوب يا بد بودنش بسته به نظر شماست." [فرداي ايران – ۸۹ ]


    محمد قاضي دهها رمان عظيم و از آن جمله چندين شاهكار كلاسيك و مسلم جهاني ‘ چندين كتاب علمي و نيز تاريخي را به فارسي برگرداند و ارثيه معنوي عظيمي را از خويش به جا گذاشت. با اين همه او هرگز از ستيز و باز هم ستيز باز نايستاد.


    " به اعتقاد من هيچ كس نمي تواند همه سهمي را كه به جامعه و زندگي مديون است; ادا كند و من اگر به نظر شما چنين ديني را ادا كرده ام ‘ از باب مقايسه مي فرماييد. بلي‘ من شايد نسبت به خيلي ها دين بيشتري به ازاي بودنم به جامعه ادا كرده باشم‘ اما اين فقط نسبي است نه همه دين. اما اينكه مي فرمائيد تلاش هاي بعديم ستيز است‘ تلاشهاي قبلي ام نيز ستيز بوده است. مگر انجام تعهد و تلاش به طور اعم چيزي به غير از ستيز براي زيستن است؟"[فرداي ايران –۸۸ ]


    آثاري كه محمد قاضي به ترجمه آنها دست زده است ; نه فقط بيانگر رنج مردم ستم كشيده‘ بلكه مبشر اميد است. نه فقط به ستوه آمدن رنج ديدگان را نشان مي دهد; بلكه طغيان و خشم آنها را نيز بيان مي كند. قاضي با آثاري كه ترجمه كرده است ;هيمه جانها را بر مي افروزد و راه رهايي را به مردم زحمت كش‘ رنج ديده و سرگشته اي كه در ميان آنهاست و به خاطر آنها دردمند است ; نشان مي دهد. او نشان مي دهد كه در سنگلاخ تاريخ‘ راه پويش انسان آسان نيست‘ سرنوشت او نبرد است‘ نبرد دائمي با دشواريها. لذا او به خوانندگان آثارش عمل جسورانه و سرسختانه را مي آموزد.


    "مي پرسيد چه خشتي از حصارهاي اين دنياي بي حصار را تغيير داده ام يا به عبارت ديگر بيلان عمرم چه بوده است و چه قدمي برداشته ام؟ اولا"‘ كندن يا تغيير دادن هر خشتي از حصارهاي اين دنياي بي حصار ‘ دليل آباد كردن نيست. بسياري " خشت ها را تغيير داده اند " و بنا هاي موجود را واژگون كردند‘ به تصور اينكه آبادي كرده اند و حال آنكه به جز خرابي كاري نكرده اند. چنگيز و نادر و ناپلئون خشت ها كندند و كارشان ثمري جز خرابي و ويراني نداشت ولي فردوسي و سعدي و ابو علي سينا و نظاير اينها خشت ها نكندند و جهاني را به نور دانش و هنر خود روشن ساختند. من با خشتها كاري ندارم ‘ من بنا نيستم. من‘ فانوس افروزم و كارم اين بوده است كه در دوران عمر كوتاه‘ خود مغزها را با عرضه كردن آثار آزادانديشان جهان روشن كنم و حقايق زندگي را‘ كه آزاد زيستن و آزاد انديشيدن و عشق به همنوع و محبت و انسان دوستي و دموكراسي و كار و كوشش براي بهروزي خود و اجتماع است; به همه ابلاغ كنم." [فرداي ايران – ۸۹ ]


    محمد قاضي در ۱۲ مرداد۱۲۹۲‘ در خانواده قاضيان و در شهر مهاباد به دنيا آمد. پدرش عبد الخالق امامي قاضي‘ امام جمعه شهر مهاباد و مادرش آمنه‘ زني سخت معتقد بود. قاضي در ۵ سالگي پدر خود را از دست داد‘ و مادرش نيز پس از مرگ همسر‘ او و تنها خواهرش را ترك كرد و با يكي از خوانين منطقه ‘ به نام فيض الله بيگي ‘ ازدواج كرد. محمد‘ دوران كودكي را تحت سرپرستي مادر بزرگش در روستاي چاغرلو گذراند ولي از هفت سالگي به مهاباد آمد و تحت سرپرستي قاضي علي‘ پدر زنده ياد قاضي محمد – قهرمان مردم كردستان – قرار گرفت و در دبستان سعادت مهاباد به تحصيل پرداخت. او در سال ۱۳۰۷ دبستان را به پايان رساند و شاگرد اول شد‘ اما چون در آن زمان مهاباد داراي دبيرستاني نبود ‘ براي مدتي از تحصيل بازماند. در سال ۱۳۰۸ به تهران نزد عمويش دكتر جواد قاضي آمد و در دبيرستان دارالفنون به تحصيل پرداخت. در سال ۱۳۱۵ ديپلم خود را در رشته ادبي دريافت كرد و در همان سال وارد دانشكده حقوق دانشگاه تهران شد. قاضي در سال ۱۳۱۸ در همين رشته فارغ التحصيل شد. نخستين ترجمه محمد قاضي ‘ كلود ولگرد اثر ويكتور هوگو بود كه در سال ۱۳۱۷ منتشر شد.


    اما قاضي تا سال ۱۳۲۸ به كار ترجمه نپرداخت. كار عظيم و سترگ او در ترجمه ‘ در واقع از سال ۱۳۲۸ آغاز شد و تا آخرين روزهاي عمر‘ بدون وقفه ادامه يافت.


    قاضي كه در دوران تحصيل با انديشه هاي مردمي و مترقي آشنا شده بود; به جنبش بالنده و پيشرو زمانه پيوست و در كارزار مردمي و ملي مردم ايران‘ مشاركت فعال داشت. او پس از كودتاي ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲‘ مدتي زنداني شد و با حفظ پاكدامني و شرافت انساني ‘ با سري افراشته‘ آن جا را ترك گفت. پس از آزادي از زندان‘ قاضي مايوس و خانه نشين نشد و تن به زندگي عادي نداد. او پي گير و استوار و سلاح قلم بر دست‘ به سياهي شب هجوم برد. كنفسيوس مي گويد: " به عوض اين كه به تاريكي شب لعنت بفرستيد‘ يك شمع روشن كنيد." قاضي نه شمع كه آتشي افروخت و جانها را شعله ور ساخت و در كارزار ترجمه به آنچنان قله رفيعي دست يافت كه نه تنها توده هاي مردم‘ بلكه بسياري از متفكران كشور‘ به اعتبار نام او و بدون آن كه شناختي از نويسنده اثر داشته باشند; كتاب را انتخاب و مطالعه مي كردند. او در اين راه از سنگلاخ هاي خارآگين گذشت و به ستيغ هاي كبود‘ به افق هاي باز و آسمان روشن رسيد. كمتر خانه اي در سراسر ميهن ما پيدا ميشود كه در آن‘ كتابي با ترجمه قاضي نباشد. كمتر انقلابي و آزادمنشي يافت ميشود كه از آثار او افروخته نشده باشد‘ و كمتر انسان فهيمي است كه حداقل يكي از آثار او را مطالعه نكرده باشد. او به مترجمي مردمي و ملي – نه تنها در مقياس كشور ايران بلكه در مقياس تمام فارسي زبانان- مبدل شد. او به مقام "معمار جان‌ها" ارتقاء يافت.


    محمد قاضي در فضايي به كار ترجمه پرداخت كه خفقان و سانسور بر كشور مسلط بود. هر كتابي را نمي شد ترجمه كرد و هر چيزي را نمي شد نوشت. فضايي مانند فضاي بسياري از كشورهاي جهان سوم. كشورهاي زير سلطه ديكتاتوري و خفقان. در كشوري كه به كاربردن واژه هايي چون "گل سرخ"‘ "لاله خونين"‘ "رفيق" و ... ممنوع بود. قاضي در پاسخ به پرسش "خوزه دوكاسترو نويسنده بزرگ كشور برزيل و خالق اثر آدم ها و خرچنگ ها" كه پرسيده بود:"انگيزه شما براي ترجمه اين كتاب چه بوده است؟" مي گويد:


    "... ما اينجا نمي توانيم از بدبختيها و بي عدالتي هاي رايج در كشورمان مستقيما" سخن بگوييم‘ چون سرو كارمان با ساواك و زندان و زجرو شكنجه خواهد بود. ولي اگر نويسنده اي - مثل شما - دردها و بدبختي هاي مردم ستم كش كشورش را در كتابي عرضه كرده باشد و ما حس كنيم كه آن چه بر سر مردم كشور شما مي آيد ;عينا" يا دقيقا" همان است كه در آن كتاب تشريح و توصيف شده است; به ترجمه آن مي پردازيم تا تسكيني به درد دل خود بدهيم. و اگر مورد اعتراض و تعقيب دستگاه سانسور قرار گرفتيم ; مي گوييم اينها مربوط به فلان كشور است و ربطي به كشور ما ندارد... به عبارت ديگر‘ ما در پناه نام شما‘ حرف هاي خودمان را مي زنيم."


    قاضي هرگز از روي تفنن و يا به خاطر سفارش ‘ ترجمه نكرد. او ابتدا بايد خود را راضي مي كرد.آثارش بايد روشنگر باشند و واقعيت هاي زندگي و راه و رسم انسانيت را به همگان بياموزد. آثارش بايد به منافع محرومان‘ دمكراسي‘ صلح و دوستي ميان انسانها و ملت ها‘ متعهد باشند و نيازهاي جامعه را برآورد‘ بايد به كارش ايمان و اعتقاد مي داشت.


    " به طور كلي‘ خط مشي معيني كه من در كار ترجمه براي خود برگزيده ام و باعث شده كه مرا مترجمي متعهد به خوانندگان آثارم بشناساند; اين است كه نويسنده مورد قبول من‘ فردي باشد طرفدار آزادي فكر وعقيده و بيان و مدافع حقوق زحمت كشان و ستمديدگان و مروج اصول شرافت و انسانيت و جوانمردي و خلاصه انساني باشد واقع بين و واقع گرا و بري از عقايد پوچ و خرافي." [كيست و چه كرد...-۷۳]


    محمد قاضي در سال ۱۳۵۴ براي درمان بيماري سرطان حنجره‘ به همت دوستان فراوانش به آلمان سفر كرد و در بيمارستان شهر ماربورگ بستري شد. پرفسور كلاين زاسر‘ پس از معاينه او گفت:

    -بعد از عمل جراحي ديگر نمي تواني حرف بزني!

    و قاضي با خنده پاسخ داد:

    - در مملكت من حرف زدن ممنوع است.


    قاضي در آن شرايط دشوار هم ‘ روحيه خود را از دست نداد‘ بلكه از آن چنان آرامشي برخوردار بود كه ديگر بيماران بيمارستان را نزد او مي آوردند تا روح افسردگي و ياس را از آنان بزدايد. قاضي پس از عمل جراحي و كار گذاشتن بلندگوي ويژه اي در حنجره‘ به ميهن محبوب خود بازگشت تا وظيفه شريف و انساني خود را از سرگيرد.از اين پس‘ محمد قاضي تنها با ترجمه فرياد مي كشيد. كمتر كسي است كه سخنراني محمد قاضي را در شبهاي شاعران و نويسندگان در انستيتو گوته كه به زبان دخترش مريم قرائت شد‘ شنيده و فراموش كرده باشد.


    قاضي ضمن تحمل ناراحتي خويش و در عين حال همدردي با همگان‘ هرگز افسردگي و ياس به خود راه نداد. قاضي‘ اين سپيد موي فرزانه‘ پس از عمل جراحي اين رباعي طنزآميز را درباره خود سرود:

    قاضي كه به راه ترجمه جوكي شد

    از بس كه نوشت چون قلم دوكي شد

    ديديم كه عاقبت به دست جراح

    تبديل به يك عروسك كوكي شد



    محمد قاضي‘ ضمن آنكه آثار بزرگي را براي بزرگسالان ترجمه كرد‘ به كودكان و نوجوانان نيز توجه ويژه اي داشت. او به كودكان عشق مي ورزيد و بر اين عقيده بود كه تربيت كودكان‘ تا حد زيادي تابع نظام اجتماعي حاكم بر كشور است و چنانچه نظام حاكم‘ نظام مترقي و واقع بيني نباشد; دشواري زيادي در راه تربيت كودكان و رشد فكري آنان پيش خواهد آمد:


    "هر وقت بچه هاي جامعه نه به يك فرد ‘ بلكه به همه جامعه تعلق يافتند و كشور تماما" به صورت خانواده واحد درآمد; آن وقت مي توان اميدوار بود كه همه بچه ها در زير چتر حمايت جامعه‘ از بيماري و جهل‘ رهايي خواهند يافت." [كيست و چه كرد...-۷۳]


    قاضي با ترجمه كتابهايي چون شاهزاده كوچولو‘ ۱۳۳۳ (۱۳ چاپ)‘ در آغوش خانواده‘ ۱۳۳۴ (۴ چاپ)‘ ماجراجوي جوان‘ ۱۳۵۲ (۷ چاپ)‘ پولينا چشم و چراغ كوهپايه‘ ۱۳۵۳ (۸ چاپ)‘ داستان كودكي چارلي چاپلين‘۱۳۵۴ ( ۲ چاپ)‘ با خانمان‘ ۱۳۵۵ (۹ چاپ)‘ پنج قصه از كريستسن اندرسون‘ ۱۳۵۸ (۱ چاپ) و پسرك روزنامه فروش‘ ۱۳۶۶ (۲ چاپ)‘ به تربيت جانهاي نسلي از بهترين فرزندان كشور ما ياري رساند و به سهم خود كوشيد تا نسل انسانهايي چون ابومسلم خراساني‘ مازيار‘ بابك خرمدين‘ باقر خان‘ ستارخان‘ و كلنل محمد تقي خان پسيان و ... در ميهن ما زنده بماند و سترون نشود.


    "بچه تنها وقتي اميد مي رود‘ انساني ارزنده و شريف باربيايد كه از راه ادبيات و تعليمات كودكانه‘ با حقايق زندگي و واقعيات نظام حاكم بر جامعه و با سيستم نظام بهره كشي مستكبران از مستضعفان‘ آشنا بشود و رفع ظلم از ستم كشان را در عداد وظايف اخلاقي و ملي خود قرار بدهد. همه شعرها و داستانهاي زيباي كودكان بايد بر پايه اين واقعيت نهاده شده باشند‘ بديهي است كه بچه را سالها و سالها بايد در آن دنياي شيرين و رنگين خودش نگه داشت و نبايد آن كيف و لذت روحي كودكي را از او گرفت‘ولي در همان حال بايد نم نمك و كم كمك هم با حقايق آشنايش كرد و روز به روز و ماه به ماه و سال به سال بر وسعت و دامنه اين آشنايي افزود تا نسل آدمهايي نظير ابومسلم خراساني‘ مازيار‘ بابك خرمدين‘ باقر خان‘ ستارخان و كلنل محمد تقي خان پسيان و ديگر آزاد مرداني كه براي بهبود زندگي جامعه و نجات آن از قيد ظلم و موهومات‘ مبارزه مي كنند; منقرض نشود." [كيست و چه كرد...-۵۱]


    محمد قاضي فروتن بود و از همه مي آموخت و لحظه اي از اين كار غفلت نمي كرد. او در مصاحبه اي كه در سال ۱۳۵۸ با مجله فرداي ايران انجام داده است‘مي گويد:


    "... آري سالها چهره ها را شناختم و آدم ها را آزمودم. نوشته ها را خواندم و زحمت ها كشيدم‘ اما اينكه به راستي كدامين يك از آن ها راهگشاي من بوده و مرا تكان داده اند; جواب درست دادن به اين سئوال آسان نيست. من از همه آدمهاي اجتماع ‘ از بيسواد تر از خود گرفته تا به طريق اولي با سوادتر از خود‘ نكته آموخته و درس گرفته ام. اجتماع‘ بهترين مكتب زندگي است و چه خوب گفت آن شاعري كه گفت :

    هر كه ناموخت از گذشت روزگار هيچ ناموزد ز هيچ آموزگار

    ولي به هر حال‘ براي آن كه سئوال شما را بي جواب نگذاشته باشم; اعتراف مي‌كنم كه در اين اواخر‘ مطالعه آثار دانشمند عزيز و متفكر و فيلسوف انقلابي‘ احسان طبري‘ سخت مرا تحت تاثير قرار داده و منقلبم كرده و به قول شما تكانم داده است. تنها با مطالعه نوشته هاي ادبي و تحقيقي و هنري اين مرد بزرگ است كه متوجه مي شويد چگونه انسان تحت تاثير قرار مي گيرد و نكته مي آموزد."
    [فرداي ايران – ۸۸ ]


    استاد محمد قاضي‘ در نبرد جانگداز و هر روزه براي ترجمه آثاري كه به زحمت كشان ياري رساند تا خود را از استعمارو استثمار نجات دهند; به فقر و تهيدستي خود پايان بخشند و چراغ دانش و فضيلت را در وجود خويش شعله ور سازند; به الماس سختي مبدل گشت كه با چكش حوادث نشكست و از درون آتش ذوب كننده دشواريهاي زندگي‘ همچون ققنوسي سركشيد و دوباره آرمانهاي شريف انساني خود را با ترجمه فرياد كرد. آفرينش هستي او را معنا مي داد‘ پس مي آفريد تا باشد. هيچ روزي براي او روز استراحت نبود‘بلكه هر روز‘ روز فرياد بود; فرياد با ترجمه.


    استاد محمد قاضي فرزند پر توان مردم كرد‘ فرزند محبوب مردم ايران و فرزند بزرگ جامعه ادب جهاني در ۲۴ ديماه ۱۳۷۶ ‘ با تفويض شعله درون خويش به ميليونها خواننده ايراني و چندين نسل از مردم كشورش ايران‘ قلم را به ديگر روشن گران سپرد تا كارزار نبرد به خاطر منافع مردم محروم‘ همچنان گرم بماند و شعله دانش و فرهيختگي‘ فروزان تر و فروزان تر شود.

    ...

    و بدين سان زندگي تو

    در اين زمين پايان يافت

    كه آن همه آتش و عشق و تاكش را ستودي!

    و با غرشي كه جهان را لرزاند

    براي ستمكارانش كيفر طلبيدي.

    زيرا خداوند تاريخ به همه ما وعده پيروزي نداده

    ولي از همه ما خدمت بدان را خواسته است.

    "پابلونرودا"



    منابع

    ۱- همان دن كيشوت كافي بود (گفتگويي با محمد قاضي)‘ هادي سيف‘ نشريه فرداي ايران‘ شماره ۲‘ بهمن ماه ۱۳۵۹.

    ۲- خاطرات يك مترجم‘ محمد قاضي‘انتشارات زنده رود‘ اصفهان‘ چاپ اول‘پاييز ۱۳۷۱.

    ۳-كيست و چه كرد محمد قاضي‘ سيد علي صالحي‘ انتشارات ققنوس‘ تهران-چاپ اول بهار۱۳۶۸.

    ۴-سرگذشت ترجمه هاي من‘ محمد قاضي‘ نشر روايت‘ تهران‘ چاپ اول‘ بهار۱۳۷۳.


    منبع:farhangetowsee
    گر خسته ای بمان و اگر خواستی بدان: ما را تمام لذت هستی به جستجوست ...
    اگر مطالب این سایت برایتان مفید بود، لطفا با مشارکت و به اشتراک گذاشتن تجربیات ارزشمند خود، آن را برای خود و دیگران پربارتر کنید!


    Webitsa.com
    Linkedin Profile

  • #2
    خلاصه : محمد امامي قاضي در سال 1292 شمسي ، در شهر مهاباد متولد گرديد. پس از مدتي در درمهاباد در سال 1308 به تهران نزد عمويش رفته و در دبيرستان دارالفنون به تحصيل پرداخت. در سال 1315 ديپلم خود را در رشته ي ادبي دريافت كرد و در همان سال وارد دانشكده حقوق دانشگاه تهران شد و در سال 1318 فارغ التحصيل گرديد. قاضي پس از خدمت نظام به كارهاي متنوع اداري و دولتي روي آورد.آشنايي تسلط به زبان فرانسه ، آرام آرام او را وارد كارترجمه نمود و تا پايان زندگي ، وقت عمر خويش را صرف ترجمة آثار برجسته ي ادبي و تاريخي ساخت . استاد محمد قاضي پس از سال ها تحمل بيماري سرطان ، در روز 24 دي ماه سال 1376 چشم از جهان فروبست.

    گروه : علوم انسانی
    رشته : حقوق

    اوضاع اجتماعي و شرايط زندگي : محمد امامي قاضي در پنج سالگي پدر خود را از دست داد و مادرش نيز پس از مرگ همسر خود تنها خواهرش را ترك كرد و با يكي از خوانين منطقه ، به نام فيض الله بيگي ، ازدواج كرد. محمد دوران كودكي را تحت سرپرستي مادر بزرگش در روستاي چاغرلو گذراند ، ولي از هفت سالگي به مهاباد رفت و تحت سرپرستيِ قاضي علي قرار گرفت.

    تحصيلات رسمي و حرفه اي : محمد امامي قاضي در دبستان سعادت مهاباد به تحصيل پرداخت. در سال 1307 دوره ي دبستان را به پايان رساند و چون مهاباد فاقد دبيرستان بود ، براي مدتي از تحصيل بازماند. وي در سال 1308 به تهران نزد عمويش دكتر جواد قاضي رفت و در دبيرستان دارالفنون به تحصيل پرداخت. در سال 1315 ديپلم خود را در رشته ي ادبي دريافت كرد و در همان سال وارد دانشكده حقوق دانشگاه تهران شد و در سال 1318 تحصيلات خودرا به اتمام رساند.

    فعاليتهاي ضمن تحصيل : نخستين درخشش هاي ادبي محمد امامي قاضي در طبع آزمايي هاي وي در دوران تحصيل در دارالفنون نمايان شد و او چنان توان ادبي خودرا به شمارش نهاد كه توانست درهمان زمان نام خود را درفهرست شاعران جوان خطه كردستان قرار دهد .

    وقايع ميانسالي : محمد امامي قاضي از سال 1328 به كار ترجمه پرداخت و اين زماني بود كه خفقان و سانسور رژيم ، كارِ نويسندگي را بسيار سخت نموده بود ؛ وي در شرايطِ به وجود آمده دست از كار نكشيد و همين امر باعث زنداني شدن او گرديد. بيماري سرطان حنجره از جمله وقايع ديگري بود كه قاضي دچار آن شد؛ او در سال 1354 جهت معالجه به آلمان سفر كرد و متأسفانه پس از عمل جراحي قدرت سخن گفتن را ازدست داد و به وسيله ي يك بلندگوي ويژه ، كه در حنجره نهاده شده بود ، حرف مي زد.

    زمان و علت فوت : محمد امامي قاضي پس از سال ها تحمل بيماري سرطان ، در روز 24 دي ماه سال 1376 چشم از جهان فروبست.

    فعاليتهاي آموزشي : محمد امامي قاضي پس از خدمت نظام به كارهاي متنوع اداري و دولتي روي آورد.

    ساير فعاليتها و برنامه هاي روزمره : محمد امامي قاضي آشنايي و تسلطي قاضي به زبان فرانسه ،زمينه ترجمة شفاهي و نيز كتبي بعضي آثار را براي اوفراهم ساخت و اين مسأله موجب شد كه اندك اندك در خود توانِ قريحه ي ترجمه را كشف كند و تا پايان زندگي ، هم خويش را صرف ترجمه ي آثار برجسته ي ادبي و تاريخي سازد.

    آرا و گرايشهاي خاص : محمد امامي قاضي در پاسخ به اينكه وي چگونه شيوه هاي گوناگوني را كه هر متن لازم دارد ، در مي يابد و به فراخور هر قسمت ، نثري متناسب با آن قسمت مي آورد ، چنين اظهار نظر مي كند: « من شخصاً در اين مورد معتقدم كه نثر اثري كه مترجم در كار ترجمه ي آن است ، بهترين راهنماي او در انتخاب ناخودآگاه نثري است كه بايد براي ترجمه بياورد ، و من هميشه در ترجمه هاي خود پاي بند به اين اصل اساسي بوده ام كه نثر نوشته را متناسب با لحن و سبك و زمانِ نوشته اثر و خصوصيات روحي نويسنده انتخاب مي كنم.


    آثار :
    1 ترجمه ي آخرين روز يك محكوم
    ويژگي اثر : تأليف : ويكتور هوگو ، چاپ هشتم.

    2 ترجمه ي آدم ها و خرچنگ ها
    ويژگي اثر : تأليف : خوزوئه دو كاسترو ، چاپ پنجم.

    3 ترجمه ي آزادي يا مرگ
    ويژگي اثر : تأليف : نيكوس كازانتساكيس ، چاپ ششم.

    4 ترجمه ي ايالات نامتحد
    ويژگي اثر : تأليف : ولاديمير پوزنر ، چاپ چهارم.

    5 ترجمه ي باخانمان
    ويژگي اثر : تأليف : هكتور مالو ، چاپ سوم.

    6 ترجمه ي بردگان سياه
    ويژگي اثر : تأليف : كايل آنستوت ، چاپ دوم.

    7 ترجمه ي بيست كشور آمريكاي لاتين
    ويژگي اثر : تأليف : مارسل نيدرگانگ ، چاپ دوم ، در سه مجلد.

    8 ترجمه ي پسرك روزنامه فروش
    ويژگي اثر : تأليف : دمي نيك.

    9 ترجمه ي پنج قصه
    ويژگي اثر : تأليف : هانس كريستيان آندرسن ، چاپ اول.

    10 ترجمه ي پولينا ، چشم و چراغ كوهپايه
    ويژگي اثر : تأليف : آناماريا ماتوئه ، چاپ هفتم.

    11 ترجمه ي تاريك ترين زندان
    ويژگي اثر : تأليف : ايوان اولبراخت ، چاپ چهارم.

    12 ترجمه ي تپلي ( مكمل مرده ريگ )
    ويژگي اثر : تأليف : گي دو موپاسان ، چاپ ششم.

    13 ترجمه ي جزيره ي پنگوئن ها
    ويژگي اثر : تأليف : آناتول فرانس ، چاپ ششم.

    14 ترجمه ي حلقه ي سوم
    ويژگي اثر : تأليف : كوستاس تاكتيس ، چاپ اول.

    15 ترجمه ي داستان كودكي من
    ويژگي اثر : تأليف : چارلي چاپلين ، چاپ دوم.

    16 ترجمه ي در آغوش خانواده
    ويژگي اثر : تأليف : هكتور مالو ، چاپ چهارم.

    17 ترجمه ي در زير يوغ
    ويژگي اثر : تأليف : ايوان وازوف ، چاپ اول.

    18 ترجمه ي در نبردي مشكوك
    ويژگي اثر : تأليف : جان اشتاين بك ، چاپ دوم.

    19 ترجمه ي درباره ي مفهوم انجيل ها
    ويژگي اثر : تأليف : كري ولف ، چاپ پنجم.

    20 ترجمه ي دكامرون
    ويژگي اثر : تأليف : بوكاچيو ، در دو مجلد.

    21 ترجمه ي دكتر كنوك
    ويژگي اثر : تأليف : ژول رومن ، چاپ چهارم.

    22 ترجمه ي دوره ي كامل دن كيشوت
    ويژگي اثر : تأليف : سروانتس ، چاپ چهارم ، در دو مجلد.

    23 ترجمه ي دوريت كوچك
    ويژگي اثر : تأليف : چارلز ديكنز ، چاپ سوم ، با شركت آقاي رضا عقيلي.

    24 ترجمه ي زارا يا عشق چوپان
    ويژگي اثر : تأليف : محمد قاضي ، چاپ اول.

    25 ترجمه ي زمين و زمان
    ويژگي اثر : تأليف : آولكوف ، چاپ اول.

    26 ترجمه ي زن نانوا
    ويژگي اثر : تأليف : مارسل پانيول ، چاپ دوم.

    27 ترجمه ي زورباي يوناني
    ويژگي اثر : تأليف : نيكوس كازانتساكيس ، چاپ اول.

    28 ترجمه ي ژاني گل
    ويژگي اثر : تأليف : ابراهيم احمد ، ترجمه از كردي ، چاپ اول ، با شركت آقاي احمد قاضي.

    29 ترجمه ي ساده دل
    ويژگي اثر : تأليف : ولتر ، چاپ پنجم.

    30 ترجمه ي سپيددندان
    ويژگي اثر : تأليف : جك لندن ، چاپ دهم.

    31 ترجمه ي سرمايه داري آمريكا
    ويژگي اثر : تأليف : ماريان دوبوزي ، چاپ اول.

    32 ترجمه ي سگ كينه توز
    ويژگي اثر : تأليف : آلبرتو واسكز فيگه روا ، چاپ دوم.

    33 ترجمه ي سناريوي دن كيشوت
    ويژگي اثر : تأليف : سروانتس ، چاپ اول ، در دو مجلد.

    34 ترجمه ي شازده كوچولو
    ويژگي اثر : تأليف : سنت اگزوپري ، چاپ دهم.

    35 ترجمه ي شاهزاده و گدا
    ويژگي اثر : تأليف : مارك تواين ، چاپ هشتم.

    36 ترجمه ي طلا
    ويژگي اثر : تأليف : بلز ساندرا ، چاپ دوم.

    37 ترجمه ي عروج
    ويژگي اثر : تأليف : جرزي كوزينسكي ، چاپ اول ، با شركت آقاي ميرزاصالح.

    38 ترجمه ي فاجعه ي سرخپوستان آمريكا
    ويژگي اثر : تأليف : دي براون ، چاپ دوم.

    39 ترجمه ي قرباني
    ويژگي اثر : تأليف : مالاپارته ، چاپ سوم.

    40 ترجمه ي قلعه ي مالويل
    ويژگي اثر : تأليف : روبر مرل ، چاپ اول.

    41 ترجمه ي كرد و كردستان
    ويژگي اثر : تأليف : واسيلي نيكيتين.

    42 ترجمه ي كلود ولگرد
    ويژگي اثر : تأليف : ويكتور هوگو ، چاپ هشتم.

    43 ترجمه ي كليم سامگين
    ويژگي اثر : تأليف : ماكسيم گوركي ، چاپ اول ، در چهار مجلد.

    44 ترجمه ي كمون پاريس
    ويژگي اثر : تأليف : دانشمندان شوروي ، چاپ اول.

    45 ترجمه ي ماجراجوي جوان
    ويژگي اثر : تأليف : ژاك سروون ، چاپ پنجم.

    46 ترجمه ي ماجراي يك پيشواي شهيد
    ويژگي اثر : تأليف : اينياتسيو سيلونه ، چاپ دوم.

    47 ترجمه ي مادام بوواري
    ويژگي اثر : تأليف : گوستاو فلوبر ، چاپ چهارم ، با شركت آقاي رضا عقيلي.

    48 ترجمه ي مادر
    ويژگي اثر : تأليف : پرلس باك ، چاپ ششم.

    49 ترجمه ي مادر
    ويژگي اثر : تأليف : ماكسيم گوركي ، چاپ اول.

    50 ترجمه ي مجموعه داستان بي ريشه
    ويژگي اثر : چاپ اول.

    51 ترجمه ي مرده ريگ ( مجموعه ي چند داستان )
    ويژگي اثر : تأليف : گي دو موپاسان.

    52 ترجمه ي مسيح باز مصلوب
    ويژگي اثر : تأليف : نيكوس كازانتساكيس ، چاپ ششم.

    53 ترجمه ي مهاتما گاندي
    ويژگي اثر : تأليف : رومن رولان ، چاپ پنجم.

    54 ترجمه ي ناپلئون
    ويژگي اثر : تأليف : تارله ، چاپ چهارم.

    55 ترجمه ي نان و شراب
    ويژگي اثر : تأليف : اينياتسيو سيلونه ، چاپ پنجم.

    56 ترجمه ي نظري به طبيعت و اسرار آن
    ويژگي اثر : تأليف : پروفسور لئون برتون ، چاپ دوم.

    57 ترجمه ي نيه توچكا
    ويژگي اثر : تأليف : داستايفسكي ، چاپ چهارم.

    58 خاطرات يك مترجم
    ويژگي اثر : تأليف : محمد قاضي.

    59 سرگذشت ترجمه هاي من
    ويژگي اثر : تأليف : محمد قاضي.


    منابع :
    آينه پژوهش ، سال هشتم ، شماره پياپي 47 ، آذر ودي 1376، ص 552 ]2چيستا ، شماره 146 و 147 ، اسفند 1376 و فروردين 1377 ، ص 457
    پایگاه اطلاع رسانی بنیاد ایران شناسی
    گر خسته ای بمان و اگر خواستی بدان: ما را تمام لذت هستی به جستجوست ...
    اگر مطالب این سایت برایتان مفید بود، لطفا با مشارکت و به اشتراک گذاشتن تجربیات ارزشمند خود، آن را برای خود و دیگران پربارتر کنید!


    Webitsa.com
    Linkedin Profile

    نظر


    • #3
      محمد قاضی، از شازده کوچولو تا زوربای یونانی

      محمد قاضی، از پیشکسوتان ترجمه در ایران است. تلاش وی در طول بیش از نیم قرن در جهت آشنایی خوانندگان ایرانی با بزرگان ادبیات جهان باعث شد که هر کسی که در کار کتاب باشد ولو کم و گهگاه با نام محمد قاضی آشنا باشد.

      کارنامه‌ی ترجمه‌های وی نزدیک به 70 اثر، از جمله: مادر، از پرل باک؛ دن کیشوت، از سروانتس؛ سپید دندان؛ از جک لندن؛ شاهزاد ه و گدا از مارک تواین؛ شازده کوچولو از آنتون دو سنت اگزوپری، و زوربای یونانی از کازانتزاکیس را در بر می‌گیرد.

      محمد قاضی در ۱۲ مرداد ماه سال ۱۲۹۲ هجری شمسی در مهاباد به‌دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی را در سال ۱۳۰۷ در آن شهر به پایان رساند و چون در آن زمان در مهاباد دبیرستان وجود نداشت به شغل آموزگاری مشغول شد. در همان اوان با شخصی به نام عبدالرحمان گیل که از کردستان عراق به مهاباد بازگشته بود آشنا شد. او دو زبان عربی و فرانسه را می‌دانست و قاضی با تلاش فراوان نزد او الفبای زبان فرانسه را آموخت.

      او خود در این‌باره می‌گوید: «تحصیل زبان فرانسه در مهاباد آن زمان گناه کوچکی نبود. مردم آن عصر هنوز آنقدر خرافاتی و کهنه‌پرست بودند که تحصیل زبان ملت‌های غیر مسلمان را مجاز نمی‌دانستند. من می‌بایست ماهی ۵ تومان حق‌التدریس می‌دادم که نداشتم و هیچ روزنه‌ی امیدی هم نبود که مرا به این آروز رهنمون شود. نمی‌دانم التماس‌های معصومانه‌ی من باعث شد که گیل، دلش نرم شود و مرا مجاناً بپذیرد یا خود او می‌ترسید که اگر این شاگرد را هم رد کند کم‌‌کم زبان فرانسه فراموشش شود.»

      در سال ۱۳۰۸ به تهران آمد و در سال ۱۳۱۸ موفق به اخذ دانشنامه‌ی لیسانس از دانشکده حقوق در رشته قضایی شد. او در طول این دوران همیشه جزو بهترین شاگردان زبان فرانسه بود.

      در همان زمان با ترجمه‌ی اثری کوچک از ویکتور‌هوگو به نام کلود ولگرد، نخستین قدم را در راه ترجمه برداشت و یک‌سال بعد فیلمنامه‌ای از دن‌کیشوت را ترجمه کرد و پس از آن ۱۰سال ترجمه را کنار گذاشت.

      وفور ترجمه‌های نارسا و مبهم موجود در سال‌های دهه‌ی ۲۰ انگیزه‌ای برای پایان دادن به وقفه‌ی ۱۰ ساله‌ی قاضی در ترجمه ادبی بود. در آن زمان به دلیل ترجمه‌های سنگین و مشکل آثار فلسفی نویسنده‌ی نامدار فرانسوی آناتول فرانس، نوشته‌های وی در ایران خواننده‌هایی نداشت.

      در سال ۱۳۲۹، پس از صرف یک سال‌و نیم وقت روی کتاب جزیره‌ی پنگوئن‌ها از آناتول فرانس، قاضی برای یافتن ناشری برای چاپ این ترجمه دچار مشکلات فراوان شد. چون هیچ ناشری حاضر نبود فروش خود را با چاپ اثر از نویسنده‌ای که در ایران طرفداری نداشت به مخاطره بیاندازد.

      تلاش قاضی برای چاپ این اثر بعد از سه سال نتیجه داد و این ترجمه به دلیل شیوایی و روانی و موضوع متفاوت کتاب، شناخت متفاوتی از آناتولی فرانس به مردم ایران ارایه کرد. در واقع با این ترجمه آناتولی فرانس به یک‌باره از ردیف نویسندگان بی‌بازار که کتابشان را در انبار کتاب‌فروشان در ایران خاک می‌خورد درآمد. در این‌باره نجف‌دریابندری در روزنامه‌ی اطلاعات آن‌زمان مطلبی با عنوان مترجمی که آناتول فرانس را نجات داد نوشت.

      در سال ۱۳۳۳ کتاب شازده کوچولو نوشته‌ی دوسنت‌اگزوپری را ترجمه کرد که تا سال ۱۳۶۹ سیزده بار تجدید چاپ شد.


      دن‌کیشوت، از ترجمه‌های ماندگار محمد قاضی

      در سال‌های ۱۳۳۶ تا ۱۳۳۷ با ترجمه‌ی دوره‌ی کامل دن کیشوت از شاهکارهای ادبیات جهان موفق به اخذ جایزه‌ی بهترین ترجمه‌ی سال از دانشگاه تهران شد.

      محمد‌علی‌ جمالزاده، در مورد این ترجمه گفته است: اگر سروانتس فارسی می‌دانست و می‌خواست دن کیشوت را به فارسی بنویسد از این بهتر نمی‌شد.

      در نمونه‌ای از شیوایی کلام و روانی قلم قاضی در این ترجمه می‌خوانیم:
      «من عاقبت خواهم مرد و برای اینکه توفیقی مطلوب نه در حیات و نه در ممات نداشته باشم در اندیشه‌ی خویش لجوج و پابرجا خواهم ماند. یعنی خواهم گفت که عشق ورزیدن همیشه بر حق بوده و هست و آزادترین دل آن دل است که بیش از همه طوق بندگی بندگان عشق را به گردن دارد. سلطان عشق با درد و رنجی که به ما روا می دارد امپراطوری خود را در امن و امان می دارد.»

      از مشخصات کار قاضی می‌توان از دقت، تعهد و وسواس وی در انتخاب آثار نام برد. معیار وی در انتخاب آثار ادبی روشنگری فکر خواننده بود. یعنی این‌که یک اثر بتواند مردم را با افکار نو و انسان‌دوستی و آزادی خواهی و مبارزه با خرافات و استبداد آشنا کند.

      از دیگر ویژگی‌های کار وی امانت‌داری در نگه داشتن سبک مولف در عین وفاداری به متن اثر است. این مساله با توجه به تنوع زیاد ترجمه‌های وی دارای اهمیت فوق العاده‌ای است. چرا که قاضی معادل فارسی سبک نویسندگان بیشماری از نیکوس‌کازانتزاکیس که نویسنده‌ای شوخ‌طبع و شیرین‌بیان است تا رومن رولان که نویسنده‌ای خشک و جدی بود را یافته بود.

      این موفقیتی بود که کمتر مترجمی به آن دست یافته است. ارایه‌ی ترجمه‌ی آثار نویسندگان مختلف با سبک‌های گوناگون غالبا به نحوی بوده که سبک نگارش همه یکی بوده و گویی که همه‌ی این کتاب ها را یک نویسنده نگاشته است. قاضی اما زبان مناسب ترجمه‌هایش را یافته بود. چنان که کوچکترین شباهتی بین ترجمه‌ی شازده کوچولو از دوسنت اگزوپری و ترجمه‌ی مهاتما گاندی از رومن رولان دیده نمی‌شود. چرا که در همه یک سبک و سیاق و شیوه نگارش و سبک نویسنده حفظ شده است.

      پس از بازنشستگی قاضی به فعالیت در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان پرداخت که حاصل این دوره ترجمه‌ی کتاب‌های با خانمان از هکتور مالو، ماجراجوی جوان از ژاک ژروند و زوربای یونانی از نیکوس‌کازانتزاکیس است.

      او بیش از نیم قرن، تلاش خود را در راه ترجمه ادامه داد و با اینکه از سال ۱۳۵۴ به دلیل سرطان حنجره از سخن گفتن محروم شد و تنها به وسیله‌ی دستگاه حرف می‌زد ولی کار ترجمه را ادامه می‌داد. خود می‌گفت:«روزی که ترجمه نکنم، آن روز مرده‌ام.» قاضی در طول حیات فردی پر‌تلاش، سرزنده، سرخوش و فروتن بود.

      در پایان مقدمه زوربای یونانی پس از شرح شمه‌ای از شیطنت‌های زوربای یونانی خود نتیجه می‌گیرد که: حق این بود در پشت جلد کتاب به جای زوربای یونانی ترجمه محمد قاضی بنویسند: زوربای یونانی به ترجمه زوربای ایرانی.

      روانش شاد.

      برگرفته از:
      سرگذشت ترجمه‌های من، از: محمد قاضی
      دمی با قاضی و ترجمه، از: عرفان قانعی‌فر
      گر خسته ای بمان و اگر خواستی بدان: ما را تمام لذت هستی به جستجوست ...
      اگر مطالب این سایت برایتان مفید بود، لطفا با مشارکت و به اشتراک گذاشتن تجربیات ارزشمند خود، آن را برای خود و دیگران پربارتر کنید!


      Webitsa.com
      Linkedin Profile

      نظر


      • #4
        سخنرانی مکتوب محمد قاضی

        سخنرانی مكتوب قاضی در 10 شب
        شعركانون نويسندگان ايران (1356)

        "كاهن" سرمست معبد عشقم!



        مهرماه 56. كانون نويسندگان، سرانجام توانست از حصاری كه ساواك به دور آن كشيده بود بدرآيد. فضای باز سياسی به شاه تحميل شده بود. آزادی خواهی و تحول طلبی هنوز با ورود به ميدان روحانيون فرسنگ ها فاصله داشت. ده شب شعر كانون نويسندگان ايران، در انستيتو "گوته" سرآغاز جنبش نوين آزاديخواهی بود. محموداعتماد زاده(به آذين) يگانه اين ميدان بود، گرچه، چنان فروتن كه داعيه رهبری نداشته باشد. آن شب ها، زير نم نم بارانی كه غروب ها، خاك شميران را نمناك می كرد برگزار شد. برگ درخت های چنار باغ، بقول رهی معيری به نسيمی بند بودند:« برگ خزان رسيده بی طاقتم رهي- يك بوسه نسيم، زجا می برد مرا»

        نسيم پائيزی، خنكای دربند را تا حياط انستيتو گوته می آورد.. جدال پشت صحنه را به آذين و سياوس كسرائی حريف بودند و اسلام كاظميه و شمس آل احمد كه سرنخشان به خانه علی اصغر حاج سيد جوادی بند بود سپر را بر زمين نهاده بودند.

        ديرتراز بقيه، به آذين سخن گفت و در نيمه 10 شب، باد صدای تاثرانگيز قاضی را به انتهای باغ آورد. همانجا كه جوان ترها به پنبه آتش گرفته می ماندند. حنجره اش را تازه عمل كرده بودند، تا ريشه سرطان را در آن بخشكانند. صوت داشت، اما به كمك باطری ويژه ای كه در گلويش كار گذاشته بودند. اندكی افسردگی؟ نه دشمن در صدای قاضی احساس كرد و نه آنها كه در آن باغ ايستاده بودند. به خنده، دستی به پشت "مريم" دختر سی و چند ساله اش زد و خطاب به حاضران گفت:« اين زبان دراز من است!"

        سپس، مريم قاضی دركنار مترجم "نان و شراب" ايستاد و سخنرانی مكتوب محمد قاضی را خواند. تا ساعاتی پیش قرار بود "جلال سرفراز" این سخنرانی را شاعرانه بخواند، اما مریم شتابزده از سفربازگشته و خود را به 10 شب شعر رسانده بود.


        عزيزان!

        من هم برنامه خاص خود برای صحبت با شما را داشتم. اما سروران من، رعايت حال مزاجی مرا كرده و با توجه به ناتوانی من در حرف زدن، معافم فرموده و فقط باين قناعت كرده اند كه من چند كلمه ای با شما صحبت كنم، و آنرا نيز دخترم مريم ازروی نوشته من برای شما اداء می كند.

        لابد كم وبيش اطلاع داريد، كه من سالها پيش براثردچار شدن به بيماری سرطان حنجره، درآلمان تحت عمل جراحی قرارگرفتم وچون غده سرطانی كم و بيش پيشرفته بود، تارهای صوتی ومجرای تنفسی وقسمتی ازلوله مری مرا برداشتند. بطوريكه اكنون قادر به حرف زدن نيستم وتنفسم ازراه بينی ودهان انجام پذيرنيست وبرای تنفس سوراخی درگلويم تعبيه كرده اند كه تا اندازه ای كار نفس كشيدن را برايم مشكل كرده است. گوشم هم ازابتدای جوانی به عللی سنگين بود واكنون خوب نمی شنوم و به اين ترتيب، هم ازصحبت كردن با شما با زبان خودم محروم شده ام وهم شنيدن حرفهای شما برای من مشكل است. ليكن جای شكرش باقی است كه هنوز قلبم درهوای شمامی طپد. (كف زدن ممتد حضار) چشم ازديدن شما محظوظ می شود، مغزم برای شما می انديشد و دستم برای شمامی نويسد. (كف زدن حضار) برفرض كه من زبان می داشتم، ازآنجا كه شخصا هيچگاه ناطق خوبی نبوده ام و از طرفی سخنوران عزيز و دانشمند كانون، همه مطالب لازم را دراين چند شب فراموش نشدنی گفته اند و باز هم خواهند گفت، ديگر مطالبی را ناگفته نخواهند گذاشت كه نيازی به صحبت من هم باشد. لذا شماعزيزان برای زبان نداشتن من چيزی از دست نداده ايد.

        باری، شما خوب می دانيد كه هرملتی دارای شيوه و يا باصطلاح پيسيكولوژی مخصوص به خودش است ودرهمه اسطوره ها خدايانی وجود دارند كه در سيلاب مردم آن ملت حاكم برسرنوشت آدميان ومدعی معجزه نمائی هستند و نيزمی دانيد كه همه اسطوره ها ريشه در افسانه و پندار دارند و به همين جهت اسطوره هائی مرده اند. اما اسطوره يا متدولوژی ديگری نيز هست كه به يك ملت يا به يك قوم ونژاد معينی اختصاص ندارد، بلكه به همه آدميان ازهر نژاد ورنگ متعلق است. به عبارت ديگرازآن تمامی عالم بشريت است.

        اين اسطوره برخلاف متدولوژيهای مرده باستانی، برافسانه و پندارمبتنی نيست، بلكه ريشه درواقعيات مخصوص و ملموس دارد. بهمين جهت اسطوره ايست كه هيچيگاه كهنه نمی شود. به موجب اصول اين اسطوره، دانش وهنر دوخدای بزرگند كه حاكم بر
        معنويات
        وماديات بشرند وهستی وسرمستی آدميان ازبركت وجود آنهاست.

        اين خدايان بزرگ درتلاش خدايان افسانه ای وپنداری، بی هيچ ادعايی معجزه می نمايند وشاهكار می افرينند و رسالتشان، با واسطه پيامبرانی چون دانشمندان و فيلسوفان و هنرمندان و مخترعان و شاعران و نويسندگان به عالم ابلاغ می شود.



        دانشمندانی چون ارشميدوس، فيثاغورث، ابوعلی سينا، ذكريای رازی، گاليله، نيوتن، كپرنيك، اينيشتن وفيلسوفانی چون سقراط، افلاطون، ارسطو، فارابی، دكارت وهگل وماركس وهنرمندانی چون رافائل وميكل آنژ، بتهوون، شوپن، اشتراوس و چايكوفسكی و پيكاسو و شاعران و نويسندگانی چون خيام وسعدی و حافظ ومولانا وشكسپير و دانته وهوگو و تولستوی و همينگوی ومخترعانی چون گوتنبرگ و لاوازيه و ماركونی واديسون وغيره به يك قوم وملت خاص تعلق ندارند، بلكه ازآن همه بشريت اند. (كف زدن حضار).

        رازی الكل را فقط برای ايرانيان كشف نكرده، گوتنبرگ چاپ را فقط برای آلمانها اختراع نكرده و نظر پاستور نيز از كشف میكربها فقط برای تامين سلامتی فرانسويها نبوده است. سعدی تنها برای ما نگفته است كه"بنی آدم اعضای يكديگرند" و اديسون برق را فقط برای آمريكائيان اختراع نكرده است. فلسفه خيام وهگل تنها برای ملت خودشان نيست، بلكه بيان واقعياتی است كه همه جوامع بشری را دربرمی گيرد. از موسيقی بتهوون واشتراوس و نقاشی رافائل و پيكاسو و شعر حافظ و گوته دنيا لذت ميبرند، چون مظاهری ازرسالت آن دو قوای بزرگ، يعنی دانش و هنر است.

        اين دو خدای بزرگ درتمام دنيا دارای معابد بيشماری هستند كه مومنان و خدمت گذاران و شاگردانشان در آنها بخدمت قلم مشغولند. معابدی كه هيچگاه زوال نميپذيرند و از رونق و شكوه نمی افتند. دانشگاهها و مدرسه ها وآزمايشگاهای علمی ولابراتوارها و موزه های هنری وموسسات فرهنگی و كانونهای هنری تماما از معابد آن خدايان بزرگ بشمار ميروند و بی شك كانون نويسندگان ايران نيز يكی ازآن معابد است كه اينك شما بزيارت آن آمده ايد. (كف زدن حضار)

        شمائی كه مرجع خروشانی از دريای بزرگ و به ظاهرآرام ملت ما هستيد (كف زدن حضار) و من كه كمترين كاهن اين معبد مقدسم، اينك با قلبی آكنده از وجد و سرور به استقبال شما آمده ام و با چشمانی نمناك از اشك شوق به شما می نگرم، تا با زبانی كه ندارم به شما بگويم و درود بفرستم و با لبانی لرزان از هيجان به دستهای گرم وصميمی و به چهره های خندان ومهربان شما بوسه بزنم. (كف ممتد حضار)



        منبع:mediya.net
        گر خسته ای بمان و اگر خواستی بدان: ما را تمام لذت هستی به جستجوست ...
        اگر مطالب این سایت برایتان مفید بود، لطفا با مشارکت و به اشتراک گذاشتن تجربیات ارزشمند خود، آن را برای خود و دیگران پربارتر کنید!


        Webitsa.com
        Linkedin Profile

        نظر

        صبر کنید ..
        X