اطلاعیه

Collapse
هیچ اطلاعیه ای هنوز ایجاد نشده است .

برهوت فرهنگی در سرزمین ترجمه

Collapse
X
 
  • فیلتر
  • زمان
  • نمایش
پاک کردن همه
new posts

  • برهوت فرهنگی در سرزمین ترجمه



    برهوت فرهنگی در سرزمین ترجمه

    میزگردی درباره ترجمه و ویراستاری با حضور سودابه فضایلی، گیتا گرکانی و ناصر فکوهی


    مرجان صائبی

    لزوم ترجمه به زبان فارسی به صورت جدی در دوران مدرن تاریخ ایران از دوره قاجار شروع شد و در مشروطه به اوج خود رسید. با سفر روشنفکران به ممالک راقیه لزوم ترجمه متون علمی، ادبی و فلسفی احساس شد.
    در واقع آشنایی با سبک‌های مختلف هنری و فلسفی و شعر جدید و تئاتر و سینما وحتی گرایش‌ها و نحله‌های سیاسی و در یک کلام مدرنیته از طریق ترجمه وارد ایران شد و در ادامه تألیفاتی هم تحت تأثیر ترجمه اتفاق افتاد. به طور مثال رضا سیدحسینی مکتب‌های ادبی را ترجمه کرد که به نوعی تألیف - ترجمه بود چون رجوعش به منابع غربی بود و حتی 40 سال بعد کارهای بابک احمدی هم در همین مسیر ادامه پیدا کرد.
    در تمام این سال‌ها ترجمه در ایران هیچگاه به عنوان یک استراتژی فراگیر مورد توجه قرار نگرفت و کتاب‌ها هیچگاه به صورت هدفمند و مدون و با توجه به سیر تاریخی شان ترجمه نشدند و همواره در این مسیر، دغدغه و سلایق مترجمان تعیین کننده بوده است.
    در واقع خیلی از کارهای مهم، هنوز به فارسی ترجمه نشده اما برخی دیگر از کتاب‌ها چند ترجمه مختلف دارند. در گذشته «بنگاه ترجمه و نشر کتاب» و«انتشارات فرانکلین» شروع به فعالیتی نظام‌مند کردند تا آثار نویسندگان و متفکران غربی را با ترجمه‌ها و ویرایش هایی دقیق منتشر کنند اما تحولات سیاسی مدتی این روند را با توقف مواجه کرد.
    بعد از آنها انتشارات «امیر کبیر» و «خوارزمی» به عنوان دو ناشر توانمند بخش خصوصی سعی در ادامه این مسیر داشتند، اما در واقع چنین کاری از توان آنها هم خارج بود و آنچه می‌توان از آن به عنوان سرمایه فرهنگی ترجمه در ایران نام برد هنوز مدیون دغدغه‌های شخصی مترجمان است که آن هم در چند دهه گذشته با تسلط بازار و ناشران بر فضای ترجمه به سایه رفته است.
    اکنون سؤال اصلی این است: چرا با اینکه نسبت به ادوار پیشین امکانات بیشتری برای دسترسی به متون داریم اما در کیفیت ترجمه سیر نزولی داشته‌ایم و هر روز سیطره کمیت بر کیفیت آثار گسترده تر می‌شود؟ البته تا به حال مترجمان مختلفی به طرق گوناگون به این مباحث پرداخته‌اند اما گویی آسیب شناسی ترجمه در ایران هم به سرنوشت خود ترجمه گرفتار شده و هیچ گاه به صورت مدون دنبال نشده. واضح است که در این مقال هم نمی‌توان به تمام ابعاد پرداخت و نظرگاه‌های مترجمانی که در متن این وضعیت هستند تنها می‌تواند تأکید بر بخشی از مشکلات ترجمه در ایران باشد.



    ترجمه فرآیندی است که در تمام جهان در ذات خویش همیشه با نقصان همراه است (که البته این نقصان ضعف نیست) اما ترجمه با کمبودها و نقص‌های بی‌شمارِ دیگر گره خورده و این نقطه‌ای است که وضعیت ترجمه را برای ما بحرانی می‌سازد؛ البته با‌وجود این کمبودها و انتقادهایی که به وضعیت ترجمه در ایران وارد است - حتی اگر همه ما به یک یا چند زبان خارجی هم مسلط باشیم - ناگزیر از ترجمه هستیم زیرا متن ترجمه شده برآیندی از فهم غالب فرهنگ مقصد از فرهنگ مبدأ است، پس ناچاریم مشکلات ثانویه ترجمه را به بحث بگذاریم ...

    فکوهی: آنچه که اتفاق افتاده نوعی درهم‌آمیزی است که هیچ ضابطه‌ای ندارد.این درهم‌آمیزی درسیستم‌های اجتماعی، هنری، علمی، ترجمه و تألیف هم دیده می‌شود. به نوعی بهترین‌ها و بدترین‌ها در هم آمیخته شده‌اند که البته به ضرر بهترین‌ها و به سود بدترین‌هاست. الان بهترین هنرمندان را داریم ولی بدترین‌ها هم هستند که کار دیگران را تخریب می‌کنند. کمااینکه ابتدایی‌ترین ضابطه نشر که کپی‌رایت است حتی در سطح نویسنده و روشنفکران هم پذیرفته نشده است. هزار و یک دلیل برای خودمان می‌آوریم که آن را نپذیریم. وقتی در این حد هستیم نشان می‌دهد که هیچ ضابطه دیگری را هم نمی‌توانیم قبول کنیم. مگر یک کشور چند مترجم می‌تواند داشته باشد؟ اگر خودمان را با ترکیه مقایسه کنیم - که قابل مقایسه است - تعداد دانشجویانمان دوبرابر ترکیه است. همین‌طور نسبت به فرانسه. آیا واقعاً ما این همه ظرفیت برای دانشجو و مترجم داریم؟! در واقع هیچ ضابطه‌‌ای وجود ندارد و هرکسی به نوعی می‌تواند مترجم، نویسنده،‌ استاد، متفکر و یا... شود.

    گرکانی:
    هیچ فیلتری وجود ندارد.

    فکوهی: نمی‌خواهم بگویم فیلتر چون این کلمه در ایران بار منفی دارد.به قول فوکو من از سیستم‌های هنجارمند حذف صحبت نمی‌کنم. فوکو وقتی از حذف و هنجارهای اجتماعی صحبت می‌‌کند منظورش این است که دانشگاه بسازید و هر کسی از این دانشگاه مدرک مترجمی گرفت می‌تواند مترجم شود. طبعاً من از این گفته دفاع نمی‌کنم، اما معنای این حرف فوکو یا معنای اینکه سیستم‌های هنجارمند نداشته باشیم این نیست که جامعه هیچ سیستمی نداشته باشد.

    گرکانی: انبوه کار اشتباه، کار درست و اندک را نابود می‌کند. امکان ندارد بتوان یک کار حجیم را در عرض دو، سه ماه به ناشر تحویل دهید مگر اینکه کار تکه تکه شده و افراد مختلف آن را با بهای کم ترجمه می‌کنند و بعد کتاب به نام یک نفر چاپ می‌شود. کار بد منتشر می‌شود و سلیقه مردم با کار بد همساز می‌شود و کسی دنبال کار درست نمی‌رود. مثلاً یک کتاب خوب 10 تا ترجمه بد دارد.

    فکوهی: به این علت است که هرکسی سریع‌تر متن را ترجمه کند می‌تواند آن را وارد بازار کند در صورتی که اگر حق کپی‌رایت یک ترجمه خریده شود سرعت مطرح نیست و دیگران نمی‌توانند آن اثر را ترجمه کنند و سرعت به خودی خود منتفی است.

    فضایلی: یکی از مضار نداشتن کپی‌رایت این مسابقه بین مترجمان است. این کار بسیار به ترجمه لطمه زده، مثلاً من الان بیش از چهل سال است که کار می‌کنم و شخص دیگر چند کتاب را همزمان با من ترجمه کرده است. در این برهوت فرهنگی، این کار‌ از دست دادن انرژی است و حیف است. ما وقتی نشر «نقره» را داشتیم تصمیم گرفتیم یک بانک اطلاعاتی برای کتاب‌های ترجمه شده و یا کتاب‌های در دست ترجمه یا کتاب‌هایی با قصد ترجمه ایجاد کنیم و اطلاعات آنها را در این بانک اطلاعاتی وارد کنیم و به مؤلفان و مترجمان هم خبر دادیم که وقتی می‌خواهند کتابی را ترجمه کنند به ما خبر دهند و اگر کسی خواست همزمان روی یک کتاب کار کند به او اطلاع می‌دادیم که کتاب در دست ترجمه است و مدتی سه ساله برای ترجمه هر کتاب تعیین کردیم. عده‌ای به ما اعلام می‌کردند که می‌خواهند کتابی را ترجمه کنند اما ترجمه را شروع نمی‌کردند در واقع کتاب را ذخیره می‌کردند برای روز مبادا! در نتیجه اتفاقی که منظور ما بود صورت نگرفت. خیلی‌ها هم به ما مراجعه نکردند و اطلاع ندادند چون فکر می‌کردند اسرار برملا می‌شود.

    گرکانی: ای کاش دیگری کار را بهتر از شما ترجمه کند. به نظرم مترجم باید یک واسطه نامرئی بین اثر اصلی و خواننده باشد. خواننده باید طوری متن را بخواند که انگار آن اثر به زبان فارسی نوشته شده.

    فضایلی: به همین دلیل ازرا پاوند می‌گوید هیچ ترجمه‌ای را قبول ندارد مگر اینکه مترجم آن کتاب نویسنده و مؤلف باشد. وقتی مترجم به حد مؤلف برسد یعنی آن موقع چنان بر زبان مقصد اشراف دارد که کتاب ترجمه شده انگار به همان زبان نوشته شده. اما اگر مترجم در حد نویسنده نباشد طبعاً ترجمه‌ای الکن به دست خواننده خواهد داد.

    فکوهی: باید اول این مسأله روشن شود که خرید کپی‌رایت، کپی‌رایت نیست. الان بعضی از نویسنده‌ها و ناشران با ناشر اصلی تماس می‌گیرند و اعلام می‌‌کنند که حقوق کتاب را خریداری کرده‌‌اند که این اصلاً درست نیست و فقط نوعی احترام است. برای خوانندگان توضیح می‌‌دهم کپی‌رایت درست مانند ضوابط و قوانینی است که مثلاً در سیستم هواپیمایی وجود دارد و در چارچوب ضوابط بین‌المللی بر همه مسائل نظارت وجود دارد. شرکت‌های هواپیمایی که بخواهند پرواز بین‌المللی داشته باشند باید تابع این قوانین باشند. هیچ کشوری نمی‌تواند هر کاری دلش خواست انجام دهد و باید تابع یکسری قوانین بین‌المللی باشد.

    فضایلی: ایران چطور باید برای گرفتن کپی‌رایت اقدام کند.

    فکوهی: قانون کپی‌رایت یک معاهده بین‌المللی است. در حال حاضر مجالس کشورهای مختلف قوانینی را تصویب می‌کنند و آن کشور موظف است آن قوانین را رعایت کند.در قانون کپی رایت نخستین بحث در مورد ترجمه این است که کسی نمی‌تواند یک اثر را ترجمه کند مگر اینکه حقوق آن اثر را از ناشر یا مؤلف اثر خریداری کند.

    این حق صرفاً مادی است؟


    فکوهی: لزوماً مادی نیست. سال‌هاست که ناشران در ایران مدعی هستند که اگر کپی‌رایت اجرا شود قیمت کتاب چندین برابر خواهد شد. این یک دروغ محض است. شخصاً به شما می‌گویم چون در ارتباطات مختلفی با ناشران غیرایرانی بوده‌ام؛ مثلاً بزرگ‌ترین ناشر فرانسوی که نشر دانشگاهی فرانسه است حقوقی که برای یک کتاب 300، 400 صفحه‌‌ای مطالبه کرده بوده، حدود 200 یورو بود که حدود 800هزار تومان است. در هزینه کتاب 800 هزارتومان کجا قرار می‌‌گیرد؟

    فضایلی: هزینه کردن این مبلغ برای کپی رایت جلوی هرج و مرج را می‌گیرد.

    فکوهی: در خیلی از مواقع ناشر حتی این مبلغ را هم نمی‌خواهد. وقتی شما طبق قانون کپی‌رایت حق نشر را از ناشر بخرید شخص دیگری حق چاپ آن کتاب را نخواهد داشت. اما شاید سؤال شما این باشد که این ناشر چه ابزاری برای کنترل در اختیار دارد؟ هزار و یک ابزار دارد. مثلاً کشور فرانسه در اینجا بخش فرهنگی دارد و یک نفر را به عنوان نماینده خودش تعیین می‌کند تا ترجمه را تأیید کند و بعد ناشر ذکر می‌‌کند در صورتی اجازه چاپ کتاب را خواهیم داد که آقا یا خانم X تأیید کند. مسأله خود به خود حل می‌شود.

    فضایلی: این‌هم تالی فاسد دارد، چون کیست این کسی که در بخش فرهنگی مثلاً ایران و فرانسه کار می‌کند و زبان فارسی را به‌اندازه یک مترجم مبرز می‌داند که بخواهد کار او را تأیید کند؟

    آیا ارشاد باید این قانون را وضع کند؟

    گرکانی: مجلس باید این کار را انجام دهد.

    فکوهی: به‌نظر من این مسأله به دستگاه سیاسی و دولتی ما ربطی ندارد. این بی‌تعهدی ناشران، نویسندگان و مترجمان ماست که نمی‌خواهند کپی رایت داشته باشند. به این دلیل که می‌خواهند در ترجمه هر کاری را انجام دهند. در این سال‌ها دولت در برابر کپی رایت مقاومت نکرده چون دولت در این میان مواضعی ندارد. ناشران و بعضی از مترجمان مخالف هستند. تعدادی از مترجمان را می‌شناسم که افراد معتبری هم هستند و هر کاری می‌خواهند با کتاب انجام می‌‌دهند. هر بخش کتاب را که مایل باشند حذف می‌کنند یا بخش‌هایی که برای ترجمه مشکل است انجام نمی‌دهند.


    پسامد‌های تصویب قانون کپی رایت در ایران

    اگر کپی رایت قانونی شود مشکلات کیفی ترجمه حل می‌شود؟

    فکوهی: درحوزه علوم انسانی معتقدم اگر همین فردا قانون کپی‌رایت رعایت شود 90 تا 95 درصد از کتاب‌ها حذف می‌شود. الان در زمینه علوم انسانی براساس آمار ارشاد ماهانه حدود 600کتاب منتشر می‌شود که نیمی از آنها ترجمه و نیمی تألیف است. در صورتی که ما اصلاً چنین توانی در ایران نداریم. در خوشبینانه‌ترین شکل از زبان انگلیسی شاید 100 نفر مترجم در علوم انسانی در کل ایران داشته باشیم، از زبان فرانسه 20نفر هم نداریم، از زبان آلمانی که اصلاً بهتر است چیزی نگویم. بالاترین برآورد من از زبان انگلیسی که بیشترین مترجم را دارد 100 نفر است.

    گرکانی: 100 نفر در تمام رشته‌ها نه فقط علوم انسانی. به نظرم شما خیلی سخاوتمندانه نگاه می‌کنید.

    فکوهی: بله، من خیلی سخاوتمندانه حساب می‌کنم. منظورم این بود که این تعداد مترجم را با تعداد مترجم‌هایی که وجود دارد مقایسه کنیم، با افرادی که مورد اعتبار اجتماعی هستند اگر صحبت کنید نمی‌توانید به رقم بالاتری برسید. این قضیه نشان می‌دهد در بحث ترجمه و مترجم در چه وضعیت بحرانی‌ای هستیم،یعنی تعداد بسیار زیادی از افرادی که اصولاً نباید ترجمه کنند این کار را انجام می‌دهند.

    گرکانی: اصلاً بخش بزرگی از کار ترجمه ما ترجمه نیست، به قتل رساندن کتاب است. چطورممکن است ترجمه کتابی که چندین جایزه بزرگ جهانی را برده، بخوانید و از خود بپرسید چه کسی به این کتاب جایزه داده است؟! در واقع متن اصلی بد نیست، بلکه ترجمه کتاب بد است.

    کتاب‌های معروفی که توسط مترجمان مورد قبول قشر فرهنگی و ادبی ترجمه شده و بعد از مدتی افرادی که خیلی در این حوزه وارد نیستند آن کتاب‌ها را دوباره ترجمه می‌کنند، اما چرا اهالی فرهنگ و ادب و مترجمان به این کار اعتراض نکرده‌اند؟

    فکوهی: لزوماً ترجمه دوباره کار بدی نیست. در سیستم ترجمه گفته می‌شود هر سی سال یک بار کتاب‌ها باید دوباره ترجمه شود.

    گرکانی: اما باید خوب ترجمه شود نه بد. اینکه شما دو «واو» را در کتاب قبلی جابه‌جا کنید و به نام خودتان ترجمه کنید درست نیست. نام این کار ترجمه نیست.


    آسیبی به نام یکسان ‌سازی زبانی

    فضایلی: در حال حاضر ترجمه اصلاً شغل و تخصص نیست. به هرحال یک عده با رفتن به کلاس زبان چهار کلمه زبان یاد می‌گیرند و فارسی را هم درست بلد نیستند و ترجمه می‌کنند. در ترجمه مترجم‌ها ادعای تألیف دارند. هر مترجمی ممکن است تألیفاتی هم داشته باشد اما در امر ترجمه باید اصالت متن و سبک رعایت شود.
    مسأله دیگر ادبیات به معنای تام کلمه است - گرچه می‌دانم که مخاطبان ما روزبه‌روز کمترمی‌شوند، چون مردم ما روزنامه‌خوان و مجله‌خوان هستند-زبان ادبی امروز شده زبان روزنامه‌ای و در نتیجه یک زبان ژورنالیستی چنان شایع شده که اگر یک متن با نثر پالوده و درست ترجمه ‌شود مورد قبول واقع نمی‌شود چون مردم را به متن روزنامه‌ای و زبان تلویزیون عادت داده‌اند یعنی این رسانه‌ها هستند که ادبیات را که یکی از شاخصه‌های ایرانی است، تخریب می‌کنند.

    گرکانی: از شروع یک کار تا زمانی که زبان نویسنده دست‌تان بیاید وضعیت بسیار هولناک است. اگر بخواهید شرافتمندانه کار کنید و اثر اصلی را به دست خواننده برسانید، پوست‌تان کنده می‌شود.گاهی مجبورید با آدم‌های مختلف در جاهای مختلف دنیا صحبت کنید که متوجه شوید یک کلمه چه مفهومی دارد. در این بین گروهی زبان خوبی را به نام «زبان ترجمه» انتخاب کرده و هر چه دلشان می‌خواهد می‌نویسند و می‌گویند این زبان ترجمه ماست. مگر می‌شود یک زبان را به تمام نویسنده‌های دنیا تحمیل کرد؟!

    فضایلی: عجیب اینکه این زبان‌های ترجمه همه به هم شبیه هستند! یک بخش از مترجمان 30، 40 ساله همه مثل هم ترجمه می‌کنند. جالب است که در فلسفه و روانشناسی و انسان‌شناسی و موسیقی و غیره کار می‌کنند ولی انتخاب واژه‌ها و نوع بیان مشابه همدیگر است. علت آن ترجمه کلمه به کلمه و انتخاب کلمه اول پیشنهادی فرهنگ لغت است. در این حالت باید گفت مترجم قادر به درک مطلب نیست و فارسی را هم درست نمی‌داند در نتیجه یک ترجمه مخلوط و الکن ارائه می‌دهد.

    گرکانی: با ترجمه قرار است فرهنگ جدیدی را وارد کشورتان کنید. بچه‌های جوانی که می‌خواهند بنویسند شیوه‌های جدید را یاد بگیرند. کارهایی را که ادبیات امروزی در دنیا می‌کند یاد بگیرند. امروزه در زبان انگلیسی تکنیک‌ها پیچیده و نثر ساده است.

    فکوهی: نمی‌خواهم از کسی نام ببرم اما واقعاً بعضی از بزرگترین متفکران علوم انسانی را با ترجمه‌های بدی که به زبان فارسی از آنها ارائه داده‌ایم،در این زبان نابود کرده‌‌ایم.

    گرکانی: کتاب «داوینچی» فروید مرجعی است که نباید یک کلمه از آن هم جابه‌جا شود. من در حال ترجمه این کتاب متوجه شدم یک انتشارات دیگر آن را چاپ کرده است. خواستم کتاب را ببینم که اگر ترجمه خوبی است کار را ادامه ندهم ولی دیدم تمام پانویس‌های کتاب برداشته شده و مقدمه کتاب که ترجمه‌اش هم بسیار سخت بود و متعلق به یک روانپزشک بسیار بزرگ است حذف شده ! جالب است که ترجمه من مجوز ارشاد را نگرفته و این کتاب چاپ شده و به دست خواننده می‌رسد.
    وقتی در کتابی که پایه و اساس روانشناسی هنرمندان است چنین اتفاقاتی افتاده، خدا می‌داند در کتاب‌های دیگر چه اتفاقاتی رخ داده است. یا مثلاً باب شده که ضرب‌المثل‌ها و اصطلاحات به فارسی تبدیل می‌شود. دیالوگ‌ها همگی شکسته می‌شوند در حالی که مگر نویسنده اصلی مغز ندارد؟ وقتی خودش شکسته ننوشته برای چه به او درس می‌دهی؟ واقعیت این است که این نویسنده با همان نوشتار میلیون‌ها نسخه از کتابش را فروخته و ما با این ترجمه اگر پانصد نسخه بفروشیم باید کلی خوشحال باشیم. پس او که دیالوگش را نشکسته موفق‌تر است چون می‌داند چه می‌کند.
    گر خسته ای بمان و اگر خواستی بدان: ما را تمام لذت هستی به جستجوست ...
    اگر مطالب این سایت برایتان مفید بود، لطفا با مشارکت و به اشتراک گذاشتن تجربیات ارزشمند خود، آن را برای خود و دیگران پربارتر کنید!


    Webitsa.com
    Linkedin Profile

  • #2
    معرفت شناسی در ترجمه

    فکوهی: می‌خواهم در مورد یکی از آسیب‌های دیگر ترجمه که خیلی مهم است صحبت کنم. می‌خواهم به معرفت‌شناسی ترجمه اشاره کنم که به دلیل نبود ضوابط و عقلانیت اجتماعی خودش یک ضایعه در ایران شده است. یعنی سودجویی ناشر از یک طرف، تنبلی و تن‌آسایی کسی که ساده‌ترین کار برایش این است که کار آماده شده یک نفر دیگر را پیاده کند هم از طرف دیگر. آن هم بدون اینکه تخصصش را داشته باشد که بداند چقدر ترجمه سخت است.

    فضایلی: شما می‌خواهید به مسأله پژوهش ترجمانی اشاره کنید که یکی از نکاتی است که در ترجمه‌ها رعایت نمی‌شود، اگر نویسنده پانویسی داده باشد، شاید ترجمه شود، وگرنه مترجم خود را موظف به معرفی ناشناخته‌ها نمی‌بیند.

    فکوهی: اینجا نمی‌خواهم از سلسله مراتب صحبت کنم. افراد جایگاه خودشان را ندارند اما اگر هر کسی کار خودش را خوب انجام دهد به نظرم بهترین شرایط پیش خواهد آمد. در علوم انسانی اغلب یک مترجم، آثار متفکران بزرگ را ترجمه می‌کند. بخصوص وقتی متفکر تعداد آثارش زیاد شود و سطح زبانی‌اش هم سخت باشد.
    مثلاً برای فوکو 50 مترجم از انگلیسی ندارید و یا «بوردیو» یکی یا دو مترجم دارد. در زبان فرانسه هیچ نثری سخت‌تر از بوردیو نداریم. یعنی نثری دارد که 90درصد از تحصیلکرده‌های فرانسوی نمی‌توانند بخوانند. اما مترجم انگلیسی آثار بوردیو را که مثلاً 30 کتاب ترجمه کرده کسی نمی‌شناسد یعنی شهرتی ندارد. اگر شهرت داشته باشد در حوزه ترجمه است و مترجمان و ناشران دیگر او را می‌شناسند چون اصلاً دنبال شهرت نبوده و اسمش روی کتاب ذکر نمی‌شود.

    گرکانی: روی جلد خیر، اما در داخل کتاب در قسمت شناسنامه ذکر می‌شود.

    فکوهی: اینکه مسلم است. در این مورد خیلی بحث بوده اما در علوم اجتماعی این کار اصلاً قاعده نیست و نام مترجم روی جلد ذکر نمی‌شود.

    فضایلی: بله، اغلب نام مترجم روی کتاب ذکر نمی‌شود مگر اینکه مترجم خود اعتباری داشته باشد و به عنوان مؤلف معروف باشد.


    کاسبی یا ناشری

    ناشران چرا این سطح کیفی از ترجمه را قبول می‌کنند؟

    فکوهی: چون ترجمه به ابزاری برای سودرسانی به ناشر در ساده‌ترین شکل ممکن تبدیل شده‌است. چون نه به ناشر اصلی حق کپی رایت می‌دهد و نه حق‌ترجمه به مترجمان می‌دهد. صرفاً یک کتاب حاضر و آماده را وارد می‌کند و در مورد صحت ترجمه هم به کسی پاسخگو نیست. به نظرم اتفاقاً یکی از معضلات این نیست که نثر مقصد (فارسی) مشکل دارد. کافی است که ناشر کار را بپسندد. برایش راحت‌تر است چیزی که به دست خواننده می‌دهد راحت قابل خواندن باشد. الان به هر کتابفروشی که مراجعه می‌کنید چند ترجمه مختلف از «بارت» هست. آخر با چه تخصصی این کار را انجام می‌دهید ؟!

    فضایلی:
    زبان کتاب‌های اسطوره‌ای معمولاً ساده است و پیچیدگی ندارد. پیچیدگی در امر تحقیق دارد که باید ببینی اصلاً این اسطوره که بوده؟ اختصاصاتش چیست؟ وگرنه امکان دارد تمام ترجمه اشتباه از آب در آید. اما اخیراً کتاب‌های اسطوره یکی از علایق مترجمانی شده که دوست دارند کتاب‌های ساده ترجمه کنند و همین‌طور کتاب‌های اسطوره‌‌ای بدون تحقیق و پانویس پشت سر هم چاپ می‌شود و اینها خودشان را هم اسطوره‌شناس معرفی می‌کنند و اهمیتی نمی‌دهند که چه آسیبی به امر ترجمه می‌زنند.

    گرکانی: مسأله این است که با خواندن فلان توضیح در ویکی‌پدیا شما دانشمند نمی‌شوید. اما بعد فکر می‌کنید دانشمند هستید و با دوستانتان در کافه می‌نشینید و آنها هم به شما می‌گویند دانشمند و شما دلتان برای خودتان می‌سوزد که یک دانشمند کشف‌نشده هستید.

    فکوهی:
    من به عنوان یک امر اعتراضی این را نمی‌گویم. به عنوان دلسوزی می‌گویم. ناشران ما خیلی وقت‌ها نسل جوان را تلف می‌کنند. اینکه شما می‌گویید فلان فرد احساس می‌کند دانشمند شده طبعاً یک موقعیت کاذب است. بحث من این است که یک جوان 22، 23ساله اگر 10، 15 سال کار کند واقعاً می‌تواند دانشمند باشد اما به شرطی که واقعاً کار کند. ولی وقتی ناشری او را به عنوان مترجم قبول می‌کند او 20 سال بعد یک مترجم بد است نه یک مترجم یا یک پژوهشگر خوب.

    فضایلی: لازمه‌اش به دست آوردن شناخت کافی از زبان فارسی است و راه آن کتاب خواندن است. متأسفانه مترجم‌ها اغلب حوصله کتاب‌خواندن ندارند و این زبان غیرقابل فهم ترجمه از همین‌جا ناشی است.

    فکوهی: خیلی از کسانی که در حوزه ترجمه نام‌آور شده‌اند به نظرم عمرشان را تلف کرده‌اند چون می‌توانستند درحوزه‌های مختلف علوم اجتماعی افراد متفکری باشند. چرا به این روزگار افتاده‌‌اند؟ چون در زمانی تیپی از ساده‌انگاری و تن‌آسایی آنها را به سمت ترجمه کشاند. نه ترجمه به مفهومی که واقعاً وقت بگذارید بلکه همان ترجمه‌‌ای که به عنوان ترجمه بد از آن صحبت می‌کنیم. و بعد به ترجمه اتوماتیزه ادامه دادند. نه الان بلکه شاید 20 سال دیگر ترجمه گوگل بهتر از اینها کار خواهد کرد. منتها قضیه این است که عمر این افراد تلف شده و جامعه‌شناسان و محققان خوبی نشده‌اند. یک هویت کاذب پیدا کرده و دو روز بعد هم از بین می‌روند.

    اگر کسی بخواهد رمان‌های فلسفی را ترجمه کند، سوای زبان مقصد و مبدا حتماً باید با فلسفه آشنا باشد.

    فکوهی: مسلماً همین‌طور است. پیشتر گفتم 100 نفر مترجم متخصص داریم واقعاً این‌طور نیست. اگر آن‌طور بود نیازی نبود من به عنوان یک انسان‌شناس یا جامعه‌شناس ترجمه کنم. اما مجبور به این کار هستم چون کسی نیست ترجمه کند. اما به نظرم ایده‌آل این است که مانند یک کشور توسعه‌یافته 20 سال دیگر یکسری مترجم متخصص داشته باشیم و بگوییم اینها مترجمان فلان حوزه هستند. و حقوقشان هم به آنها داده شود و ارزش کارشان هم شناخته شود. البته کپی‌رایت اگر نباشد همه این بحث‌ها بی‌ربط است. حال فرض را بر این می‌گیریم که غیرممکن نیست کپی‌رایت در ایران 10 سال دیگر اجرا شود. اما اگر این اتفاق هم بیفتد جامعه باید پذیرای این قضیه باشد و بتواند خود را با این قضیه منطبق کند. مانند بحث دموکراسی است. همه فکر می‌کنند دموکراسی باید ابلاغ شود. اما دموکراسی شیوه زندگی و فرهنگ است. یک کشور باید 10، 20 سال تمرین کند شاید بتواند کنش دموکراتیک پیدا کند.


    روشنفکران یا مصرف کنندگان

    با تمام انتقاداتی که به ترجمه وارد است اما معمولاً همیشه استقبال از ترجمه بیشتر از تألیف بوده است.

    فضایلی: چون عملاً خیلی از ناشران تألیفات نویسندگان را چاپ نمی‌کنند و ترجمه می‌خواهند، فکر کنید همین کار چه بلایی بر سر تألیف و تحقیق در ایران می‌آورد.

    گرکانی: مشخص است چون نام فلان نویسنده خارجی بهتر از یک نویسنده ایرانی می‌فروشد.

    فکوهی: داستان اقتصاد و داستان ساده‌خواهی. واقعیت قضیه این است که اگر فرض کنیم در ایتالیا یا فرانسه یا حتی زبان انگلیسی دیدی که ما نسبت به ترجمه داریم را داشتند هرگز خلاقیت امروزشان را نداشتند.یکی از دوستان اهمیت ترجمه را نسبت به تألیف با اختراع دوباره چرخ مقایسه کرده بود. به نظر من این قضاوت کاملاً نادرست است. چطور می‌‌توان رمان‌نویس، شاعر، جامعه‌شناس داشته باشیم بدون اینکه افراد در این راه تمرین کنند. باید اشتباه کنند و درس بگیرند.

    اگر بنا بر این باشد که بگوییم چون بهترین فیلمسازان جهان فرانسوی‌ها هستند به جای فیلم ساختن فیلم‌های فرانسوی را وارد کنیم، بهترین رمان‌نویس‌ها هم انگلیسی‌ها هستند، کار آنها را ترجمه کنیم و... پس خودمان چه می‌شویم؟ تبدیل می‌شویم به یکسری افراد عقب‌افتاده‌ مصرف‌کننده فکر دیگران و به حدی این کار مد شده که جالب است بدانید الان ناشران بزرگ در جامعه‌شناسی بیشتر از کارهای ترجمه استقبال می‌کنند.

    در صورتی که اصلاً مصداق عینی ندارد.آنهم در جامعه شناسی.

    فکوهی: اصلاً نمی‌شود مصداق داشته باشد. مثل این است که فرانسه کتاب‌های جامعه‌شناسی را از امریکا وارد کند!

    گرکانی: می‌توانید کار ایران را داشته باشید و بگویید این چند نفر خارجی هم این موارد را گفته‌اند.

    فکوهی: الان مشکل نویسندگان آکادمیسین ما در حوزه علوم انسانی و اجتماعی در خارج از کشور این است که کتاب خودشان را فارسی نمی‌نویسند؟ من چنین کاری را در یک کشور پیشرفته ندیده‌ام که کسی به زبان بیگانه بنویسد و بعد بگوید یک نفر دیگر این کار را به زبان مادری من ترجمه کند! اگر موضوع جامعه ایران برای کسی اینقدر مهم است نمی‌توانم متوجه شوم چرا آنقدر مهم نیست که حداقل کار را به زبان مادری‌اش بنویسد. این یک تفکر استعماری است. مثل تفکر مستشرقین. کسی که موضوع کارش ایران است باید فارسی یاد بگیرد یا می‌‌تواند بنویسد یا ننویسد. فارسی یک زبان مهم است و برای یادگیری‌آن باید وقت گذاشت. این نویسنده می‌خواهد به انگلیسی بنویسد اما سوژه‌اش ایران است. دوستان ما به این دلیل به انگلیسی می‌نویسند که می‌گویند زبان انگلیسی، یک زبان بین‌المللی است و ما باید این‌گونه بنویسیم که همه جهان بخوانند. خب هزار سال به عقب برویم، اگر این استدلال آن زمان هم بود ما هرگز شاهنامه را نداشتیم به دلیل اینکه شاهنامه باید به عربی نوشته می‌شد. اما فردوسی شاهنامه را به فارسی نوشت تا یک هویت زبانی و ملی ایجاد کند. و هنوز بعد از هزار سال اثر فردوسی مانده است و آثار عربی که در آن دوره نوشته شده همه از بین رفته است.


    پدیده‌ای به نام ویراستار ادبی

    فضایلی: الان ناشران کسی را به نام ویراستار استخدام کرده‌اند که کتابخوان نیست و فارسی را درست نمی‌داند و متن را کلمه به کلمه با کتاب اصلی مقایسه می‌کند. منظورم متن ترجمه یک مترجم حرفه‌ای است. نمی‌شود یک متن درست ترجمه شده فارسی را با اصل انگلیسی‌اش مقایسه کرد. چون مترجم باید منطق زبان مبدأ را مطابق زبان مقصد تغییر ‌دهد و خواهی نخواهی در بسیاری از اوقات مبتدا و خبر جمله تغییر می‌کند و به سیاق زبان مقصد می‌شود. اما ویراستار کلمه به کلمه متن را مقایسه می‌کند و بعد نظرات خودش را در ترجمه مترجم وارد می‌کند.
    مترجم گاهی دو سال برای ترجمه یک کتاب وقت می‌گذارد و یک ویراستار تازه از راه رسیده ظرف پانزده روز ساختار کتاب را به هم می‌ریزد و تمام واژه‌هایی که با فکر انتخاب شده را تغییر می‌دهد. برای من پیش آمده که حتی صمت به معنای روزه را تبدیل به «سمت» کرده و با خودش فکر نمی‌کند که شاید این مترجم مویش را در این راه سپید کرده و ویراستار محترم حتی به خودش زحمت نمی‌دهد که از یک فرهنگ لغت استفاده کند.

    گرکانی: من داستانی را ترجمه کرده بودم که در این داستان حرف آخر هر جمله باید جمله خاصی را می‌ساخت و من به سختی این کار را انجام دادم. اما ویراستار فکر کرد من عقلم نرسیده و تمام جمله‌ها را به هم زد و داستان را از بین برد وآخر سر داستان با اشتباه چاپ شد. این نتیجه دخالت یک آدم بیسواد است.

    فکوهی: من در یک صفحه از کتابی مثلاً 15 بار واژه ساختار را آورده بودم. ویراستار محترم ساختارها را سرخود به کلماتی مثل ساختمان، مجموعه و... تغییر داده بود وقتی علت را پرسیدم گفت شما چند بار در یک صفحه از یک کلمه استفاده کرده‌اید. گفتم ممکن است 100 بار در یک صفحه یک کلمه را تکرار کنم چون لازم است. مگر قرار است قصه امیرارسلان نامدار را بنویسم! مثلاً خواندن بوردیو به هر زبانی از جمله فرانسه تقریباً شکنجه است اما قرار نیست هرکسی آن را بخواند. این را یک بار به خود بوردیو گفته بودند که چرا با این نثر می‌نویسید؟ ایشان می‌گوید من از شما سؤال می‌‌کنم. تا به حال شده شما یک رساله جراحی مغز را شب با خودتان ببرید توی رختخواب و قبل از خواب بخوانید که بهتر بخوابید؟ این کتاب حاصل 30 سال تجربه است و به نظرم این بهترین زبان است و قرار نیست بجز افرادی که تخصص جامعه‌شناسی دارند این کتاب را بخوانند.
    البته مسأله ادیت یک امر کاملاً عقلانی است. اتفاقاً در مورد ذکر نام ویراستار اگر در مورد مترجم داخل کتاب نوشته می‌شود، در مورد ویراستار اصلاً نامش ذکر نمی‌شود. اما ویراستار در ایران در چارچوب وظایف خود عمل نمی‌کند،ویراستار می‌خواهد بگوید من کسی در رده مترجم هستم و مترجم هم می‌خواهد بگوید کسی هستم در رده نویسنده. ممکن است ارزش کاری نویسنده بیشتر از مترجم و بعد ویراستار باشد که این را هم سیستم اجتماعی تعیین می‌کند اما نه به شکل تحقیرآمیز. وظیفه اول ویراستار برایش تعریف شده که باید کتاب را دقیق بخواند که اشتباه ادیتوری نداشته باشد. مثلاً رفرنسی داده شده باشد در آخر کتاب نباشد یا یک اسم دو جور مختلف نوشته شده باشد.

    فضایلی: نام این کار ویراستار فنی است نه ویراستار سبکی و ادبی و قیاسی.

    محمد قاضی در کتاب خاطراتش به نام «سرگذشت ترجمه‌های من» اشاره می‌کند که وقتی از سفر بر می‌گردد و می‌فهمد ترجمه اش از رمان «قلعه مالویل» روبر مرل در دست ویرایش است بسیار ناراحت می‌شود اما وقتی به او گفته بودند ابوالحسن نجفی کارش را ویرایش کرده نگرانی اش بر طرف می‌شود.


    فضایلی: بله ویراستار باید در حد نویسنده/مترجم یا بالاتر از او باشد، تا اصلاً متوجه بشود که کار مترجم در چه سطحی است و آیا حق دارد که در نثر مترجم دست ببرد، یا واژه‌ای را تغییر دهد.
    گر خسته ای بمان و اگر خواستی بدان: ما را تمام لذت هستی به جستجوست ...
    اگر مطالب این سایت برایتان مفید بود، لطفا با مشارکت و به اشتراک گذاشتن تجربیات ارزشمند خود، آن را برای خود و دیگران پربارتر کنید!


    Webitsa.com
    Linkedin Profile

    نظر


    • #3
      مترجمان یا کارمندان دون پایه؟

      فکوهی: متأسفانه بسیاری از ناشران فرهنگ این کار را ندارند ما چیزی معادل گالیمار یا بلکول یا راتلج در ایران نداریم. ما همه تلاشمان را می‌کنیم که شاید 50 سال دیگر داشته باشیم.

      گرکانی: مسأله روحیه کارمند دون پایه بودن در مترجمانی است که سابقه کار ندارند. مانند داستان‌های چخوف یعنی حاضرند هر کاری انجام دهند و فقط کتابی ترجمه کنند. من نتوانستم با ناشری کار کنم چون ویراستارش بدون استثنا آخرهمه جمله‌های من «است» گذاشته بود. من می‌توانم ناشر دیگری پیدا کنم اما خیلی‌ها نگران هستند شاید نتوانند ناشر دیگری پیدا کنند.

      فکوهی: در علوم انسانی دست بالا ما می‌توانیم 100 مترجم از زبان انگلیسی داشته باشیم، اما در واقعیت بازار تعدادشان خیلی بیشتر است. این قضیه باعث می‌شود یک توده ارزان‌قیمت کار وجود داشته باشد.

      گرکانی: کارمندان دون‌پایه چخوف.

      فکوهی: الان کارمندان دون‌پایه دانشجویان تازه فارغ‌التحصیل بخصوص خانم‌ها هستند چون بازار کار کمتری دارند و سطح اشتغال زنان 13 تا 15 درصد است. همین زنان و مردانی که فارغ‌التحصیل شده و کار ندارند اولین چیزی که به ذهنشان می‌رسد این است که تألیف یا ترجمه کنند. تألیف که نمی‌توانند، اما برای ترجمه ناشران به سمت این افراد کشیده می‌شوند.


      دانشجویانی که ترجمه هایشان به نام استادان‌شان چاپ می‌شود...

      گرکانی: اصلاً نام خیلی‌هایشان روی کتاب ذکر نمی‌شود.

      فکوهی: بعضی‌ها مؤلف معروفی پیدا می‌‌کنند. مثلاً در علوم انسانی بوردیو، بارت، فوکو، دریدا. کسی که به هر دلیل اسمش سر زبان‌ها باشد. البته از این هم می‌توانید بدتر عمل کنید و آن اینکه خودتان یک نفر را از طریق شبکه ژورنالیستی - که هیچ چیز نمی‌داند - سر زبان‌ها بیندازید. مثل رانسیر که الان سر زبان‌ها افتاده است. مرحله دوم این است که مترجمی تازه‌کار پیدا کنید. مثلاً به یک فارغ‌التحصیل ارشد جامعه‌شناسی می‌گویید فلان کتاب فوکو را ترجمه کن! در اینجا شما به اوج بی‌حیثیتی و بی‌اخلاقی می‌رسید. چون کار کسی مانند فوکو را که یکی از نوابغ تمام تاریخ بشریت است و هرکسی به خودش در زبان انگلیسی و فرانسه جرأت نمی‌دهد به انتشارات فلان بگوید که من می‌خواهم این کار را ترجمه کنم.

      گرکانی: اما ما این کار را می‌کنیم.

      فکوهی: در حوزه علوم انسانی بگویم، تا سه سال قبل ژاک رانسیر را چه کسی می‌شناخت؟ یک جوان یک نویسنده را کشف می‌کند و نامش را سر زبان‌ها می‌‌اندازد. این اسنوبیسم است اما اسنوبیسم کجا می‌تواند در این حد حقیر خودش را نشان دهد؟ جایی که شما با یک لشکر کور و کر روبه‌ رو باشید. کجا می‌شود درسگفتارهای پرطمطراق راه‌انداخت؟ جایی که مخاطبان یکسری افراد بیسواد باشند.

      گرکانی: و کسی از شما سؤال نمی‌کند که این صحبت‌ها یعنی چه؟

      فکوهی: اصلاً به اقتدار دانشگاهی کاری نداشته باشیم، دانشگاه خودش بدتر از بیرون دانشگاه است. کسی که در مورد لاکان، فروید و بوردیو صحبت می‌کند با چه اقتدار علمی صحبت می‌کند؟ از این کمتر که زبان او را بشناسد؟ اصلاً می‌شود کسی بیاید در مورد مثلاً مولوی در خارج از ایران صحبت کند و بگوید اشعارش را به انگلیسی‌ خوانده‌ام و در باره‌اش بگویند مولوی‌شناس است!خوب همه به او می‌خندند. البته چنین مجلسی اصلاً تشکیل نمی‌شود. چون اگر قرار است در «ژرژ پمپیدو» کنفرانسی برگزار شود باید تقاضا داده شود و پیشنهادتان را بفرستید. باید مشخص ‌شود کسی که می‌خواهد در مورد لاکان صحبت کند چه پیشینه‌ای دارد؟

      گرکانی: آنجا نمی‌توانند بگویند این فرد خودش و دوستانش فکر می‌کنند که او فرد مهمی است.

      فکوهی: آنجا کتاب‌ مؤلفانی مانند فوکو و دریدا را فقط افراد خاصی ترجمه می‌کنند. یعنی اصلاً کسی جرأت نمی‌کند به این سمت بیاید. به هرحال اینجا کار یک فرد معروف را به دست یک فرد غیرمعروف می‌سپارند که ترجمه کند. این فرد هم با هر سختی که شده کار را ترجمه می‌کند و یک جلد زیبا هم روی کتاب درست می‌کنند و کتاب منتشر می‌شود.

      گرکانی: یعنی مترجم نفهمیده چه چیزی ترجمه کرده،‌ ویراستار هم بدون توجه کار این مترجم را ویراستاری کرده است و قشری از خوانندگان هم هستند که وقتی کتابی را می‌خوانند ونمی فهمند فکر می‌کنند کتاب خوب است و این فاجعه است.

      فکوهی: من معتقدم نمی‌خوانند. خریدن کتاب‌های روشنفکرانه و علمی در ایران نویسنده‌محور و برای خودنمایی است نه خواندن. اکثر کتاب‌هایی که خریده می‌شوند به این معنی نیست که خوانده می‌شوند. یعنی اگر خوب هم ترجمه شده باشد فرق نمی‌کند. یکی از بحث‌های من با ناشران این بوده که شما نمی‌توانید در یک رشته علمی تعیین کنید چه کتاب‌هایی با چه ترتیبی منتشر شوند چون باید بعضی کتاب‌ها با ترتیبی خاص چاپ شود تا فرد به کتاب آخر برسد. یکسری از کتاب‌های آخر هم اصلاً نباید منتشر شود. تعداد زیادی از کتاب‌هایی که در علوم انسانی در ایران چاپ می‌‌شود اصلاً نباید چاپ شود. چون کسی که به آن مرحله رسیده باید بتواند چنین آثاری را به زبان اصلی بخواند .

      فضایلی: این قضیه در رشته‌های علمی مصداق دارد، نه لزوماً در مورد ادبیات داستانی و شعر.


      بارت به مثابه پرتقال تامسون

      فکوهی: در صنعت نشر ایران چیزی جز بازار وجود ندارد و نگاه اکثریت ناشران ایران به کتاب مثل نگاه به آجر و پرتقال است. من این را خواهم نوشت. «بارت به مثابه پرتقال تامسون» بعد آنجا خواهم گفت که رابطه ناشران با بارت مانند پرتقال تامسون است منتها اگر می‌گویند پرتقال تامسون قبل از عید فروش خوبی خواهد داشت، در مورد کتاب می‌گویند قبل از نمایشگاه برسد خوب است. ناشری که الان با شما در مورد بارت صحبت می‌کند با میدانداری که در مورد پرتقال تامسون صحبت می‌کند هیچ تفاوتی ندارد. اتفاقاً میداندار بهتر است چون می‌تواند پرتقال تامسون را بخورد و مزه‌اش را بفهمد اما ناشر حتی در این حد نیست که یک صفحه کتاب بارت را بخواند.
      وقتی کسی که 40 سال است در این حوزه فعال است با این سختی بعضی ترجمه‌ها را انجام می‌دهد و این همه وقت برایش می‌گذارد، چطور انتظار دارید ناشری که مثلاً حداکثر سوادش در خواندن کتاب‌های ابتدایی بوده بخواهد چنین متنی را بخواند. آیا چنین چیزی اصلاً ممکن است؟ برای همین می‌گویم ما در ایران «گالیمار» و« جوزه کورتی» نداریم. «جوزه کورتی» هدایت را آن سال‌ها ترجمه و منتشر کرد. یک فرد بافرهنگ که آن زمان فهمیده بود این کتاب چقدر ارزش دارد. الان این فرهنگ وجود ندارد و به این زودی هم در ناشران ما به وجود نمی‌آید. کسی که این وسط تلف می‌‌شود نویسندگان هستند. ما به فرهنگ خودمان ضربه می‌زنیم. ما به زبان خودمان جفا می‌کنیم. همیشه فروتنی واقعی نه فروتنی قلابی، از دانش انسان نشأت می‌گیرد.

      در ایران الان کنفرانس‌هایی داده می‌شود که کسی جرأت ندارد در پاریس برگزار کند. حتی در جایی صحبت از لاکان بود اما نام او را هم درست تلفظ نمی‌کردند و می‌گفتند «لَکنْ». درست است که در زبان فرانسه اغلب «آ» را «اَ» می‌خوانند اما این یک قانون بدون استثنا نیست. اما من فیلمی دارم که لاکان نام خودش را لاکان تلفظ می‌کند. کنفرانس‌هایی در ایران برگزار می‌شود که اگر مرکز «ژرژ پمپیدو» که اوج مدرنیته جهان است می‌خواست این سوژه‌ها با این عناوین برگزار کند، خود را مضحکه می‌کرد زیرا می‌گفتند قصد خودنمایی و دست انداختن مردم را دارد اما در ایران می‌بینید که کسانی با جرأت تمام عناوین عجیب درباره لاکان می‌زنند و صحبت می‌کنند گویی دارند درس کلاس اول دبیرستان را می‌دهند. این در حالی است که 90 درصد فرانسوی‌ها اصلاً نمی‌دانند لاکان چه می‌گوید.

      اگر متخصص این رشته باشید شاید 20 درصد حرف‌هایش را بفهمید. در حال حاضر گونه‌ای اسنوبیسم روشنفکرانه وجود دارد که تو باید نشان دهی حرف‌های گنده بزنی و افراد گنده را می‌شناسی و در فلان کنفرانس نویسنده بزرگ شرکت می‌کنی. در دانشکده ما هفته گذشته نمایشگاه کتاب بود و فهرست کتاب‌ها را که نگاه کردم گفتم اگر در کشوری این همه کتاب ترجمه شده باشد، باید یک لشکر فرهیختگان داشته باشیم. پس اینها کجا هستند!؟ این فقط اسنوبیسم است. به شاگردانم به شوخی می‌‌گویم شما چون بچه‌های اسنوبی هستید، اگر می‌خواهید ژست بگیرید بروید به طرف کافکا. کافکا خیلی خوب است چون هم شیک است و هم کتاب‌‌هایش کوچک است و می‌توانید بزنید زیر بغلتان و هزینه کمی لازم دارد.

      فضایلی:
      و کار نادرست برخی ناشران در مورد جوانانی است که هزینه کتابشان را به ناشر می‌دهند تا نامشان به عنوان نویسنده یا شاعر تثبیت شود، ناشر اجازه مثلاً هزار نسخه را از ارشاد می‌گیرد اما بیش از دویست نسخه چاپ نمی‌زند ولی با مؤلف جوان قیمت هزار نسخه را حساب می‌کند. وقتی کتاب از چاپ خارج شد تمام دویست جلد را به عنوان حق‌الشراکه به او می‌دهد و مؤلف جوان با دویست جلد کتابش که چندتایی را هدیه داده و کسی نخوانده باقی را به انبار منزلش می‌برد و منتظر است شاید نقدی درمورد کتابش نوشته شود یا ناشر کتاب بعدی او را قبول کند اما چنین اتفاقی هرگز نمی‌افتد.

      گرکانی: قربانیان تألیف.

      فکوهی: الان مسأله‌ای به عنوان نقد ترجمه جا افتاده است. مثلاً یک مترجم کتابی 600 صفحه‌ای ترجمه کرده و کلی هم زحمت کشیده و کسی هم نیست که بگوییم شارلاتان است. یک نفر دیگر برای اینکه بگوید من خیلی باسوادم و این مترجم بیسواد بوده در کتاب چند جمله پیدا کرده و کتاب اصلی را هم پیدا می‌کند و اینها را کنار هم می‌گذارد و می‌گوید فلان کلمه درست ترجمه نشده است. این روش، عین نبود عقلانیت است. من همین الان به شما می‌گویم در ترجمه‌هایی که بین سال‌های 1320 تا 1340 در ایران به وسیله بزرگ‌ترین افراد انجام شده - که امروز نمی‌توانید سایه تردیدی بر کارشان دید - خطاهایی را می‌توان یافت که یک بچه سال سوم دانشگاه در زبان هم شاید آنها را مرتکب نشود. دلیلش هم این است که یا به خارج از کشور دسترسی نداشتند یا دسترسی محدود داشتند و به هر حال کار بدون اشتباه امکان ندارد.

      فضایلی: الان ثابت شده امکان ندارد دو نفر یک متن را یکسان ترجمه کنند. ممکن است تفاوت‌ها کم باشد، اما صددرصد تفاوت وجود دارد. این به آن معنی نیست که ترجمه اشتباه است.

      گرکانی: از نظر ساختار زبان وگرنه اگر مترجم به معنی آن جمله پی برده باشد مهم نیست مگر اینکه غلط درآمده باشد.

      فکوهی: غلط یک امر نسبی و اجتناب‌ناپذیر است. مثل اینکه یک نفر بگوید می‌خواهم کار علمی کنم اما نمی‌خواهم در کارم اشتباه باشد.

      گرکانی: نمی‌خواهم اشتباه کنم، یعنی نمی‌خواهم کار کنم.

      فکوهی: کسی که کار می‌کند حتماً اشتباه دارد. ما باید به آسیب‌شناسی نقد برسیم. نقد ترجمه مقایسه چند جمله با هم نیست. اگر عقلانی فکر کنیم چطور می‌شود 600صفحه ترجمه درست باشد و پنج جمله اشتباه باشد؟ نقد ترجمه این نیست. در این حالت تنها چیزی که می‌توانید بگویید، که نقد هم نیست، این است که بگویید اینجا خطای ترجمه اتفاق افتاده و باید درست شود. کسی واقعاً دلسوز باشد با مترجم تماس می‌گیرد و جملات اشتباه را می‌گوید.


      برگرفته از: روزنامه ایران - 13 تیر 94
      گر خسته ای بمان و اگر خواستی بدان: ما را تمام لذت هستی به جستجوست ...
      اگر مطالب این سایت برایتان مفید بود، لطفا با مشارکت و به اشتراک گذاشتن تجربیات ارزشمند خود، آن را برای خود و دیگران پربارتر کنید!


      Webitsa.com
      Linkedin Profile

      نظر

      صبر کنید ..
      X