اطلاعیه

Collapse
هیچ اطلاعیه ای هنوز ایجاد نشده است .

بعد ها از فروغ فرخزاد

Collapse
X
 
  • فیلتر
  • زمان
  • نمایش
پاک کردن همه
new posts

  • بعد ها از فروغ فرخزاد

    بعد ها

    مرگ من روزی فرا خواهد رسید
    در بهاری روشن از امواج نور
    در زمستانی غبار آلود و دور
    یا خزانی خالی از فریاد و شور
    مرگ من روزی فرا خواهد رسید
    روزی از این تلخ و شیرین روزها
    روز پوچی همچو روزان دگر
    سایه ای ز امروز ها ‚ دیروزها
    دیدگانم همچو دالانهای تار
    گونه هایم همچو مرمرهای سرد
    ناگهان خوابی مرا خواهد ربود
    من تهی خواهم شد از فریاد درد
    می خزند آرام روی دفترم
    دستهایم فارغ از افسون شعر
    یاد می آرم که در دستان من
    روزگاری شعله میزد خون شعر
    خاک میخواند مرا هر دم به خویش
    می رسند از ره که در خاکم نهند
    آه شاید عاشقانم نیمه شب
    گل به روی گور غمناکم نهند
    بعد من ناگه به یکسو می روند
    پرده های تیره دنیای من چشمهای ناشناسی می خزند
    روی کاغذها و دفترهای من
    در اتاق کوچکم پا می نهد
    بعد من، با یاد من بیگانه ای
    در بر آینه می ماند به جای
    تار مویی نقش دستی شانه ای
    می رهم از خویش و می مانم ز خویش
    هر چه بر جا مانده ویران می شود
    روح من چون بادبان قایقی
    در افقها دور و پنهان میشود
    می شتابند از پی هم بی شکیب
    روزها و هفته ها و ماهها
    چشم تو در انتظار نامه ای
    خیره میماند به چشم راهها
    لیک دیگر پیکر سرد مرا
    می فشارد خاک دامنگیر خاک
    بی تو دور از ضربه های قلب تو
    قلب من می پوسد آنجا زیر خاک
    بعد ها نام مرا باران و باد
    نرم میشویند از رخسار سنگ
    گور من گمنام می ماند به راه
    فارغ از افسانه های نام و ننگ



    THE POSTERIORITY


    My death surely will arrive one day

    In a spring bright of waves of glory

    In a cold winter far and foggy

    Or in an autumn empty of cry of memory

    My death surely will arrive one day

    One of these days, sweet or bitter

    In an absurd day full of dismay

    A shadow of tomorrow or today

    Like black galleries will be my eyes

    My face will be like cold marbles

    Suddenly a sleep will take me away

    I’ll become empty of pain and cries

    My hands will calmly fall on my notes

    Free from the magic of poesy

    I’ll remember in my hands one day

    Flamed the blood of fantasy

    The ground at any instant will call me

    They’ll arrive to bury me fully numb

    Perhaps my lovers at midnights

    Put flowers on my sad tomb

    After me suddenly goes to one side

    The somber curtain of my world

    The eyes of a stranger will slide

    On my paper and note-books

    To my small room comes a stranger

    After me with my past souvenir

    In front of me will remain the mirror

    With trace of a hand, a comb, a hair

    I’ll run away from me and come to naught

    And all the remaining will be ruined

    My spirit as the sail of a boat

    In far far horizons will float

    They impatiently follow one after another

    The months, the weeks and the days

    Your eyes awaiting a letter

    Will fix on the eyes of the ways

    But the ground already presses my body

    The ground itself, enslaved by the ground

    Without you far from the pulsation of your heart

    My heart will rotten without any sound

    After some time the wind and the rain

    Will mildly erase from my tomb my name

    Unknown my tomb on the way will remain

    Free from the fable of name and fame
    کاغذ سفید را هر چقدر هم زیبا و تمیز باشد کسی قاب نمیگیرد...برای ماندگاری در ذهن ها باید حرفی برای گفتن داشت!!!
صبر کنید ..
X