اطلاعیه

Collapse
هیچ اطلاعیه ای هنوز ایجاد نشده است .

گفت و گو با سید محمود حدادی، مترجم كتاب دیوان غربی- شرقی گوته

Collapse
X
 
  • فیلتر
  • زمان
  • نمایش
پاک کردن همه
new posts

  • گفت و گو با سید محمود حدادی، مترجم كتاب دیوان غربی- شرقی گوته

    محمود حدادی، مترجم بیش از دوازده كتاب، سالهاست به غیر از ترجمه كتاب، به تدریس ترجمه در دانشگاهها نیز می پردازد. او اعتقاد دارد واحد ترجمه نه فقط جمله، بلكه كل یك متن است. در حقیقت روح و پیام یك اثر از طریق رابطه ای كه متن با مخاطب برقرار می كند، باید منتقل و فهمیده شود.
    او سومین مترجمی است كه دیوان غربی- شرقی از «یوهان ولفگانگ گوته»، شاعر و وزیر دربار كشور شاهی زاكسن-وایمار آلمان را ترجمه كرده است.
    وی در این گفت وگو از چگونگی ترجمه این كتاب سخن گفت و آسیب شناسی ترجمه در ایران را نیز مورد بررسی قرار داد.


    فرانك آذر

    چه طور شد به طور حرفه ای به كار ترجمه كتابهای آلمانی روی آوردید؟

    پس از اقامت ده ساله در كشور آلمان و تحصیل در رشته زبان و ادبیات آلمانی، اوایل انقلاب به ایران بازگشتم. در آن زمان به غیر از كار ترجمه توانی در خود نمی دیدم تا به درسی كه خوانده بودم صورت تحقق ببخشم. نخستین كتابی كه ترجمه كردم، كتاب نسبتاً سنگینی بود از «هاینریش مان» با عنوان «زیردست» كه برای ترجمه آن وقت زیادی صرف كردم...

    چه سالی به چاپ رسید؟

    - سال ۱۳۶۳ توسط انتشارات فاریاب به چاپ رسید كه البته بعدها ورشكست شد...

    بعد چه شد؟

    پس از آن رمان دیگری ترجمه كردم از «برونو فرانك» نویسنده دوره مهاجرت آلمان با نام «سروانتس». البته نویسنده مشهوری نیست ولی شیوا می نویسد. نشر نقره در سال ۱۳۶۴ آن را منتشر كرد كه متأسفانه آن هم از صحنه نشر كنار رفت.

    چرا پس از ترجمه آن كتاب مدتی از كار ترجمه دور شدید؟

    چون دچار عارضه خشكی غده های اشكی چشم شدم كه خیلی دردناك بود و مجبور شدم مدتی از كار ترجمه دست بكشم. از سوی دیگر پس از انتشار كتاب «سروانتس» بحران كاغذ در عرصه نشر بوجود آمد و عملاً شرایط مساعد پس از انقلاب برای چاپ كتاب از بین رفت. در نتیجه ناشران هر كتابی را برای چاپ نمی پذیرفتند. بالاخره در سال ۱۳۶۹ سراغ اشعار منثور «ایوان تورگنیف» رفتم، هر چند كه اصل كتاب به زبان روسی بود ولی پس از مقایسه چندین ترجمه آلمانی، آخرین ترجمه را بهتر تشخیص دادم و به فارسی ترجمه كردم. این مجموعه در دو قسمت تحت عنوان «پیرانه و پسینه» منتشر شد. در حقیقت «تورگنیف» در این كتاب كه سرشار از تغزل و شاعرانگی است، از دردهای خودش می گوید و به اصطلاح نگاه وداع گرانه ای به زندگی دارد. پس از آن هم چندین كتاب دیگر ترجمه كردم از جمله «رنگهای كودكی» كه مجموعه ای از خاطرات كودكی نویسندگان آلمانی است كه بیست داستان را در برمی گیرد. داستانهایی كه زمینه های مشتركی داشتند را جمع آوری و ترجمه كردم و عنوان یكی از داستانها كه نوشته خانم «كریستینه بوستا» شاعره نازك اندیش اتریشی بود را برای كتاب انتخاب كردم. همین طور كتاب «جهان آخر» اثر«كریستف رانزمایر» و «اسكندر» نوشته «كلائوس مان» را ترجمه كردم و هر سه كتاب توسط نشر مركز به چاپ رسید. كتاب «فرشته آبی» نوشته «هاینریش مان» پس از هفت سال محاق، بالاخره سال ۱۳۷۴ توسط نشر آویشن به چاپ رسید ولی بالاخره در سال ۱۳۷۷ مجوز توزیع گرفت. همچنین تاكنون «سردرگمی های دانشجوی تورلس» اثر «روبرت موزیل» و جلد اول كتاب «هانری چهارم» را ترجمه كرده ام و در حال ترجمه جلد دوم آن نیز هستم.

    البته در این فهرست كتاب «مبانی ترجمه» را از قلم انداخته اید!

    بله. البته این كتاب تألیفی فقط مختص دانشجویان زبان آلمانی نیست. هر چند كه در آن از مثال های آلمانی استفاده شده است.

    چرا در ترجمه هایتان سراغ نویسندگان مشهور آلمانی نرفتید؟

    برای این كار دلیل داشتم. همانطور كه می دانید، كسانی همچون؛ هاینریش بل، گونترگراس، هرمان هسه، فرانتس كافكا و برتولت برشت نویسندگان مشهوری هستند كه مترجمان كتابهایشان، به راحتی می توانند ناشر پیدا كنند و ناشران هم آسانتر این كتابها را برای چاپ می پذیرند. ضمن این كه این نامها همیشه تضمین فروش می كنند. ولی اقتصادی نگاه كردن این خطر را هم دارد كه نویسندگان خوب آلمانی كه كمتر شناخته هستند، همچنان مطرح نشوند و ازسوی دیگر گاهی اوقات مترجمان غیر ورزیده در پشت نامهای مشهور پنهان شوند! همچنین بسیاری از آثار این نویسندگان مشهور چندین بار ترجمه شده و در صورت ترجمه مجدد وارد گودی می شوم كه تكرار مكررات است! در واقع باید بگویم برای من همیشه اثر یك نویسنده مطرح بوده است تا نام و شهرت نویسنده.

    ولی در اینجا یك استثناء وجود دارد. شما سراغ دیوان غربی- شرقی گوته رفتید كه یكی از شناخته شده ترین آثار مكتوب ادبیات آلمانی در میان ایرانیان است. به طوری كه گوته خود را برادر معنوی حافظ می داند.

    در دوران دانشجویی با دیوان آشنا شدم ولی كار عمیقی بر روی آن انجام ندادم! ولی بعدها كار ترجمه را دنبال كردم و جدی تر بر روی آن متمركز شدم. در واقع در ترجمه این كتاب مدیون گفت وگوی تمدنها هستم. به مناسبت دویست و پنجاهمین زاد روز گوته، شركت دایملر كرایسلر آلمان پیشنهاد كرد تا ضمن حمایت مالی، این دیوان را ترجمه كنم و شاید خوش اقبال بودم كه با حمایت مختصر مالی توانستم به ترجمه این كتاب روی بیاورم. بعد از انتشار آن كتاب هم قرار شد شركت، كتاب را به عنوان هدیه گفتگوی تمدنها به افراد و نهادهای مختلف هدیه كند. منتها در این میان با شركت اختلاف منافع پیدا كردم. چون علاقه مند بودم كه همگان از طریق خرید كتاب به آن دسترسی پیدا كنند، موضوع را با مسئولان شركت در میان گذاشتم و به راحتی پذیرفتند كه یك سال پس از انتشار كتاب در آلمان، كتاب را به یك ناشر ایرانی برای توزیع در سطح وسیع بسپارم.

    كدام ناشر در ایران كتاب را منتشر می كند؟

    در واقع «نشر دیگر» از میان چند ناشر، نخستین مشوق من بود كه كتاب را ترجمه كنم. بنابراین خود را متعهد می دانم كه كتاب را به ایشان بسپارم.

    همان طور كه می دانید آقایان شجاع الدین شفا و دكتر كورش صفوی نیز این دیوان را ترجمه كرده اند پس چرا مجدداً دست به ترجمه كتاب زدید؟

    همان طور كه می دانید دیوان دو بخش دارد؛ یكی مجموعه اشعار كه شامل دوازده دفتر است و دیگری مجموعه مقالات كه ۶۳ مقاله را در بر می گیرد. آقای شفا فقط اشعار را از زبان فرانسه و نه از زبان گوته به زبان حافظ ترجمه كردند و حتی در ترجمه اشعار دست به گزینش زدند، ولی در مقدمه كتاب از آن ۶۳ مقاله نقل قول كردند. بنابراین در مورد ترجمه آقای شفا می توانم بگویم اگر من با وجود اطلاع از ترجمه ایشان دست به یك ترجمه دیگری زده ام، چون منطقاً وجود یك ترجمه دوم را دست كم از دید خودم ضروری تشخیص داده ام. ولی در مورد ترجمه آقای صفوی مسئله اصلاً چنین نیست. ترجمه ایشان صرفاً زودتر از ترجمه من انتشار یافته است و گرنه از ظاهر امر چنین برمی آید، به طور همزمان و بی اطلاع از كار هم، قطعاً هر دو به انگیزه دویست و پنجاهمین زادروز گوته به ترجمه دیوان روی آورده ایم. روزی كه كار ایشان در دسترس و قابل تهیه بود، ترجمه من حروفچینی و تحویل داده شده بود. به این ترتیب من نتوانسته ام از بد یا خوب ترجمه ایشان برای ترجمه خود بهره و یا تجربه ای بگیرم. آنچه كه باید مثبت دانست و از آن استقبال كرد، این است كه از یك اثر مهم، همزمان دو ترجمه در اختیار است، گو اینكه از دیوان گوته حتی دو ترجمه هم كم است! با این حال اگر بخواهم به عنوان خواننده این كتاب آقای صفوی اظهار نظر كنم، باید بگویم كه متن بین نظم و نثر سرگردان است و دیگر اینكه در مورد برخی اشعار با هم اختلاف برداشت داشتیم. به هر حال وقتی صحبت از دیوان گوته به میان می آید، احساسی دوگانه دارم؛ از یك سو چون كتاب را ترجمه كردم خوشحالم و از سوی دیگر از اینكه شعر گوته را به نثر ترجمه كردم، شرمسار، ولی با این حال فكر می كنم این كار به انجامش می ارزید.

    زبانی را كه برای ترجمه برگزیدید، آیا اصل اثر را مخدوش نمی كند، چون به هر حال دیوان به نظم است نه به نثر؟

    توجیه من این است كه بخش عمده دیوان غربی- شرقی جنبه روایی دارد، همانند نصایح سعدی در گلستان كه در ذات خودش تغزل نیست ولی وزن و قافیه دارد. از سویی هم می دانیم كه شعر منثور وجود دارد كه تغزل است ولی وزن و قافیه ندارد و نمونه بارز آن اشعار منثور ایوان تورگنیف است و یا در ایران شعر سپید احمد شاملو. البته می دانید كه در شعر یك جور ایهام و بازی با واژگان وجود دارد. بنابراین ترجمه شعر مشكل است و در مواردی تا مرز ناممكن پیش می رود. ولی باید بگویم كه خوشبختانه در دیوان غربی- شرقی چندان بازی واژگان نشده است، البته یكی دو مورد بازی چند پهلو با واژگان و نامها شده كه من آنها را به نوعی پیدا كردم و برایشان واژه سازی كردم. به طور مثال كلمه «الله» كه به صورت Allah آمده به شكل زیبایی در اشعار تنیده شده است. «All» به معنی همه، كائنات و كیهان است و من برای اینكه منظور گوته را برسانم، تا این كلمه با سایر واژگان در ابیات دیگر هم قافیه شود، «همه توان» معنی كردم:

    هر آنچه از ره دیده و دل می شناسم،
    ای معلم همه دانش ها، از توست كه می شناسم
    و آنگاه كه اسماء صدگانه آن همه توان را برمی شمرم
    در هر یك، نامی برای تو پژواك برمی دارد.

    همان طور كه می دانید گوته و حافظ هم عصر نبودند. چگونه گوته با حافظ آشنا شده است؟

    در حقیقت اندیشمندان بزرگ به این كفایت نمی كنند كه یاران و دوستان خود را از هم عصران خود بگیرند و در واقع بزرگان همه اعصار را دوست خودشان قرار می دهند. در نتیجه نزدیكی ذهنی گوته با حافظ چیز عجیب و غریبی نیست. گوته در سال ۱۸۱۴ كه ۶۴ سال بیشتر نداشت، از طریق ترجمه نویسنده پركاری به نام «یوزف هامرفون پورگشتال» كه دیپلمات اتریشی در استانبول بود، با اشعار حافظ آشنا شد. البته مسلماً ترجمه ایشان از دید امروزی كهنه و منسوخ است. ولی گوته ورای این ترجمه نسبتاً ضعیف به راحتی توانست با عظمت حافظ آشنا شود. من در اینجا از فرصت استفاده می كنم و سعی می كنم از این پیشداوری دور شوم كه گوته در دیوان غربی- شرقی فقط از حافظ تأثیر نگرفته است، هر چند حافظ نخستین جرقه را در ذهن گوته می زند ولی فقط به شناخت حافظ بسنده نمی كند و دیدش را به ادبیات فارسی تعمیم می دهد. مثلاً از «قابوسنامه» قابوس بن وشمگیر، اشعار فردوسی، شیخ عطار، مولوی و... تأثیر می گیرد و این تأثیرات را در دیوان می بینیم. بنابراین هنگام ترجمه كتاب، سه بار قابوسنامه را خواندم و اشعار شاعران دیگر را دائماً مرور می كردم.

    آقای حدادی وضعیت كتابهای ترجمه شده آلمانی را چگونه ارزیابی می كنید؟

    من سعی می كنم به پرسش شما یك پاسخ عام بدهم و فقط به كتابهای آلمانی محدود نكنم. به گمان من این تصور در ایران وجود دارد كه ترجمه در حاشیه ادبیات فارسی قرار می گیرد و نثر آن نسبت به نوشته های نویسندگان ما می تواند نثر درجه دو باشد. در حالی كه ترجمه هایی كه پختگی آثار نویسندگان فارسی زبان را داشته باشد، كم نیستند. ولی شاید ذكر این مثال خالی از لطف نباشد كه شاید كمتر كسی هنگام خواندن «كلیله و دمنه» به ذهنش خطور كند كه یك اثر ترجمه ای است و یا در كشور آلمان آثار شكسپیر در قرن هیجدهم به فاصله پنجاه سال سه بار به آلمانی ترجمه شد. نخستین بار توسط «ویلاند» كه فیلسوف و روشنگر بزرگی است، بعد توسط «بورگر» و چندی بعد توسط «آگوست ویلهم اشلگل» و علی رغم ترجمه خوب ویلاند، «اشلگل» بار دیگر آثار عمده شكسپیر را ترجمه كرد و امروز پس از گذشت دویست سال تبدیل به ترجمه معتبری شده و در طول زمان مورد تأیید قرار گرفته است و حتماً ایشان مدیون تلاش استادان قبل از خودش است و بجاست بگویم كه حتی گوته، غنای زبان خود را در قیاس با ۵۰ سال پیش از خود و در مقایسه با زبان «لسینگ» مدیون «نهضت ترجمه در آلمان» است و باید بگویم كه ترجمه نه در كنار زبان فارسی بلكه باید پابه پای آن جلو بیاید، تا به غنای واژگان و اندیشه زبان و ادبیات فارسی بیفزاید.

    برگرفته از: روزنامه همشهری - 82
    گر خسته ای بمان و اگر خواستی بدان: ما را تمام لذت هستی به جستجوست ...
    اگر مطالب این سایت برایتان مفید بود، لطفا با مشارکت و به اشتراک گذاشتن تجربیات ارزشمند خود، آن را برای خود و دیگران پربارتر کنید!


    Webitsa.com
    Linkedin Profile

  • #2
    گفت و گو با سيد محمود حدادی

    سالها بود باوجود آشنایی ادب دوستان ایرانی با آثار نویسندگان صاحب سبک ادبیات آلمان جریان قدرتمندی از ترجمه زبان آلمانی در کشور ما وجود نداشت و بیشتر آثار ادبیات این کشور از زبان های دیگر به فارسی ترجمه می شد.
    این جریان در دهه اخیر با ترجمه های محمود حسینی زاد و سیدمحمود حدادی از آثار نویسندگان آلمانی عوض شد و این مترجمان ادبیات ایران را با جلوه های تازه ای از ادبیات آلمانی آشنا کردند. حدادی که علاوه بر ترجمه آثاری چون دیوان غربی و شرقی گوته ، آشفتگی های ترلس جوان نوشته روبرت موزیل ، اسکندر نوشته کلاسمان ، سروانتس نوشته برونو فرانک ، رنگهای کودکی: داستان هایی از نویسندگان آلمانی زبان ، شعر و شهود: تفسیر 70اثر تغزلی آلمانی و اخیرا میشائیل کلهاس و 3 داستان دیگر نوشته هانریش فون کلایست ، مدیر گروه ادبیات آلمانی دانشگاه شهید بهشتی نیز هست ، در این گفتگو به مشکلات پیش روی ترجمه ادبی در ایران پرداخته است:

    به نظر می رسد در حال حاضر در کشور در زمینه ترجمه روند تعریف نشده ای وجود دارد؛ یک کتاب با چند ترجمه منتشر می شود و گاهی شاهد انتشار ترجمه های بسیار ضعیفی هستیم و چشم انداز روشنی برای اصلاح این وضعیت به چشم نمی خورد. به عبارت دیگر، به نظر می رسد مبحث ترجمه در کشور به نوعی رها شده باشد. به عقیده شما برای اصلاح روند ترجمه ادبی چه باید کرد؟

    وقتی می گوییم ترجمه در کشور رها شده این قاعدتا باید نشان احساس خطر باشد. یعنی ما به اصطلاح دریافته ایم کیفیت درصدی از ترجمه در کشور احتمالا در سطح مطلوب نیست، اما به نظر من با وجود این احساس خطر خیلی نمی توان در این موضوع دخالت ضربتی کرد. ما می توانیم دکان بقالی را که شکلات رنگی شیمیایی به بچه ها می فروشد، با قهر دولتی ببندیم، اما در صحنه ادبیات چه دخالت عاجل و آنی می توان کرد؟ نزول احتمالی کیفیت ترجمه دلایل گوناگونی دارد. نخست آن که در کشور ما ترجمه در دوره گذار به مدرنیته پایه ای قوی نداشته است.
    برای مثال ، نهضت روشنگری در آلمان خود پی آیند یک نهضت بزرگتر به نام نهضت ترجمه بود در حالی که بعکس در ایران ترجمه خود به دنبال مدرنیته حاصل شده است و چشم انداز سرآغاز این روند هم از مترجمانی بزرگ و برجسته خالی است.
    بیشتر ترجمه های نخستین در ایران به دست افرادی غیرحرفه ای انجام گرفته است ؛ زبان دانانی که خود شناختی گسترده از ادبیات اروپایی نداشته اند یا در حیطه ترجمه خیلی پیگیر نبوده اند.
    از سوی دیگر، تربیت مترجم در ایران دیرتر پشتوانه دانشگاهی یافت. اگر چه آماری که نگاه کنیم ، می بینیم بسا اکثریت چشمگیر مترجمان ما به صورت ذوقی راه ترجمه را خود در پیش گرفته اند و در پرتو خودآموزی به اوج دلخواه خودشان رسیده اند و هیچکدام تربیت دانشگاهی نداشته اند. این خود نشان می دهد ترجمه بسا هنر است و اگر هم بشود آن را به صورت مکتبی آموخت ، غنا و پختگی در پرتو تجربه دراز مدت شخصی دست می دهد.از دلایل دیگر، نازل بودن کیفیت ترجمه در ایران به عقیده من فراوانی امکان چاپ در روزگار ما است.
    در گذشته نه شاعر خوب می توانست کتابش را تکثیر کند، نه شاعر بد. چون امکان چاپ نبود. در نتیجه خود به خود نوعی پالایش انجام می گرفت. به این ترتیب که شعر خوب سینه به سینه حفظ می شد و شعر سست و بی مایه زود از یادها می رفت، اما امروزه با وجود روزنامه ها، مجلات و امکانات فراوان چاپ هر مترجمی امکان به بازار رساندن کارش را دارد. از دیگر علت های وجود ترجمه احتمالا بد در کشور این است که مترجمان ما از ترجمه درآمدی ندارند و اگر در این زمنیه استثنایی هست، خود آن استنثنا تاییدی است بر قاعده و گرنه مترجمی که تازه به این میدان در آمده یا نابغه نیست و تنها با سعی وافر می تواند حفظ کیفیت کند، چنین مترجمی به هیچ وجه متصور نیست که بتواند به کار خود کاری که آن همه آموزش و صبر و دقت و تمرکز می طلبد به چشم حرفه و محل تامین نان نگاه کند و مجبور است در ترجمه قناعت کند و از حد تفنن فراتر نرود یا به سود مقدار، از کیفیت بگذرد. تجربه اندوزی ، پیگیری و کمال جویی تامین و فراغ خاطر می خواهد. وقتی هم مترجمی با فاصله زمانی زیاد کالا به بازار می آورد، گمنام می ماند و ناشر هم رغبتی به چاپ کتاب وی ندارد.
    ناشر یکی از حلقه هایی است که می تواند در زنجیره تولید ترجمه به مترجم کمک کند، هم در بازار موفق باشد و هم کتابی به دست بگیرد که نیاز فرهنگی کشور است.
    در هیچیک از این موارد مشکل با اقدامی سلبی و نظارتی حل نمی شود و گره نهایی هم تنها به دست خواننده خوب باز خواهد شد. شما پیدا کنید خواننده خوب را! خواننده مشکل پسند را.

    فکر می کنید دلیل توفیق بسیاری از ترجمه های سطحی در کشور چیست؟

    دلایل مختلفی دارد. ما در خیلی کارها ولنگار هستیم. پس مترجم ولنگار هم ممکن است پیدا بشود. درخصوص ناشر و خواننده بهتر است از خودشان بپرسیم.
    تاسف بار خواهد بود وقتی شرایط آموزشی و بازار ولنگاری را به مترجم تحمیل کنند. زمانی حتی مترجمان اسامی خارجی متون خود را فارسی می کردند تا نام بیگانه خواننده را از خود نراند. خواندن متن میهمان بضاعت فرهنگی بیشتری در مقایسه با خواندن متن خودی طلب می کند. این است که در مقطعی خیلی از مترجمان آگاه یا ناآگاه وارد این روند می شدند که متن بیگانه را به لباس بومی در می آوردند. تا همین گذشته نزدیک ما هیچ تعریفی از ترجمه نداشتیم و ترجمه آمیزه ای از الهام یا اقتباس بود. اما امروزه خوشبختانه ترجمه تعریف شده است. این تعریف ضامن سلامت اصل اثر است و اما باز هم در مورد حمایت.
    اگر مترجمی کارنامه قابل قبولی دارد، لااقل در ترجمه یا چاپ یک اثر خاص باید حمایتش کنند. این حمایت حتما لازم نیست دولتی باشد یا حتی از بیرون از حوزه صنفی.
    ناشران می توانند در چارچوبی صنفی مثلا گزیده ای از ترجمه های موفق هر دوره 10 ساله را در یک کتاب جداگانه چاپ کنند، به عنوان نوعی پاداش معنوی ، نوعی ارج گذاری بر کیفیت. در همین زمینه می توانم به اولین ترجمه خودم رمان "زیر دست " اشاره کنم. طرح روی جلد این کتاب را آقای آیدین آغداشلو کشید و من یقین دارم که خیلی ها این رمان را به خاطر نام ایشان و پختگی طرحش به دست گرفته اند. همین خودش حمایت است. از این نوع حمایت ها میان روشنفکرهای ما البته کم دیده می شود. از این نوع دادوستد سالم و مشروع فرهنگی.
    حتی در حیطه نقد هم.

    به نظر شما جز تبلیغات خود غربی ها و رسانه ها چه معیارهایی در انتخاب یک اثر ادبی برای ترجمه در ایران وجود دارد؟

    به طور کلی ، روندهای فکری و نهضت های ادبی که در اروپا رواج می یابد یا به اصطلاح منفی آن مد می شود، در مقام موضوع ادبی روز روا یا ناروا و درست یا نادرست به کشور ما نیز راه می یابد. برای نمونه زمانی اگزیستانسیالیسم در اروپا رواج داشت و امروز نگرشی با عنوان پسامدرنیسم موضوع پر بسامد روز است.
    این همه به سهم خود در ایران نیز انعکاس پیدا می کند؛ اما مترجمی که می خواهد براستی انتخابش آگاهانه باشد، باید افق شناختی فراتر از مکتب های مد روز داشته باشد. گو این که خواننده ایرانی هم حق دارد در حد ژورنالیستی از تازه های حوزه ادبیات اطلاعات به دست آورد.فرض کنید نویسنده ای تا همین تازگی گمنام ، حالا به واسطه جایزه ای بر فرض نوبل اعتبار جهانی یافته است.
    البته نوبل تعیین کننده همه کیفیت های هنری نویسندگان نیست ، چنان که ممکن است نوبل نگرفته ای جوهره هنری ژرف تری داشته باشد. به هر حال ، خواندن اثر این نویسنده و به طبع ترجمه اش وسوسه انگیز می شود. همه ما به رابطه اجتماعی احتیاج داریم و هنر یکی از وسایل برقراری این ارتباط است. البته در میدان عمل ما همیشه قدری از رویدادهای ادبی روز عقب هستیم خاصه در حوزه زبان آلمانی.
    اما در این وادی از همه مهمتر آن که به راه تقلید نیفتیم و دید و یقین خودمان را به دست بیاوریم.
    ضمن آن که ما بسیاری از آثار پر ارج و ارزش گذشته را نیز هنوز به فارسی برنگردانده ایم. من به شخصه اثری را شایسته ترجمه می دانم که به جهانی شدن نگاه خواننده ایرانی کمک کند و عاطفه او را از محدوده جغرافیایی خودش فراتر ببرد و به اصطلاح یک عاطفه جهانی به او بدهد با این حال معیارهای مشخص تری هست. از جمله این که اثری که نامزد ترجمه اش می کنیم مشخصا از فرهنگ ایران متاثر شده باشد. مثل دیوان شرقی غربی گوته یا اشعار فردریش روکرت یا نمایشنامه "ناتان حکیم" اثر لسینگ که شرق را مطلع نور می داند. می توانیم یک رویداد تاریخی مشابه و همانند را محض جنبه تمثیلی اش معیار قرار دهیم و غیره.
    این گونه انتخاب ها براساس معیاری آرمانی است ، ولی واقعیت های بازار می تواند معیارهای دیگری را به ما تحمیل کند. معیارهایی که صرفا هم جنبه فرهنگی ندارند.

    کپی رایت ،حقوقی که دولت ها و ناشران را درگیر می کند.

    درباره مبحث کپی رایت و در حقیقت رعایت نکردن این قانون در حوزه ترجمه ادبی را از منظر حقوقی نه می دانم و نه می خواهم در این باره اظهارنظر کنم. مترجم در عمل بیرون از این دایره کار می کند و خوب و بد و کم و زیاد کارش به آن وابسته نیست. در اصل دولت ها و ناشران با این مساله روبه رو هستند.
    اگر ناشر بخواهد با همین شرایط مادی کپی رایت هم بدهد، قطعا سهمی هم از درآمد ناچیز مترجم می کاهد. حدس می زنم کپی رایت تا حدی هم دستگاه های دولتی نظارت بر فرهنگ را با صاحب اثر در آن سوی مرزها درگیر می کند. از دید مالی صاحبان معنوی آثار ادبی می دانند که خیلی هم نمی توانند برای بازار ایران کیسه بدوزند. ولی به هر حال این پیمان حقوقی نگاه به کل جهان دارد و از این حیث در نهایت باید محترمش داشت. به قانونمند شدن مناسبات مادی و بسا معنوی داد و ستد کالای فرهنگی کمک می کند و به مترجم رسمیتی فرامنطقه ای می دهد. بد خواهد بود اگر ما خدای ناکرده بخواهیم یکطرفه از آن سود ببریم.
    من به شخصه دو تجربه متفاوت با کپی رایت دارم.
    یک بار از نویسنده جوان اتریشی ، کریستف رانس مایر رمان "جهان آخر" را ترجمه کردم و از سر ادب موضوع را به اطلاعش رساندم که نه بد و نه خوب واکنشی نشان نداد. مورد دیگر ترجمه کتاب "پریشانی های ترلس جوان" اثر روبرت موزیل بود که ناشر آلمانی این کتاب 4 سال جلوی چاپ ترجمه مرا گرفت.
    آن هم با این تهدید که اگر ناشر این ترجمه به آلمان بیاید، ما او را ممنوع الورود می کنیم. من این مساله را به آقای انسنس برگر در فرصتی که این نویسنده صاحب اعتبار آلمانی به ایران آمده بود با گله و تلخی گفتم و راستش او هم هیچ تفاهمی با این سختگیری پوچ نداشت.
    همین همدردی او نشان می دهد در این زمینه مساله مالی اولویت مطلق ندارد. با این حال ، ارتباط فرهنگی را ساماندهی می کند و از این حیث نباید از آن گریز داشت .
    مثلا این که من به خودم بگویم شهرت نویسنده می تواند فروش ترجمه من را تضمین کند، یا ناشر این نویسنده را نمی شناسد یا می شناسد، ولی توصیه نمی کند. برای مثال ، ناشر محترمی یک بار به من توصیه کرد بروم دنبال ترجمه چخوف. نمی دانم از سر دلسوزی می گفت یا می خواست مرا از سرخود باز کند.
    مترجم ممکن است بیندیشد اگر روان شناسی در داستان حجم زیادی پیدا کند، خواننده استقبال نشان ندهد. در ارتقای سطح ترجمه بی شک خواننده نقش اول را دارد، اما ناشر هم حلقه ای تعیین کننده در این زنجیره است. نام برخی ناشران مثل خوارزمی یا امیرکبیر تضمین کننده فروش کتاب بود. اینها همه مقتضیاتی هستند که بر انتخاب اثر و ارتقای سطح ترجمه آن تاثیر می گذارند. در این میان برخی مترجمان بیشتر با معیار بازار همسویی نشان می دهند و برخی کمتر و اصالت را عمدا برای اثر قائل می شوند. در هر حال ، ما باید ببینیم از مترجمانمان چه حمایتی می توانیم بکنیم.

    با این که بسیاری از آثار نویسندگان مشهور اروپایی و امریکایی ترجمه نشده ، با این حال ما همچنان مشغول ترجمه نویسندگان درجه دو هستیم. به نظر می رسد قدری از فضاهای ادبی دور مانده ایم نظرتان در این باره چیست؟

    به هر حال در ذخیره ادبی ای که در این چند دهه اخیر از ترجمه برای خودمان درست کرده ایم ، جای آثار بسیاری خالی است. بسیاری آثار هم ترجمه شایسته ای نیافته اند، یا زبان ترجمه شان در این میان به دلیل تحولات سریع نثر روایی فارسی کهنه شده است.
    اگر نگاه کنیم ، کوهی کار در پیش است ، ولی من آدم های زیادی در این راه پرزحمت نمی بینم.
    ترجمه همیشه کار دیرحاصل و بی مزدی بوده است ، آن هم نه فقط در ایران ، بلکه کم یا بیش در سطحی جهانی.
    امروزه حتی در کشور روسیه که روزی مهد ترجمه بود، افت کیفیت ترجمه را می بینیم.
    ترجمه هم به گمان من نوعی نهضت است و به عنوان نهضت افت و اوج اجتماعی دارد و روی جاده صاف پیش نمی رود. آثار برجسته هم نیاز به حمایت مادی ، آموزشی ، مطالعاتی و تشویقی دارند. بدون اینها توان محدود مترجم محدودتر می شود و اگر مترجم ایثار و فداکاری هم بکند، باز ناشر با او در همه حال همراه نخواهد بود؛ چراکه ناشر با امکانات مالی اش به میدان کار فرهنگی وارد می شود. من مترجم اگر ضرری ببینم ، حداکثر این است که یک کتابم چاپ نمی شود یا به فروش نمی رود، اما ناشر همزمان دچار ورشکستگی مالی نیز می شود. خوانندگان ما هم به نام های ستاره شده خیلی زود عادت می کنند. برای مثال ، نام نویسنده ای مانند هرمان هسه تضمین کننده فروش کتاب است ، ولی هنرمندی مثل ولفگانگ کپن که او هم نویسنده بسیار قوی و توانایی است ، در ایران کاملا گمنام مانده است. اینها ضعف هایی است که کالای ترجمه در بازار کتاب ایران دارد.

    و در حوزه ادبیات آلمانی شما به عنوان مترجم این حوزه فکر می کنید از چه جاهایی غفلت شده است؟

    در بسیاری جاها. اول این که سال های سال ما مترجمی که مستقیم از زبان آلمانی به فارسی ترجمه کند، نداشته ایم. حتی بزرگان در ایران ستاره شده آلمانی مثل کافکا، برشت یا هسه در ابتدا همه از زبان های غیرآلمانی از فرانسه یا انگلیسی ترجمه شده اند. ما هنوز حتی نام بسیاری آثار جهانی شده آلمانی را نمی شناسیم. وانگهی بسیاری نویسندگان آلمانی زبان از ادبیات شرقی الهام گرفته اند، خاصه در زمان نهضت رمانتیک در نیمه اول قرن 19 و ما به این معنا به آن آثار وامداریم و هنوز هم معلوم نیست آیا روزی ترجمه شان کنیم یا نه. نیز در حوزه شرق شناسی آلمانی هنوز خیلی آثار هست که خواننده فارسی زبان به آن دسترسی ندارد. همچنین است برخی آثار که نهضت روشنگری که احترام بسیار آرمان خواهانه ای به مشرق زمین می گذاشته است و یکی از معروف ترین آثار آنها چنان که گفتم «ناتان حکیم» اثر لسینگ است که ترجمه نشده باقی مانده است. می بینید که کار زیاد است. پس بلبل عاشق تو عمر خواه....

    درخصوص یکسویه بودن جریان ترجمه نظرتان چیست. این که چرا ادبیات معاصر ایران ترجمه نمی شود؟

    در حوزه ادبیات آلمانی به عقیده من اگر آلمانی ها اثری از ما را خواندند و پسندیدند، خودشان هم ترجمه خواهند کرد و این که آثار ما به آلمانی ترجمه نمی شود، باید عیب را یا در سلیقه آلمانی ببینیم یا در اثر خودمان. قانون در این زمینه آن است که مشک باید خودش ببوید. این بوی خوش را ادبیات کلاسیک ما داشته اند که در قرن نوزدهم ترجمه شدند، مثل حافظ مولوی یا فردوسی. جالب است بدانیم مثلا در آرشیو روکرت مترجم توانای غزلیات مولوی چندین نسخه دستی دیوان شاعران فارسی گو به خط خود او وجود دارد. بنابراین ، اگر اثری ارزش ترجمه داشت ، مترجم عاشق برای دست یافتن به آن تا به کوه قاف هم می رود. البته امروزه توجه به رمان جهان سوم بیشتر شده است. این روند از امریکای لاتین شروع شد. بعد به رمان های حوزه شبه قاره هند رسید. از اهل قلم ایرانی کسانی را هم در حال حاضر داریم که آثارشان به آلمانی ترجمه می شود، ازجمله آقای دولت آبادی و مرحوم گلشیری. اگر بخواهیم از نقش ترجمه در حیطه زبان ارجمند فارسی بپرسیم ، جا دارد به نکته ای خاص اشاره کنیم. شعر کهن فارسی کهنه نشده است و هنوز رابطه خلاقی با فارسی زبانان دارد، اما نثر فارسی از سرآغاز نهضت مشروطه به سوی ساده نویسی گرایش یافت.
    آن هم به این وسیله که نویسندگانی مثل جمالزاده آن را وسیله بیان دنیای ساده انسان های ساده و عامی قرار دادند. ولی ساده نویسی که زبان را چابک ، بی تکلف و انعطاف پذیر می کند، در زبان های اروپایی سابقه ای بسیار بیشتر دارد و در این میان مناسبات پیچیده تر اجتماعی و بیرونی و درونی انسان ها را هم در بر می گیرد و در بیان این پیچیدگی ها تواناست. نهضت ترجمه در ایران از راه بازآفرینی این مناسبات پیچیده میدان های بزرگتری را به روی ساده نویسی در زبان فارسی باز کرد و این تنها یکی از خدمات نهضت ترجمه به ادبیات معاصر فارسی زبان است.

    برگرفته از: روزنامه جام جم
    گر خسته ای بمان و اگر خواستی بدان: ما را تمام لذت هستی به جستجوست ...
    اگر مطالب این سایت برایتان مفید بود، لطفا با مشارکت و به اشتراک گذاشتن تجربیات ارزشمند خود، آن را برای خود و دیگران پربارتر کنید!


    Webitsa.com
    Linkedin Profile

    نظر

    صبر کنید ..
    X